ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلتنگت بودم . دلتنگ حضور موثری که بیاید، روبه روی من بنشیند، نگاه عمیق و فهم عمیق ترش دلم را بکاود و خستگی روحم را اندازه بگیرد. دلتنگ کلماتی که آرام آرام بر جان من بنشیند، مرا با خودم رو به رو کند، عیار رنجهایم را بر من بنماید و برایم بگوید همه حرفهای دوست داشتنی ای که باید می شنیدم !
دلتنگت بودم . دلتنگ تویی که همیشه برای من نشانه خوب خدا بودی در لحظه های تلخ تنهایی . قاصدی برای آرامش . آمدی و باز هم برایم از " او " گفتی . آنقدر آرام و متین و اثرگذار که مجبور شدم چشمانم را به زمین بدوزم و بغضم را فرو بخورم و اشکهایم را بدزدم که ندانی چقدر دلتنگ شنیدنت بودم . چقدر دلتنگ حضور قاصدک مهربانی " او " بودم . چقدر دلتنگ حس خوب حضور آدمهای دوست داشتنی زندگیم بودم . نمی دانم چرا مدتهاست گمت کرده بودم ! نه که نباشی , نه ! بودی و نمی آمدی . بودی و حضورت را از من دریغ می کردی و آنقدر این نبودن برایم پررنگ بود که باور کرده بودم لیاقت شنیدنت را از دست داده ام ! که لابد "او" گذر پیامبرهای مهربانی اش را از کوچه سار دل من دریغ می کند ! که لابد ...
خسته بودم و دلتنگ و خالی از هر چه کلمه ! که " او " می داند و تو نه ! که صبح قلم را در دست گرفتم و کاغذی سپید که پاکی اش مرا به نوشتن وادار کند , اما مگر شد ؟ مگر به زور می شود سبویی تهی را به نوشاندن قطره ای آب برای رفع عطش ، به سیراب کردن ذهن و دل کشاند ؟ نمی شود که هیچ ... تهی بودنش آوار می شود بر جانت و تشنه ترت می کند ...
حالا اما با حضور کوتاهت کلامات سرریز می شوند و خوب یا بد اندکی التیام می بخشند دردهای نهفته خفته در جانم را ...
کاش باشی همیشه ، کاش حضورت را هرگز از من دریغ نکنی ... کاش قاصدک های مهربانی هرگز راه خانه ام را گم نکنند ... کاش ....
+ این روزها زمزمه لحظه هایم شده :" الهی و ربی من لی غیرک ..."
او اگر باشد
و بودنش بنشیند بر دل
تمام تار و پود هستی ات را به یغما می برد
سلام مهربان نرگسم
سلام مهربان مریم . کاش بنشیند بر دل نشستنی ...
سعیدۀ عزیزمان نیست تا ببیند برای اول صف قرار گرفتن هم زنبیلش را برداشته ام و هم پایش را لگد کرده ام
چقدر حالتان نزدیک است برایم بانو..

با خواندن این پست انگار که کسی حرفهای دلم را نوشته باشد و اکنون من از خواندنش به وجد آمده ام با این تفاوت که من هنوز منتظرم....منتظر قاصدک مهربانی "او" ...
که یا آمده و من آنقدر بی حس شده ام که نمی فهمم آمدنش را و یا نمی بیندم.............
سلام نرگس جان
سلام عزیز دل . قاصدک های مهربانی همان اطراف تو پر می زنند و شک ندارم آرام که باشی خواهی دیدشان .
لحظه های تلخی و بی حسی می گذرند نازدانه ام .
اول شدن در این سرا و طعم ملسش نوش جانت مریم جان
من دیگه جز نت سیم کارت با این سرعت افتضاحش به این دنیای مثلا مجازی دسترسی ندارم
ضمن اینکه به شدت درگیر مقدمات پرواز دل و جان به سوی آستان حضرتم...
شاد باشید و برقرار
پس رفتنی شدی؟؟؟
خوشا به حالت سعیده جانم
مبارک باشه این موفقیت... امید به مدارج عالی تحصیل دست پیدا کنی
خیلی خوشحال شدم
منتظرم باش
میام دیدنت
چقدر خوبه...
حضوری که از او بگه
حضوری که باشه
ببینیش...
ببینه تو رو
این دنیا هر چی یم که باشه بازم همون یه لحظه های حضور یه چیز دیگه س
خوبین بانو جان؟
دربست قبول دارم حرفت را گلم . لحظه های حضور مهربانان می ارزد بسیار ...
سلام فرینازم . خوبم نازنین .
خوشا حالتون ...قاصدک مهربانی ...چی گفت خب ؟ برای ما هم بگو شاید حالمان زیرورو بشه دیگه...
سلام هم پرواز قاصدک
قاصدک مهربونی منو نشوند جلوی خودم عمه جونم ...
سلام مهربان آبی .
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .
کاش یکی شویم , آنگونه که او می خواهد ...
میخواستم خراب نگاهش شوم ، نشد
بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم ، نشد
میخواستم که در دل شب ها ستاره ای
چرخان به گرد صورت ماهش شوم ، نشد
میخواستم دریچه ی پژواک خنده اش
یا آیینه مقابل آهش شوم ، نشد
گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم
بی چشمداشت ! پشت و پناهش شوم ، نشد
میخواستم حادثه باشم برای او ...
شیرین و تلخِ قصه راهش شوم ، نشد
میخواستم به شیوه ی ایثار و معجزه
قبله برای قلب و نگاهش شوم ، نشد
گفتم به خود " همیشه " ی او شوم ولی !
حتی نشد که " گاه به گاهش " شوم ، نشد...
شعر از: عباس عسگری پور
منم این روزها همش میگم حسبی الله
سلام گل ریحان . خداوند همراه هر لحظه ات عزیز دلم .
بعضی اوقات روزنه های امید آنچنان بر روی آدم گشوده می شوند که خودت باور نداری به تعبیر شما قاصدک مهربانی چه زیبا گفتی ...
بعضی افراد نعمتند اما آنچنان دچار روزمرگی که بزرگترین آفاتمان است می شویم که گمشان می کنیم . خدا سر موقع راهها را نشان می دهد
سلام مهربان
مهربانی و آرامش قرین لحظه هایت
سلام عزیزترینم . هیچ می دانید یکی از این قاصدک های مهربانی شمایید ؟
ممنونم مهربان .
من بودم و همان دالان هزار توی تنهایی ، نمیدانستم کدام یک از در های باز مرا به تو میرساند هر کدام کششی داشت و خیال لاغر مرا با اندک رنگ و لعابی جذب خود میکرد اما دلم من رنگ تو در سرداشت و عزم بر حضور تو بسته بود .
تاریکی امان از چشمانم بریده بود اما گدار عشق تو آنقدر عمیق بود که هر ظلمتی را محو اسم تو میکرد بسم الله النور بسم الله النور النور...
سلام
لحظاتت قرین آرامش و نور الهی
سلام مهربان برادرم . چقدر دلتنگ شنیدنتان بودم . ممنون که آمدید .
شبت بخیر نرگس جان
شما لطف داری عزیزم
شب شما هم خوش عزیزترینم .
حقیقتی ست انکار ناپذیر.
سلام آرام آبی
قاصدک ها مسیر دل را رد یابی می کنند و گرنه گوش بسیار است و ...
گوشها راز دار نیستند اما دل چه بسیار زیر شکنجه روزگار لام تا کام حرفی نمیزند
بعضی ها قاصدکند و بعضی ها دل...
بعضی ها قاصدکند و بعضی ها دل ...
شما هر دو با همید , نیستید ؟
سلام نازنین
به قاصدکها بگویید حوالی ماهم بیایند
قاصدکها آشنای دل تواند نازنینم .
سلام
سلام برقاصد مهربانی..
درشگفتم که چگونه میشود اینقدر کلمات در جانت نفوذ کند؟!
و درتعجب از اینکه چطور میشود حرف دلت را کسی اینقدر زیبا بنویسد؟!
براستی ایمان میاورم به سحر زبان!
وقتی بدون هیچ ارتباط دیگری...وفقط با همین کلمات اینقدر میتوانی نزدیک بودن را احساس کنی!
.................
......وبراستی برخی اینچنین اند که..
فقط بادرک حضورشان کلمات سرازیر میشوند...!!
..........................
کلماتتان هماره سرازیر باد!
سلام برادر بزرگوارم . خوشحالم که هستید . شک ندارم که حضور موثر شما هم کلمات را سرازیر می کنند بر دل.
ممنونم .
http://upload7.ir/imgs/2014-01/51746212584488480231.jpg
ممنونم گل ریحان .
سلام مهربان قاصدک و باران
دقایقتون لبریز از اخبار خوش قاصدک
سلام قاصدک خوش خبر . چه شاد شدم از حضورتان .
قاصدک مهربانیتان را به سمت دوستانتان فوت کنید ...تا سرشار از مهر خدا شویم
خداوند در وجود شما فوران می کند عمه جانم , من قاصدک فوت کنم ؟
من ؟!
فوت کنید ...منتظریم
نفس دوست گرم است
فوت فوت فوت ... عمه کجایی ؟
قاصدک مهر معنای نام شماست!
پس دلتنگ چی بودین بانو ؟!
http://8pic.ir/images/05702049647736302571.jpg
عجب عکس قشنگی نازنینم . ممنونم عزیز مهربان.
من و قاصدک مهر ؟
نی شب و نی روز که شبانه روز دلتنگ شمایانیم !
کاملا معلومه داداش دانی عزیزم . ! از اینکه میری و یادت میره از ما , دلتنگیتون کاملا مشخصه !
ببین در سطر سطر صفحه ی فالی که می بینم
تو هم پایان تلخی داری ای آغاز شیرینم
ببین در فال «حافظ» خواجه با اندوه می گوید :
که من هم انتهای راه را تاریک می بینم
تو حالا هرچه می خواهی بگو حتی خرافاتی
برای من که تآثیری ندارد ، هر چه ام اینم
چنان دشوار می دانم شب کوچ نگاهت را
که از آغاز پایان ترا در حال تمرینم
نه! تو آینه ای در دست مردان توانگر باش
که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم
در آن سو سود سرشار و در این سو حافظ و سعدی
تو و سودای شیرینت ، من و یاران دیرینم
برو بگذار شاعر را به حال خویشتن بانو
چه فرقی می کند بعد از تو شادم یا که غمگینم
پس از تو حرف هایت را بگوش سنگ خواهم گفت
تو خواهی بعد از این دیوانه خوانی یا خبر چینم
شعر از: محمد سلمانی
چنان دشوار می دانم شب کوچ نگاهت را
که از آغاز, پایان تورا در حال تمرینم
مرسییی ریحانه جانم .
به اخمت خستگی در می رود ، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلا قند لازم نیست
همیشـه دوستت دارم ـ به جان مادرم ـ اما
تو از بس ساده ای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست
به لطف طعم لبهای تو شیرین می شود شعرم
غـزل را با عسل می آورم ، هرچند لازم نیست
مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری
بپوشان بافه های گیسویت را ، بند لازم نیست
"به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را "
عزیزم ! بس کن ، از این بیشتر ترفند لازم نیست
فدای آن کمانهای به هم پیوسته ات ، هر یک ـ
جدا دخل مرا می آورد پیوند لازم نیست .
" بهمن صباغ زاده "
سلام آبجی سهبا
سلام زهراجانم . بهمن صباغزاده رو استاد قهرمانم معرفی کردو اسمش با یاد او گره خورده ! ممنونم از یادآوری این شعر زیبا.
دریا عاشق ماه است و برای رسیدن به ماه گاهی از ساحل دور می شود و گاهی نزدیک؛دوری و نزدیکی اش به ساحل فقط بستگی به نزدیک یا دور شدن ماه دارد...تو بگو پروانه عاشقتر است یا دریا؟!معشوقه دریا گهی از شرق و گهی از غرب گاهی از شمال و گاهی از جنوب می آید و این دریاست که برای یک ذره نزدیکی بیشتر به ماه با تمام وجود خود را به سمت ساحل میکشاند یا گاهی از ساحل میگریزد....و این است حکایت نوسان دریا...دلیل نوسانش فقط دور و نزدیک شدن ماه است.پس این نوسان خودش عشق است و بس
سلام سهبا جان
سلام عمه جانم . چقدر زیبا . ممنون.
اونوقت کتاب جدیدی چاپ شده از ایشون ؟
راستی متن بالا ازکتاب جناب رضا امیر خانی بود
سلام تازه پیدات کردم:))
باورکن
سلام مهربان . خوش آمدید .