یک اسم, یک دنیا مهر , یک کهکشان معنا ...
هزار اسم ... مهربانی بی انتها ... قدرت بی پایان ... پشتوانه ای محکم ...
هر اسمت را که صدا می زنم چیزی در دلم تکان می خورد اما ...
اما انگار پشتم به کوه بند است وقتی نامت را صدا می زنم ... نامهای زیبایت را :
" یا رفیق من لا رفیق له " ... تنهایم مگذار...
" یا دلیل المتحیرین " ... دستانم را بگیر و راهنمایم شو ...
"یا ارحم الراحمین " ... دلم تو را کم دارد ... بر تمامیت او ببار ...
تولد نوشت:
مهربانی با تو رنگی دیگر گرفت ...
عشق از تو طرحی نو یافت ...
و کودکی خاطره ای تازه و پر طراوت شد در ذهن خسته روزگارانم ...
حاکم واژه های مهر و عرفان:
آسمانت ستاره باران و میلادت نور باران ...
به دنیا خوش آمدی .
شب باشد و بید و ماه و مهتاب ...
مجنون اگر نشوی ,
بی تاب تر اگر نشود دل همیشه بی قرارت ،
چشم اگر ندوزی به آسمان و راز دل اگر نگویی با ماه ،
......
یکی به من بگوید عاشق شدن چگونه است ؟
یکی از شمایان کاش به من بگوید راز عشق را , راز جنون را , راز ماندگاری عشق مجنون را ...
یکی به من بگوید جنون این شبهای من از چیست ؟ لیلای من کجاست ؟
من به آوای سکوت شب و نوای بید مجنون و زمزمه های مهتاب دل بسته ام ...
یکی به من بگوید مجنون من کجاست ؟
***
این روزها همه ذکرم نام توست , کجایی ماه من ؟ بیا ...
بیا و تاب لحظه های بی تابی ام شو ... بیا که دلتنگم ...
"روزی که تو بیایی , برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم ... " ( شاملو)
پی نوشت دوستان :
مجنون کراوات نمی زند ؛ جنون مجنونی که کراوات نمی زند
شب است و تاریکی و تنهایی . و من به تو می اندیشم و نبودنت که مرا از من جدا کرده . پنجره را می گشایم و چشم در چشم ماه ترا طلب می کنم : شمع وجودم نذر آمدنت ...بیا...
شمع می سوزد و گل در هرم شعله اش عطر گلاب می پراکند و حالا روح من پروانه می شود در سوسو زدن آخرین شعله های شمع ... بالهای روحم می سوزد در پروانگی هایش ... شمع و گل و پروانه ... اما باز هم تو نیستی و اینجا چیزی کم است ...
باز چشم می دوزم بر ماه و می نالم: همه رنگهای زیبای پروانه ها فدای آمدنت ... بیا ...
نقره پاش مهتاب و نسیم خنک و صدای نوازش سرانگشتان باد در برگ برگ سپیدارها .........., شب و سکوت و نسیم خنک یاد تو . بلبل وجودم غزلخوانی می کند در فراق روی تو ! اینهمه زیبایی چیزی کم دارد ... تو را ! غزلخوانی بلبل هم آن شور و حال یاد تو را می خواهد... اصلا همه غزلهای دنیا قافیه و ردیفشان را گم کرده اند بی تو ...
غزل بی تو , سرهم کردن بی معنای واژه هاست... ردیف همه غزل های عاشقانه ام ... بیا ...
من تمام حس شاعرانه ام را گم کرده ام در بی تویی .... بیا ...
شمع که بشوم و ذره ذره بسوزم به یاد تو ...
پروانه که باشم و خاکستر بالهایم رها شود در نسیم یاد تو ...
بلبل روحم که غزل بخواند در فراق تو ...
اصلا تو که نباشی , این حجم تنهایی, تلخی لحظه های من است و آوار اینهمه دلتنگی , سنگینی اینهمه بغض... ثانیه های زندگی چه بی رنگند بی تو .... بیا ...
تو که نیستی من , من نیستم ! کتابم را , نوایم را , دعایم را , ربنایم را , همه حس های قشنگ زندگی ام را گم کرده ام بی تو!
من , من را گم کرده ام بی تو ...
بیا و به قلب من باز گرد و مرا رها کن از این خستگی مدام ... بیا و رهایم کن از این منِ بی تو....از این منِ بی معنا...
بیا و مرا به تو باز رسان .... مرا به من باز گردان ... بیا و پناه همه خستگی هایم شو ... بیا و آرام لحظه های بی قراری ام باش ... بیا ... بیا و شور و حال زندگی را به من باز رسان ...
ای همه ی حس و حال بودنِ من , بیا و حال مرا با خود به من برگردان ...
بیا که دلتنگم ... کجایی ماه نقره پاش شبهای تنهایی ام ... بیا ....
پی دل نوشت :
رفیق همیشه همراه مهربانی , تولدتان مبارک.
مهربان برادر بهارانه ام , امپراتور همیشه بهاران , شادم از آمدنتان , شادی قرین لحظه هایتان.
سمیه عزیزم , گل نیلوفری ما , بیا و بمان تا دنیایمان رنگ گیرد با تو ...
برادر کهکشانی ام , یادم نمی رود خواستن آرامش لحظه هایتان از خداوندگار مهربانی ها.
سایه همسایه دل , عجیب دلتنگت هستم نازنینم .
همیشه گرم و روشن باشد دلتان , برادر آفتابی ام.
برادر آسمانی ام , دانیال عزیز , ممنون که جرقه نوشتن این کلمات را در ذهنم ایجاد کردید.
زلال ترین عمه آبی ها , راضی شدید ؟
دوستان روان تر از آب , بودنتان انگیزه بودنم هست و شادم به داشتنتان . ممنون بودنتان .
"هر جا که باشی و در هرحال که باشی, جهد کن تا محب باشی و عاشق باشی و چون محبت ملک تو شد همیشه محب باشی, در گور و در حشر و در بهشت تا به نهایت. چون تو گندم کاشتی , قطعا گندم روید و در انبار همان گندم باشد و در تنور همان گندم باشد.
مجنون خواست تا پیش لیلی نامه یی نویسد. قلم در دست گرفت و اینگونه گفت :" چون خیال تو مقیم چشم است و زبان از نام تو خالی نیست و ذکر تو در صمیم جان جای دارد , پس نامه به که نویسم, چون تو در این محله ها می گردی ؟"
قلم بشکست و کاغذ بدرید!
با دل گفتم که ای دل از نادانی
محروم ز خدمت که ای ؟ می دانی ؟
دل گفت مرا تخته غلط می خوانی
من لازم خدمتم , تو سرگردانی !"
( فیه ما فیه, مولانا جلال الدین محمد بلخی )
پی نوشت:
عوض شده ام , می دانم ... کاش عوضی نرفته باشم , کاش عوضی نیندیشیده باشم , کاش .... خدا کند عوضی نشده باشم !
چند شب پیش , خواب استاد محمد قهرمانم را دیدم....
به ناهید قول داده بودم از " دوستی " بگویم که برایم گفته بود این هفته , هفته دوستی ست و من که شرمنده همه عزیزانی هستم که در دلم جای دارند اما آنقدر فرصت این روزهایم کم است که گاه می شود مدتها از آنها بی خبر مانده ام . و این بی خبری دلتنگ ترم می کند و این دلتنگی رخوت و بی حوصلگی ام را دامن می زند و من که گرفتار این چرخه ی خستگی آور , آنقدر جان ندارم این روزها که خود را رها کنم از این اوضاع ...
به خودم قول داده بودم که بیایم و با حوصله از دوستانی بگویم که ردپایشان در دلم همیشگی ست و فقط چند دقیقه ای هم که شده خودم را برهانم از این بار دلتنگی و خستگی , اما ...
دیشب که نیایش و یگانه با پدرشان بیرون رفته بودند , به یکباره موجی غریب از دلشوره بر جانم افتاد و باعث شد که زنگ بزنم و سفارش کنم همسرم را که مراقب باشد و ...
و همان لحظه به مادر و پدری فکر کردم که درد را در چشمان کودک دلبندشان می بینند و هیچ کاری از دستشان بر نمی آید ! و من باز به یادم آمد نیایش یک ساله ام را که درد می کشید و من حتی نمی توانستم اشک بریزم , که کودک کوچکم را دلواپس تر و نگران تر نکنم و دردش را بیشتر !
درد و رنج کودکان , زندگی را نفس گیر می کند , این را من مادر خوب می فهمم و چه احساس عجزی می کنم وقتی دستم تهی می شود از انجام هر کاری , الا اینکه بالایش ببرم رو به آسمان خدا و اشک ریزان بخواهم از او هر آنچه گفتنی و ناگفتنی ست ...
مهربان خدای دلها, نیک می دانی خواسته های ما را, پس به حق این روزها و شبهای عزیز , به حرمت این لحظه های آسمانی , شفای مریضها را و بخصوص فرشته کوچک سرای مهربانی ها را از تو خواهانم . مهربان آبی آسمانها , آرامش را بر دقایق برادرم و خانواده عزیزش بازگردان که جز تو هیچکس را یارای این مهم نیست ...
مهربان خداوندگارم .....