سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم ...

آسمان , پل تبریز , ارومیه , پنجشنبه یازده خرداد


ماه که باشی , حتی در روشنای روز , در مقابل خورشید هم , جلوه گر خواهی بود ! ماه که باشی ....


دریاچه ارومیه پنجشنبه یازده خرداد


خورشید عشق , پشت کوههای خیالی در حال غروب است . درست مثل عمر من , که در سراشیب عمر , بیشتر و بیشتر فرو می رود در خلائی از نادانسته های من ! آسمان و کوه و دریا و ابر و همه آفرینش هم که دست به دست هم دهند , خورشید بر نخواهد گشت , مگر با طلوعی دیگر در روزگاری دیگر !


ارومیه , شنبه سیزدهم خرداد


ماه من ! سالهاست که شب و روز , در به در به جستجوی تو می گردم , همچون پلنگی زخم خورده  ! اما هر بار گوشه ای پنهان می شوی از دیدگانم !  کی روشن می شود زندگی ام به مهتاب روی تو ؟

نظرات 130 + ارسال نظر
جوجه اردک زشت شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ق.ظ

عمه مهربانم
بچه که بودم یه بار خونمون رو آتیش زدم رفت...تخصص ماست...عیبش اینه یه دفعه افتادم وسط آتیش نمی دونم از کدوم سمت می باره....دو سمت جبهه کیا هستن...من با شما هستم...ازاون سمت با داداش دانیال<آیکون سیاسیت آمریکایی>

آتیش با چی بسوزونیم...فندک...کبریت...اورانیوم غنی شده...کیک زرد؟

منم دفیقا حال شما رو دارم داداش ! دلم نمیاد هیچ ور ماجرا باشم خب ! خوبه یکی درک کرد حال منو !

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

منم ترسیدم بخدا
ریحانه!!! کباب میشیا
منم خودت میدونی عاشق کبابم و تندی میخورمت

نرگسی تو یه کاری بکن

نه بابا ! مریمی ریحانه زبل تر از این حرفاست ! تو هنوز نشناختی این دختر مشهدی زبلمون رو ؟!

زهـرا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

این آتیش سوزی دیدن داره!
منم فقط تماشا میکنم

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

ممنونم داداش دو سیخ کباب ارزونیتون.

من اهل شام و بخصوص کباب نیستم...
راستی چی. شده دست و دل باز شدید ،البته دوستان یکبار دیگه دست و دلبازیتونو تو تعیین جایزه شارژ ایرانسل دیده بودند...ولی فکر کنم همین تحفه ی نطنز رو هم ندادید
هی میگم خودتون جلو جمع خراب نکنید..خیلی شیک بگید کم آوردم و خلاص!

ریحانه , مراقب باش خانومی ...

جوجه اردک زشت شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ق.ظ

آتیش خوبی برپا شده

آخ بدو بیا بلال داریم
کاکل به سرداریم...عسل قندومثل...آی بدو بلال داغه ونمکی...
فقط آتیشش رو کم کنید ما بتونیم کمی کاسبی کنیم....
بلاله بلال....



داداش دانیال هم اسپندی ست که عطر پیغمبران را به مشام می رساند ! یه ذره دیگه بگذره , باید دائم صلوات بفرستیم !

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

سهبا خانم یک مهندس متالورژی توانایی کار در محیطی با دمای 600درجه رو هم داره...ولی چشم مراقبم...
خوب شما و مریم ته دلتون خالی شده ها.....

ادم ترسویی نیستم عزیز ,ولی چکنم همه تون واسم ارزشمندین و نمیخوام هیچکدومتون اذیت بشین . تذکرم بابت نگه داشتن حرمت داداش بزرگه بود گل نازبو .

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

ای جانم
داداش امپراطور رو چ فرصت طلبه بخدا
خوشم اومد دارین از کمترین امکانات بهترین استفاده رو می کنین
آخ چقدر خندیدم آخ دلم
حالا آتیشش مال داداش دانیاله
بلالش مال شماس
نمکش مال ریحانه اس
چی به من و عمه و نرگسی میرسه؟
زهرایی هم فکر کنم مشتریه
من الان این نصفه شبی دلم بلال و کباب خواست خو

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

ریحانه بهت اعتماد دارم
برو جلو تو می توونی
میدونم تو این آتیش نه تنها نمی سوزی بلکه خاموشش هم می کنی
یاد اون جکه افتادم که دو نفر رو میفرستن جهنم
بعد از دو روز می بین با سر روی سیاه اومدن بیرون و یکی یه دونه هم بیل دستشونه
فرشته ها پرسیدن چیکار میکردین شما
اونام گفتن خداییش خعلی سخت بود اما هر طوری بود خاموشش کردیم

طهورا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ

برادرزاده دانیال خوب شد این آتیش مشخیو راه انداختید که بعضیا خودشونو نشون بدن .
آتش در گلستان ها ی ......معلوم شد....
بلال می فروشن

جوجه اردک زشت شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ق.ظ

در راستایی حمایت از ثبت جهانی آیین چهارشنبه سوری این آتیشها را سوق می دهیم سمت بازی های دسته جمعی و می خوانیم
زدی من از تو سرخی تو از من
بلالها که خاکسترشد
رفتم توی خط تاسیس کارخانه ذوب آهن...میگن درآمدش خوبه...میگن ما که ندیدیم...دوستان همرهی بفرمایند چطور می شود از آتش مهربانی به نفع جامع بشریت سود جست

منم موافقم مواظب باشیم آتیش نیفته توی قلبمون که دیر سرد میشه

هوس بستنی کردم با دوتا لیطفه مودبانه

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

فدای اون دل مهربونت بشم نرگسی
که هوای همه رو داری
همه مون میدونیم این حرفا و این شلوغ بازیها فقط و فقط محض خنده و شادیست و دل همدیگر را شاد کردن
و میدانیم مخصوصا ما کوچکترها (من و ریحونی و زهرایی) که باید حرمت نگه داشت و خنده بر لب کاش
و دیگر هیچ

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

داداش بزرگترن ،تاج سرن...احترامشون برای همه واجبه...
اصلن هر چی شما امر بفرمایید ،،
میگم میخواین یکدونه کپسول آتش نشانی بدید ،سرد میشم ها.

من میدونم ناز داداش چقدر زیاده ،،ماشالله 1000برابر یک دختر 14ساله!!
جرات ندارم چیزی بگم که ناراحت بشن ..

قربون تو دختر گلم . بسوزون آتیش مهربونی رو ...
حالا کجا رفت داداش ؟!

طهورا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ

ابراهیم های زنانه هم معلوم شدن والا .بنازم به این ریحان های ابراهیم صفت .

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

بخدا آخر اعتماد بنفسین داداش امپراطور
از فروختن بلال رفتین تو کار آهن و ذوب آهن
یعنی آتیشش اونقدر تند شده؟

پس داداش دانیال کو؟!
آتیشا دست اون بود آخه

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

ماشالله عمه !!!!..

جوجه اردک زشت شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ق.ظ

مریم خانم این که چیزی نیست
خیلی ها یک شبه از بلال فروشی میرسن به کارخانه ذوب آهن....
دیدم آتیش افتاده به راه فتم منم از اب گل آلود ماهی بگیرم...
تازه می تونیم آتیش بسته بندی صادر کنیم و بفرستیم برا کشورهای نیوزلند وسوئد که خیلی سرده

از فواید دیگه اینه میشه طبقه فوقانی کارخونه سونا وجکوزی زد به صرف شلغم پخته و....
سند کارخونه یک جا تقدیم بزرگی ومهربونی داداش دانیال که عجیب بزرگ هستند توی دلم

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

دایی!

دایی دانیال

کجایید ؟!

مامان سهبا صداتون میکنند ؟!!..

فدای تو بشم دخترم !
اینورا داره یه آتیش حسابی به پا میشه . من دیگه باید برم ! خودت هوای همه چیو داشته باشی ریحانه جان . باشه عزیز دل ؟!

عمه , داداش امپراتور, داداش دانیال , زهرایی , مریمی , شبتون خوش . مراقب خونه همسایه ها باشین ها !

دانیال شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.danyal.ir

من هنوز دارم فکر میکنم جواب ریحانه را چی بدهم ...

نبینم کم آورده باشی داداش !
شبت خوش . مراقب بچه ها باشی ها !

طهورا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ق.ظ

خب بعنوان یه عدد عمه سردم شد .آتیشو خاموش کنیم از سکنجبین و بلال های برادر زاده امپراطور بزرگوار که زحمت کشیدند استفاده کنید. برادرزاده های عزیز به خصوص امپراطوری بهار من باب مزاح اگر حرفی زده شد.عمه شاگرد شما هاست

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

صادرات آتیش؟
اینو دیگه نه دیده بودم نه شنیده بودم
حالا چجور باید حملش کرد ؟دست ادم میسوزه خب
فکر کنم صادرات سختی باشه
من میگم نون تو همون بلاله
واللا

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

سهبا خانم ببخشید گل به خودی بود ولی لازم بود...هزاران بار شرمنده

دشمنت شرمنده ! بخدا کیف می کنم از دیدن دخترایی مثل شما ! شجاع , نترس ....

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:39 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

من فکر کردم شما خوابتون برد داداش دانیال
نه خدا رو شکر هنوز بیدارین

عمه طهورا عزیز دل همه ماست
مگه نه بچه ها...نه بببخشین مگه نه دوستان

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

شبت بخیر نرگسی
خوابای خوب و رنگی مث بلال کبابی، خود کباب، ریحان، و آتیش ببینی

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

داداش نبینم اشک هاتو،

قوی باش مرد...قوی !!...

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

100سال بعد !!!!!

دوستان پانتومیم کامنت میذارید !!..

جوجه اردک زشت شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ق.ظ

عمه طهورای مهربان
تمام دعای آرامش وسلامتی تان را با طعم سکنجبین نذرتان می کنم باشد که بزرگواریتان سند چشم انداز دلمان باشد که آفتاب ناملایمتیها بد می سوزاند
آبجی فرهیخته و دردانه ام پوزش که مهربانی تان را بستری کردم تا رویایهای کارخانه دار بودنم راجیغ بزنم وچون همیشه از مهربانی تان پلی ساختم برای بودن
داداش دانیال عزیز برایت چند خط سکوت می نویسم هر طور مایل هستی ترجمه کن....................................................
.........................................................
........................................................
.......................................................

مریم خانم وریحانه خانم سپاسم را بابت اجازه دادن به من برای فروش بلالها پذیرا باشید


خدایا دوستیهای ناب را از من دریغ مدار
که چه کنم در این قحط سال مهربانی

مریم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

قابل شما رو نداشت داداش امپراطور
حالا چقدر کاسب شدیم

ریحونی خوابمون میاد
همه چی رو دوتا دوتا می بینیم خو
بریم لالا
منم رفتم

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

دوستان گرامی شب بخیر...
ایشالله همیشه برنده باشید...این شیرینی برنده بودن یه دلم چسبید
تا مرحله ی بعد شما را به خدای بزرگ میسپاریم .

ریحانه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

فقط داداش پوریای ولی رو که میشناسی...من ریحانه اشونم...گفتم بدونید.

دانیال شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ق.ظ

امپراطوری عزیز چقدر باید پرداخت ؟!
حوالی ما سکوت ممنوع است !
من همیشه به احترام شما غرور میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد