"پنجشنبه 29 اردی بهشت 90 . محفلی از اهل دل . آمده ام به میهمانی ساز و آواز . با کلام آرمین عزیز دعوت می شویم به شنیدن هنرنمایی پنجه های طلایی استاد ذوالفنون بر سیم های سه تار . استاد قبل از هر چه ما را با کلامی چند میهمان می کنند :
موسیقی ایرانی ، موسیقی اندیشه است نه گیشه ! موسیقی ای که در رشد ذهنیت نقش به سزایی دارد . اما برای استفاده از آن باید شرایطی فراهم شود . هر که هستی و هر جا نشسته ای ،ذهنیتت را از گذشته و آینده رها کن و در حال بمان . نفسی عمیق بکش و آرام بنشین . حالا با گوش دل بشنو صدای ناله های سه تارم را :
چشمانم را می بندم .
شمعی فراروی نگاهم روشن می شود . روحم پروانه ای می شود که بر گرد روشنای شمع می چرخد . سماع پروانه روح . صدای ناله بالهایم به آرامی بلند می شود ، اما ...
بر گرد آتش می چرخم و می چرخم . آتشی که از نیستان وجود روشنا گرفته . فریاد و فغان روح بلند می شود . بی قرار است . اما شوق فنا رهایش نمی کند . چرخ می زنم ،چرخ می زنم ، چرخ می زنم ... می گردم بر گرد آتش تا وجودم یکسره فنا شود و خاکسترم عطر عشق گیرد . با آخرین شعله شمع که در گدازه های مذاب خاموش می شود ، خاکستر جانم نیز رها می شود در نسیم یاد دوست ...
غم دارم خدا ، دلم درد دارد . صدای مبهم استاد با نوای سوز سه تار بلند می شود اما ... گوش جانم نمی شنود ناله ها را . گنگ است فریادهای خاموش استاد. حرکات چابک انگشتان استاد که بر سیم های سه تار به رقص در می آید ، گاه ناله نت ها را به گوش می رساند ، گاه غریو شادی آنها را از رهاشدن از بند عدم . آواها از نیستی به هستی می رسند . متولد می شوند : نیست بودم ، هست شدم ، زنده ام ، پس زندگی می کنم . گاه شادم ،گاه غمگین ،اما... هستم ... پس ...هستم .... هر چند در دستان قدرتمند خالقم هستم ، هر چند آفریده اویم ، اما هر چه هستم ... زیبایم !چون او مرا به بهترین حالت خود آفریده ! من نت فالش نیستم . من نوای سازی کوک ام که آفریده شدم تا شاد کنم ، یا که نه ... درددل را نجوا کنم ..
این همه آشفته حالی ، این همه نازک خیالی ،ای به دوش افکنده گیسو ، از تو دارم ،از تو دارم
دین من ،دنیای من ،از عشق جاویدان تو رونق گرفته ، سوز من ،سودای من ،از نور بی پایان تو رونق گرفته !
دلم درد دارد از فاصله ها ،از تفاوت زبانها ، تفاوت نگاهها ، دلم رنجیده از فاصله دو ما ! پس :
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم"
پی نوشت :
دریغ از اینهمه فاصله ها !
سال 90 هم گذشت . پرونده این سال هم با بستن پرونده یک زندگی دیگر به پایان رسید . در آخرین روزهای سال گذشته ، عصرگاه روز یکشنبه 28 اسفند ، استاد جلال ذوالفنون برای همیشه دار فانی را وداع گفت تا جامعه هنری ایران ، برای همیشه داغدار یکی دیگر از بزرگان خویش گردد و چشم انتظار اینکه تا کی باز بیاید نظیری چون ایشان ، با آن سرانگشتان هنرمند و آن مهربانی بی نظیر که برچیده شد از دامان هستی ... دریغ که این رفتنها را هرگز آمدنی نخواهد بود و هیچ بدیلی هم برای آنان نخواهد آمد ... روحش قرین رحمت پروردگار . هفته ای که گذشت ، با همه خوبیهایی که داشت ، سختیهایی را هم بر من وارد کرد که باعث شده ذهنم خسته باشد و آشفته .( برای هر دویش شکر !) ببخشید اگر برای بزرگداشت این استاد فرزانه ، برگشتم به آرشیو و گزارش کنسرت استاد را در اردیبهشت 90 در تالار تربیت معلم قزوین ، برایتان دوباره نویسی نمودم که توان من و این قلم ، بیش از این نیست . خدایش بیامرزد .
سلام آبجی. خوبی؟
تموم شد. نسل مهربانی یکی یکی دارن از دنیا میرن...
بهارت مبارک همراه با سلامتی...
سلام حمید عزیز . سال نو شما هم مبارک . آدمها یکی یکی میرن و ...
خوش اومدی .
سلام
چه عجب از شما و این طرفها؟؟؟!!!!
این دفعه من خوش آمد میگم (البته جسارتاً)
خداوند روح استاد ذوالفنون را قرین رحمت کند
"آتش در نیستان" ایشان آتشی بود بر نیستان من
اما قانون زندگی همینه دیگه
"از داس دروگر زمان هیچ روینده را زنهار نیست"
"زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
.
.
.
خرم آنکس که در این محنتگاه
خاطری را سببی تسکین است"
الآن که به عکس سال 52 ایشان و جمعی از هنرمندان (که اکثر اونها جزء اساتید معاصر موسیقی هستند) نگاه میکنم و به سرنوشت هرکدوم میاندیشم، حس غریبی من رو فرا میگیره؛ حسی از جنس پوچی و بی وفایی دنیای فانی و ....
یاحق
سلام . شما هم خوش اومدین . سال نوتون هم مبارک . خب بهار و سفر و کنار خونواده ها ، امکان بودن بیشتر رو در این فضا از من می گیره دیگه ! اتفاقا به یادتون بودم همشهری خوبم ... امید که سال خوبی داشته باشید .
سلام
کاش آهنگ وبلاگتان در کنار این پست از ذوالفنون بود
سلام . خوش آمدید . آتش در نیستان استاد ناظری و زنده یاد ذوالفنون تقدیم شما !
خوشحالم که دوباره برگشتید به این سرا .
سلام
وقتی تو اخرین روز سال شنیدم استاد ام پر کشید و رفت، دلم هوری ریخت
یاد آرمین و علاقه شدیداش به استاد افتادم
مطمئنا الان روزهای خوبی رو سپری نمی کنه و تلخی روز 29 اسفند همیشه رو دلش می مونه
استاد رفت، رفت که نوای دلنشین سه تارشو برای آسمانیا بنوازه
نوای سه تارشون دلنشین بود، خیلی دلنشین
یادم یدفعه چندسال پیش تو یه مجله با استاد و خانومش مصاحبه کرده بودن، چه عشقی بود بینشون
چه کلام زیبایی داشتن
برام جالب بود که با این همه مهارت گفته بودن هنوزم روزی 4، 5 ساعت تمرین میکنن
اون لبخند دلنشینی که رو لباشون همیشه بود
یادش بخیر
سفرکرده عزیزی بود
امیدوارم خدا به همه ی عزیزهاش، مخصوصا همسرش و فرزنداش و آرمین عزیز خودمون صبر بده که داغ فراق بتونن تحمل کنن
اناالله و انا الیه راجعون
سلام آقامیلاد عزیز . سال نوی شما مبارک . اتفاقا خبر رو داغ داغ از آرمین شنیدم ... خدا رحمتشون کنه استاد عزیز رو . من هم هنوز مهربانی ایشون رو و لبخند چهره شون رو به یاد دارم ... حیف که هرگز تکرار نخواهد شد ...
ممنون از حضورت عزیز .
از پس رفتنشان فقط دریغ می ماندوبس ...روحش قرین رحمت
هر رفتنی دریغی در پی دارد سپیده نازنینم ...
بهارت سبز و روزهای شادی در راهت ...
عذرخواهی می کنم اگه تبریک نگفتم چون دیدم فضای پست به گونه ی دیگه ای ، این گونه صحبت کردم
البته تو پست قبلی تبریک خدمتتون عرض کردم
خودتون می دونید که باعث افتخارمه که خدا لطف کرده با اندیشه های شما و قلمتون همراه هستم و اینکه همیشه به من حقیر لطف داشتید پس این تشکر باید از طرف من باشه که لیاقت خوندن این خونه رو بهم دادید نه شما
بازم تبریک خانوم معلم با معرفت
خواهش می کنم میلاد عزیز . فراموش نمیکنم اولین تبریک سال نو ، در این سرا ، توسط شما به من هدیه داده شد ... عذرخواهی دیگه چرا ؟!
ضمنا من همیشه شرمنده لطف شما هستم . وگرنه من کجا و معلمی کجا عزیز مهربان ؟!
متاسفانه مردم فکر می کنن یه نفر باید رسماً معلم یا استاد باشه تا ااستاد یا معلم خطابش کنن و چه بسا که ذره ای از معلمی و استادی بویی هم نبرده باشه
اما من به شخص اینجور فکر نمی کنم، مهم اینکه اون فرد حتی بدون نام استاد و معلم، چه اندیشه و چه معرفت و آگاهی به دل آدم تزریق میکنه
راستیتش من از قلم شما و اندیشه هاتون خیلی خیلی بهره بردم و درس های خیلی زیادی به این طریق بهم دادید
خب با این اوصاف به نظرتون شما بازم معلم من نیستید ؟
ای بابا ! میلاد عزیز ، شما هم دائم منو خجالت بدین برادر خوبم ! با نظر شما کاملا موافقم ، هرچند در مورد خودم ... خب واقعا لطف داری و من امیدوارم تونسته باشم ذره ای در تبادل اندیشه های مثبت ، سودمند بوده باشم ... بازم ممنون .
سوختن نیستان بیصدا تحقق یافت آسمان هنرتیره و تار گشت و تار چهارم که سال ها با سر انگشت آن یار مهربان عشوه گری ها میکرد ، گسست .استاد ذوالفنون پرواز کرد تا ساز تار تا ابد سوزناک بماند و غنچه ی لبخند بر لبان مدهوشان نوای تار او پیوسته بسته بماند...
روحش شاد و یادش ماندگار باد.
...........................................
سلام
سلام برادر . سال نویتان مبارک . آنقدر زیبا می گویید که نمیدانم چه پاسخی بدهم که درخور کلامتان باشد ...
ممنونم .
سلام سهبای عمه٬وداع همیشه سخته چون با دل آدما کار داره ٬ساز این حال دلم آهنگ توست ........خدایش رحمت کند...
یاد باد آن روزگاران یاد باد..........
اصلاً امروز دلم بهانه گیری می کنه ٬دلتنگ حرم.....
سلام عمه جانم . بهارتان سبز ، سفرتان خوش ، رسیدنتان بخیر . دلتنگتان بودم عمه جان . همین دیروز هم به یادتان بودم ...
من هم خیلی دلتنگ بودم و حیف که نشد به زیارت بروم عمه طهورایم ... امید که شما مرا از یاد نبرده باشید در هنگامه نیایشهایتان . خوش آمدید عزیز دل .
اسفند 90 بزرگانی رو از ما جدا کرد که هرکدام در عرصه خود سهم بزرگی رو ایفا نمودن
این اولین باری بود که دوست داشتم زودتر اسفند تموم بشه
بهرحال خدا استاد رو مورد مغفرت خود قرار بده
سال نوع همه دوستان مبارک
سلام آقا بزرگ عزیز . سال نوی شما هم مبارک .
جز استاد ذوالفنون عزیز ، مگه شخص دیگری رو هم از دست دادیم ما ؟
سلام مهربان
وقتی بزرگی می رود دلم می لرزد...بزرگان سایه سار فرهنگ وهویت ما هستند دهه 40 دوران طلایی فرهنگ وهنر ایران است و حالا طلایع داران یکی یکی می روند وچقدر تهی می شود جام جم ایران زمین
مرگ نور مرگ اندیشه است و ستار نوای سوختن است
استاد ذوالفنون بهار را شرمنده کرد و مرا که هنوز باور نکرده ام
سلام مهربان برادرم . رسیدنتان بخیر . سال نویتان مبارک ...
سه تار نوای سوختن است ... بهار شرمنده شد که نتوانست همگام قدمهای استاد ذوالفنون باشد ... حیف از این بزرگان هنر و اندیشه که رفتنشان ، بار غمیست پایان ناپذیر ... خدایش رحمت کند .
همیشه در خاطرم دوستانی دارم که در زیباترین لحظه ها به یادشونم ٬امسال به جمع این یاران عزیزانی پیوند خوردند .
در حرم هم اسم خود دوستان
......
درتمام سفر لحظه ای از خاطرم فراموش نمی شدید٬امسال کلمه ها٬اسم شهر ها٬آسمون ٬ستاره ها ٬ماه...هر کدوم تداعی خاطره ای دوست داشتنی یادآور دوستان بود...خوندن یه نماز با احساس تو شاهرود
سهبا جان از نیشابور تا مشهد جاده برفی وباد شدید...وقتی رسیدیم این جوری شدیم
برای من خیلی جالبه این رابطه دلها عمه جان . وقتی دوستی نادیده , اینقدر قرین لحظات تو می شود , انقدر که در صمیمی ترین لحظات تو و خدایت هم حضور دارد ... چه آفریده ای دارد این خداوندگار ...

الهییی ! پس توی اون برف و سرما , شما تو راه بودین ! چقدر سخت گذشته عمه طهورای عزیزم ! واای ! ببخشید !
هرچند مطمئنم با یک زیارت جانانه , سختی راه رو فراموش کردین !
روحشان شاد و خدایش رحمت کند


سلام نرگس بانو
رسیدن بخیر،دلتنگت بودیم یه دنیا
مهمون بدی بودم که کلیدت رو بردی
سلام زهراجانم . ممنونم مهربان . من هم دلتنگت بودم . نه عزیز دل . شما میهمانان و صاحبان عزیز این سرایید , منتها اینطور من برای پاسخ دادن آسوده ترم عزیز ! هنوز هم کلید این سرا در اختیار شماست , هرگاه بخواهید ...
ممنون که نگذاشتی متروکه شود سایه سارم !
سلام
و هزاران سلام بر گل مریم خوشبوی ما ...
سلام نرگس جان
همیشه فکر می کنم که آیا به خوش نامی خواهم رفت ؟! مثل استاد ذوالفنون ...
.....................
خوش آمدی عزیز . سال نو مبارک ..
سلام سایه جانم . دلتنگت بودم مهربان . سال نوی شما هم مبارک .
سایه و عاشقانه هایش , ناهید و سه دسته گل نازنینش ... دوستی ها و مهربانی های بی نظیر تو , مگر جز نام نیک , چیزی را به یاد می آورد مهربانم ؟!
سهبا جونم این (وای ببخشید )برا چی بود ؟نکنه تو اون جبهه هوای سردو اون شب فرستادی؟!راستشو بگو
مشهد بودی سهبایم؟
نه عمه جونم ! شرمندگیم بابت پذیرایی بد هوای مشهد بود از شما!
نه عمه جونم . تربت حیدریه بودم !
سلام بانوی سمنو و سکه
دلمان سیروسرکه بود در سکوت
خرسند بودیم در کنار خانواده ای عزیزتان سبز هستید وسرشار از خنده ملیح باران
خود پسندی ام برای بازگشتتان تلخ بود ببخشایید
مشتاق انرژی نابتان از سفرخراسان عزیز هستم
بگذارید شکوفه های اندیشه را به تماشا بنشینیم
سپاس
سلام برادر اندیشه ام .
به قول استاد مهربانی , بهار رونق رنگینی است برای جامه تکاندن , باری تازه شدن .... امید که در این بهار سبز باشید و شادمان و مانا ...
سلام سهبا بانو..
خوبید؟
راستش چند روز پیش برای عرض تبریک خدمت رسیدم و کامنت گذاشتم نمیدونم چرا ثبت نشده ؟!
بخدا منظور من از عیدی ....یک لبخند ،یک بیت شعر یا یک آرزوی خوب بود!
دانیال خان سخت گرفتند و عیدی ندادند ...
البته اعشکال نداره ما تا وقتی شما رو داریم...غم و غصه چرا؟
همه ی بچه ها از گرفتن عیدی خوشحال میشن
سلام . ممنون ریحانه جانم . سال نوی شما مبارک . نمیدونم عزیز چرا پیام تبریکت ثبت نشده برام ! اینم از شانس منه لابد ! دیگه اینکه برادر , دوست دارند عیدی تمام و کمال هدیه بدهند , با شعر و آرزو راضی نمیشن لابد !
اینم یه عیدی ناقابل از من , یه آرزوی کوچولو :
سیب شود رویتان , سرخ و سفید و قشنگ
سبز شود جانتان , سبز و بلند و کمند
سیر شود کامتان , از کرم کردگار
سکه شود کارتان , روزیتان برقرار
ماهی عمرت بود , پرحرکت , پر تلاش
غم بشود سنجدی , رخت ببندد یواش
پر زحلاوت شود , چون سمنو زندگی
غرق سعادت شود , شیوه این بندگی ...
سهبا جان مشهدی...؟!
ب
چون اینجوری قضیه عیدی فرق میکنه !
نه عزیزم , برگشتم قزوین ! متاسفانه نشد بیام مشهد ! حالا یکبارم میام عیدی حضوری می گیرم ازتون !
عمه فدای مهرونیت٬چون نقطه ضعفم همرامون بود خیلی خوب بود .....
امیدوارم دیدار عزیزانت سر حالت کرده باشه خوب بودن؟مادر عزیزتون بهتره؟
استاد قهرمان هم توتربت حیدریه هستند؟
زنده باشی عمه جون . نقطه ضعفتون کدومه اونوقت ؟ متوجه نشدم !
خوبم عمه جونم . مادر هم بهترن انشاله ... استاد عزیزم هم مشهدند , سالهاست مقیم مشهد هستند ایشون ...
سلام سهبای عزیز
سال نو مبارک
در گذشت استاد ذوالفنون رو به شما و تمامی هنرمندان و هنر دوستان تسلیت می گم
امیدوارم امسال پر از خیر و برکت باشه براتون و هم معنوی و هم مادی به کامتون باشه
در پناه خدا
سلام عزیز مهربان . سال نو بر شما هم مبارک . امید که سالی سرشار شادمانی و موفقیت باشه براتون .
خداوند رحمت کند استاد بزرگوار رو . روحشون قرین شادی .
ممنون عزیز دل .
سلسه رفتن هنرمندان استارت خورد
مادر قصه های مجید هم آسمانی شد
خاطرات کودکیمان با دلسوزی وعصبانیت اش از شیطنت مجید گره خورد با آن لهجه اصیل اصفهانیش
خدایا به خیر بگذران ...
خداوند رحمتش کند ... سال 89 هم به گمانم همینگونه شروع شد ! امید که ختم به خیر شود این ماجرا ...
سلام بر نرگس بانوی بلاگستان...


احوالات ؟
به قول خودتون مردا رو بیرون کردین خوش میگذره؟
بسی به یادتون بودیم امشب
بی معرفت نیستم ها..
گفتم اولین کامنت سال 91 در سایه سار رو زمانی بذارم که باشید خودتون
سلام سعیده جانم . هنوز که نه , اما از فردا ایشاله !
فدای شما , من هم به یادتون هستم عزیز دل . شاد باشی و موفق .
بابت استاد هم تسلیت
خوشا به حال کسانی چون استاد که چه در زمان حیات و چه بعد از مرگ به نیکی یاد می شوند...واقعا خوشا به حالشان
خداوند رحمتشان کند .... امید که نام نیک , سرمایه عمرمان شود .
مرسی از عیدیتون...
ولی خوب شد رفتید طرف های قزوین ها
آدمک: در حال کشیدن نفس عمیق!و گرنه باید عیدی میداد
فک کنم شما نقشه ی جغرافیا رو از وسط تا کردید..مشهد کجا و قزوین کجا
دقیقا الان بحث شیرین مشهد برگشتن هست و استنتاج آقایان که اصلا این مساله امکان ندارد ! بیخود دلتان را صابون نزنید ! بیچاره من و دخترکانم که باید تا عمر داریم , درد غربت بکشیم !
اینجا هیچ وقت متروکه نمیشه
خب کو عیدی ما؟؟؟

حالا خوبه شما اومدی ایشون به حرف اومدن و کامنت تایید کردن
گفتی بیایم اینجا عیدی میدی
به هرکسی رو زدیم که عیدی نداد،حالا شما منو ضایع نکنی
به داداشت که امیدی نیست،
برایت می نویسم تا بدانی

که بارانی ترین دل را تو داری
شبیه اتفاقی سبز هستی
و دریایی ترین دل را تو داری
برایت می نویسم تا همیشه
مرا پرهای پروازت بدانی ...
بهارت سبز , دلت شاد ...
دیگه اینقدر پشت سر داداشی من حرف نزنین شما دوتا ! گناه داره داداشم !
مگه عمه چند تا یه ساله (نقطه ضعف) تولد باران...داره؟گفتم که بچه داداشم
آخ آخ ! از امیرحسین عمه یادم رفته بود ! خدا حفظش کنه الهی ...
مرسی بایت عیدی قشنگت



یعنی ما گناه نداریم
آره خو مدافع حقوق داداشت هستی دیگه
خو فعلا تنها مونده بین شما ! مجبورم هواشو داشته باشم , اما خو کماکان جیغ بنفشهای پنهانی ادامه داره زهرایی ! منتها شما به روش نیار خب ؟!
واقعا؟


باشه من چیزی نمیگم
ولی خب خدا رو شکر شما و عمع طهورا اومدین یه کم روحیه ایشون تغییر کرده
البته ظاهری هم باشه جای شکر داره
جدی ؟!
پس چرا من تغییر روحیه نمی بینم خب؟!
قبل از استاد سیمین دانشور بود
حق با شماست . سومینش هم که با مادر پوراحمد عزیز ، گذشت ! امید که آخرینش باشد ...
خدا رحمتشون کنه..به قول معروف
)
انا لله و انا الیه راجعون
(درست نوشتم؟
به ! سلام خانوم . صبح شما بخیر ! از اینورا ؟! سحر خیز شدی مامانی ؟!
ا نرگسی جون یه کم روحیش خوب بودا
(شایدم من اینجور دیدم)
نمیدونم باز چی شد که دوباره ساکت شدن
کلا این مدلی شده دیگه داداشی ! واسه همینم میگم باید هواشو بیشتر داشته باشیم دیگه ! گناه داره خب !
تا آبجی مثل شما داره که دیگه جای نگرانی نیست
باشه منم دیگه اذیت نمیکنم
شما و اذیت ؟! نمیاد بهت زهراجان ! منم کاشکی کاری از دستم بر بیاد ! چی بگم والا !
خیلی ناراحت شدم که دم سال نو یکی یکی بزرگان ادب و هنرمون رو از دست دادیم...خدا روحش رو شاد و غرق آرامش کنه
خداوند غریق رحمت کنه روح بزرگشون رو ... این حکایت همیشگی زندگی ماست ! حیف ...
سلام
فرصت دنیا اندک و کوتاه است..
خداکند در این فرصت کوتاه عنایات الهی دستگیرمان باشد..رحمت و غفران الهی را در این ایام برای همه گذشتگان ازجمله استاد مسالت میکنم..
چند روز قبل یکی از اساتید را بعد از ساتلها دیدم..و حسابی جا خوردم که چقدر ضعیف و شکسته شده بودند... و بیکباره به فرصت اندک دنیا توجهم جلب شد.. خدایا مگرخودت عنایتی کنی که این چند روزه باقی مانده عمررا دریابیم..
سلام . فرصت دنیا کوتاه و دستهای ما کوتاه ... کاش فراموشمان نشود که میهمانان دوروزه دنیاییم و نیامده ایم که بمانیم ... کاش لحظه ها را دریابیم . ممنونم برادر بزرگوارم . بهارتان سبز و سرشار پیروزی .
خدایا!چنان کن که روزهای عمرم در انجام دادن کاری سپری شود که مرا برای آن آفریده ای(دعای بیستم امام سجاد ع)
این همه دلتنگی از این همه لاله گردانی.......
عمه دوست ندارد در نگاهی چشم بدوزد که یک حلقه اشک در کنجش نشسته است.
آدم ها این روزها به عید فکر می کنند .این را آسمان می گوید که گاه می بارد و گاه می خندد و رنگین کمانی که نا غافل در گوشه ای پل می زند و دست ها را سایبان چشم ها می کند..........
خوبید سهبا و زهرا جان؟
برم خونه مامان....بر می گردم ....چقدر ساعت ها زود می گذره؟
سلام عمه جانم . روزهایتان شاد . امید که خوش گذشته باشد در جوار مادر گرامیتان .
بهار حال و هوای مخصوص خود را دارد عمه مهربانم . اینرا نیک می دانید ! دلتنگی های بهار هم مانند , ابرهای بارانزایش , گذرایند ...
من و زهرا هم خوبیم . بماند که از اول بهار , بیماری دست از سرم بر نمی دارد که بر نمی دارد ! باز هم امروز گذارم به دکتر و دوا و آمپول افتاد عمه !
اما به همین سادگی یکهفته گذشت از سال جدید ! چرا اینقدر عجله دارند روزها ؟
خدا را به تمام ستارگان و به وجود قلب دوستانش
گواه میگیرم که روح و روان این استاد عزیز را روشن بدارد .
امید که اینگونه بشود ...
و روح آن مادر بزرگوار تازه درگذشته هم از دعایتان بی نصیب نماند ... پرویندخت یزدانیان .... خدایش رحمت کند .
این هم عیدی من به تمام خانواده محترم ث ...
ایشالله که کم نمیاد ، با احتساب قیمت تخم مرغ ارزش این عیدی را خوب بدانید ، بازم بگید دانیال دست و دلباز نیست !
http://s2.picofile.com/file/7337074080/noruz1391.jpg
داداش من که دست و دلباز هست , حالا بماند که به همه ما یکی یدونه نمیرسه , اما خب چه چاره ! یه جورایی کنار میایم با همدیگه ! فقط لطف کن داداش بگو دقیقا کدومش واسه خودمه ؟! می ترسم یگانه یا داداش محمد ورش دارن واسه خودشون !
اما انصافا خوش سلیقه اید برادر . ممنونم .
بازم سلام
رسیدن بخیر
خوبین ؟ خوشین؟ باران جان رو دیدین؟
چشم و دلتون روشن
هلی عمه هم اومد
وای که چقدر دلم براش تنگ شده بود
اولش غریبی میکرد ولی بعدش دیگه تند تند میومد پیش عمه مریمش الانم کلی با هم دوست شدیم
عاااااااااشق کتابه
وقتی میارمش تو اتاقم اولین جایی که میره سراغش (بجای کمد عروسک بچگیام) میره سراغ کتابخونه ام و کتابا رو دونه دونه در میاره و ورق میزنه
چنان جدی این کارو می کنه آدم فک می کنه حتمی داره یه چیزی مطلبی مهمی میخوونه
نرگس جونم؟! به من عیدی ندادیا
سلام مریمی . بازم عیدت مبارک . چشمت روشن . خوشحالم که دیدی هلیای قشنگمون رو . امیدوارم خوش بگذره در کنار همدیگه . ما که برگشتیم و بازم دلتنگیم واسه خونواده و باران عزیزم ...
هلیا هم به عمه جونش بره , معلومه که کتابخون میشه عزیز . امیدوارم یه آینده درخشان پر موفقیت در انتظارش باشه , که مطمئنا هست ...
اینم عیدی شما خانوم گل :
از دست بهار یاس ومریم می ریخت
در کاسه تشنه آب زمزم می ریخت
باچشم پر از ترانه خود دیدم
در کاسه عمر شب , سحر سم می ریخت
روزگارت شاد و روشن مریمی جان .
سلام ابجی نرگس گلم خوبید ؟؟ ایشاالله که سال خوبی داشته باشید
.
ممنونم از پست زیبا و دلنشینت و همچنین ممنونم از میلاد و سمیرای عزیزم که همیشه به یادشون هستم به امید دیدار
خبر اینو میخوام بهتون بدم که دعا کنید 90% موسسه خودمون اوکی بشه و همتون رو به زودی زود در امفی تاتر شهید رجایی با کنسرت کیهان کلهر ایشاالله خواهم دید
یا علی مدد
سلام آرمین جان. سال نوت مبارک . امیدوارم سال خوبی رو در پیش داشته باشی . منتظر شنیدن خبرهای خوش و حضور موفقت هستیم عزیز . به امید دیدار با یک برنامه سراسر شور و شعور ....
بلا دوره نرگس بانو

نرگسی یه سوال
منظور عمه طهورا از زهرا کدوم زهراست؟
راستی خوبه داداشت آدرس اینجا رو گم نمیکنه
زنده باشی و سلامت زهراجانم . منظور عمه شما هستی خانوم گل . ناراحتی و نگرانیتو تاب نمیاره عمه مهربونم .
بعد اینکه فکر می کنم یواش یواش داره راه خونه خواهری رو هم گم میکنه این داداشی سربه هوای ما ! چیکارش کنیم زهراجان ؟ بذار از عمه طهورا هم سئوال کنیم ....
عمه جون ؟ یه فکری برای داداشی برمیدارین , یه ذره بیشتر به ما سر بزنند ؟
ان شاالله زودتر خوب شوی عمه چند روز نبود بهت برسه دیگه
یه کاسه سوپ برات می فرستم بخوری و خوب شی یکیه
آی قربونتون عمه جون ! این دو سه روزه که پیش مامان بودم دائم برام سوپ و آش درست کرد و غذاهای خوشمزه ! حالا باز خودمم و خودم ! حال غذا درست کردن هم ندارم ! طفلی من !
عمه طهورا لطف دارن، من هم ندیده خیلی دوستشون دارم
و من هم ! راستی این چه سریه زهرا ؟! چرا ما آدما , میتونیم اینقدر آدمهای نادیده رو هم دوست داشته باشیم ؟ و حتی آدمهای ناشناس رو هم ؟ تو میدونی ؟
مهربونی که فاصله نمیشناسه
فضای مجازی و حقیقی هم نمیتونه برای این مهربونیا مرز درست کنه.
درست گفتم
مهربونی که از دل بیاد , به دل می شینه ... تمام راز این دوست داشتنها , همینه ... مگه نه زهراجانم ؟
آره خب
مهربونی که از دل میاد به دل میشینه
اما این مهربونیا بعضی وقتا دردسر درست میکنه.مگه نه؟
دردسر درست کرده که دیشب اونجوری شدم و از کلمه مهربون البته اگه به من بگن بدم میاد
یعنی دیگه بهت نگم مهربون ؟! تو چرا اینقدر دلت پره زهراجانم ؟! چی به سر دلت آوردند مگه ؟!
تا حالا شده با همین کلمات و توصیفات زمینت بزنند؟؟
آره ... زیاد ! اما تو ببخش و فراموش کن بدیها رو و هیچوقت فراموش نکن مهربونی دلت رو ... اینطوری بهتره عزیز .
سهبا جان آدم های ندیده چیه؟ما هممون تو عالم ذر همدیگرو دیدیم (فکر کنم)


من اونجا هم از شما خوشم اومد خواستم عمت بشم ناز کردی گفتم باشه بیا تو این دنیا میام بزور عمت می شم
خب این زهرای عزیزمو خیلی دوست دارم گمانم تو وبلاگش رفته باشم (هبوط کن بخاطر .....)از پیش داداشم می شناختمش اگه اشتباه نکنم....به هر حال عزیز عمه ست
داداش خلیل پست جدید زده بیاید بریم از خودش بپرسیم خودت که بهتر از من می دونی سهبا جان اون از راههای آسمونی میاد من که بلد نیستم من همین زمینیو هم نمشناسم وای به حال آسمون.
خیلی دلم می خواست امشب داداشت کلید و رو در می ذاشت چی می شد ...
عمه جون ؟!
من دیگه اینقدرا هم لوس نیستم بخدا ! همون عالم ذر هم از خدام بود عمه ای به مهربونی شما نصیبم بشه ! نازم کجا بود عمه ؟!
فداتون بشم که اینقدر ماهید ...
بعد اینکه این زهراخانوم گلمون , زهرای شیدای وصاله ! نمیدونم حالا این هبوط کن به خاطر ... چی هست و به ایشون مربوط میشه یا نه , اما عزیزه واسمون . از ستاره های قدیمی آسمان ستاره بارونمون هم هستند زهراجان .
بعد میایم اونورا . یعنی اومدم , ولی بس که سرم گیج میره , نمیدونم چی بنویسم ! همینجوریش هم با سرتقی تمام نشستم دارم می نویسم اینورا , اما خدا عاقبتم رو با این کپسول و آمپول ها بخیر بگذرونه !
دیگه اینکه داداش خودش که نیست , نمیدونم کلید خونه ش رو میده به امانت یا نه , ( که البته بعید میدونم , بس که دردسرساز میشه خب !) ( نه اینکه خودشون گاه گاهی آتیش می سوزونن , خب طبیعیه که به آتیش هم گرفتار بشن دیگه عمه جون !)
فقط من باید ببخشم و فراموش کنم؟
چرا بقیه نمی تونند و نتونستن اشتباهات منو ببخشند و هرجور خواستن رفتار کردند.
بعدشم با دلایل خودشون از من خواستن ببخشم و فراموش کنم و ....
دلم این روزا بدجور گرفته
ای وای زهراجان ؟! تو هنوزم دلگیر و دلخوری ؟ بی خیال شو عزیز دل . اینطوری خودت راحت تری ... ببخش و فراموش کن ... یادت باشه همیشه خدایی هست که بهترین میزان سنجش اعماله ... فقط دل به خودش بسپار و از خودش کمک بگیر . همین ...
بمیرم برای دل مهربونت , چیکار میتونم بکنم برات عزیزی ؟!
اگه بده کلیدشو قول میدیم فقط آتیش روشن کنیم یه کم سهبا گرم شه خاموشش می کنیم


سهبا کدومشون من تو زهرا :از شکلک بالا خودتو نوانتخاب کنید برا آتیش بازی
من احتمالا این آدم کله پا شده ام عمه جان ! چون دیگه جدی جدی دارم غش میکنم ! میشه یه شب دیگه بریم آتیش سوزی ؟! آخه داداشی هم که نیست که ! باز غیب زد !
غریب است دوست داشتن ...
تا دیگه بهم نگن مهربون؟؟
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن !
نرگسی درسته من خیلی حساسم اما شاید شما هم جای من بودی و در یه فاصله کم اتفاقات جور واجور واست میفتاد باور خیلی چیزا برات مشکل میشد.
باور کن میخوام فراموش کنم اما خب این دل نمیذاره دیگه هر از گاهی یاد گذشته هاش میفته و منو به دردسر میندازه.
زندگی بدون گذشته هم که محاله
مگه نه؟
چیکار کنم تا کسی بهم نگه دلت مهربونه؟
جدی میگما
میشه وقتی با کسی حرف بزنم اینجوری باشم
نمیخوام اذیتت کنم , اما وقتی با اینهمه خاطره تلخ و با این بار از رنجش دل , بازم برمیگردی و می بخشی , یعنی دلت مهربونه خب ! دلخور نشو از بقیه اگه اینو کشفش میکنند ! و مراقب باش که از این مهربونی دلت , سوء استفاده نشه ! هرچند بعید میدونم تو این روزگار .... منم کم نکشیدم عزیز ! خدا نکنه تو جای من باشی ! مهربونی یکی از سخت ترین کارهای روزگاره ! باور کن ...
با همه اینها , یکی از بهترین هدیه های خداست . پس قدرشو بدون و شکرگزار باش , هرچند قدرت رو ندونن ! با منم دعوا نکن , سعی میکنم دیگه بهت نگم مهربون , ولی خب اینکه از مهربونی تو کم نمیکنه , میکنه ؟!