ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ماه که باشی , حتی در روشنای روز , در مقابل خورشید هم , جلوه گر خواهی بود ! ماه که باشی ....
خورشید عشق , پشت کوههای خیالی در حال غروب است . درست مثل عمر من , که در سراشیب عمر , بیشتر و بیشتر فرو می رود در خلائی از نادانسته های من ! آسمان و کوه و دریا و ابر و همه آفرینش هم که دست به دست هم دهند , خورشید بر نخواهد گشت , مگر با طلوعی دیگر در روزگاری دیگر !
ماه من ! سالهاست که شب و روز , در به در به جستجوی تو می گردم , همچون پلنگی زخم خورده ! اما هر بار گوشه ای پنهان می شوی از دیدگانم ! کی روشن می شود زندگی ام به مهتاب روی تو ؟
اگر شما مامان هممون بشید !!

..
من و یگانه جان و نیایش عزیز و زهرا و مریم و عمه با هم
خواهر میشیم !!!و داداش هم داییمون
بعد قرار ما به داییمون بریم ؟!!
خدایا خودت بهمون رحم کن !!!!
سلام ؛
مرسی.تصاویر زیبان..و به نوشته چه میان.
سلام . ممنون .
نه من عمه بودن را خیلی دوست دارم .من فقط عمه ام تا آخر
اونجا شوخی بود بخاطر جبر و مثلثات و ...جوگیر شدم
خب خدا رو شکر !
ریحانه جان می گم چقدر خوبه صاحب خونه وقتی هست ٬ مثل الان دیگه آدم راحته احتیاج به ربط دار نوشتنم نیست .
دنیا هم همینطوره وقتی خدا هست
امام زمان هست ...
روشنی هست
ما چقدر خوشبختیم....
فقط کافیه قابل باشیم دوسمون داشته باشن .
پستت عالیه سهبا جان
ممنونم عمه جون . منم خوشحالم که شما رو دارم و هستین پیشمون .
خداییش داشتم فکر می کردم این پستهای اخیر همه ش شده بحث درمورد داداش و حواشی آسمان سیاه ! ای باباااا ! بگردم جذبه داداش رو !
پس کو داداش !!!!!

..
نکنه واقعن غربت ماه و..شاید تبلیغ پپسی و یا شایدم...!!
........
عمه عزیز میتونم بپرسم چه رشته ای رو خوندید ؟با توجه به اینکه دبیرستان ریاضی خوندید !!
کو داداش ؟ مگه گم شد دوباره داداش ؟!
سلام
عصر آدینه همگی بخیر
چه خبره اینجا!
پیرو حرف عمه طهورای عزیز
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
فاضل نظری
این شعر الان مرتبط با پست بود دیگه , نه زهراجان ؟
راستی ریحانه!
شدی


عیب نداره که اینجوری
اخم و خنده ی شما رو هم دوست داریم
اخم و خنده گل , هر دو زیباست .... موافقم ..
نه خعلی

فقط ماه توش بود،نبود؟
راستی عمه با اجازه منم خوندم کامنتو
حالا که کامنت عمه رو خوندی , پولشو بده ! آخه عمه قبلا با ریحانه حساب کرده بود ! اما شما .... دیگه خودت میدونی . میشه ده هزار تومن . خوبه عمه ؟!
بلله
قربون شما !
حالا نوبت عمه شد که پول بدن تا کامنت رو وردارم ! عمه جون ؟!
سهبایی عجب حسابداری هستی شما

غریب و آشنا هم کاری نداری
برای شما هم حساب حسابه
کاکا برادر؟
حسابدار که هستم زهرایی , غریب و آشنا هم ندارم خو !
اما واسه ما , داداش همون برادره , نه کاکا ! والا تا جایی که من میدونم شیرازیا به داداش میگن , کاکا ( کاکو !) هان خواهری ؟!
خب پولو از زهراجان گرفتی برا خودت بردار دیگه .عجب
ممنون
حالا فکرشو بکن با هم تو مغازه کار کنیم همه پولامونو باید بدیم بهم ....
اونوقت بلله .چه نوع بله ایی ؟!
سهبا جان کلی خندیدم.
عمه جون من که فکر خودم رو برداشتم ! توی مغازه من میشم حسابدار ! ( ای خداااا ! بس که خوشم میاد از این کار , می ترسم توی جهنم هم بشم حسابدار !!!!)
عممممههههه !!!!!( آیکون یک عدد سهبای به شدت گریان !)
حالا شما به لهجه ی ما گیر بده
خواهری نداریم ما!
میگیم دَدِه
اگه به شما بگم این دو سه روزه , تمام روح من تو شیراز , حافظیه و سعدیه داره بال بال میزنه باور می کنی ؟! من واقعا شیراز و شیرازیا رو دوست دارم زهراجان ...
راستی , از دیروز دارم فکر می کنم شاعری که توی دروازه قرآن دفن هستند , کیه ؟ خواجوی کرمانی بود یا ... ؟؟؟ میشه شما بگی ؟
سهبا این عکس آخری خیلی حرف داره .
ده تا عکس گرفتم تا شد این عمه ! خیلی سخت بود بدون فلاش از اون شب تاریک عکس گرفتن ! اما خب آخرش راضی شدم ...
ممنونم که اینقدر به همه چی عمیق نگاه می کنین عمه جونم .
خو گریه برا چیه ؟اونم این طوری درحالیکه عمه را صدا کشی می کنی ؟
منم ناظر کیفیت تولیداتم ...
گریه یعنی اینکه دوست ندارم حسابدار باشم خب !
زهرا ؛سهبا خانم یا خودشون مسافرتن یا روحشون
..
ریحانه ؟!!!! آمار روح منم در میاری دیگه , نه !!!
انشاءالله به زودی یه سفر شیراز هم نصیبت بشه تا منم سعادت دیدار شما رو داشته باشم
آره خواجوی کرمانی هست.
مشکل اینجاست که توی تابستون شیراز شما زیادی گرمه , آدم بخارپز میشه ! وگرنه خب میومدم زودی زهراجانم !
ای ول ! فکر نمیکردم از سال 80 تو ذهنم مونده باشه !
سهبا جان اینم بگم خوب شد اون موقع که من تو دلت بودم

این میل پلنگانه نگرفت والا من چیکار می کردم
الان خیلی دیگه نگاهم داره عمیق می شه
خب اونوقت با هم می پریدیم سمت ماه عمه جون دیگه ! غصه نداره که !
مگه بده ریحانه؟


خوش به حالشون همیشه مسافرت هستند
من دلم تنگ شده واسه یه سفر
باریک الله به حافظه ی شما
یعنی شما از سال 80 نیومدی شیراز؟
نه زهرایی ! فقط یه بار اومدم , همون سال 80 بود ... امسال خیلی دلم هوای شیراز رو داشت ! منتها سفر کربلا , جایگزینش شد !
چه جایگزین خوبی
دقیقا ! میدونی عزیز من فروردین و اردی بهشت شیراز رو خیلی دوست دارم . واسه همین می مونه احتمالا تا سال دیگه ببینم میشه یا نه ؟!
عمه ،سهبا خانم ،زهرا و مریم عزیز و...ممنونم از همتون ،ممنونم !
همگی!حتا داداشم
...
بی نظیرید
زنده باشی ریحانه جانم . اما الان این ابراز احساسات واسه چی بود دقیقا ؟!
ماه بالای سر تنهایی است....
ماه بالای سر تنهایی ست ؟!
عشق آتش است که چون در دل افتد
هر چه در دل یابد ، همه را بسوزاند ، جز صورت معشوق را
آیا نبینی که مجنون چون در این سوزش بود ، گفتندش لیلی آمد
گفت من خود لیلی ام و دوباره سر به گریبان گرفت !
لیلی به بالینش آمد و گفت : سر بردار که منم محبوب تو ، منم مطلوب تو
و مجنون اما گفت : الیک عنّی فانّ حبّک قد شغلنی عنک
دور باش از من که عشق تو مرا از خودت بی نیاز کرده است ..
سلام خواهرم ، این جریان اپیلاسیون چیه ؟!
واااا ! داداش ؟!!! جیغ لازم شدین یعنی ؟! اون اپسیلون بود برادر من !
و اما راجع به قصه لیلی و مجنون و عشقی که خود معشوق است , هر چه بگویید , باز هم شنواییم ! ممنون ... ( میشه شما بفرمایید قصه اون شمسی که در برابر ماه باید بره خونه ش بشینه چیه ؟
اوخ سلام . خوبین شما ؟ خوش گذشت ؟ شکار آهو خوب بود ؟
سهبا خانم دوستان چند بار در کامنتها صدا زده بودند ،در مقابلشون سکوت کردم برای خواستم بگم ممنون از همگی دوستانی که با حضور خود،فرستادن تاج گل و ....
.
نه!!!
سلام داداش
اپیلاسیون
عزیزی تو !
وقتی میگی حتی داداش , باید منتظر یه آتیش باشی که ایشون به پا می کنند دیگه !
به ازای هر ایکس عضو دامنه ی تابع yوجود دارد شعاع همسایگی (دلتا)که اگر فاصله ی ایکس را از ایکس صفر به اندازه دلتا کم کنیم ..فاصله ما از دلخواهمان کمتر از اپسیلون(کمتر از هر چی که فکر کنی)میشود!!!!!
...
y=f(x)
یعنی y.تابعی بر حسب متغیر x ست...
داداش ریاضی ما به اندازه ی عربی شما شیرینه ها واینم جریان اپسیلون ما......
قابل توجه داداش دانیال , این یکبار شما شاگرد بشوید و ریحانه جان , استاد !
موضوع جلسه : درس شیرین ریاضیات .
سهبا خانم
همین!!!!
.
من در مقابل استادی داداش و غیره لالم!!!
من که باشم تا چه باشم...حافظا..ی همچین چیزایی میگن داداش
جسارت نمیکنم. اینو فقط گفتم برای تفاوت اپسیلون و اپیلاسیون
اختیار دارین خانومی ! شما خودتون یه پا استادین ...
فقط میگم سهبا جون باید مواظب باشیم داداش عاشق جبر و..نشن!!

....
اونوقت میشن پسر تون،اما ی خوبی داره ها..ما میشیم خاله !!!!
داداش و ریاضی ؟ تقریبا جزء محالاته ! نگران نباش ! من کلا از پسر داشتن به درگاه خداوندگار انصراف داده ام اساسیییی !!!
از من بگذر که یارگویی ما امشب آستین افشان نیست
بس که میل آتش دارد دلم
حریف نیست ؟!
تا دلت بخواد حریف داداش ! بسوزون آتیش رو !
اگرم یک نفره نرسیم به گردت , جمع میشیم , من و ریحانه و زهرا و عمه جان طهورا ... مریم هم ..... مریمی هستی ؟!
کامنت صفحه ی قبلی خیلی. تبعیت نمیکرد از مفهوم اصلی تابع ولی مفهوم مد نظر منو میرسوند!!!
.
گفتم یک وقت این داداش زرنگ و نابغه امون قصد حال گیری و کفتر پرونی نداشته باشند
قابل توجه داداش دانیال ...
اجازه خانم حاضر!!!
ای ول مریمی ...
آنشرلی هم نشدیم تا یکی ازمون بپرسه:آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟
میگم نرگسی الان شما مامان ما هستین و احیانا عمه خواهر بزرگترمون؟
نه عزیزم . من همون آبجی بزرگه ام , عمه هم عمه ...
مریمی , تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت ؟!
سلام بر همگی ٬کسی صدا کرد در خدمتیم ٬آتیش کو؟!
جانم عمه طهورا !!!
جمع تکمیل , داداش کجایی ؟!
خدایا خیلی ها دلشون میخاد امشب برم سراغشون
من میرم سراغشون ولی تو ببخششون
داداش ؟!!!!
امروز بالای درخت رفتین احیانا ؟! چیزی جا نذاشتین ؟
شب امتحان خوابگاه دخترا: واااای فقط ۴ دور کتاب خوندم به دور ۵ نرسیدم میفهمی؟
خوابگاه پسرا:احمق مگه نمیگم شاه دسته منه رد کن !!
این از اولین آتیش من
حالا کی پایه اس یه کمی هم نفت بریزه روش
مریمی ؟ این رو میگی آتیش ؟ بدو جواب داداشیتو بده فعلا !
پروانگان جمعند بسوزان آتش را ببین که شاگردانت چگونه خواهند سوخت....
ای جان ! قضیه رو عرفانی کنین شاید داداش راهشو عوض کنه عمه جون ! خدا رو شکر که اومدین !( آیکون یه نفس عمیق !)
هه !هه!هه!
.
داداش خوب میشی،دست پیشو گرفتی تا پس نیفتی!!!
این الان اوج آتیشتون بود،گرماش از گرمای یک شمع و نورش از یک فشفشه هم کمتر بود!!!
اصن خنک شدیم !!!
هی شما جناب ملوان زبل :

..
انا زی زی گولو...آسی پاسی ؛ دراکولا تا به تا !!
باید بگم کور خوندی برادر من: اصن احترام بگذارید مامور مخفی حاکم بزرگ میتی کمان!!!
من همین ورا هستم مامور مخفی جناب حاکم ! اما نمیدونم چی بگم !
چقدر هیز و حسودند چشم های زمستان
که میخشکانند از این باغ ، شاخه های جوان را ...
عمه جان ، سیب بهانه بود ؛ آدم جرأت نداشت گاز نزند
یعنی آدم علیه السلام هم زذ بودند داداش ؟!
آخ سهبا پلنگت زخم خورده ات کو؟ ماه کو ؟شبیرو ؟بیا
امشب شب سوختنه .....
فردا اسممان در تاریخ ثبت خواهد شد
پروانگان سوختند ولی نساختند....
عمه آخر شبی مغزم کار نمی کنه واسه جواب دادن به شما و داداش خب !
نه نرگسی زذ نبود
شیطان رفت سراغش و گفت بیا از این سیبه بخور بذار من اولین ماموریتمو درست به پایان برسونم
اما آدم گوشش بدهکار این حرفا نبود که
شیطون یا همون شیطان دید که نمیشه
از این آتیشی بلند نمیشه یا همون بخار
پس رفت سراغ حواجونمون (آیکون فیمینیسم)
بش گفت بیا حوا جون از این سیبه بخور خیلی خوشمزه اس گفتن برای پوشت خوبه
ببین این فرشته ها و حوریا رو که چقدر صورتشون صافه
برای اینه که از این سیبه خوردن
و شد آنچه که نباید بشود
سلام آبجی سکنجیبن مرام
اینجا سرای آتیش سوزوندان دوستان شده است از آنجایی که بنده سابقه خوبی در این عمر ندارم مجبورم گوشه موشه قایم شم که از بد حاثه آتیش پرتابی نیفته روی سرم واین چند تارمویی که به زور نه داشتم جزغاله نشه
داداش , سلام . شبتون خوش .
من یه گوشه امن پیدا کردم و قایم شدم . شما هم بفرمایید همینطرفها ...
خواهری دستم را ول کن ...
نه کلامی و نه رد پای بی شرم نگاهی
قول میدهم فقط آتیش باشد !!!!!!
ریحانـــــــــــــــ ه
هیچی ؛؛؛ سکوت میکنم
داداش , فقط الف و الف یادتون نره ! اشکالی نداره ! ضمنا رحم هم خوب چیزیه ها ! من ترس ورم داشت از این دادی که کشیدین ! وای به ریحانه !!!!
ای ول تایید نظرا
بلی خواهر ، زن دلیل اگر باشد آدم هم زن دلیل میشود !
شما وسط اتیش سوزوندن درس هم میدین داداش !؟
سلام آبجی سکنجیبن مرام

اینجا سرای آتیش سوزوندان دوستان شده است از آنجایی که بنده سابقه خوبی در این عمر ندارم مجبورم گوشه موشه قایم شم که از بد حاثه آتیش پرتابی نیفته روی سرم واین چند تارمویی که به زور نه داشتم جزغاله نشه
پروانه ها لباسای مخصوصو بپوشید





والا مجبوریم وسطش سوال کنیم خو نمی شه دیگه
لطفا یه جوری آتیش بسوزونید که مترجم یا مفسر نخوایم خب
عمه , کمک ! الانه که همسایه ها به آتش نشانی زنگ بزنند ها !
داداش نبینم از دست من ناراحت باشی،باز دلم غصه میشه

..
..
..
برادر من اعتراف کن که کم آوردی و خیلی شیک صحنه را ترک کن و میدان را به جوان تر ها بده !!!
البته اگر خواستی که من نقش پوریای ولی رو در میارم و صحنه سازی میکنم !!
برادرزاده امپراطور عجب ما رو شما بعنوان اسطوره شجاعت حساب باز کرده بودیم این بود آخر نمایشنامه اتان ای سیاوش نشان ای بزرگ امپراطوری ؟!!!!!!!!!قایم شدن در مرام خوبان نیست .وای برشما(عمه در حال جمع کردن یار)
عمه رحم کنین به امپراتور بهار !
افسوس که خاندان مبارک ما حقوق آتش را
به گلستان سپاسداری کرده اند ...
تا هر کجا که آتش است قوت دل و فراغ خاطر نیز باشد
این نهایت رحمی است که میتوانیم در حق سرکار ریحانه بکنیم
دو سیخ کبابش دهید رهایش کنید !
خدا بخیر بگذرونه عاقبتمون رو !
سهبا رجز خونی کردی حالا رفتی قایم شدی .بیا این جا پیش من نترس هواتو دارم.....
حالا اگه آتیشش تند بود لم داداشتو بلدی خو ٬حالا که هنوز آتیش نسوزونده ....حالا بلده آتیش بسوزونه؟فکر نکنم؟
سهبا خانم چرا ترسیدی.؟!

.
.
ریحانه از آن بادها نیست که با این بید ها بلرزد!!
صدای جیغ داداش شبیه صدای آهنگ هاییه که اولش میگن. ا !!!بای Dj ...
یا مثلن محسن چاووشی که اوهوم اوهوم نکرده باعشه..
ما عادت داریم
جونم ریحانه ! تا شما و عمه رو دارم که نمی ترسم ولی خو ....