سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

در امتداد حادثه ....




در امتداد حادثه می رفتیم .
شاید ,
نیروی ناشناخته ای , ما را
می برد .
اما کدام یک ز من و تو
در پیش بود ازان دگری , آیا ؟
وان کس - چه من , چه تو -
چون گام سست کرد , رسیدیم ما به هم .
یکچند اگر هیچ نمی گفتیم
چون شرممان شکست
باران حرف بود که یکریز
می ریخت .
دلها گرفته بود و تمامی نداشت حرف .
***
هم را ندیده سیر ,
آن روزها چو برق گذشتند ...
***
گویم به خود , دریغ !
تکراری اند اگر چه همه روزهای ما ,
تکرار روزهای عزیزی که رفته اند
در وهم نیز نمی گنجد !
***
ای سرو پایدار !
آن قمری ام که عشق تو دارد مرا اسیر .
سر سبز باش و از سر من سایه وا مگیر !

91/4/10
استاد محمد قهرمان

پی نوشت :
عکس این پست , هدیه برادر خوبم دانیال است به استاد قهرمان . ممنون از ایشان .

*****
پی تقدیر نوشت :


ای کاش مرا این همه مرارت بودن نبود
اینجا بی دیده گریستن تو را , خیال درمانم نیست .
" باشد !"
تا در این گمان گُر گرفته بمیرم , دستی از دریا خواهد آمد
دستی از دو دلی های بسیارم ,
دستی با پیاله هلاهلی از ترنم " چه تفاوت ؟"
هی ... ! هی همه را چون تو از تماشای نافله چیدن !
با آن که چراغی بر ایوان شب از صدای من نمی سوزد ,
اما دستی .... , سرانجام دستی از دریا خواهد آمد ...

نظرات 130 + ارسال نظر
سایه یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ

تقدیم به استاد قهرمان و سهبای عزیزم

تو را عشق همچون خودی ز آب و گل
رباید همی صبر و آرام دل
به بیداریش فتنه برخد و خال
به خواب اندرش پای بند خیال
به صدقش چنان سرنهی بر قدم
که بینی جهان با وجودش عدم
چو در چشم شاهد نیاید زرت
زر و خاک یکسان نماید برت
دگر با کست بر نیاید نفس
که با او نماند دگر جای کس
تو گویی به چشم اندرش منزل است
وگر دیده برهم نهی در دل است
نه اندیشه از کس که رسوا شوی
نه قوت که یک دم شکیبا شوی
گرت جان بخواهد به لب بر نهی
وگر تیغ بر سر نهد سر نهی

سایه .... سایه .... سایه ....

به هر چی می پرستی قسم , همین حالا تلفن رو گرفتم دستم , به تو زنگ بزنم ... باز چیزی , حسی ....

چه کنم با اینهمه دلتنگی ؟ چه کنم با اینهمه بغض ؟

سلام عزیز جان .

طهورا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ب.ظ

بعضی از پست ها رو دوست داری فقط بخونی و تماشا کنی و ....
کدام شیرین تر است بهشت یا کلام تو.....

عمه جانم به من بگویید , بهشت بی عشق مگر ممکن است ؟! و کلام بی عشق مگر به جان می نشیند تا اشکت را بباراند بر گونه های تبدارت ؟!

عمه .....

موافقم ... اگر بدانید این شعر پدر چه کرد با دلم ....

ریحانه یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

WoOoOoOoOoOw

چقدر بوی خارج میده اینحا.....

بوی خارج ؟؟؟؟

طهورا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ب.ظ

بهشت بر تو وارد می شود
و سر شاخه ی طوبی
چه ارتباط شگرفی...
عاشقان
به ریسمان تو آسمانی شدند
و رنگ عشق
آبی شد

می خواهم به ریسمان عشق بیاویزم و دستم برسد به سرشاخه ی طوبی تا برسم به بهشت حضور یار ... اما نمیدانم چرا این ریسمان , رهاست عمه جانم ؟ نکند در قلبم ریشه نداشته باشد ؟ نکند با قطره های اشکم آبش نداده باشم ؟ نکند آبی اش آسمانی نباشد ؟

ریحانه یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

آره دیگه با پوستر داداش ....

اصن شده خود خارج!!!! خعلی شیکه خداییش !!!.

آهان از اون نظر !

طهورا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:26 ب.ظ

شاخه شعر تو از شهد شکر گرفته شده.....
شخن بگو
تا محبتت از خواب برخیزد
استخوان شکسته شود
و بال های سکوتم شکسته
و گونه ام تر.....

چه خوب شناخته اید این برادرزاده سر به هوایتان را !
محبتم خفته عمه جان ! دلم ترسیده از محبت و با لای لایی از فراموشی , خوابانده اش تا ....

شاید همین است دلیل اینهمه اشک , اینهمه بغض , اینهمه فریاد فروخفته ...

سرزمین آفتاب یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ب.ظ http://sarzamin-aftab.blogsky.com

سلام
ببخشید من کارت ورود به همایشم رو خونه جا گذاشتم
شرمنده که از روی دیوار اومدم !!

شما جزو میهمانان افتخاری این جمع هستید برادر ! کارت نیاز ندارید ... حضورتان باعث افتخار است .

سلام . عجب از اینطرفها ؟!

طهورا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ

ریسمان رها کنایه از حبل المتین و اعتماد است و آبیش آبی ترین آبی هاست ...
بگو به آسمان پرنده ها را بشمار....

چه سخت است در محضر شما , درس پس دادن ! گیج میزنم عمه ...

بروم آسمان را ببینم و پرنده ها را بشمارم !

طهورا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ب.ظ

اشک
بغض
فریاد فرو خفته...
وقتی که پلک می زنی
شب می شود
روز می شود
رود می شود
و من سبک
در زلال آن آب می شوم
......

نمی دانم چرا این رود اشکها هم سبکم نمی کند عمه ! چقدر سنگین شده این دل بیچاره ؟؟؟

طهورا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:40 ب.ظ

درس چیه ؟سهبا وسط کنگره ادبی
مثلا داشتیم اشک می ریختیم ها....

کلاسی که معلم و شاگرد با هم اشک بریزن , چه صحرای محشری بشه عمه !

مریم یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام عمه
اگه وقت کردین بیاین وبم
اصن همه تون بیاین
همه
آیکون سو استفاده از وبلاگ خواهر بزرگه

مریم یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

گاه یک سنجاقک

به تو دل می بندد

و تو هر روز سحر

می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

...از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک

همه معنی یک زندگی است...

گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است ....


مرسی مریمی .

جوجه اردک زشت یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ

سلام الفبای مهربانی

حاضر


باعمه مهربانم هم نوا می شوم:

بهشت بر تو وارد می شود
و سر شاخه ی طوبی
چه ارتباط شگرفی...
عاشقان
به ریسمان تو آسمانی شدند
و رنگ عشق
آبی شد

نمی توانستم بهترازاین بنویسم

سلام برادر بهارانه اندیشه ها !

شدیم دو به یک ! من چه کنم حالا ؟! کم می آورم خب برادرم !
یکی به من تقلب برساند خب !

جوجه اردک زشت یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:37 ب.ظ

تقلب چه قابلی دارد بفرما می تونید در پاسخ بگید:

می خواهم به ریسمان عشق بیاویزم و دستم برسد به سرشاخه ی طوبی تا برسم به بهشت حضور یار ... اما نمیدانم چرا این ریسمان , رهاست عمه جانم ؟ نکند در قلبم ریشه نداشته باشد ؟ نکند با قطره های اشکم آبش نداده باشم ؟ نکند آبی اش آسمانی نباشد ؟

داداش امپراطور ؟!

طهورا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:37 ب.ظ

وای برادرزاده های مهربانم عمه را خجالت زده نکنید ...
سهبا جان چشماممون که قرمز شده بود ....
دوبار هم خجالت زده شدم یکی مریمی یکی هم برادرزاده اندیشه های فیروزه ای رنگ امپراطور...الان بین عمه چه آیکونی استفاده کنه
۱-حال خودم بود
۲ـبخاطر این که برادرزاده دانیال یه سری زد به وبش
۳-مریم این طوریم کرد
۴-بخاطر کامنت برادرزاده امپراطور
اینم برای همتون

فدای شما عمه ! چه عاقبت خوبی داشت این شب ! یه ذره حال دلم آروم شد !!!

اما میگم عمه , خوبه داداش امپراتور , بخوان به کسی تقلب برسونند ها ! چه شود ؟؟؟؟ به نظرتون نمره مون چی میشه ؟

طهورا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ

می گم سهبا جان الان همه این آیکونا با هم جمع شن عمه باید این شکلی شه دوباره
یادش بخیر

ای جاااانم ! یادش بخیر ....

جوجه اردک زشت یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 ب.ظ

عمه مهربانم خدا اون روز رو نیاره که اینطوری باشیدما شما روهمیشه اینجوری میخایم وهزار آیکون لبخند دیگه

ماهم تقدیم میکنیم

خب منم که به قول یگانه این وسط کلاه بوقی ....

مریم یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سند منگوله دار دلمون ، وقف شما
کفترای جلدمون ، ارزونی سقف شما
ما زمین خورده ی اون چشمای عاشق کشتیم
نمیبینی ما رو اما ، عمریه دلخوشتیم

خوبی نرگسی؟
خسته نباشی عزیز
هر چند از عشق نوشتن و غزل عشق خووندن کسی خسته نمیشه

چه قشنگ بود این شعره :
سند منگوله دار دلمون وقف شما
کفترای جلدمون , ارزونی سقف شما ...


آخی ! دلم هوای حرم کرد باز !

مریم یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

برای عمه طهورا:
اگه آفتاب میسوزونه بی خیال آخه تو سایه بونی
اگه آدم ها وفا ندارند بی خیال آخه تو مهربونی
اگه من واست میمیرم بی خیال آخه تو لایق تر از اونی که میدونی

3-
در ضمن داداش امپراطور حرفای دل منو زدن
مرسی داداش

خو من چی بگم این وسطا ؟

جوجه اردک زشت یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ

اتفاقا جلسه امتحان اخیر که رفتم با تقلب تونستم قبول شم نفر پنجم بشم اگه وقت کم نمی اوردم ... اگه هرکس میخاد تقلب کنه درخدمتش هستم
داداش دانیال کجاست حاضرم تقلب بهشون برسونم

شما که صاحب خونه هستید تقدیم شما:

جدی نفر پنجم شدین ؟ اونوقت قبول شدین ؟ اونوقت شیرینی ش کو پس ؟

داداش دانیال ؟ به نظرم سر به کوه و بیابون گذاشته داداش ! نیست که نیست !!!
هی روزگار ! یه زمانی یه داداش کوچیکه ای بود که تا هر شب , پنج شیش تا خونه رو به آتیش نمی کشوند , شبش روز نمیشد ! حالا چند وقتی هست که نیست ! گم شده ! شما داداشی منو ندیدین ؟!


اینم جواب من به شما :

ریحانه یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

وای پس باید بگم امشب وقتی چشمم به گنبد افتادم...ناخود آگاه تمام اسم هآیی که ازشون فقط چند خط نوشته و کلی احساس دیده بودم تو ذهنم مرور شدند و برای همشون و همتوت دعا کردم ....البته اگر لیاقت دعا داشته باشم

واااای مرسی ریحانه ! اگه بدونی چقدر لازم داشتم این حس قشنگت رو ! ممنون گل نازبوی قشنگم .

ریحانه یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

تقلب نه!!!
من یک اشتباهی کردم سر امتحان مبانی نزدیک بود از دانشجو بودن ساقط بشم...نکنید از این کارها...تو رو خدا .....
ولی. وقتی رفتم پیش استاد و براش توضیح دادم من چه بچه های خوبیم !!!! بی خیالم شد و با یک نمره ی خوب هم پاس شدم !!!

از نمره استاتیک بگو ریحانه ! میخوام ببینم نتیجه دعاهای عمه چی شد پس ؟

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ق.ظ

خب سهبا جان تقلب این جوری گل به خودیه دیگه

تو که آبی می نویسی من دوست دارم از اون اندیشه های فیروزه ای ایشون تقلب کنم ....

مریم سند منگوله دار برات آوردهمریم سند خونه بابا رو آوردی یا مال خودته؟

ریحانه جون هوس خارج کرده...

اندیشه های فیروزه ای کدوم شون عمه جون ؟ خب شما که میدونین من آبی خیلی دوست دارم !اونم آبی فیروزه ای ! و البته آبی آسمانی ....

اصلا اسم فیروزه که میاد , جدا از خانوم س عزیز , یاد داداش امپراتور می افتم و علاقه شدیدشون به اصفهان ! ای باباااا !!!!

جوجه اردک زشت دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ

بله بین 8هزارنفر پنجم شدم نمی دونم چرا قرار بود اول شم و چند روز دیگه باید برم مصاحبه تخصصی اونجا از بین 30 نفر هفت نفر انتخاب میشن برام دعاکنید اونجا نمیشه تقلب کرد

نمیشه ؟چرا نشه داداش ؟ اگه میخواین نفر اول شین بین سی نفر , حتما همراهتون , همراهتون باشه و سئوالا رو برامون بفرستین ! شک نکنین نفر اول از آخر خواهید شد !

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

استاتیک هنو نیومده...ولی بقیه اش شکر خدا آبرومندانه پاس شد !!!!
دعا کنی،د استاد استاتیک ما هر برگه رو 3بار تصحیح می کنند و صدم به صدم و واو به واو نمره میدن

اونم ابرومندانه پاس میشه ایشاله ! ریحانه خودمونی دیگه ...

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ق.ظ

آخ ریحانه جان بابت این هدیه ممنون امام رئوف نگه دار همه جوان ها....
مریمی طرح خجالت دادن عمه رو پیاده می کنی ؟چه قشنگ هم می سرایی والا

سهبا دیدی حالمون عوض شد ...خدا این برادرزاده ها رو برا عمه حفظ کن ....اون غایباشونم (ب دانیال) را ظاهر کن .

آره عمه جون . حالم خیلی بهتره ... شکر خدا !
ممنون از شما , ممنون از بقیه عزیزان این سرا ... تشکر ویژه از داداش امپراتور ...

اما راستی , چرا هیشکی راجع به شعر استاد نظر نمیده خب !

جوجه اردک زشت دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ

از دوران راهنمایی اینجوری شدم با وجود بلد بودن سوالات اما دوست داشتم تقلب بزنم وانواع واقسام خلاقیتها رو برای تقلب نوشتن بلدم...آموزش میدم در سه جلسه جلسه ای هزارتومن...نبود؟
وای که مصاحبه اش سخته ونمیشه تقلب کرد چون هیات ژولی روبروت میشینن منم خجالتی دستپاچه میشم خب

جدی میگین داداش ؟ پس چرا تو این زمینه خواهرتون هیچ شباهتی نداره به شما ؟!
هیات ژولی ؟؟؟ نکنه واقعا ژولی پولی اند داداش ؟!


الهی الهی الهی ! داداش امپراتور خجالتی ندیده بودم خب تا حالا !

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

عمه من هیچ جای دنیا رو با مشهد عوض نمیکنم...خاک مشهد حس غم و غربت رو از آدم میگیره...واقعن قطعه ای از بهشته ....
ولی اگه بگن بری سوییس یا اتریش رو پیشنهادشون فکر میکنم !! میگم بجای آی...5میخواین بریم وین یا برن؟!!!....

خواستین برین رم یا آتن هم , من پای رفتنتون هستم ! میخواین یه تور دور اروپا راه بندازیم ؟!

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

جناب امپراتور بهار...بنده هم تخصص دارم در این امر و با شما بسیار هم عقیده ام در این موضوع..بجز این یکبار که تقصیر خودم بود و. عملت سوتی دادم...بسیار حرفه ای عمل میکنم...معلم خواستید برای آموزشگاهتون رو منم حساب کنید...با جدید ترین روش ها در خدمتم !!!

...........................
ریحانه از شعر استاد خطاب به سهبا خانم : سر سبز باش و از سر من سایه وا مگیر !

وای ریحانه , راست میگی ؟ چه جالب !!! خو من استعداد ندارم تو این زمینه ها ! پس نه شاگرد میشم , نه معلم !!!


این الان نظرت راجع به شعر استاد بود دیگه , نه ؟

جوجه اردک زشت دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ

هدف امشب تغییر فضابود
همین حالا با هر توان مالی به کانون بایید
تلفن دوتا 8 دوتا 66 دین دینگ
این اخرین کامنت با محوریت تقلب است باید برگردیم به شعر استاد
کلاس ما شعبه ای دیگر ندارد...

آخ جون .... برمی گردیم به محوریت شعر استاد ! ( چی گفتم من الان !)

ممنون بابت تغییر فضا داداش . خدا شما برادران خوب رو واسمون حفظ کنه .

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ق.ظ

۱-برادرزاده امپراطور خب ما هم کلاس اعتماد به نفس می ذاریم (ببینید با این که بلد نیستم چیزی بنویسم چقدر می نویسم) تا جلوی اونا راحت نفر ممتاز بشید ان شاالله...شیرینی یادتون نره .
سهبا ساعتی چند بگیریم خوبه؟

ریحانه جان تو بخوای بری هم امام رئوف(ع) نمیذارند از بس عزیزی

سهبا جان من که اول نظرمو گفتم که....با شعر استاد چه حالی شدم

1- منم شربت اعتماد به نفس هدیه میدم به داداش امپراتور که ایشاله نفر اول بشن ...
2- ریحانه هم دعا می کنه تو حرم واسه قبولی داداش امپراتور , فقط یه قول که مثل داداش دانیال که دکتر شد و غیب زد , نشن این داداش عزیزمون !

عمه جان , خب بازم دلم نظر میخواد دیگه !

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

من هستم دور اروپا

ولی خو منو تا همین طرقبه شاندیزم نمی برن !!
اونوقت آتن ،برن،رم ،وین و.
بجز آرزوی آیفون 5و استاتیک خارج گردی هم اضافه شد اصن

آی گفتی ریحانه ! هرچند آرزو بر جوانان عیب نیست ! خدا رو چه دیدی ... شاید درست شد ...

دانیال دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ

هر چند نیستیم ، اما فکرمان ذکرمان صدای توست
از صمیم جان دعا گوی شما و همه دوستان هستیم

شرمنده فرمودید ، برادر نوازی کردید خواهر جان !

به به ! باد آمد و بوی عنبر آورد ... چه عجب از اینورا ! خوش اومدین داداش !

می فرمودین , گاوی , گوسفندی , خروسی ... بده اینطوری آخه !

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ

دانیال:
ریحانه غول ....را در فنجان کن ...

دانیال دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ http://www.danyal.ir

همین که عکس تو در طالع جهان افتاد
خدا به وسوسه خلقت جهان افتاد

سلام ویژه هم به برادرم امپراطور بهاران
و به عمه طهورای مهروان
و ریحانه عزیز تر از جان
و ...
و ...

الان منظورتون عکس کی بود داداش ؟
1- من ؟
2- داداش امپراتور ؟
3-عمه طهورا؟
4- ریحانه ؟
5- .....
6- ....
7- خود جنابتون ؟
8- هیچکدام ...

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

خب من با این بی سوادیه محضم درباره شعر استاد چی بگم

سهبا خانم داشتیم ؟!!!!

عمه من آرزومه تا آخر عمرم مشهد زندگی کنم با اینکه لیاقت مجاورت ندارم...

ولی اینجا عین بهشته...شهرمو بیش از حد دوست دارم و از زندگی در مشهد فوق العاده راضیم

ریحانه قدر بودنت رو توی اون بهشت بدون ! من آرزومه حتی اگه دو روز از عمرم باقی مونده باشه , ساکن شهر تولدم بشم ! چرا چرا چرا من اینقدر دور شدم از اونجا ؟

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ق.ظ

سلام آقای دکتر چه عجب خب عمه دلتنگتان بود
خب صاحب هدیه آمدند همایش را شروع کنیم

عمه ؟ جون من ساعت رو دارین ؟ بیچاره من و ساعت زنگ خورده ساعت 6 فردا صبح ! آخه این چه وقته همایشه ؟!

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ق.ظ

معمولا همایش که شروع می شه بعضی ها اول جلسه خوابشون می بره مدیر وبلاگ خوابید؟

نه عمه , خواب نیستم ! داشتم واسه داداش سپهرم کامنت نصفه شبی میذاشتم !

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

OoOoOoLaLa!!!!
داداش!!!

به سلامتی از خارج برگشتین یا قصد رفتین دارین ؟!....

خدا بگم چیکارت کنه ریحانه ! کلی خندیدم با این جمله اولت :
OoOoOoLaLa!!!!

مریم دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

وای منم میخوام تو کلاسای تقلب داداش امپراطور شرکت کنم
عمه سند دلمه به اسم خودمم هست
ریحونه جونم برای منم دعا کردی؟ وای وقتی فهمیدم رفتی حرم بغض کردم خانمی خوش به سعادتت
داداش دانیال داشتیم؟ما شدیم چر و... ها؟
به این زودی آچی کوچیکه رو فراموشیدی؟
هعی روزگااااااااار

مریمی از من میشنوی با طناب تقلب تو چاه نری ها ! خطرناکه ...
راس میگم مریمی ... ببین از ریحانه بپرس و کلاس ... چی بود اسم کلاسش ؟

جوجه اردک زشت دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ

ببخشید نشد آخرین کامنت

مهربان دانیال عزیز فخر دلم شده اید با ناه خاصتان وبودنتان پشتوانه ماست

ریحانه بانو خرسندم که می دانید تقلب کردن چه مزه ای داره...مجوز اموزشگاه رو رسما به نام شما می کنیم
عمه خانم چقدر به کلاس اعتماد نفس محتاجم

آبجی مهربانم حاضرم با پای پیاده بیام برا شربت مخصوص روحیه بخشی

مریم بانو مجوز کلاس واگذار شد

شما صاحب اختیار این سرایید برادر ...

این برادرانه های شما برادرها عجیب می چسبد به دلم !

حیف که من نمیدانم مزه اش را !
من و عمه حاضریم برای برپایی کلاس اعتماد به نفس ! البته استادی اش با عمه و درست کردن شربتش با من !

ممنونم برادر .

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

خدا چیکارم کنه ؟!!!!!
حفظم کنه! نصفم کنه! و بعدشم با A4 سفتم کنه !!!!!

عمه الان داداش دارن. به عنوان اولین سخنران ،سخنرانی میکنن ؟!!!فک کنم سیستم صوتی مشکل داره یا شایدم پانتومیم حرف میزنن !!!!کسی صداشونو داره ؟!!

مریمی دونه دونه دوستای. ندیده امو یاد کردم...جای همگی خالی

خدا حفظت کنه ... یه آیفون 5 هم نصیبت کنه ...
داداش دانیال الان خوابیده ! خواب پادشاه ششم رو هم دیده ! اونم که دیدین روحشون بود یه لحظه اومد اینجا کامنت گذاشت و رفت ....

مریم دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

توام نرگسی؟
کامنتم جواب نداشت؟
آیکون گریه سیلابی

هان ؟ چی ؟ کجا ؟ کو ؟

آخه مریمی اون که مخاطبش من نبودم ! چشم الان میرم جواب میدم ! ـتو فقط گریه نکن !

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

خدایا شکرت !!!
تو دنیای حقیقی که هیچی،حداقل تو این دنیای مجازی یک چیز به نام ما شد !!!

ممنونم از شما امپراتور...قول میدهم خوب کار کنم وماحصل تلاشم را در راه خرید آیفون 5خرج کنم !!...

یعنی هنوز داداش دانیال برات ایفون 5 نخریده ؟ عجبه ها !!!


راستی قبلا ها هم داداش یه عیدی داده بودند به شما ! چی بود ؟

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

پیراهن پرنیان یوسف !!

داداش و آیفون 5برای من !!!

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ق.ظ

اجازه ما بگیم؟ یه کفتر بود......خیلی ....بود

بــاران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ق.ظ

سلام بر بانوی مهربان من، عزیز دل ما حالش چطوره ؟ :***
ماچت می کنم بی دغدغه !
با تشکر از برادر دانیال! به به واقعا !

سلام دردونه قشنگم . چه عجب باران قشنگم ؟ میدونی چقدر دلم تنگت شده بود ؟

تشکر از داداش دانیال ؟ هان واسه عکس ؟ خب اره , تشکر ...و بیشتر از اون تشکر واسه اینکه نیست ! غایبه این روزها ... مگه نه باران ؟

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

مریمی اسم کلاسم :رفیق بی کلک تقلب!!!

خانم سهبا خانم تو رو خدا مشتری پرونی نکنید دیگه !!الان با این شعبه های کانون کلم چی !نون ما آجر هست ...هی شما ام بگید طناب پوسیده اس..اخه و کخه !!!!ای بابا

نه دیگه ریحانه جان , من اسپانسر شما نمیشم !

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

عمه !!!!باز هم کفتر

نخیرم سوغاتی من پرنیان یوسف بود....

داداش !!!!کوجایین که نیستین....

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ق.ظ

باور کن تقصیر علامت تعجبه بود
برادرزاده دکتر به شما هدیه های خوبی دادن مثل دل ستاره های آسمون ......حالا یه کفتر اومده اذیت کنه که اشکالی نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد