ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ناخورده بر رگ تاک است
( اقبال لاهوری)
امروز مراسم تودیع دو تن از همکارانم بود و همین باعث شده بود این شعر سعدی مدام در ذهنم چرخ بخورد :
بماند سالها این نظم و ترتیب
ز ما هر ذره خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند
که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند در کار درویشان دعایی
و باز این شعر مرا پرتاب کرد به سال 75 و آخرین سال دانشگاه و استاد عالیور که در آخرین جلسه کلاس، این شعر را خواندند با این تفاوت که به جای درویشان ، نام خود را ذکر نمودند. هنوز تازگی این خاطره در ذهن من حفظ شده است...
راستی، از پس رفتن ما چه یاد و خاطره ای بر جای خواهد ماند ؟
گل نوشت:
دسته گل نرگس، هدیه امروز جناب همسر است برای شگفت زده نمودن بنده ! چقدر این فصل زیباست ...
دست جناب همسر درد نکنه ...
یاد اون شاخه گل نرگس افتادم که دادی به من ...دلم تنگ شد براتون خب...
واقعا از ما چه یادی می مونه ؟
چه عکسی ...به به.
سلام عمه جان . شاخه گل نرگس ؟ جدی ؟ یادم نمیاد خب !
واقعا دست جناب همسر درد نکنه !
سلام
مبارکا باشه
بعد همه جا بشینید هی در باره ی مردا بد بگید
ببین بنده خدا با ایییییییییییهمه مشششششششششششغله بازم به فکر شماست
باب بخدا قدر ما رو بدونید گناه داریم ها
ولی خوشم میاد خانوما با چند شاخه گل کلی متحول میشن .......
قدرتون رو که می دونیم، اما خدایی شما هم که می دونید ما با یک شاخه گل هم کلی متحول میشیم ، پس چرا دریغ ؟؟؟
سلام داداش کهکشانی . چه عجب اینطرفها ؟
همینه دیگه کسی قدر مردای بی نوا رو نمیدونه
خوبه توی این پست یک کلمه " همسر " بود ها ! وگرنه اینهمه حاشیه از کجا درست میشد ؟:
زمان را برای خودت زندانی مکن ،
خوشا به حال آنانکه رفته اند ...
نمی دانی که چقدر این روزها فکر رفتن در ذهنم موج میزند برادر ! خوشا به حال آنها که به کمال رفته اند !
مقصد همین رفتن است وگرنه مهربانی مهره تسبیح باران است
تسبیح باران ؟!! عجب تشبیهی ....... فوق العاده است برادر , ممنونم .
دگر از درد تنهایی به جانم یار می باید دگر تلخست کامم، شربت دیدار می باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح نصیحت گوش کردن را، دل هشیار می باید
مرا امید بهبودی نماندست ای خوش آن روزی که می گفتم علاج این دل بیمار می باید
بهایی بارها ورزید عشق، اما جنونش را نمی بایست زنجیری، ولی این بار می باید
سلام نرگس خوشبو
چقدر قشنگن گلا
دست جناب همسر هم درد نکنه
سلام گل مریم . ممنونم عزیز از این شعر زیبا.
ما بوسیله قلب های همدیگه داریم می ریم ...قلب کی تندتر می زنه ؟!
ظهر بخیر؟
الان دارم غذا درست می کنم ...این کامنت گذاشتن ،چاشنیشه!
یه پیشنهاد ...یه چشنواره غذا ترتیب می دید؟مسابقه ؟
سلام عمه . اونوقت ناهار امروز خوشمزه شد ؟ چاشنی کامنت خوب بود ؟
جشنواره غذا؟ خب در مدار ماه , یه مسابقه بذاره , جشنواره غذا... غذای روح .....
چه شودددد!!!!
چشنواره نه ها...جشنواره .نمکش زیاد شد.
ابتکار هم می تونه داشته باشه ...غذای روح ...برا مردها
منتظر اجرای برنامه ایم توسط عمه طهورای عزیز . باشه عمه ؟
کم دعا کن که مـرا از سر تو وا بکند
او خودش خواست تو را در دل من جا بکند
او که خوش داشت دلم را به تو بسپارد و بعد
بنشیند عقب و ... سیر ، تماشا بکند !
عاشقـم کرد که دست از سـر او بـردارم
که مگر درد ِ مـرا درد ، مــداوا بکند
خــواست تا هـر که به غیر ـ تو ... دلم را بزند
و هــوای تــو مــرا این همـه تنها بکند
مثل ماهـی که بیفتد وسط خشکی و آب
تشنه لب باشد و دور از تـو تـقلّا بکند
آه ... ! حسرت به دلـم ماند که یک بار شده
کوچه ی خواب ِ مـرا خواب ِ تــو پیدا بکند
و سـراسیمه ترین صحنه ی کابـوس ِ مـرا
تا خـود صبح ، در آغـوش تو رویـا بکند
بی تو ام ... بی تو ! و تنهایی ِ بی حوصله ام
با خیـال تو محال است مـدارا بکند
طـاقت ِ طاق ِ من انگار مـرا مـی شکند
وای اگـر این در و دیـوار دهن وا بکـند !
در مـن آشوب ِ تــو افتاده که دنیای مـرا
بعـد از این رنگ ِ پــریشانی ِ دریا بکند
شعر از: سمیه محمدیان
در من آشوب تو افتاده که دنیای مرا
بعد از این رنگ پریشانی دریا بکند ...
سلام ریحانه ام . ممنونم نازنین.
آفرین بر ریحانه خانوم

و بر جناب همسر