سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

در امتداد حادثه ....




در امتداد حادثه می رفتیم .
شاید ,
نیروی ناشناخته ای , ما را
می برد .
اما کدام یک ز من و تو
در پیش بود ازان دگری , آیا ؟
وان کس - چه من , چه تو -
چون گام سست کرد , رسیدیم ما به هم .
یکچند اگر هیچ نمی گفتیم
چون شرممان شکست
باران حرف بود که یکریز
می ریخت .
دلها گرفته بود و تمامی نداشت حرف .
***
هم را ندیده سیر ,
آن روزها چو برق گذشتند ...
***
گویم به خود , دریغ !
تکراری اند اگر چه همه روزهای ما ,
تکرار روزهای عزیزی که رفته اند
در وهم نیز نمی گنجد !
***
ای سرو پایدار !
آن قمری ام که عشق تو دارد مرا اسیر .
سر سبز باش و از سر من سایه وا مگیر !

91/4/10
استاد محمد قهرمان

پی نوشت :
عکس این پست , هدیه برادر خوبم دانیال است به استاد قهرمان . ممنون از ایشان .

*****
پی تقدیر نوشت :


ای کاش مرا این همه مرارت بودن نبود
اینجا بی دیده گریستن تو را , خیال درمانم نیست .
" باشد !"
تا در این گمان گُر گرفته بمیرم , دستی از دریا خواهد آمد
دستی از دو دلی های بسیارم ,
دستی با پیاله هلاهلی از ترنم " چه تفاوت ؟"
هی ... ! هی همه را چون تو از تماشای نافله چیدن !
با آن که چراغی بر ایوان شب از صدای من نمی سوزد ,
اما دستی .... , سرانجام دستی از دریا خواهد آمد ...

نظرات 130 + ارسال نظر
ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

داداش :من از پیراهن پرنیان پوسف ...نه پرنیانشو میخوام نه پیراهنشو...لطفن یوسفوشو +آیفون به من بدید !!!
و پرنیان مال شما باشه که نگید؛ این سفره دل ، تنها لیوان آبی دارد و دو تکه نان و کلی خواهر

آی گفتی ریحانه ! اینقدر حرص خوردم از دست این حرفش !!!!

مثل باران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ق.ظ

استاد قهرمان رو راستش از زمان آشنایی با شما می شناسم و این رو مدیون شما هستم
و ازون به موقع مشهدی بودن و خراسانی بودنم بیشتر از همیشه افتخار میکنم

امیدوارم سایه شون همیشه مستدام باشه و تنشون سلامت

و خوشبحال شما که همچین پدری دارید

سلام بانو سهبای عزیزم
خوبین؟

سلام نازنینم . خوش آمدی عزیز بارانی ام . خوشحالم که این سرای کوچک , باعث آشنایی دوستان عزیزم با استاد قهرمان بزرگوارم شده است . امید که خداوند نگاهدار شما و استاد با هم باشد ...

مرسی نازنین دوست داشتنی ام .

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

این اتفاق برام بی نظبره که دو شب متوالی لایق زیارت بارگاه آقا باشم..ولی امشب هم طلبیده شدم...به نیابت از همه و مخصوصن دوستان این صحن و سرا... عمه و شما سهبا خانم،داداش دانیال و امپراتور بهاران ، مریمی، زهرا و همه و همه ...دعا میکنم...
الان حال خودم و دلم بی نظیره و همش تو ذهنم (آمده ام ای شاه پناهم بده....)مرور میشه !!!

خوش به حالت ریحانه جانم ... التماس دعای فراوان ...

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ

ممنونتم امام رضا جان(ع)...
ممنونتم ریحانه ی عزیز....
ممنونتم.........

عمه , منم دعا میخوام ...

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ

دعا می خوای؟!خب ریحانه جان داره دعامون می کنه دیگه.

عمه دارم شجریان گوش میکنم و عجب حالی دارم باز :

تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشا کنان بستانیم
تو به سیمای شخص می نگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز آن حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی حضور صحبت دوست
همه عالم به هیچ نستانیم ....


جاتون خالی عمه ...

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

من همین الان رسیدم خونه...جاتون خالی عالی عالی بود..برای اولین بار بجای باب الرضا از باب الجواد رفتیم ودقیقن موقع اذان مغرب و عشا رسیدیم...راستی دو رکعت نماز به نیابت از همه با نیت عشق (از داداش یاد گرفتم ها) خوندم
و توی راه بقدری اتفاقات جالب افتادم...که خدا میدونه..عالی عالی بود ...واقعن جای همگیتون خالی....

قبول باشه گل نازبوی قشنگم ...

محب شهدا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ب.ظ

امشب دل همه امام رضایی شده...
سعیده جانم هم امروز راهی مشهد شد...
چه خوب که آنجا نائب الزیاره داریم...
راستی آجی یه خبر: اگر بشه انشالله قبل ماه رمضون ماهم میریم پابوس...
راستی سلام.شبت قشنگ.

سلام خواهری . خوش اومدی . آره خبر دارم از نازدونه گلم . منم خوشحالم دو تا دختر گل واسمون دعا می کنند اونجا ( البته ایشاله !)

خوشالت خواهری ... منم دلم خواست خو !

شب شما هم قشنگ عزیزی .

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

سهبا خانم شما آهنگ های (همای---گروه مستان)رو هم.گوش دادید ؟!!

راستی نمیشه روح داداشو مث دیشب احضار کنیم...دلمون تنگ میشه خو. !!!!

آره عزیزم . هم گروه مستان رو گوش دادم , هم کنسرت موسی و شبانش رو ... عالیه ..

من دیگه یواش یواش دارم با داداش قهر می کنم ! بس که سر کارمون میذاره ! هیچ به فکرمون نیست اصلا !

طهورا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ

چه جوری قهر می کنن؟(مجازا)

خب آره دیگه عمه ! از آسمان قهر میکنم !

مریم دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام عرض شد
لحظه های صفر عاشقی «00:00» تون بخیر

سلام مریمی ... شبت خوش عزیز .

ریحانه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

میدونستم خعلی خوش سلیقه اید !!!!

قهر با داداش !!!
نه بابا دکتر شدند دارن کلاس میذارن ،میگن من وقت ندارم، و با مدیر برنامه هام هماهنگ باشید و ...
فقط نمیدونم دیگه چرا روحشون هم کلاس میذاره ؟!!!

خب داره یاد میده ما هم کلاس بذاریم ! ما هم که تنبل !!! ( دور از جون شما البته !)

( ایکون یه سهبای عصبانی از دست داداش !!!)

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ

من یه نظر براشون گذاشتم یادم رفته چی بوده انقدر دلم می خواد کامنتاشونو جواب بدن من ببینم چی نوشته بودمخیلی بیات شده ها...

من که میگم بیاید ما هم کلاس بذاریم واسه آسمون و نریم اونورا اصلا ! ( این شیطونک بلاگ کجاست ؟! من همونم الان !)

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ

ریحانه جان زیارت قبول .
وسلام به همه حاضران همایش....

همایش بدون حضور دو تا برادر , بیشتر به شوخی شبیه میشه عمه جون , مگه نه ؟

ریحانه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

سلام...ممنونم عمه...نمیدونید چقدر محتاج زیارت تو ماه شعبان بودم...ایشالله همگی دوستان تشریف بیارید مشهد قدم بزارید روی چشم هام و کلی خوشحالم کنید...

همایش بدون سخنران.؟!!! یاسخنرانی پانتومیم ؟!!!!

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ق.ظ

واقعا ریحانه قدم بذاریم رو چشمات خوشحال می شی؟!

سهبا جان حالا بریم آسمون یا نریم چه فرقی داره ایشون که نگاه کامنتاشون نمی کنن خب؟یه راه دیگه پیشنهاد بدین ...

نه دیگه عمه ! لوس شده داداش ... اون از پاسخشون به شیما خانوم که میگن کلی خواهر دارن ! اینم از کلاس گذاشتنشون !
یه چند وقت هیجکدوممون نریم آسمون , شاید یه ذره دلشون تنگ شد , باز اومدن سراغ خواهراشون !
والللا ! از خداشون هم باشه خواهر داشتن !

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ

این جوری کلاس بذارم بهتره یا این جوری؟
هر کدومش بیشتر کلاسش بیشتره یا تاثیرگذارتره بگید ؟ مثه بعضی از دکترا

شما همونطوری که همیشه هستین کلاس بذارین , این شکلی :

منم یه فکری به حال خودم میکنم حالا !

مریم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

من باشم و تو باشی و سایه نگاه رئوفت
و صحن انقلابت...
دنیا را میخوام چکار
http://ts4.mm.bing.net/images/thumbnail.aspx?q=4532144606413915&id=386b72e0841e3f96aa3fed3c415b1428
زیارت دلت قبول ریحونی
ایشالله قسمتتون بشه عمه دوباره برین

من چی مریمی ؟ خب منم دلم خواست !

مریم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

~~~> من میگم اینجوری عمه

نه lمریم جان ! این جواب نمیده ! مثل ادمای منتظر بیچاره می مونه خو !

بــاران سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ق.ظ

ای بلا ... نبودنش تشکر داره یعنی ؟ :))
ما هم دلمون کلی تنگته ! کلی !

قربونت برم دردونه قشنگم ... زیاد جدی نگیر !
هرچند من امشب از دست این داداش کوچیکه , بدجور کفری ام ! جدی میگما ! شانس آورده این دورو برا نیست ! وگرنه صدای جیغ بنفشم , احتمالا سروکارش رو به گوش پزشکی می کشوند !

ریحانه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

معلومه که عمه خعلی خوشحالم...میخواین امتحان کنید ؟!!
......
میبینم که داداش بدجور ترور شخصیتی شدند ها ؟!!

این داداشی , هنوز خشم آبجی بزرگه رو ندیده ریحانه ! واااای ! خودمم ترسیدم !

مریم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

جیغ بنفش لازم شده نرگسی
فکر کنم جیغ خونش اومده پایین داداش

خب ایشالله قسمت توام بشه دیگه
خواه ناخواه تو میری زادگاهت
اما ما چی؟
خونه خاله مامانم مشهده دیروز به مامان گفتم مامان دلم برای خاله فریبا تنگ شده بریم مشهد
مامانمو میگی؟ اینجوری شد
گفت مردم میرن مشهد چون دلشون برای امام رضا تنگ شده تو دلت برای خاله تنگ شده؟

وا ! یعنی ادم نباید دلش واسه خاله مامانش تنگ بشه ؟!

ریحانه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

داداش کوجایید که خعلی ها باهاتون کار دارند

گوش پزشکی سهبا خانم !!!!!!

عمه منظورم اینکه خوشحال میشم.....اشتباه تایپی شد

بعید میدونم پیداش بشه داداش اینورا ! میدونه من الان با هیولا فرقی ندارم !

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ق.ظ

سهبا جان گمونم خواستن برا شیما خانم کلاس بذارن و پز بدن که خواهر زیاد دارن و اینا ....

می خواید یه وبلاگ بزنم برم دعوتشون کنم و بگم لینک شدید ....

اصولا که داداش هر کسی رو سر یه کلاسی میذاره عمه ! اما خب این وسط شما محض کلاس گذاشتن وبلاگ بزنید , من یکی که کلی خوشحال میشم !
جون خودم راس میگما !

بببببببببببببببببب سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ق.ظ

پ غیرت شما کجا بیده که برارتان دنتیالتون بوخشید دنیالتون ترور شخصیتی شده
والله
پ چتونه؟
با لهجه نهاوندی بخونید.

این کجاش شبیه لهجه نهاوندی ها بود جناب بییییییییب ؟؟؟ شما تشریف ببرین اول لهجه تون رو توی کلاس آقا بزرگ درست کنید بعد بیاین دفاعیه !

آقا بزرگ ؟ کجایین شما ؟

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ق.ظ

عجب همایش پرحاشیه ایی شده ها ؟
میگم شاید داشتیم دعا می کردیم دکترا قبول شن زیاده روی کردیم خیلی دکتر شدن ؟

عمه من برم بخوابم دیگه ! بقیه همایش رو بسپارم به شما با اجازه ! اصولا مملکتی که توش زیاد دکتر باشه , همین میشه دیگه ! همه واسه هم کلاس میذارن هی !

بببببببببب سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ق.ظ

خیلی با حال بود خانم طهورا
در دعا زیاده روی کردید دکتر شدند.

کجاش باحال بود اونوقت ؟ احیانا شما که قصد نداری به جای داداش دانیال , جیغ بشنوید ؟ پس تشریف ببرید لهجه تون رو درست کنید بی زحمت ! اینقدرم با نقابای مختلف تشریف نیارین اینجا !
بلاخره کدوم یکی از اینها هستین شما ؟!

مریم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

همونو بگو
گفت دلت برای امام رضا تنگ شده چرا بهونه الکی میاری؟
میگم نرگسی یه سٌهال(باز به قول بچگیای نیایش)
زبان قزوین چیه؟
با چه لهجه ای حرف میزنن؟

زبان فارسی , با لهجه قزوینی خب مریمی !

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ

این کامنت بببببببب مشکوکه لهجه نهاوندی نیست غلط داره اونا شده را این جوری نمی نویسن .

exactly , you are right !

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ

می گم جناب بببببببب خواهش می کنم آدم آخر شبی می ترسه خو .
به قول برادرزاده دکتر دانیال کامنتای بی هویت جواب ندارن ....

به کامنتای بی هویت جواب نمیدن , اما دعوا که میتونن بکنن عمه , نمیتونن ؟!

ریحانه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

بییییییییب شاید خود داداش اند خواستن ریا نشه ،گمنام اومدند !!

شواهد و قرائن نشان از یکسری تشابهات میده ریحانه جان !

مریم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

همین امشبو داریم
تقدیم به این جمع
همایشتان پایدار
دلتان گرم
عشقتان پایدار
:
http://s3.picofile.com/file/7422088274/Haydeh_Shabe_Eshgh.mp3.html

به به ! می بینم که روح هایده بانو هم وارد شدند ! یکی مهستی رو هم صدا بزنه خب !

عمه من دیگه دارم کلافه میشم از بی خوابی ! بخدا باز فردا خواب می مونم ها ! برم ؟

مریم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

مگه ترکی حرف نمیزنن؟

یا یه زبانی شبیه به زبان مادریِ من

نه مریمی ! بعضی از روستاهای اطراف قزوین ترک زبانند ! اما خود شهر قزوین , خیر ...

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ق.ظ

الان یعنی این جا رو سپردن به من
من از این ببببببببببب می ترسم خو ؟ناشناسه
خودتونو معرفی کنید لطفا

عمه جون , با اون تشری که من زدم , به نظرم رفتند جناب بیب !
منم برم دیگه ! با اجازه , شب همگی بخیر و خوشی .

ریحانه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

سهبا خانم شواهد و قراین بیشتر از این که گفتید جناب بیییییییب !!!!
سلام داداش بییییییب....ولی دانیال بیشتر بهتون میاد ها

بیییییییییییییییییب سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ق.ظ

نترسید معرفی می کنم
بییییییییییییییییییییییییییییییییییب
بیب
بیب
برید کنار
حالا ولش کنید کارواتون نارم یه ببییب بی آزار
مو اینم:


یه آقای خوب و شیک
دانیال نیسم ریحونه الکی چی نوو بنیش سرجات
کاشکیم امتاحانات تمومنوووویییده بیدن وری رو

خب پس چرا معرفی نفرمودید جناب ؟
یعنی ریحانه و امتحاناتش , باعث میشن شما راحت نباشید ؟

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:33 ق.ظ

ریحانه جان بیب نیست که بببببببب یعنی اولش ب بوده ولی از جیغ بنفش سهبا جان لکنت گرفته تنونسته بقیشو بگه ...
خب بریم دیگه؟؟شبتون پر مناجات .عمه را فراموش نکنید لطفا در دعای شب

بییییییییییییب سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:35 ق.ظ

م تشر تو به کجا مرسه؟
وووووووی
هیچی نو سهبا برو مین کیچه درازه بدو تا آخرش بعد بر بخفت

تشر من به کجا میرسه ؟ میگم خدمتتون !

ریحانه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

ولی بیییییییب خوش تلفظ تر از بببببببب عمه ...ما که لکنت نگرفتیم خو. !!

جناب بببببببب یا بیییییییب ،که خعلی ام شیکید. و دکتر هم شدید و ماشالله کلی هم ناز دارید ...من متاسفانه نهاوندی بلد نیستم...درک نمیکنم چی میگید خو. !!
دوستان شب همه برق برقی... ایشالله خوابای خوب ببیندتون !!

مریم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

ر ف ی ق سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ق.ظ http://khoneyekhiyali.blogsky.com

نمی دانم این صبحِ ِ
چندمین
کابوسی است
که
رویاهایم تبخیر می شوند
آه
که چقدر
تکراری اند
این همه روزهای ِ
بی تو بودنم
سلام بر بانوی مهربانی و مهر
سایه ی قلبِ زلالتان مستدام

چه تکراری اند , روزهای بی تو بودنم !

سلام رفیق عزیز . مهربانی با حضور شماست که نمایان می شود . ممنون از بودنتان .

زهـرا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

رسم من و تو آه ... مهم نیست بگذریم
از اول اشتباه ... مهم نیست بگذریم
یک روز کسی رفیق سفر می شود ولی
در نیمه های راه ... مهم نیست بگذریم
باور نکردنی است ولی باورم شده است
عمری شده تباه ... مهم نیست بگذریم

سلام نرگس بانو
سلام عمه طهورای عزیز
سلام به مریم و ریحانه

سلام زهراجانم . خوش آمدی عزیز .

عجب شعری گذاشتی ! آتش زنه است یا شعر ؟! ( مهم نیست , بگذریم !!!)

س سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:13 ب.ظ

شاداب زئید همگان
شاد
جشنها مبارک برهمگان

سلام مهربان . اعیاد شما هم مبارک . دلتان شاد , تنتان سلامت .

سعیده سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ب.ظ

( البته ایشاله !) !!!!
چرا!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

هنوز قسمتم نشده برم حرم
اما به بخشی از اهداف سفر نایل شدیم

راستی سلام
خوبین همگی؟

سلام نازدونه خانومم . خوبی عزیز ؟ سفرها بخیر . زیارتا قبول .
منظورم این بود که ایشاله فراموش نشیم توی دعای دستتون !

سایه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ب.ظ

هرچند اینجا شلوغه ولی شاید شب به خیرم بهت بسه ..

شبت خوش و نورانی ..

امشب ماه زیباست
به آن نگاه کن !!

سلام عزیز نازنین .
اسمت سایه است , اما ماهی در شبهای پر ستاره آسمان دلم ... مگر می شود در شلوغترین شبها هم , ماه به چشم نیاید ؟

سایه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ

هرچند اینجا شلوغه ولی شاید شب به خیرم بهت برسه ..

شبت خوش و نورانی ..

امشب ماه زیباست
به آن نگاه کن !!

دیدمش , با دختری دیدیمش ...

ریحانه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

ینی واقعن ریحانه ی بی امتحان اینقدر وحشتناکه !!!!

خدایا !نمره های مرا پس بگیر و مرا مشروط کن !!

جناب ببببببببب خوب شد ؟!!

سهبا خانم در راستای سوزی دادن جناب بببببببب امروز صبح وقتی رفتیم پرتال دانشگاه تا ببینیم نمره های استاتیک اومده یا نه !!در کمال تعجب دیدم استاد مبانی(همون استاد که ازم تقلب گرفته بودند) 2نمره هویییییجوری به نمره ام اضافه کردند !! و ما بسیار مرام کش شدیم !!

خب مبارکه عزیز ! خوشحالم که خوشحال شدی ...

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام بر بانوی مهر و ماه....
ماه امشب شیدایی اش را برای زخم پلنگها می خواند ....ماه سهم نمناک آسمان است در شرجی آب و پروانه ها

شبهاتان مهتابی

سلام برادر . شبتان مهتابی ...
دلم یه ماه نامه میخواد به قلم شما ! از اونایی که پلنگ دلم رو وسوسه کنه واسه پریدن ...
دلم عکس ماه میخواد تو برکه , دلم عطر اقاقیا میخواد تو شبای گرم , دلم ...

دلم اینروزا خیلی بهونه می گیره ! خیلی دلتنگه , دلتنگ همه اون حس های قشنگی که چند وقته گمشون کرده !
کاشکی یه مطلب دلی بنویسین , بشه یه زلزله چند ریشتر تو دلم , شاید یه ذره دربیام از این رخوت !
داداش امپراتور , میشه لطفا ؟!

طهورا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:37 ب.ظ

چه جالب ریحانه جان اون اوستاد دستمزد زحمت نوشتن تقلبتو داده خب .
حالا نمره استاتیکتو زودتر بگیر ببینم دعامون چی شد؟
میگما سایه خانم همایشای شلوغو دوست ندارن خب خجالت کشیدیم دیگه .از شلوغی این جا ؛این دفعه هر کی آخر رفت یه کم این جا رو جمع و جور کنه.

سلام عمه جانم ...
یه وقتایی آدما دلشون خلوت میخواد و تنهایی . نگران نباشین , واسه سایه دلم , یه خلوت دنج درست میکنم بیاد اونجا ... شما راحت باشین عمه ...

طهورا چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ق.ظ

اونوقت آدرسشو به منم میدی منم از این خلوتا خیلی دوست دارما.

آدرس خونه مون رو میدم , میاین عمه ؟! الان با دختری تنهاییم ...

طهورا چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ق.ظ

الان شبه تاریکه جاده دوره می ترسم خب

خب الان که همینجا هم خلوته ! گوشی های همراه هم هست ... تازه ای میل هم هست
فردا که هوا روشن شد , بیاین خونه مون ! باشه عمه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد