"پنجشنبه 29 اردی بهشت 90 . محفلی از اهل دل . آمده ام به میهمانی ساز و آواز . با کلام آرمین عزیز دعوت می شویم به شنیدن هنرنمایی پنجه های طلایی استاد ذوالفنون بر سیم های سه تار . استاد قبل از هر چه ما را با کلامی چند میهمان می کنند :
موسیقی ایرانی ، موسیقی اندیشه است نه گیشه ! موسیقی ای که در رشد ذهنیت نقش به سزایی دارد . اما برای استفاده از آن باید شرایطی فراهم شود . هر که هستی و هر جا نشسته ای ،ذهنیتت را از گذشته و آینده رها کن و در حال بمان . نفسی عمیق بکش و آرام بنشین . حالا با گوش دل بشنو صدای ناله های سه تارم را :
چشمانم را می بندم .
شمعی فراروی نگاهم روشن می شود . روحم پروانه ای می شود که بر گرد روشنای شمع می چرخد . سماع پروانه روح . صدای ناله بالهایم به آرامی بلند می شود ، اما ...
بر گرد آتش می چرخم و می چرخم . آتشی که از نیستان وجود روشنا گرفته . فریاد و فغان روح بلند می شود . بی قرار است . اما شوق فنا رهایش نمی کند . چرخ می زنم ،چرخ می زنم ، چرخ می زنم ... می گردم بر گرد آتش تا وجودم یکسره فنا شود و خاکسترم عطر عشق گیرد . با آخرین شعله شمع که در گدازه های مذاب خاموش می شود ، خاکستر جانم نیز رها می شود در نسیم یاد دوست ...
غم دارم خدا ، دلم درد دارد . صدای مبهم استاد با نوای سوز سه تار بلند می شود اما ... گوش جانم نمی شنود ناله ها را . گنگ است فریادهای خاموش استاد. حرکات چابک انگشتان استاد که بر سیم های سه تار به رقص در می آید ، گاه ناله نت ها را به گوش می رساند ، گاه غریو شادی آنها را از رهاشدن از بند عدم . آواها از نیستی به هستی می رسند . متولد می شوند : نیست بودم ، هست شدم ، زنده ام ، پس زندگی می کنم . گاه شادم ،گاه غمگین ،اما... هستم ... پس ...هستم .... هر چند در دستان قدرتمند خالقم هستم ، هر چند آفریده اویم ، اما هر چه هستم ... زیبایم !چون او مرا به بهترین حالت خود آفریده ! من نت فالش نیستم . من نوای سازی کوک ام که آفریده شدم تا شاد کنم ، یا که نه ... درددل را نجوا کنم ..
این همه آشفته حالی ، این همه نازک خیالی ،ای به دوش افکنده گیسو ، از تو دارم ،از تو دارم
دین من ،دنیای من ،از عشق جاویدان تو رونق گرفته ، سوز من ،سودای من ،از نور بی پایان تو رونق گرفته !
دلم درد دارد از فاصله ها ،از تفاوت زبانها ، تفاوت نگاهها ، دلم رنجیده از فاصله دو ما ! پس :
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم"
پی نوشت :
دریغ از اینهمه فاصله ها !
سال 90 هم گذشت . پرونده این سال هم با بستن پرونده یک زندگی دیگر به پایان رسید . در آخرین روزهای سال گذشته ، عصرگاه روز یکشنبه 28 اسفند ، استاد جلال ذوالفنون برای همیشه دار فانی را وداع گفت تا جامعه هنری ایران ، برای همیشه داغدار یکی دیگر از بزرگان خویش گردد و چشم انتظار اینکه تا کی باز بیاید نظیری چون ایشان ، با آن سرانگشتان هنرمند و آن مهربانی بی نظیر که برچیده شد از دامان هستی ... دریغ که این رفتنها را هرگز آمدنی نخواهد بود و هیچ بدیلی هم برای آنان نخواهد آمد ... روحش قرین رحمت پروردگار . هفته ای که گذشت ، با همه خوبیهایی که داشت ، سختیهایی را هم بر من وارد کرد که باعث شده ذهنم خسته باشد و آشفته .( برای هر دویش شکر !) ببخشید اگر برای بزرگداشت این استاد فرزانه ، برگشتم به آرشیو و گزارش کنسرت استاد را در اردیبهشت 90 در تالار تربیت معلم قزوین ، برایتان دوباره نویسی نمودم که توان من و این قلم ، بیش از این نیست . خدایش بیامرزد .
مرسی عمه طهورا


یا
بعدشم به قول سهبا این داداشی که ما میشناسیم کلید به ما نمیدن الان هم که نیستن
سهبا که مشخص شد که اینجوریه
حالا عمه طهورا کدومش هستن؟
والا با اون آتیشایی که داداشی سوزونده , خودش میدونه کلید سپردن خونه , یعنی اول دردسر ! پس از اول قولش رو نمیده , راحت ! والللاااا ! حالا یه کم آبرو داری کنیم زهراجان ! عمه طهورامون خبر ندارن از این برادرزاده شیطونشون زیاد ! مگه نه ؟!
من که با شما دعوا نکردم
گفتم از این به بعد با با بداخلاقی حرف بزنم و کسی رو تحویل نگیرم تا شاید بهم نگن مهربون
قربون شما , تو دعوا هم بکنی , من بازم میگم مهربونی خب ! فقط نزن منو , میرم الان دیگه !
وای نرگسی ببخشید


امشب حالت هم خیلی خوب نبود منم همینجور نشستم و حرف زدن
ببخشید دیگه
حالا اگه میخوای کلید رو بده شما برو استراحت کن
ما اینجا هستیم
البته من باب شوخی بود وگرنه ما بدون حضور صاحبخونه کلید نمیخوایم
کلید این خونه چه قابلی داره عزیز . اینورا یه شیطون موجود بود , که ایشونم دیگه شیطنت رو فراموش کردند !
اما خب اینطوری انگار خودم راحت تر شدم واسه پاسخ به نظرات ! سخته بی تایید جواب دادن ! الان هم بهتره برم وگرنه معلوم نیست چه بلایی سرم بیاد جدی جدی ! شبت خوش زهراجانم . ممنون که هستی , همینقدر خوب و عزیز و م . ه . ر . ب . و . ن !
من با شما دعوا ندارم که.
مهربونی از شماست که باعث شد بتونم بیام اینجا و حرف بزنم بدون نگرانی از اینکه بعدها از اومدنم پشیمون بشم.
هم اینجا هم آسمان سکوت رو مدیون داداش شما هستم و تازگیا هم عمه طهورا
خب شکر خدا , به یه دردی خوردم !
باش همیشه و بدون که خوشحال میشم از بودنت و تا جایی که در توانم باشه اجازه نمیدم هیشکی اذیت کنه زهراجانم ...
راستی به آّبجی نرگس اصل شیرازیمون هم سلام برسون .
شبت خوش عزیز ...
از دست نرگس مهربون
شبت بخیر مهربونم
چه مهربون در مهربونی شد !
شبت خوش زهرای مهربونم !
اختیار داری نرگس جان همیشه واسه همه دوستان این سرا مایه آرامش هستین
انشاءالله هرجا هستین سلامت و خوشحال باشین
چشم به آبجی نرگس هم سلام شما رو میرسونم.
در پناه حق
فدای تو . لطف داری شما .
شبت خوش عزیز دل .
این بار دیگه واقعا اومدم واسه شات دان !
سهبا جونم راستشو بخوای الان یه کم ترسیدم


آخه اونوقت آتیش دست منه 
خب یعنی این قدر آتیش سوزونده که.....
خب خبر ندارم زیاد....
زهرای عمه به قول سهبا دیشب که کلید نداشتیم ولی خب می شه یه کارایی کرد بعدا ...اگه تصممیم گرفتم این منم
سهبا بعدا یه ذره برای عمه کلاس جبرانی بذارببینم چه خبره .....
سلام عمه جونم . نترسین عمه . فعلا که داداش حال و حوصله آتیش بازی نداره , اما خواستم بدونین پرونده آتیش سوزوندناش سنگینه !
اما در هر حال , خواهر رازدار برادره ! پس از من خبری نمی شنوید در این زمینه !
فداتون بشم . یه ذره بهتر بشم خودم , با هم بریم آتیش بازی ...
فقط خدا کنه از خوانندگان عزیز کسی بخاطر کسی فوت نکنه!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا منظورتون رو نگرفتم آقا بزرگ ؟!
او رفت تا در بزمی دگرگون در آسمان سرپنجه زند بر زهِ دل که سروشان آسمان دگربار باور کنند حیرت و فتبارک الله را که چسان یک روح زیبا ، نوایی زیبا را خلق میکند بگونه ایی که هر شاپرک دلی حال و هوای طواف به سر میپروراند به گرد کعبه ایی که او را تداعی میکند...
روحش در بزم سروشان آسمانی به طرب نشسته باد...
سلام آبجی سهبا
سپاس از گرامیداشتت.
دریافتن نوای جاری هستی , کاریست بس بزرگ که تنها دلهایی آنرا خواهند شنید و خواهند یافت , که از خاک رسته باشند ! که وقتی دل در بند خاک نهی , ندای سروش آسمانیان را نخواهی شنید که برای اینکار , جان باید بیدار باشد و جانی که اسیر تن خفته درخاک باشد , کجا چنین توانی دارد ؟!
کاش همگی ما دریابیم نتهای زیبای پروردگار را که در جان جهان در جریان است ...
روحش شاد .
سلام و هزاران بار سپاس برادر آسمانی ام .
سلام نرگس جان ...
روزهایت خوش عزیز
سلام ناهیدم ... بهارت به طراوت و شادمانی عزیز دل .
نرگس جان دانیال چه کارش شده . می گه خواهر می داند چه می کشم . دیگه نگرانش شدم...
خصوصی
قصه تازه ای نیست ناهیدجانم . قصه غصه های همیشگی روزگار ... تنهایی و دردهای بی درمان دل ...
نگرانش نباش . دعایش کن ... او هم مهربان خدایی دارد ...
بی خیال خصوصی و غیرخصوصیش عزیز ! اولین شیطنت سال جدیدم را اینگونه آغاز می کنم ! خوب است ناهیدم ؟!
سلام نرگس بانو
بهتر شدی ان شاءالله؟
سلام عزیزم . یه کوچولو بهترم از دیشب ... ممنونم از لطفت .
امروز که من جوگیر شدم و مدام هستم جلوی کامپیوتر سهبا خانم تشریف ندارند
دیدیت چه شانسی من دارم
هستم آقا بزرگ . میام عیددیدنی به خونه دل مهربون آقا بزرگ .
همیشه جوگیر باشین و همیشه خوش شانس . ممنونم .
این رازداریت به خودم رفته مهربونم.
فدای عمه مهربونم ... برادرزاده به عمه میره , خواهرزاده به دایی ! مگه نه ؟!
نرگسی بدو بیا دارم آتیش میسوزونم خونه داداشی


با دکتر شریعتی
نمیدونی چه حالی میده
دیدم خانومی ولی نمیدونستم شمایی !
حضور منم دیدی لابد دیگه !
خدا رحمتش کتد...
خوش به حالت مه محضرش رو درک کردی....من با آلبوم گل صد برگ ایشون وارد دنیای شگفت انگیز موسیقی سنتی شدم(در سن 16 سالگی)و هنوزم غرق این دنیای شیرینم...درسته دست به ساز حرفه ای نشدم اما با این آلبوم بود که درکم از موسیقی عوض شد....
خیلی استاد بی بدلیلی بود...
ممنونم خواهر جان که همیشه محافظ خوبی هایی..
سعادتی بود یک شب در محضر استاد ذولفنون و آن شب شعر و شعور و آواز ، با آن لبخند غریب لبها و چشمانش و آن صدای مهربان ....
خدایش بیامرزد .
از داداش بزرگه آموخته ایم رسم خوبیها رو !