سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

تقدیر سکوت

هرگز نمی پرسی, ای دوست از دردم

رحمت نمی آید , بر چهره ی زردم

هر درد را باید درمان به نوعی کرد

تسکین نخواهد یافت, بی لطف تو دردم

تو چشمه ای در کوه, من گردباد دشت

تو در زلالی فرد, من غرقه در گردم

خواهم که چشم بد از تو بگردانم

گر چون بلا گردان , گرد تو می گردم

زان دست گرمی بخش, جان در تن من کن

شاید به کار افتد , دست و دل سردم

گفتم که بیمارم , باور نمی کردی

دل را گواه خود, پیش تو آوردم

از ششدر محنت , راه نجاتم نیست

بازیچه تقدیر, چون مهره نردم

در کار خیر من آمد , نیامد شد

خارش مرا آزرد, هر گل که پروردم

طبع ملول من , گردانده روی از شعر

با خون دل گاهی سطری سیه کردم

می گویم و افتد بر خاک حرف من

بازآ و بفشان گرد از چهره زردم


استاد محمد قهرمان


سکوت این روزها، خواسته نیست که به گمانم نوعی تقدیر است. ظرف وجودم این روزها خالی از هر حس و کلمه ای است . نبودنهایم را به مهر خود بر من ببخشایید.

نظرات 20 + ارسال نظر
تنفس جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:29 ب.ظ

سلام سهبا جان .
خوش برگشتی عزیز.
امیدوارم درونت پر از سکوتهای شادی باشد و تقدیرت به خیر .
خدا رحمت کند استاد قهرمان را.

سلام عزیزترینم . ممنونم از شما و محتاجم به دعاهای خیرتان نازنینم .

طهورا جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:36 ب.ظ

دل را گواه خود, پیش تو آوردم

سلام من به استاد قهرمان عزیز
یاد انتخاب شاه بیت هایشان به امیدی که پاسخ مهربانشان را دریافت کنم ...یادشان بخیر ...چه سنگینِ نبودن بعضیا...

سهبا خانوم سکوت کنی ...ساکت میشم ...

سلام مهربون

قرار بر تهدید نداشتیم عمه ! گفتید بنویس ، گفتم چشم ! زبانم الکن بود , از پدر کمک خواستم !

دلیل بودنم شمایید و ... شما که می دانید چرا ؟

جوجه اردک زشت جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:39 ب.ظ

تو چشمه ای در کوه, من گردباد دشت
تو در زلالی فرد, من غرقه در گردم

سلام مهربان
به گمانم تقدیر مشق شبانه ماست بگذار استکان چای دوستی ها بریزد روی کاغذ...اثر انگشت مهربانی نمره انضباط رو کم نمی کنه

هر درد را باید درمان به نوعی کرد
تسکین نخواهد یافت, بی لطف تو دردم

سلام برادر .
نمی دانم چرا گمان می کنم تقدیر دارد از من , یکی دیگر می سازد که نمی شناسمش ! چگونه کنار بیایم با این من عجیب ؟

جوجه اردک زشت جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:53 ب.ظ

از میکل آنژ پرسیدن هنرچیه گفت حذف اضافات...حذف اضافه ها رو برای خودم تجویز کردم دمنوش خوبیه...خونسرد بودن دل خوب نیست تغییر دما رو حس می کنم این یعنی سوختن...
من جدید درخت شکوفه است و من جدید ابر باران....

خونسرد بودن دل ... گاهی شدیدا به این حالت می رسم داداش .
کاش میشد ابر بارانی باشه من جدیدم ... که نیست ... اما کاش ...

مریم جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:57 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com/

سلااااااااااااام بانو
زسیدنتون بخیر و خوشی
چشم و دلتون روشن
برادرزاده ها رو دیدین...
خوشا به حالتون

سلام گل مریم . ممنونم عزیز .

طهورا جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:02 ب.ظ

تهدید؟!! خدا نکنه ...تو فقط یه سهبایی ...تغییر هم نمی کنی ...
عزیز دل مایی ...
:

در درونم غوغایست ...حالت های آدم متفاوت میشوند ...گاهی ...
خوبه ...

چرا اینقدر حال ما چند نفر به هم شبیهه عمه جانم ؟

طهورا جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:33 ب.ظ

من این حالو دوست دارم هر چند که عجیبه و منو حسابی درگیر خودش کرده ...ترس و شوق ...تازگی ها دفترم پر شده از حرفهای عجیب ...زمزم های من ...
کاش پیش هم بودیم ...ساعتها ...فارغ از هر دغدغه ای...

چه خوب که کلمات زبان دل شما را بلندند عمه جان , من اما ... باور کنید در سکوت غرق شده ام !
کاش ...

زهرا جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ب.ظ

هر درد را باید درمان به نوعی کرد
تسکین نخواهد یافت, بی لطف تو دردم
سلام آبجی سهبا
رسیدن بخیر
یاد استاد قهرمان گرامی

سلام عزیز دل . ممنونم .

سعیده شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:11 ق.ظ http://s73.blogsky.com

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
اگر هیچکس نیست ، خدا هست . . .
راه آسمان باز است ،
پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ،
نگفته تو را میخواند. ..

گاهی حتی خدا هم تو را نمی خواند ...

سعیده شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:13 ق.ظ http://s73.blogsky.com

چقدر حستون نزدیکه............

سلام،صبحتون به خیر و شادی

سلام نازدانه ام . شب و روزت به شادی عزیز دل .

سمیرا شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:32 ق.ظ

هیچ حواست هست که خیلی وقته دچار سکوت شدی؟ هم کلا هم حقیقی هم مجازی! اینجا خیلی وقته یا با شعر و یا با عکس به روز میشه دریغ از خطی از تو! و ما دلمان تنگ می شود برای کلمه ای که مال تو باشد....نوشتن همیشه مرهم است...حتی اگر درمان نباشد آرامبخش خوبی است....گوش شنوای با زبان وبی زبان هم خواستی اینطرفا سری بزنی هست خدمتتون....راستی یه نکته جالب...من هر چی پست قبلی رو بالا پایین کردم اطلاع رسانی مبنی برسفر ندیدم اما میزان رسیدن بخیرها نشون میده درصد تله پاتی دوستان بالاست!

دوستان لطف دارند !
و اما سمیراجانم , قلم از ابتدا هم با من نسبت خویشاوندی نداشت . اگر در دستان من جای گرفت و روزهایی را همدم لحظه هایم شد به خاطر وجود تو و بعد آن دوستان جانی بود که در کنارم بودند و شادی لحظه هایم را سبب شدند . حالا اما دوباره با من غریبگی می کند این عزیز هماره ام . دوست دارم رام افکار من باشد , اما ... نمی شود خواهری , نمی شود ...
و سکوت را بر کلمات زبانی ترجیح می دهم که هرگاه لب باز کرده ام, پشیمانی ام بیش از رضا بوده است !
چقدر دلتنگ روزهای سه نفره مان هستم با سمیرا . چقدر زود می گذرد این روزها و البته چه خوب که می گذرد ...

سپیدار شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ق.ظ

عجب شعری از استاد قهرمان :
بازیچه تقدیر, چون مهره نردم...

و عجب کامنت زیبایی از جوجه اردک مهربان در مورد جمله میکل آنژ

مرسی از هر دوتون
لذت بردیم

ناقابل به حضور نکته سنج و مهربان شما .

فریناز شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:59 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

شوق افتدم در پا، تا مگر شوم راهی
در رهی که وا ماند، خضر هم ز همراهی

بایددم به راه عشق رفت یکّه و تنها
سر به سینه می کوبد، دل ز بیم گمراهی...

غزل 161 استاد

دستت به کامنتم نره از استاد می خوای جواب نرگسو خودشون بدن که خب این غزل اومد بانو

مرسی عزیزم . چقدر دلتنگ غزل خوندن استادم . چه زود آدمها میرن از پیشمون .

طهورا شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:32 ب.ظ

جواب کامنت من کو؟
سلام علیکم

علیک سلام عمه جون . کدوم کامنت بی جواب مونده ؟!

طهورا شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:35 ب.ظ

سکوت شکستنی ست...بشکنش ببین چه صدایی میده !

نباید بذاری دلتو تسخیر کنه ...سردت میکنه ...از روی غم ها ...شادی درست کن .

دلم میخواد عمه , اما اینروزها جون جنگیدن ندارم ! یه جور رخوت , یه جور تسلیم , یه جور ... سکوت سکوته دیگه ! واقعا ساکت بودن هم عالمی داره خب !

دانیال یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:07 ق.ظ http://danyal.ir

من که درّ درخشنده شبم
پادشاه تیرگی ام
تاریکم ، تباهم
من که ماهم
در قدمگاهت می میرم
ای دلیل امید
خورشید
تو بتاب که من در آخر راهم

شما در درخشنده آسمانید برادر . همیشه نورانی و پر تلالو . شاد و سرزنده بمانید هماره .

ری حان دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ق.ظ

زنی به هیأت دوشیزه های دربار است
که چشم روشنِ او قهوه های قاجار است
مرا کشیده به صدسال پیش و می‌گوید:
برای شاعرِ مشروطه، عاشقی عار است

مرا کشانده به شیراز دوره‌ی سعدی
خجالتم بدهد؛ بهتر از تو بسیار است

دو چشم عطری او آهوان تاتار است
زنی که هفت قدم طی نکرده عطار است

شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقه‌ی موی طلایی اش دار است

به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
به خنده گفت که در انتقام، مختار است

زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش
هزارها حسنک مثل من سرِ دار است

زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند
چهلستون دلش، بی‌ستونِ انکار است

زنی که بوی شراب از نفس زدن‌هایش
اگر به «قم» برسد کار ملک «ری» زار است

اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد
هزار خمره‌ی چله نشین به می برسد...

شعر از: مهدی فرجی


اگه روز تولدتون کم پیدا بودم،

این باشه امانت واسه اون روز

وای این شعر چقدر قشنگه گل ریحانم . ممنونم عزیز دل .
موفق باشی با امتحان و دانشگاه عزیز. باز هم ممنون .

مریم سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:33 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com/

من چرا تولدتون رو یادم نبود نرگسی؟؟؟
در هر حال پیشاپیش تولدتون مبارک

این هدیه~~> بمونه جمعه شب ساعت 20:20 توی وبلاگم باز کنین
باشه؟

میشه مگه مریمی یادش بره ؟ من که باور نمیکنم ! تازه شم هنوز کو تا تولد ؟
ممنون عزیزم . راضی به زحمت نیستم .

طهورا سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:13 ب.ظ

تفال امشب شما:

صبا زمنزل جانان گذر دریغ مدار
وازو به عاشق بیدل خبر دریغ مدار
به شکر آن که شگفتی به کام دل ای گل
نسیم وصل زمرغ سحردریغ مدار
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار
جهان وهرچه دراو هست سهل و مختصرست
زاهل معرفت این مختصردریغ مدار
کنون که چشمه قند است لعل نوشینت
سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار
مکارم تو به آفاق می بردشاعر
ازو وظیفه و زادسفر دریغ مدار
چو ذکرخیر طلبی می کنی سخن این است
که در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده ازاینرهگذر دریغ مدار

وای عمه عجب فالی ! یعنی حافظ هم منو شرمنده میکنه ؟!

ری حان سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:23 ب.ظ

دلم گرفته از این مردم پیاله‌پرست
از این که هر کسی از حد گذشت، با تو نشست

هنوز مال منی، حبه حبه یاقوتی!
هر استکان تو چرخید اگر چه دست به دست

نگو که تاب بیاور که پیش چشمانم
پریده عطر تنت، در دهان مشتی مست

تو سنگ بودی و سهم من از تو تکه شدن
غرور پنجره‌ها را همیشه سنگ شکست

ترنج، کعبه و چاقو طواف می‌کندش
تو پوست می‌کنی اما بهانه‌ات حج است

برای ماهی سرخ آسمان فقط رویاست
نمی‌پرد به هوا هر که دل به دریا بست
شعر از: شیما شهسواران احمدی

ممنونم بابت این شعر زیبا .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد