ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چشمه های آبگرم , پل ها و مساجد زیبا و باشکوه , یادگاران دیرین دورانی قدیم ,
مقبره شیخ صفی الدین ,
گردنه های زیبا , کوههای عظیم و سربه فلک کشیده ,
ساحل زیبای دریا و آرامش تلاقی دریا و آسمان ,
غروب غمبار ساحل , تاریکی دهشت ناک شب جنگل و دلهره غریب من ....
در میان جمع و در دل تنهایی های همیشه خود , دربه در دنبال تو می گردم ... کجایی ماه من ؟ تا به کی تنها در دل خود ترا جستجو کنم ؟ مرا دریاب ... پلنگ زخمی دلم می نالد از هجر ... عاصی شده ام ... عصیانم را دریاب ... مرا دریاب ماه من ... مرا دریاب ....
دلم مهتاب می خواهد ....
شمع وجودم را نذر آمدنت می کنم ... بیا ....
دل نوشت :
حیران , مرا حیران دست نوشته های زیبای خداوندگار نمود در میان تصاویر بدیع و بی نظیر خلقت ! کی حواس دلم جمع می شود آیا ؟!
اینم سوغاتی های من از دیدار این دیار ...
دلم مهتاب می خواهد....
سلام بانوی مهر وماه
دلتان خوش
سلام برادر .
شما هم ؟! راستی می دانید مهتاب کجاست این روزها ؟
شاد باشید .
وووووووووووواااااااااااااااااااااااااااااییییییییی
اول شدم
بالاخره رکود روشکوندم....چه مزه ای داره
چه مزه ای داره برادر ؟ طعمش گس هست یا نه ؟! اونوقت گس از چه نوعی ؟
سلام بانوی مهنام
سوم شدن مزش بیشتره
این کاسه آبی با اجازه مال من توش آب بریزیم عکس ماه بیفته توش ....
دلتون مه تابی .....
آخ جون سوم شدم
سلام بر ماه ترین عمه دنیا ! آخ که چقدر دلم برای دیدن روی ماهتون تنگ شده عمه ...
کل کاسه ها تقدیم شما ! میشه هم یه سفر با هم بریم همدان ( البته سر راه نهاوند ) بعد از این کاسه ها بخریم .... خعلی قشنگند عمه !
سلام سهبا خانومی..خوبید ؟!
زاویه ی دید عکس آخرتون خعلی جالبه...
شما یک بانوی بینظر و هنرمندید !!!!
سلام ریحانه قشنگم . لطف داری نازنین ...
عمه فک کنم دوم شدید و نایب القهرمان و من هم با استعانت از خدا و زحمات پدر و مادرم و تلاش بی وفقه ی دبیرانم و کانون کلم چی به مقام رفیع سوم نایل شدم !!!!
کانون کلم چی ؟!!!
سلام ریحانه جان چهارم شدی تعدادکامنتا خعلی مهمه کاسه ها مال منه به چهارما سوغاتی نمیدن
راستی خبرت کو خو؟
آخ سهبا جان این سفر رو هستم یه روزی ان شاالله....
خبر ؟ کدوم خبر عمه جونم ؟
متاسفم عمه...سوختید و از دور مسابقه حذف میشید !!
اول و دوم و سوم به شخص بستگی داره نه کامنت دیگه ...
و من مث سابق هم کاسه ها رو به عنوان سوغاتی. و جایزه از سهبا خانوم میگیرم و باید برم سوغاتی از داداش هم بگیرم مث اینکه ترکیه بودند !!
داداش ترکیه بودند ؟!
کاسه ها چهارتاست . دوتا دوتاش می کنیم به هر دوی شما برسه خب !
سهبا خانوم ،عمه راستی چرا نمیاین مشهد خو...جاتون خالی امشب باشگاه نجوم بود...فردا شب کوهسنگی برنامه ی استهلال ماه نو و یک اردوی رصدی به برج رادکان که تو چنارانه !!!
میایم یه روز ریحانه جان ...
آدم هایی بودند که آنجا جایشان برای قدم زدن های طولانی با من زیر باران خالی بود ...
آخ گفتی ...
ریحانه جان کاسه ها رو سهبا خانوم داد بمن مدرکش تو جوابم هست یه چی دیگه انتخاب کن

این جوری بود
باشه حتما یه بار میایم با سهبا جان مشهد
گفتی کوهسنگی این عید که اومده بودم مشهد یه خاطره خنده دار از اونجا دارم که مدت ها آقای خونه ....
آخ قول داده بودم این جا رو زیاد شلوغ نکنم ا
عمه ؟! ای وای یعنی من دوتاش رو دادم ریحانه , پس بگیرمشون ؟! خب میشه در قبالش یک چیز دیگه بردارین ؟!

اینجا خونه خودتونه . هر چی دلتون میخواد شلوغ کنین عمه جون .
داداش گفتن آشکارا آنکارا میرم...مقصد هنگ کنگم گنگه ...ی چیزی تو همین مایه ها
بابا بی خیال ریحانه ! باز سر کار رفتی با جوابای داداش ؟!
هیچ سوغاتی برای من نموند
سلام به همگی
سلام مریمی ... سوغات ؟ هنوز حلوای هویچ مونده . میخوای خانومی ؟
وااااااااااااااای ریحونی خوش به حالتون
کوهسنگی
رویت حلال ماه
رصد
نمیدونم چرا بغضم گرفت
حیف غولک های من که یک چند روزی تو فنجون محبوسشون کردم...بالاخره یک روز داداش میان به آسمونشون و منم هه! هه! هه !!
غولک های فنجونت رو رها کن ریحانه ! الان نفس تنگی می گیرند !
همونم غنیمته نرگسی
باید خوشمزه باشه...و نارنجی
آره خیلی خوشمزه ست مریمی ...
وای نه سهبا خانوم من که از اول گفتم یه دونه از این کاسه ها برام بسه
چند وقتیه نتونسته غولاشو از فنجون در بیاره حتما خیلی عصبانی هستن
غولهای ریحانه میان سراغمون
کلا غول همینطوریش هم به نظر خطرناک میاد عمه ! منم می ترسم خو !
حواس دل من جمع که نمیشه،بیشتر پرت شده
چرا زهرایی ؟؟؟
علیک سلام مریم خانوم .کم پیدایین ؟!
در شب اول این ماه پی ماه نرو
ماه این ماه ٬شب نیمه آن می آید
این هلال از طرف باغ جنان می آید
ای جااانم ! مرسی عمه ...
من هنوز مغرورم اول شدن هستم هرکس امضا میخاد بی زحمت ته صف وایسته
با این عینک خوش تیب ترم یابا
شایدم این قیافه
وااای یادم رفت بگم سوغات ما چی میشه
بجز کاسه ها , همه سوغاتی ها واسه شما ! بخصوص اون کیف ... خوبه داداش ؟
زهرا خانوم سلامت کو ؟
حواست رو جمع کن زهرایی ...
از غولهای من نترسید !!!!!

خعلی خوبند و مهربان....فقط حال داداش رو میگیرند!
خب چرا حال داداشی منو می گیرن ؟!
به هر دری که میزنم،نمیشه
همیشه غبطه میخورم به حال بقیه دوستانی که اینجا هستند
همیشه عقب هستم...
چرا آخه زهراجانم . مگه تو با بقیه دوستانی که اینجا هستند چه فرقی داری که فکر میکنی عقبی ؟
نگو زهرا ! اخماتو واکن و بخند دیگه !
سلام عمه جون
بذارید به حساب بی حواسی
شرمنده
سلام به روی ماهت خانوم گل .
کیف که قبلا به مانا دادید از بس بهش علاقه داره با وسواس خاصی ازش استفاده می کنه
من از کاشی های صفی الدین میخام{آیکون ژا بر زمین کوبیدن ونق زدن}
خب کاسه ها که به عمه رسیده , کیف هم که تکراریه , اون کوسن ها و رومیزی های چهل تیکه هم که .... بذارین گلدون رو بدم به شما . خوبه برادر ؟
آبجی نرگسی
نوشته بودی شمع امشبم را نذر آمدنت میکنم،بیا
یاد سقاخانه افتادم و این مطلبش
آقا سلام!
پنج شنبه معلم ما گفت
که شما صادقان را دوست داری.
بچه ها خندیدند اما من ترسیدم...
از این که نکند شمع هایم صادقانه نباشد...
نکند وقتهایی که چشم هایم را بستم و کنار سقاخانه ایستادم و آرزو کردم
صادق نبوده ام.
من می ترسم از این که وقتی بیایی یادم برود این روزها...
یادم برود دعای فرج هایی که خواندم.
فراموش کنم که شمع ها نذر آمدن شما روشن می شد.
آقا!
من از این که راست نگویم...از این که صادق نباشم...
از این که دوستم نداشته باشی
می ترسم.
آقا!
من خیلی فکر کردم...تنها راه چاره اش این است
که شما دعایم کنی...دعا کنی که روراست باشم با شما
که این شمع ها صادقانه بسوزند برای شما...
آقا!
شما نفست حق است...دعا که کنی مستجاب می شود
مطمئنم که دعا می کنی.
من اما منتظر اجابتش می نشینم.
اتفاقا این شمعها توی سقاخانه حضرت ابوالفضل روشن بود زهرایی ...
من هم می ترسم از اینکه دوستم نداشته باشد ! خیلی می ترسم زهرا !
دوستان اینجا حرف دلشون و زبانشون یکی هست
از همگی التماس دعا دارم
عمه طهورا،شما،مریمی،ریحانه،امپراطوری بهار
من هم التماس دعا دارم ....
عمه هنوز این شکلی هستید ؟!
دلم هوای سعیده نازدونه رو کرد حسابی .... ناااازدونه کجایی ؟
محاله دوستون نداشته باشند
دوستون دارن که تنهاتون نمیذارن
کاش همینطور باشه زهرا جان ... دلم خیلی گرفته .....
ما به دل خوش شما راضی هستیم که این سعادت است برای چون منی که شما دل خوش باشید
زهراخانم
سلام
امیدوارم دل و زبانم یکی باشد
کاش دعایم را بشنود....دعا می کنیم به امید رسیدن مرغ آمین
سعادتیست برایم در جمع شما بودن ... امشب چه آرامترم ...
ممنونم مهربان برادر دلم .
خوبی عمه؟!
دلم براتون تنگ شده بود مهربونم
نمیدونم چرا عجیب امشب دلم برای ماه تنگ شده
نمیشه سوغاتی ماه هم باشه؟
من یه چیز غیرخوردنی میخوام یادگاری برش دارم
یه شرط داره مریمی ... از اونجایی که دوروبر شما کلی هنرهای دستی هست , یکی بردار , یکی بگذار ! باشه خانومی ؟!
واااااااااای عمه جان آب شدم رفت ...شما که خود صاحب امضا هستید و ژشت چک دلم را باید امضا بزنید تا اعتبار بگیرم
منم هستم این وسطا ! یه تحویل دار خوب !
میشه من یه چی خیلی عجیب بگم؟
بفرما خانوم ...
سهبا خانوم این زهرا خانوم چی می گه بگو بیاد تو صف تا عقب نمونده من جامو به هیچکی نمیدما!
زهرایی , عمه با شمان !
سلام به امپراطوری بهار بزرگوار
ممنون از دعای زیباتون
میگن دلتنگی هدیه دوست هست،خوش به حالت که دلتنگی
وقتی چترت خداست،
بگذار ابر سرنوشت هرچه می خواهد ببارد...
لحظه هایت آرام.
کاشکی دلتنگی هامون رنگ دوست داشته باشه زهراجان ...
مامانم از اون چیزایی که گفتین هنرهای دستی درست کرده
کیف پول و کیف دستی و ...
شما فقط آدرس بدین گل نرگسی
دست مامان گل هنرمندت درد نکنه مریمی جانم ...
چشم عمه جون
افرین دختر خوب .
یه کامنت بی ربط،ولی خوشم اومد ازش
کلــــمـات ،
قــدرت آزار دادن شـــمـا را نـــدارنـــد !
مگـــر آنــکه گـــویـــنده ی کــلمــات بـــرایـــتـان ،
بسیــار عــزیــز بـــاشـد !!!
چه بیربط قشنگی ...
من حرفمو بزنم یا برم؟
در ضمن دوستان عزیز
عمه، گل نرگسی، داداش امپراطور، زهرایی، ریحونی
به مهمونی آخرین جرعه های شعبان دعوتین
تشریف بیارین همگیتون
بفرمایین خب خانومی !
مریم جان دلت برا ماه تنگ شده یا من ؟!
منم دلم واسه ماه و عمه تنگ شده ! عمه برم بخوابم شاید خواب ماه رو دیدم ! شبتون خوش .
دلم برای شما که ماه آسمون دل من هستین تنگ شده
پس من چی ؟
راستش نرگسی چیه وقتی داداش امپراطور میان اینجا من با دیدنشون یاد داداش مهدیِ شما می افتم
جدی میگم!
حس می کنم داداش مهدی بابای باران اینجا هستن
چقدر جالبه برام
جدی ؟ چه جالب ! راستش من حسم نسبت به این برادرهام , فرق میکنه ... برادران اندیشه , یه جورای دیگه ای ارزشمندند برام ...
اون لینک وبلاگ من نیست
اشتباه شده ببخشین
ورش دارین لدفن
من امشب خونه خاله ام مهمون هستم کامنت گذاشتم که لینک اشتباه زدم
خدایا
اگر خواستهام را اجابت میکردی
به خودم قول داده بودم
خیلی دوستت داشته باشم
حالا که خواستهام را اجابت نکرده ای
...باید حواسم باشد که
خیلی بیشتر دوستت داشته باشم
آخر میترسم فکر کنی اینهمه سال
تو را بخاطر اجابت خواسته هایم
خواسته بودم
شبت قشنگ آبجی نرگس
مرسی زهراجانم ...
در ضمن
دلتنگ صدای پرانرژی شما هم هستم اما میدونم که...
لایق شنیدنش نیستم
آخ آخ شرمنده من اصلا امضا بلت نیستم برادرزاده امپراطور .
اونم از نوعی که جناب فرمودید
لطفا همگی برای هم دعا کنید مخصوصا برای عمه دعای مخصوص ....ای صاحب دلها ....ای ماه پنهان از ما...ای صاحب دلهای نتگ ...دلهایمان تنگ شده...بیا
آمیییین !
سلام سهبا خانم،خوبید؟رسیدنتون بخیر!
یه کامنتی خواستم بذارم دیدم عمه طهورای شما براتون گذاشتن،انگار مصرع دومش رو ننوشتن
حالا من اضافش میکنم
هوش باشید که ماه رمضان می آید
پیشاپیش آمدن این ماه مبارک!
سلام عزیزم . خوش اومدی . منم التماس دعا دارم مهربون ....
سلام زهره خانوم جان ببخشیدا اون مصرع به قرینه معنوی حذف شده بود ....
(قبلا آ فعل ها حذف می شدن حالا مصرع ها)=خدا کنه استاد ادبیاتی این ورا نباشه خب
خانوم س نازنین کجایین ؟ عمه صداتو زدن !
به به رسیدن بخیر خواهر...خدا رو شکر که خوش گذشته کاشکی هر روز بری سفر تا باشه از این سفرها باشه..میگم یه عکسم از همسفراتون میذاشتی بد نبودها
اردبیل رو اگه توی اردو نمی شناختم شاید بیشتر خوشم میومد ازش اما اون اردوگاه و اون همه خستگی باعث شد زیاد خوشم نیاد..البته به جز زیبایی انکار ناپذیر گردنه حیران و مقبره شیخ صفی الدین و جنگل فندوقلو....میگم راستی اون ماهتون رو معرفی نمی کنید؟
همسفرها ؟! بی خیال خواهری ... ایشاله وقتی با شما همسفر شدیم !
راستش سفر ما هم یه جورایی شبیه همون اردوگاه شما بود دیگه ! منتها دو روزه !
مبارک باشه سوغاتی ها و سفر و همه چیزهای خوب ..
مرسی سایه جانم .... قابل شما رو نداره سوغاتی ها .
به مریم :
شرمنده مریم خانوم
اما اون "رویت حلال ماه " نیست
ماه دیگه مهتاب خانوم نیست که رویتش حلال و حروم داشته باشه !
هلاله !!
_______________
به سهبا باجی:
سلام
رسیدن بخیر
می بینم که دست پر اومدین
از عکسها معلومه که وسط راه دلتون پر بوده ! حالا خداروشکر آخرش فقط دستتون پره !
راستی
عجب ساعت جالبی
تموم عددهاش پاشیدن و ریختن اون زیر...
زمین و زمان رو به هم میزنه همینه ها !!!
اینجا فعلا زمان رو به هم زده ! تا به زمین برسه چه ها خواهد کرد !!!!
سلام برادر عزیز . ممنون . وسطهاش دلم پر بوده ... نه , اما عجیب حس دلتنگی و تنهایی , اونم وسط جمع بهم غلبه کرده بود !
ساعت هم کار دست یکی از هنرمندان اردبیلی بود ! می گفت یک هنر جدیده به اسم " سوخت روی چوب " همه این کارها رو با هویه روی چوب انجام داده بود ...
زمان رو که بهم ریخته , مکان رو نمیدونم ......
ممنون از راهنمایی های همیشه تون در سفر .