در امتداد حادثه می رفتیم . شاید , نیروی ناشناخته ای , ما را می برد . اما کدام یک ز من و تو در پیش بود ازان دگری , آیا ؟ وان کس - چه من , چه تو - چون گام سست کرد , رسیدیم ما به هم . یکچند اگر هیچ نمی گفتیم چون شرممان شکست باران حرف بود که یکریز می ریخت . دلها گرفته بود و تمامی نداشت حرف . *** هم را ندیده سیر , آن روزها چو برق گذشتند ... *** گویم به خود , دریغ ! تکراری اند اگر چه همه روزهای ما , تکرار روزهای عزیزی که رفته اند در وهم نیز نمی گنجد ! *** ای سرو پایدار ! آن قمری ام که عشق تو دارد مرا اسیر . سر سبز باش و از سر من سایه وا مگیر !
91/4/10 استاد محمد قهرمان
پی نوشت : عکس این پست , هدیه برادر خوبم دانیال است به استاد قهرمان . ممنون از ایشان .
*****
پی تقدیر نوشت :
ای کاش مرا این همه مرارت بودن نبود اینجا بی دیده گریستن تو را , خیال درمانم نیست . " باشد !" تا در این گمان گُر گرفته بمیرم , دستی از دریا خواهد آمد دستی از دو دلی های بسیارم , دستی با پیاله هلاهلی از ترنم " چه تفاوت ؟" هی ... ! هی همه را چون تو از تماشای نافله چیدن ! با آن که چراغی بر ایوان شب از صدای من نمی سوزد , اما دستی .... , سرانجام دستی از دریا خواهد آمد ...
تو را عشق همچون خودی ز آب و گل رباید همی صبر و آرام دل به بیداریش فتنه برخد و خال به خواب اندرش پای بند خیال به صدقش چنان سرنهی بر قدم که بینی جهان با وجودش عدم چو در چشم شاهد نیاید زرت زر و خاک یکسان نماید برت دگر با کست بر نیاید نفس که با او نماند دگر جای کس تو گویی به چشم اندرش منزل است وگر دیده برهم نهی در دل است نه اندیشه از کس که رسوا شوی نه قوت که یک دم شکیبا شوی گرت جان بخواهد به لب بر نهی وگر تیغ بر سر نهد سر نهی
سایه .... سایه .... سایه ....
به هر چی می پرستی قسم , همین حالا تلفن رو گرفتم دستم , به تو زنگ بزنم ... باز چیزی , حسی ....
بهشت بر تو وارد می شود و سر شاخه ی طوبی چه ارتباط شگرفی... عاشقان به ریسمان تو آسمانی شدند و رنگ عشق آبی شد
می خواهم به ریسمان عشق بیاویزم و دستم برسد به سرشاخه ی طوبی تا برسم به بهشت حضور یار ... اما نمیدانم چرا این ریسمان , رهاست عمه جانم ؟ نکند در قلبم ریشه نداشته باشد ؟ نکند با قطره های اشکم آبش نداده باشم ؟ نکند آبی اش آسمانی نباشد ؟
می خواهم به ریسمان عشق بیاویزم و دستم برسد به سرشاخه ی طوبی تا برسم به بهشت حضور یار ... اما نمیدانم چرا این ریسمان , رهاست عمه جانم ؟ نکند در قلبم ریشه نداشته باشد ؟ نکند با قطره های اشکم آبش نداده باشم ؟ نکند آبی اش آسمانی نباشد ؟
وای برادرزاده های مهربانم عمه را خجالت زده نکنید ... سهبا جان چشماممون که قرمز شده بود .... دوبار هم خجالت زده شدم یکی مریمی یکی هم برادرزاده اندیشه های فیروزه ای رنگ امپراطور...الان بین عمه چه آیکونی استفاده کنه ۱-حال خودم بود ۲ـبخاطر این که برادرزاده دانیال یه سری زد به وبش ۳-مریم این طوریم کرد ۴-بخاطر کامنت برادرزاده امپراطور اینم برای همتون
فدای شما عمه ! چه عاقبت خوبی داشت این شب ! یه ذره حال دلم آروم شد !!!
اما میگم عمه , خوبه داداش امپراتور , بخوان به کسی تقلب برسونند ها ! چه شود ؟؟؟؟ به نظرتون نمره مون چی میشه ؟
برای عمه طهورا: اگه آفتاب میسوزونه بی خیال آخه تو سایه بونی اگه آدم ها وفا ندارند بی خیال آخه تو مهربونی اگه من واست میمیرم بی خیال آخه تو لایق تر از اونی که میدونی 3- در ضمن داداش امپراطور حرفای دل منو زدن مرسی داداش
اتفاقا جلسه امتحان اخیر که رفتم با تقلب تونستم قبول شم نفر پنجم بشم اگه وقت کم نمی اوردم ... اگه هرکس میخاد تقلب کنه درخدمتش هستم داداش دانیال کجاست حاضرم تقلب بهشون برسونم
شما که صاحب خونه هستید تقدیم شما:
جدی نفر پنجم شدین ؟ اونوقت قبول شدین ؟ اونوقت شیرینی ش کو پس ؟
داداش دانیال ؟ به نظرم سر به کوه و بیابون گذاشته داداش ! نیست که نیست !!! هی روزگار ! یه زمانی یه داداش کوچیکه ای بود که تا هر شب , پنج شیش تا خونه رو به آتیش نمی کشوند , شبش روز نمیشد ! حالا چند وقتی هست که نیست ! گم شده ! شما داداشی منو ندیدین ؟!
وای پس باید بگم امشب وقتی چشمم به گنبد افتادم...ناخود آگاه تمام اسم هآیی که ازشون فقط چند خط نوشته و کلی احساس دیده بودم تو ذهنم مرور شدند و برای همشون و همتوت دعا کردم ....البته اگر لیاقت دعا داشته باشم
واااای مرسی ریحانه ! اگه بدونی چقدر لازم داشتم این حس قشنگت رو ! ممنون گل نازبوی قشنگم .
تقلب نه!!! من یک اشتباهی کردم سر امتحان مبانی نزدیک بود از دانشجو بودن ساقط بشم...نکنید از این کارها...تو رو خدا ..... ولی. وقتی رفتم پیش استاد و براش توضیح دادم من چه بچه های خوبیم !!!! بی خیالم شد و با یک نمره ی خوب هم پاس شدم !!!
از نمره استاتیک بگو ریحانه ! میخوام ببینم نتیجه دعاهای عمه چی شد پس ؟
بله بین 8هزارنفر پنجم شدم نمی دونم چرا قرار بود اول شم و چند روز دیگه باید برم مصاحبه تخصصی اونجا از بین 30 نفر هفت نفر انتخاب میشن برام دعاکنید اونجا نمیشه تقلب کرد
نمیشه ؟چرا نشه داداش ؟ اگه میخواین نفر اول شین بین سی نفر , حتما همراهتون , همراهتون باشه و سئوالا رو برامون بفرستین ! شک نکنین نفر اول از آخر خواهید شد !
استاتیک هنو نیومده...ولی بقیه اش شکر خدا آبرومندانه پاس شد !!!! دعا کنی،د استاد استاتیک ما هر برگه رو 3بار تصحیح می کنند و صدم به صدم و واو به واو نمره میدن
از دوران راهنمایی اینجوری شدم با وجود بلد بودن سوالات اما دوست داشتم تقلب بزنم وانواع واقسام خلاقیتها رو برای تقلب نوشتن بلدم...آموزش میدم در سه جلسه جلسه ای هزارتومن...نبود؟ وای که مصاحبه اش سخته ونمیشه تقلب کرد چون هیات ژولی روبروت میشینن منم خجالتی دستپاچه میشم خب
جدی میگین داداش ؟ پس چرا تو این زمینه خواهرتون هیچ شباهتی نداره به شما ؟! هیات ژولی ؟؟؟ نکنه واقعا ژولی پولی اند داداش ؟!
عمه من هیچ جای دنیا رو با مشهد عوض نمیکنم...خاک مشهد حس غم و غربت رو از آدم میگیره...واقعن قطعه ای از بهشته .... ولی اگه بگن بری سوییس یا اتریش رو پیشنهادشون فکر میکنم !! میگم بجای آی...5میخواین بریم وین یا برن؟!!!....
خواستین برین رم یا آتن هم , من پای رفتنتون هستم ! میخواین یه تور دور اروپا راه بندازیم ؟!
جناب امپراتور بهار...بنده هم تخصص دارم در این امر و با شما بسیار هم عقیده ام در این موضوع..بجز این یکبار که تقصیر خودم بود و. عملت سوتی دادم...بسیار حرفه ای عمل میکنم...معلم خواستید برای آموزشگاهتون رو منم حساب کنید...با جدید ترین روش ها در خدمتم !!!
........................... ریحانه از شعر استاد خطاب به سهبا خانم : سر سبز باش و از سر من سایه وا مگیر !
وای ریحانه , راست میگی ؟ چه جالب !!! خو من استعداد ندارم تو این زمینه ها ! پس نه شاگرد میشم , نه معلم !!!
هدف امشب تغییر فضابود همین حالا با هر توان مالی به کانون بایید تلفن دوتا 8 دوتا 66 دین دینگ این اخرین کامنت با محوریت تقلب است باید برگردیم به شعر استاد کلاس ما شعبه ای دیگر ندارد...
آخ جون .... برمی گردیم به محوریت شعر استاد ! ( چی گفتم من الان !)
ممنون بابت تغییر فضا داداش . خدا شما برادران خوب رو واسمون حفظ کنه .
۱-برادرزاده امپراطور خب ما هم کلاس اعتماد به نفس می ذاریم (ببینید با این که بلد نیستم چیزی بنویسم چقدر می نویسم) تا جلوی اونا راحت نفر ممتاز بشید ان شاالله...شیرینی یادتون نره . سهبا ساعتی چند بگیریم خوبه؟
ریحانه جان تو بخوای بری هم امام رئوف(ع) نمیذارند از بس عزیزی
سهبا جان من که اول نظرمو گفتم که....با شعر استاد چه حالی شدم
1- منم شربت اعتماد به نفس هدیه میدم به داداش امپراتور که ایشاله نفر اول بشن ... 2- ریحانه هم دعا می کنه تو حرم واسه قبولی داداش امپراتور , فقط یه قول که مثل داداش دانیال که دکتر شد و غیب زد , نشن این داداش عزیزمون !
خب من با این بی سوادیه محضم درباره شعر استاد چی بگم
سهبا خانم داشتیم ؟!!!!
عمه من آرزومه تا آخر عمرم مشهد زندگی کنم با اینکه لیاقت مجاورت ندارم...
ولی اینجا عین بهشته...شهرمو بیش از حد دوست دارم و از زندگی در مشهد فوق العاده راضیم
ریحانه قدر بودنت رو توی اون بهشت بدون ! من آرزومه حتی اگه دو روز از عمرم باقی مونده باشه , ساکن شهر تولدم بشم ! چرا چرا چرا من اینقدر دور شدم از اونجا ؟
خدا حفظت کنه ... یه آیفون 5 هم نصیبت کنه ... داداش دانیال الان خوابیده ! خواب پادشاه ششم رو هم دیده ! اونم که دیدین روحشون بود یه لحظه اومد اینجا کامنت گذاشت و رفت ....
خانم سهبا خانم تو رو خدا مشتری پرونی نکنید دیگه !!الان با این شعبه های کانون کلم چی !نون ما آجر هست ...هی شما ام بگید طناب پوسیده اس..اخه و کخه !!!!ای بابا
تقدیم به استاد قهرمان و سهبای عزیزم
تو را عشق همچون خودی ز آب و گل
رباید همی صبر و آرام دل
به بیداریش فتنه برخد و خال
به خواب اندرش پای بند خیال
به صدقش چنان سرنهی بر قدم
که بینی جهان با وجودش عدم
چو در چشم شاهد نیاید زرت
زر و خاک یکسان نماید برت
دگر با کست بر نیاید نفس
که با او نماند دگر جای کس
تو گویی به چشم اندرش منزل است
وگر دیده برهم نهی در دل است
نه اندیشه از کس که رسوا شوی
نه قوت که یک دم شکیبا شوی
گرت جان بخواهد به لب بر نهی
وگر تیغ بر سر نهد سر نهی
سایه .... سایه .... سایه ....
به هر چی می پرستی قسم , همین حالا تلفن رو گرفتم دستم , به تو زنگ بزنم ... باز چیزی , حسی ....
چه کنم با اینهمه دلتنگی ؟ چه کنم با اینهمه بغض ؟
سلام عزیز جان .
بعضی از پست ها رو دوست داری فقط بخونی و تماشا کنی و ....
کدام شیرین تر است بهشت یا کلام تو.....
عمه جانم به من بگویید , بهشت بی عشق مگر ممکن است ؟! و کلام بی عشق مگر به جان می نشیند تا اشکت را بباراند بر گونه های تبدارت ؟!
عمه .....
موافقم ... اگر بدانید این شعر پدر چه کرد با دلم ....
WoOoOoOoOoOw
چقدر بوی خارج میده اینحا.....
بوی خارج ؟؟؟؟
بهشت بر تو وارد می شود
و سر شاخه ی طوبی
چه ارتباط شگرفی...
عاشقان
به ریسمان تو آسمانی شدند
و رنگ عشق
آبی شد
می خواهم به ریسمان عشق بیاویزم و دستم برسد به سرشاخه ی طوبی تا برسم به بهشت حضور یار ... اما نمیدانم چرا این ریسمان , رهاست عمه جانم ؟ نکند در قلبم ریشه نداشته باشد ؟ نکند با قطره های اشکم آبش نداده باشم ؟ نکند آبی اش آسمانی نباشد ؟
آره دیگه با پوستر داداش ....
.
اصن شده خود خارج!!!! خعلی شیکه خداییش !!!
آهان از اون نظر !
شاخه شعر تو از شهد شکر گرفته شده.....
شخن بگو
تا محبتت از خواب برخیزد
استخوان شکسته شود
و بال های سکوتم شکسته
و گونه ام تر.....
چه خوب شناخته اید این برادرزاده سر به هوایتان را !
محبتم خفته عمه جان ! دلم ترسیده از محبت و با لای لایی از فراموشی , خوابانده اش تا ....
شاید همین است دلیل اینهمه اشک , اینهمه بغض , اینهمه فریاد فروخفته ...
سلام
ببخشید من کارت ورود به همایشم رو خونه جا گذاشتم
شرمنده که از روی دیوار اومدم !!
شما جزو میهمانان افتخاری این جمع هستید برادر ! کارت نیاز ندارید ... حضورتان باعث افتخار است .
سلام . عجب از اینطرفها ؟!
ریسمان رها کنایه از حبل المتین و اعتماد است و آبیش آبی ترین آبی هاست ...
بگو به آسمان پرنده ها را بشمار....
چه سخت است در محضر شما , درس پس دادن ! گیج میزنم عمه ...
بروم آسمان را ببینم و پرنده ها را بشمارم !
اشک
بغض
فریاد فرو خفته...
وقتی که پلک می زنی
شب می شود
روز می شود
رود می شود
و من سبک
در زلال آن آب می شوم
......
نمی دانم چرا این رود اشکها هم سبکم نمی کند عمه ! چقدر سنگین شده این دل بیچاره ؟؟؟
درس چیه ؟سهبا وسط کنگره ادبی
مثلا داشتیم اشک می ریختیم ها....
کلاسی که معلم و شاگرد با هم اشک بریزن , چه صحرای محشری بشه عمه !
سلام عمه
اگه وقت کردین بیاین وبم
اصن همه تون بیاین
همه
آیکون سو استفاده از وبلاگ خواهر بزرگه
گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
...از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است...
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است ....
مرسی مریمی .
سلام الفبای مهربانی
حاضر
باعمه مهربانم هم نوا می شوم:
بهشت بر تو وارد می شود
و سر شاخه ی طوبی
چه ارتباط شگرفی...
عاشقان
به ریسمان تو آسمانی شدند
و رنگ عشق
آبی شد
نمی توانستم بهترازاین بنویسم
سلام برادر بهارانه اندیشه ها !
شدیم دو به یک ! من چه کنم حالا ؟! کم می آورم خب برادرم !
یکی به من تقلب برساند خب !
می خواهم به ریسمان عشق بیاویزم و دستم برسد به سرشاخه ی طوبی تا برسم به بهشت حضور یار ... اما نمیدانم چرا این ریسمان , رهاست عمه جانم ؟ نکند در قلبم ریشه نداشته باشد ؟ نکند با قطره های اشکم آبش نداده باشم ؟ نکند آبی اش آسمانی نباشد ؟
داداش امپراطور ؟!

وای برادرزاده های مهربانم عمه را خجالت زده نکنید ...
....
حال خودم بود
بخاطر این که برادرزاده دانیال یه سری زد به وبش
مریم این طوریم کرد
بخاطر کامنت برادرزاده امپراطور
سهبا جان چشماممون که قرمز شده بود
دوبار هم خجالت زده شدم یکی مریمی یکی هم برادرزاده اندیشه های فیروزه ای رنگ امپراطور...الان بین عمه چه آیکونی استفاده کنه
۱-
۲ـ
۳-
۴-
اینم برای همتون
فدای شما عمه ! چه عاقبت خوبی داشت این شب ! یه ذره حال دلم آروم شد !!!
اما میگم عمه , خوبه داداش امپراتور , بخوان به کسی تقلب برسونند ها ! چه شود ؟؟؟؟ به نظرتون نمره مون چی میشه ؟
می گم سهبا جان الان همه این آیکونا با هم جمع شن عمه باید این شکلی شه دوباره
یادش بخیر
ای جاااانم ! یادش بخیر ....
عمه مهربانم خدا اون روز رو نیاره که اینطوری
باشیدما شما روهمیشه اینجوری میخایم

وهزار آیکون لبخند دیگه
ماهم تقدیم میکنیم
خب منم که به قول یگانه این وسط کلاه بوقی ....
سند منگوله دار دلمون ، وقف شما
کفترای جلدمون ، ارزونی سقف شما
ما زمین خورده ی اون چشمای عاشق کشتیم
نمیبینی ما رو اما ، عمریه دلخوشتیم
خوبی نرگسی؟
خسته نباشی عزیز
هر چند از عشق نوشتن و غزل عشق خووندن کسی خسته نمیشه
چه قشنگ بود این شعره :
سند منگوله دار دلمون وقف شما
کفترای جلدمون , ارزونی سقف شما ...
آخی ! دلم هوای حرم کرد باز !
برای عمه طهورا:





اگه آفتاب میسوزونه بی خیال آخه تو سایه بونی
اگه آدم ها وفا ندارند بی خیال آخه تو مهربونی
اگه من واست میمیرم بی خیال آخه تو لایق تر از اونی که میدونی
3-
در ضمن داداش امپراطور حرفای دل منو زدن
مرسی داداش
خو من چی بگم این وسطا ؟
اتفاقا جلسه امتحان اخیر که رفتم با تقلب تونستم قبول شم نفر پنجم بشم اگه وقت کم نمی اوردم ... اگه هرکس میخاد تقلب کنه درخدمتش هستم



داداش دانیال کجاست حاضرم تقلب بهشون برسونم
شما که صاحب خونه هستید تقدیم شما:
جدی نفر پنجم شدین ؟ اونوقت قبول شدین ؟ اونوقت شیرینی ش کو پس ؟


داداش دانیال ؟ به نظرم سر به کوه و بیابون گذاشته داداش ! نیست که نیست !!!
هی روزگار ! یه زمانی یه داداش کوچیکه ای بود که تا هر شب , پنج شیش تا خونه رو به آتیش نمی کشوند , شبش روز نمیشد ! حالا چند وقتی هست که نیست ! گم شده ! شما داداشی منو ندیدین ؟!
اینم جواب من به شما :
وای پس باید بگم امشب وقتی چشمم به گنبد افتادم...ناخود آگاه تمام اسم هآیی که ازشون فقط چند خط نوشته و کلی احساس دیده بودم تو ذهنم مرور شدند و برای همشون و همتوت دعا کردم ....البته اگر لیاقت دعا داشته باشم
واااای مرسی ریحانه ! اگه بدونی چقدر لازم داشتم این حس قشنگت رو ! ممنون گل نازبوی قشنگم .
تقلب نه!!!
بی خیالم شد و با یک نمره ی خوب هم پاس شدم !!!
من یک اشتباهی کردم سر امتحان مبانی نزدیک بود از دانشجو بودن ساقط بشم...نکنید از این کارها...تو رو خدا .....
ولی. وقتی رفتم پیش استاد و براش توضیح دادم من چه بچه های خوبیم !!!!
از نمره استاتیک بگو ریحانه ! میخوام ببینم نتیجه دعاهای عمه چی شد پس ؟
خب سهبا جان تقلب این جوری گل به خودیه دیگه
مریم سند خونه بابا رو آوردی یا مال خودته؟
تو که آبی می نویسی من دوست دارم از اون اندیشه های فیروزه ای ایشون تقلب کنم ....
مریم سند منگوله دار برات آورده
ریحانه جون هوس خارج کرده...
اندیشه های فیروزه ای کدوم شون عمه جون ؟ خب شما که میدونین من آبی خیلی دوست دارم !اونم آبی فیروزه ای ! و البته آبی آسمانی ....
اصلا اسم فیروزه که میاد , جدا از خانوم س عزیز , یاد داداش امپراتور می افتم و علاقه شدیدشون به اصفهان ! ای باباااا !!!!
بله بین 8هزارنفر پنجم شدم نمی دونم چرا قرار بود اول شم و چند روز دیگه باید برم مصاحبه تخصصی اونجا از بین 30 نفر هفت نفر انتخاب میشن برام دعاکنید اونجا نمیشه تقلب کرد
نمیشه ؟چرا نشه داداش ؟ اگه میخواین نفر اول شین بین سی نفر , حتما همراهتون , همراهتون باشه و سئوالا رو برامون بفرستین ! شک نکنین نفر اول از آخر خواهید شد !
استاتیک هنو نیومده...ولی بقیه اش شکر خدا آبرومندانه پاس شد !!!!
دعا کنی،د استاد استاتیک ما هر برگه رو 3بار تصحیح می کنند و صدم به صدم و واو به واو نمره میدن
اونم ابرومندانه پاس میشه ایشاله ! ریحانه خودمونی دیگه ...
آخ ریحانه جان بابت این هدیه ممنون
امام رئوف نگه دار همه جوان ها....
مریمی طرح خجالت دادن عمه رو پیاده می کنی ؟چه قشنگ هم می سرایی والا
سهبا دیدی حالمون عوض شد ...خدا این برادرزاده ها رو برا عمه حفظ کن ....اون غایباشونم (ب دانیال) را ظاهر کن .
آره عمه جون . حالم خیلی بهتره ... شکر خدا !
ممنون از شما , ممنون از بقیه عزیزان این سرا ... تشکر ویژه از داداش امپراتور ...
اما راستی , چرا هیشکی راجع به شعر استاد نظر نمیده خب !
وای که مصاحبه اش سخته ونمیشه تقلب کرد چون هیات ژولی روبروت میشینن منم خجالتی
جدی میگین داداش ؟ پس چرا تو این زمینه خواهرتون هیچ شباهتی نداره به شما ؟!
هیات ژولی ؟؟؟ نکنه واقعا ژولی پولی اند داداش ؟!
الهی الهی الهی ! داداش امپراتور خجالتی ندیده بودم خب تا حالا !
عمه من هیچ جای دنیا رو با مشهد عوض نمیکنم...خاک مشهد حس غم و غربت رو از آدم میگیره...واقعن قطعه ای از بهشته ....
میگم بجای آی...5میخواین بریم وین یا برن؟!!!....
ولی اگه بگن بری سوییس یا اتریش رو پیشنهادشون فکر میکنم !!
خواستین برین رم یا آتن هم , من پای رفتنتون هستم ! میخواین یه تور دور اروپا راه بندازیم ؟!
جناب امپراتور بهار...بنده هم تخصص دارم در این امر و با شما بسیار هم عقیده ام در این موضوع..بجز این یکبار که تقصیر خودم بود و. عملت سوتی دادم...بسیار حرفه ای عمل میکنم...معلم خواستید برای آموزشگاهتون رو منم حساب کنید...با جدید ترین روش ها در خدمتم !!!
...........................
ریحانه از شعر استاد خطاب به سهبا خانم : سر سبز باش و از سر من سایه وا مگیر !
وای ریحانه , راست میگی ؟ چه جالب !!! خو من استعداد ندارم تو این زمینه ها ! پس نه شاگرد میشم , نه معلم !!!
این الان نظرت راجع به شعر استاد بود دیگه , نه ؟
هدف امشب تغییر فضابود
همین حالا با هر توان مالی به کانون بایید
تلفن دوتا 8 دوتا 66 دین دینگ
این اخرین کامنت با محوریت تقلب است باید برگردیم به شعر استاد
کلاس ما شعبه ای دیگر ندارد...
آخ جون .... برمی گردیم به محوریت شعر استاد ! ( چی گفتم من الان !)
ممنون بابت تغییر فضا داداش . خدا شما برادران خوب رو واسمون حفظ کنه .
۱-برادرزاده امپراطور خب ما هم کلاس اعتماد به نفس می ذاریم (ببینید با این که بلد نیستم چیزی بنویسم چقدر می نویسم
) تا جلوی اونا راحت نفر ممتاز بشید ان شاالله...شیرینی یادتون نره .

سهبا ساعتی چند بگیریم خوبه؟
ریحانه جان تو بخوای بری هم امام رئوف(ع) نمیذارند از بس عزیزی
سهبا جان من که اول نظرمو گفتم که....با شعر استاد چه حالی شدم
1- منم شربت اعتماد به نفس هدیه میدم به داداش امپراتور که ایشاله نفر اول بشن ...
2- ریحانه هم دعا می کنه تو حرم واسه قبولی داداش امپراتور , فقط یه قول که مثل داداش دانیال که دکتر شد و غیب زد , نشن این داداش عزیزمون !
عمه جان , خب بازم دلم نظر میخواد دیگه !
من هستم دور اروپا

ولی خو منو تا همین طرقبه شاندیزم نمی برن !!
اونوقت آتن ،برن،رم ،وین و.
بجز آرزوی آیفون 5و استاتیک خارج گردی هم اضافه شد اصن
آی گفتی ریحانه ! هرچند آرزو بر جوانان عیب نیست ! خدا رو چه دیدی ... شاید درست شد ...
هر چند نیستیم ، اما فکرمان ذکرمان صدای توست
از صمیم جان دعا گوی شما و همه دوستان هستیم
شرمنده فرمودید ، برادر نوازی کردید خواهر جان !
به به ! باد آمد و بوی عنبر آورد ... چه عجب از اینورا ! خوش اومدین داداش !
می فرمودین , گاوی , گوسفندی , خروسی ... بده اینطوری آخه !
دانیال:
ریحانه غول ....را در فنجان کن ...
همین که عکس تو در طالع جهان افتاد
خدا به وسوسه خلقت جهان افتاد
سلام ویژه هم به برادرم امپراطور بهاران
و به عمه طهورای مهروان
و ریحانه عزیز تر از جان
و ...
و ...
الان منظورتون عکس کی بود داداش ؟
1- من ؟
2- داداش امپراتور ؟
3-عمه طهورا؟
4- ریحانه ؟
5- .....
6- ....
7- خود جنابتون ؟
8- هیچکدام ...
خب من با این بی سوادیه محضم درباره شعر استاد چی بگم

با اینکه لیاقت مجاورت ندارم...
سهبا خانم داشتیم ؟!!!!
عمه من آرزومه تا آخر عمرم مشهد زندگی کنم
ولی اینجا عین بهشته...شهرمو بیش از حد دوست دارم و از زندگی در مشهد فوق العاده راضیم
ریحانه قدر بودنت رو توی اون بهشت بدون ! من آرزومه حتی اگه دو روز از عمرم باقی مونده باشه , ساکن شهر تولدم بشم ! چرا چرا چرا من اینقدر دور شدم از اونجا ؟
سلام آقای دکتر چه عجب خب عمه دلتنگتان بود
خب صاحب هدیه آمدند همایش را شروع کنیم
عمه ؟ جون من ساعت رو دارین ؟ بیچاره من و ساعت زنگ خورده ساعت 6 فردا صبح ! آخه این چه وقته همایشه ؟!
معمولا همایش که شروع می شه بعضی ها اول جلسه خوابشون می بره مدیر وبلاگ خوابید؟
نه عمه , خواب نیستم ! داشتم واسه داداش سپهرم کامنت نصفه شبی میذاشتم !
OoOoOoLaLa!!!!
داداش!!!
به سلامتی از خارج برگشتین یا قصد رفتین دارین ؟!....
خدا بگم چیکارت کنه ریحانه ! کلی خندیدم با این جمله اولت :
OoOoOoLaLa!!!!
وای منم میخوام تو کلاسای تقلب داداش امپراطور شرکت کنم

عمه سند دلمه به اسم خودمم هست
ریحونه جونم برای منم دعا کردی؟ وای وقتی فهمیدم رفتی حرم بغض کردم خانمی خوش به سعادتت
داداش دانیال داشتیم؟ما شدیم چر و... ها؟
به این زودی آچی کوچیکه رو فراموشیدی؟
هعی روزگااااااااار
مریمی از من میشنوی با طناب تقلب تو چاه نری ها ! خطرناکه ...
راس میگم مریمی ... ببین از ریحانه بپرس و کلاس ... چی بود اسم کلاسش ؟
ببخشید نشد آخرین کامنت
مهربان دانیال عزیز فخر دلم شده اید با ناه خاصتان وبودنتان پشتوانه ماست
ریحانه بانو خرسندم که می دانید تقلب کردن چه مزه ای داره...مجوز اموزشگاه رو رسما به نام شما می کنیم
عمه خانم چقدر به کلاس اعتماد نفس محتاجم
آبجی مهربانم حاضرم با پای پیاده بیام برا شربت مخصوص روحیه بخشی
مریم بانو مجوز کلاس واگذار شد
شما صاحب اختیار این سرایید برادر ...

این برادرانه های شما برادرها عجیب می چسبد به دلم !
حیف که من نمیدانم مزه اش را !
من و عمه حاضریم برای برپایی کلاس اعتماد به نفس ! البته استادی اش با عمه و درست کردن شربتش با من !
ممنونم برادر .
خدا چیکارم کنه ؟!!!!!


حفظم کنه! نصفم کنه! و بعدشم با A4 سفتم کنه !!!!!
عمه الان داداش دارن. به عنوان اولین سخنران ،سخنرانی میکنن ؟!!!فک کنم سیستم صوتی مشکل داره یا شایدم پانتومیم حرف میزنن !!!!کسی صداشونو داره ؟!!
مریمی دونه دونه دوستای. ندیده امو یاد کردم...جای همگی خالی
خدا حفظت کنه ... یه آیفون 5 هم نصیبت کنه ...
داداش دانیال الان خوابیده ! خواب پادشاه ششم رو هم دیده ! اونم که دیدین روحشون بود یه لحظه اومد اینجا کامنت گذاشت و رفت ....
توام نرگسی؟
کامنتم جواب نداشت؟
آیکون گریه سیلابی
هان ؟ چی ؟ کجا ؟ کو ؟
آخه مریمی اون که مخاطبش من نبودم ! چشم الان میرم جواب میدم ! ـتو فقط گریه نکن !
خدایا شکرت !!!
...
تو دنیای حقیقی که هیچی،حداقل تو این دنیای مجازی یک چیز به نام ما شد !!!
ممنونم از شما امپراتور...قول میدهم خوب کار کنم وماحصل تلاشم را در راه خرید آیفون 5خرج کنم !!
یعنی هنوز داداش دانیال برات ایفون 5 نخریده ؟ عجبه ها !!!
راستی قبلا ها هم داداش یه عیدی داده بودند به شما ! چی بود ؟
پیراهن پرنیان یوسف !!

داداش و آیفون 5برای من !!!
اجازه ما بگیم؟ یه کفتر بود......خیلی ....بود
سلام بر بانوی مهربان من، عزیز دل ما حالش چطوره ؟ :***
ماچت می کنم بی دغدغه !
با تشکر از برادر دانیال! به به واقعا !
سلام دردونه قشنگم . چه عجب باران قشنگم ؟ میدونی چقدر دلم تنگت شده بود ؟
تشکر از داداش دانیال ؟ هان واسه عکس ؟ خب اره , تشکر ...و بیشتر از اون تشکر واسه اینکه نیست ! غایبه این روزها ... مگه نه باران ؟
مریمی اسم کلاسم :رفیق بی کلک تقلب!!!
خانم سهبا خانم تو رو خدا مشتری پرونی نکنید دیگه !!الان با این شعبه های کانون کلم چی !نون ما آجر هست ...هی شما ام بگید طناب پوسیده اس..اخه و کخه !!!!ای بابا
نه دیگه ریحانه جان , من اسپانسر شما نمیشم !
عمه !!!!باز هم کفتر


نخیرم سوغاتی من پرنیان یوسف بود....
داداش !!!!کوجایین که نیستین....
باور کن تقصیر علامت تعجبه بود

برادرزاده دکتر به شما هدیه های خوبی دادن مثل دل ستاره های آسمون ......حالا یه کفتر اومده اذیت کنه که اشکالی نداره