سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

یک پست تکراری ....



"همه ما در حال نقاب زدن هستیم. همه ما از همان ابتدای زندگی، یاد می گیریم که چطور نقاب به چهره بزنیم و در مقابل دیگران ظاهر شویم. نقاب می زنیم تا نقش بازی کنیم و خودمان را آن طور نشان بدهیم که نیستیم. اما این فقط یک روی این سکه است، به نظر من نقاب زدن، یکی از مهمترین بخشهای زندگی ماست. بیایید با هم به دنیای هراس انگیز و وهم آلود نقابها قدم بگذاریم، جایی که شاید حتی دیگر خودمان را هم نشناسیم.

نقابها، فقط برای پوشاندن چهره واقعی ما به کار نمی روند، بلکه گاهی اوقات برای نشان دادن باطن ما، که در ظاهر ما دیده نمی شود، کاربرد دارند. یعنی چیزهایی را نشان می دهند که چهره و ظاهر، نشان نمی دهند. بنابراین من نقاب نمی زنم تا خودم را نشان ندهم، بلکه نقاب می زنم تا آنچه که در درون دارم را آشکار کنم."

 ما آدمها همیشه نقاب نمی زنیم که شناخته نشویم , بلکه گاهی نقاب می زنیم که در سایه آن , لایه های پنهانی از درون خود را به سطح بیاوریم و وجهه هایی از درون خود را آشکار کنیم .  من آدمی هستم با یک سری خصوصیات ظاهری و باطنی مشخص و یک سری افکار وعقاید که مسلما" اکثر آن از چشم شمای خواننده پنهان است . احتمالا "دوستان قدیمی من در این خانه , با یک سری از خصوصیات فکری من آشنا شده اند , اما آن منی که واقعا" وجود دارد , در پشت این سطور پنهان است . دلم میخواهد چند خصوصیت اخلاقی خودم را در اینجا با شما در میان بگذارم و از بیان آن نیز هدفی دارم که مطرح خواهم کرد :

من در مورد احساساتم صریح و صادق هستم . حداقل به راحتی دوستیهایم را داد میزنم , حالا شاید بنا به دلایلی تنفرم از کسی را فریاد نزنم , اما محال است کسی را دوست بدارم و او نداند !

و دیگر اینکه , اعتقاد عجیبی به این دارم که عشق و محبت و دوستیهای ساده و یکرنگ می تواند بسیاردر زندگی های شخصی و اجتماعی مان مفید باشد . یعنی معتقدم که اگر هر کدام از ما به این باور برسیم که دوستی ها می تواند دارویی حقیقی باشد بر زخمهای اجتماعی و درونی فرد و می تواند گستره حفاظتی و امنیتی ما را بیشتر و محکمتر کند , اگر بخواهیم و قواعد و اصول جاری بر این گستره را نیز رعایت کنیم , دنیایمان هر روز بهتر خواهد شد و هر روز رنگ زیباتری به خود خواهد گرفت , روحیه و انگیزه ما برای زندگی بسیار بیشتر شده و کلا" در کنار یکدیگر می توانیم زندگی بسیار بهتری را بسازیم . اما فراموش نکنیم که برای ایجاد و حفظ این دوستیها و گسترش دایره آن حتما " باید به قواعد آن احترام گذاشت . رعایت این قواعد کار آسانی نیست برای ما که دنیایمان مملو از خودخواهی شده است .حفظ حرمت افراد , رعایت انصاف , رعایت صداقت و عدالت , تحمل عقاید مخالف و دیگر اصولی که باید باشند تا بتوانیم در این امر موفق شویم .

خب حالا به نظر شما با این خصوصیات من و با این فضایی که در جامعه و عرف و مذهب ما وجود دارد , چقدر دردسر برای من بوجود آمده و خواهد آمد ؟ باور کنید بسیار کشیده ام از این خصلت های خودم اما قادر و حاضر به ترک آن نیستم ! یاد این شعر شاملو افتادم :

" دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی دوستت دارم !" راه دوری نرویم . از خودمان شروع کنیم . تفکر خود ما نسبت به این مساله چیست؟ اگر ببینیم دو انسان که می توانند در هر سن و سال و از هر جنسیتی باشند , نسبت به همدیگر ابراز محبت می کنند ( خواه در دنیای مجازی , خواه در دنیای حقیقی ) در موردشان چه می اندیشیم ؟ از شما سئوال می کنم , شما دوست عزیز نادیده من , شما که نوشته های مرا می خوانی , نوشته هایت را می خوانم و علاقه ام را به عقاید و نوشته هایت پنهان نمی کنم , آری , شما دوست عزیز ! می خواهم بدانم نسبت به من چگونه می اندیشی ؟ پاسخت برایم راهگشا خواهد بود , البته به شرطیکه صداقت را فراموش نکنی !

من مدتهاست تکلیفم را با خودم روشن نموده ام , اما دوست دارم بدانم نسبت به برخی از افراد و برخی مسائل دیگر نیز چگونه باید عمل نمود . از شمایی که پاسخم را به صراحت می دهی متشکرم .



پی توضیح نوشت :

این پست به صورتی کاملتر ,تیرماه سال 89 منتشر شده . می خواستم در مورد افراد دوشخصیتی صحبت کنم , نشد . البته منظورم از دوشخصیتی , افرادی هستند که خود را در نقابی ظاهری پنهان می کنند تا از قضاوت دیگران در امان بمانند ! چقدر دلم میسوزد برای دلهایی که در پشت ظاهری خشن , پنهان می شوند ! چقدر دلم برای عشقهای که برای همیشه در قاب دلها , خاک می خورند و هرگز بر زبان نمی آیند می سوزد ! چقدر حرصم می گیرد از آدمهایی که خودشان را در پشت کلمات فیلسوفانه , پنهان می کنند تا نشناسیم درون خالی شان را ! چقدر .... از این موارد بسیار است . شما بگویید . نظرتان در این مورد چیست ؟ آیا من و شما هم به نوعی , جزئی از این افراد هستیم ؟!

نظرات 56 + ارسال نظر
دانیال یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ب.ظ

چنان آتشی از کلام تو در دلهای ما شعله ور شده که تکرار هیچ آبی تهدیدگر شراره های آن به خاموشی و فراموشی نیست .
السابقون السابقون اولئک المقربون
همچنان از اول شدگان هستیم

لطفتان مستدام برادر . همچنان اولید در مهربانی مثل همیشه ...
ولی این دلیل نمی شود که از پرداختن به پاسخ سئوال من , شانه خالی کنید ! منتظرم برادرم .

دانیال یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:43 ب.ظ http://www.danyal.ir

مرز میان اخلاص و دو دویی بودن گاهی اینقدر باریک است
که خود شخص هم نمیداند ، آنچه که از او سر زده حقیقت است یا ... ؟
منتهی باید دقت شود که این سخن ( ماسک یا ریا ) تنها در حیطه رابطه بنده با خدا کاربرد دارد ، یعنی اینکه میگویند الاعمال بالنیات ، امری است مختص ذات او ، چرا که تنها او از ذات و حقیقت باطن آدمیان خبر دارد ...
در غیر این مورد ، ما همه مکلف به درک و دریافت ظاهر هستیم
لذا اگر امام ع نیز با علم غیب امامت ، نفاق اشخاصی مثل طلحه و زبیر را تشخیص میدادند ، نمیتوانستند تا زمانی که این نفاق جنبه ظاهری پیدا نکرده ، ایشان را مورد قضاوت قرار بدهند ، بالعکس بسیار بار پیش آمده که شخص نبی اکرم ص با وجود دیدن نفاق باطنی آن دو ، خدمات ظاهری آنها را نسبت به اسلام و مسلمین ستوده اند ...
پس ما حصل برداشت شخصی بنده از بحث فوق آنست که ماسک و نقاب شاکله اصلی همه انسان ها و جزء منفک ناپذیر شخصیت ظاهری آنهاست که شرع نیز کلید قضاوت را از آن نهی کرده ، یعنی اگر کسی هزار و یک تمایل منحرف اخلاقی داشته باشد ولی آن را کنترل کند ، این شخص خاطی نیست و به حساب امیال باطنیش مواخذه نمیشود ولیکن اگر کسی مثل امام ع معصوم باشد ولی در ظاهر و به حکم دادگاه به ردّ مال مغصوبه محکوم شود ، اینجا باید قضاوت را ارج نهد و حکم ظاهر را بپذیرد و البته همانطور که اشاره کردم همه این مبادی در امورات جاریه و روابط انسانی ماست که بحث میشود و رابطه بنده با خدا تنها از دریچه اخلاص مورد ارزیابی قرار میگیرد چرا که او لایقبل الاعمال الا المتقین !

هر چند قسمتی از نظرتان با این آیه شریفه " الاعمال بالنیات " مغایرت دارد , اما می پذیرم سخنتان را و میدانم که منظورتان این است که در مسائل اعتقادی وشخصی افراد نباید تجسس کرد و فرض را برآن باید دانست که حقیقت را می گوید , چرا که دین امری ست شخصی .
ضمن تشکر از برادر خوبم , عرض می کنم بحث من بیشتر در همین عالم خاکی ست و نه حتی ارتباط انسان زمینی با آسمان , که منظورم به روابط بین انسانهاست و نقابی که ما در برخورد با همدیگر بر چهره می زنیم . خوشحال می شوم نظرتان را در این مورد هم , به همین صراحت بدانم .

متشکرم .

دانیال یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:00 ب.ظ http://www.danyal.ir

اگر چه سیمای زمان گاهی در نقاب جوانه ها فرو میرود
ولی الهی زمانه از دستان مهربانت بی نوازش نماند بانو !
حقیقت مطلب ، کوچکتر که بودم فکر میکردم اشخاص بزرگ را تنها در لابه لای کتاب های قدیمی و یا صفحه تلوزیون میتوان خواند و پیدا کرد ...
بزرگتر که شدم بواسطه شغل و تحصیلاتم ، از نزدیک با رفتار و اندیشه همینانی که بزرگ میپنداریم ، آشنا شدم ...
پس از آن بود که تعریف و برداشتم از بزرگی تغییر کرد ...
فهمیدم اگر عالمی علم ورزی کرد و بزرگ شد
شما عشق ورزی کردید ، بزرگتر شدید ...
اگر ما یکدیگر را عاقلانه تحمل کردیم ،
شما عاشقانه دوستمان داشتید ...
آری ، گمشده بشر امروز افراد و شخصیت ها نیستند
بلکه منش و رفتار نیکوی آنهاست که میسازد دین را ، زندگی را ،
و عشق را ...

هر چند جمله نخستتان به بغض کشاند مرا , اما درست متوجه نشدم یعنی چه که سیمای زمان در نقاب جوانه ها فرو می رود ؟! ( فکر کنم مغزم دچار زنگ زدگی شده برادر !)

و بعد , با دیگر کلماتتان کاملا موافقم . بزرگی به علم اندوزی نیست ! که گمشده بشر امروز جای دیگریست ... کاش بیشتر بگویید از این بعد نگاه زیبایتان .
باز هم ممنونم .

میکائیل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ب.ظ http://sizdahname.blogsky.com

و نقش ها بازی میشوند و صورتگر هر لحظه از نقابی به نقاب دیگر ....

صداقت ها گم در پوشش گرگی است که لباس گوسفندان به تن کرده است ....

الان اینا که گفتی یعنی چی ؟ مصداق عینی شون کیه به نظر شما ؟ و بعد جواب سئوال من چی شد ؟

میکائیل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ب.ظ http://sizdahname.blogsky.com

در جواب سوالتان بگویم .. که بهره چیست ؟؟ انکه خود را می پوشاند از گزنددیگران یا انکه خود در راه گزند است ..
باید نگاه را از آن دید جستجو کرد .. که ما آدمیان هر روز پناه بر چهره های گمنام خودمان می بریم .... تا فاصله ها را بپوشانیم
و شاید هم ضعفی است که که در جستجوی ان هستیم و وقتی نمیابیم .. خود به نقش آن در می آییم ..

و در ادامه بگویم آنکه عشق در دل خویش به کام میگرد و بر زبان نمی راند .. نقاب بر چهره خویش نگذاشته است .. بلکه این نقاب زمانه است که اورا سر به مهر تر کرده است ...

ببین عزیز من , اول خواهشی که ازت دارم اینه که ساده حرف بزنی ! جون من بی خیال فیلسوفانه حرف زدن شو که من یکی گیج نزنم !

بعد اینکه آنکه خود را می پوشاند از گزند دیگران یا آنکه خود در راه گزند است , دقیقا منظورت چیه ؟ یعنی مثلا من با این اخلاقی که از خودم مطرح کردم , خودم رو در راه گزند دیگران قرار میدم ؟! پس به نظر شما این یه اخلاق منفی یعنی یک ایراده ! درسته ؟
و در مورد مطلب بعدی , عشق و محبت اگر پاک و صادقانه باشد و ورای تمایلات زمینی , نیاز به پنهان کردن ندارد ! که انسان زاده شده برای مهرورزیدن ! و هیچکس با این خصیصه وجودی آدمی , مخالفتی ندارد , حتی اگر در ظاهر مخالف باشند , در دل نمیتوانند آنرا نفی کنند .
پس اگر مجبور به پنهان کردن عشقی می شوی , لابد مشکلی در آن وجود دارد , یا اینکه ....
یا اینکه را خودتان بگویید به علاوه سئوالات مستتر در پاسخم را , پلیززز ...

میکائیل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:48 ب.ظ http://sizdahname.blogsky.com

راحت صحبت می کنم !
یادته ازتون پرسیدم که بیان احساسات جسارته یا حماقت ؟؟؟ حالا خودتون به جواب این سواب برسید که چرا گاهی باید زبان را در کام گرفت و راز دل را بازگو نکرد ....؟؟

و اینکه تو اگر نقاب بر چهره ات میزنی ... از ترس آن است که درونت بر دیگران ظاهر نشود ؟؟؟ یا اینکه درونت را جور دیگری بر دیگران جلوه کنی ؟؟

اما این با آنچه که بیان شما و منظور شما از دوشخصیتی است کاملا مجزا است ... چون تا زمانی که اسنان نیاز ب نقاب نداشته باشد از آن پوشش استفاده نمی کند ...

اما دوشخصیت ، یعنی زندگی موازی دو باطن که بسته به حالات انسان ظاهر میشود ....

امیدوارم پاسختان را گرفته باشید بانو !!!

حالا بلاخره من نقاب می زنم یا نمی زنم ؟ اگر می زنم از کدام دسته است ؟ برای پنهان ماندن ؟ یا برای نشان دادن لایه هایی از درون ؟

بیان احساسات جسارت است یا حماقت ؟ شما چرا خودت پاسخ نمی گویی ؟
و بعدتر , این دو شخصیتی بودن یعنی ربطی به نقاب ندارد ؟ یعنی اینکه یکی از شخصیت های تو , نقابی ست که بر چهره خود میزنی تا رنگ دیگری از خود نشان دهی ؟
سئوال نکن . پاسخ بده ! نظرت را بگو ... آخر کی پاسخ گقتی که من گرفته باشمش جناب ؟!

ببخشید , مذکر بانو چه می شود ؟!

محب شهدا یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ http://nejat-yafteh.blogsky.com

تو اینگونه نقاب را می بینی ومن آنگونه
من از نقابی می نالم که خودم را از یاد خودم برده...
من از نقابی می نالم که مدام باید غم هایت را بخوری وشادیهایت را بروز دهی.
نقابی که...
چرا گاهی زبان فلج می شود...
چرا کلمات وجملات ابتر شده اند...
چرا همه ی آدمها این روزها دلگیرند
چرا قلم ها بوی غم می دهد
چرااین روزها سخت می گذرد.
همه به نوعی حال خوبی ندارند.
دفترجناب رفیق،جناب مهرداد.جناب میکائیل،سمیرا.ریحانه.ومن که شاید اوضاعم وخیم تر ازهمه باشند...
واین ذکر مسکن این روزهای غریبانه ام شده
اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک

همین نقاب زدن شادیها , تا دلتنگی ات سرایت نکند به عزیزانت , هم خودش زیرمجموعه ای از سخن من است زهرایم ! نقاب خنده بر غم , نقاب مهربانی , بر کینه , نقاب ..........
فراوان است ....
اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک !

مشتاق یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ

سلام. تصورم اینستکه این خصوصیتی که از ان یاد کرده اید یعنی عشق ورزی خالصانه بدیگران.. فارغ از انچه ما از انها دریافت میکنیم یعنی عشق دهندهagapayدر مقابل عشق گیرندهerosاز ان خصلتهای نابی است که ادمی را در سلوک نفسانیش بشدت جلو میبرد.. زیرا بسیاری از خصلتهای نیک در ذیل همین باید باشد و گر نه نمیتوانی اینگونه باشی یعنی باید نیاتت پاک باشد نباید از دیگری چیزی بدل بگیری و خلاصه نه باید برنجی و نه برنجانی تا بتوانی اینگونه باشی... و این بسیار مهم است ... و گمانم اینستکه چون این خصلت یک حالت قلبی بعلاوه یک رفتار عملی است ارزشش از بسیاری امور معرفتی صرف بالاتر است.. چون معرفتی که بعمل ناید چه ارزشی دارد...

سلام . ممنون از حضورتان .
اول اینکه متوجه معانی این دو کلمه نشدم . حالا که مطرحشان کرده اید , مجبورید توضیحش را هم بدهید !
و بعد , انصافا ایجاد این شرایطی که شما گفتید در وجود , کاری بسیار شاق و تقریبا ناممکن است , البته در شرایط فعلی روزگار ما . شاید آدمی بتواند با سعی و کوشش فراوان , کسی را نرنجاند , اما مگر می شود حتی نرنجید ؟ مگر ما آدمی خاکی نیستیم ؟! وااای ! انصافا خیلی سخت است . هرچند اگر هر کسی را همانگونه که هست ببینیم و بپذیریم , این رنجشها و رنجاندن ها بسیار کم می شود , اگر توقعمان را از همدیگر کم کنیم , کمتر می رنجیم , اما در واقعیت ماجرا , تحقق این امر بسیار مشکل است . من اعتراف می کنم ناتوانم در این امر .
اما سئوالی که از شما دارم اینست که چقدر مهربانی های ظاهری مرا در این سراچه مجاز , با واقعیت درونم یکسان می بینید ! یعنی چقدر می شود نقاب ها را بر چهره نگاه داشت , بدون اینکه دیگری متوجه آن باشد ؟
من این سئوال را از دوستان نزدیکم هم خواهم پرسید تا شما هم به پاسخ برسید . ( البته به شرط صداقت دوستان !)
ممنون از مشارکتتان .

میکائیل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ http://sizdahname.blogsky.com

ما پاسخ ها را میدهیم ... برای آن گلدانی که الان شده است بخشی از جنگل آمازون .. از بس تنها او حرف مرا شنید . آن زمانی که یک صفحه 17 اینچی به مانند ظرف عسلی برایت شیرین می شود !!!

در پاسخ سوال اولتان که شما نیازی بر نقاب زدن ندارید ... چون حرف ها را به راحتی بر زبان می رانید و تیر های خشم را به سوی ناکامان رها میکنید و هیچ کس هم از ان گزندی نیس .. تنها آن تیر خورده بدبختی که جای بخیه یک عدد پرتابه بر روی سرش ... که تنها نگاه می کند و سکوت و خود میدانی که باخته این میدان کیست ....

تنها اگر نقابی هم بر ظاهر باشد برای آن بی خردانی است .. که وقتی گوسفندی دوید و گفت "نع نع" .. بقیه به کیش او ره گرفته اند و همصدا "نع نع " کردند .. که مثال و گواه این ادما در اطراف شما بسیار است ... آنهم از نوع فیزیکی.....

جسارت است .. وقتی که گفتی خود را از بند رها کرده ای .. بلکه حماقت از ترس است .. برا یچیزی که نمیدانی بتوانی آن را نگه داری ...
حداقل عذاب وجدانی برایت نیست ! که تا عمر داری از بیان احساست ترسیده ای

خیر ... دوشخصیتی به نقاب ربطی ندارد .. بلکه نقاب یک امر موقتی است و بسته به موقعیت قابل تغییر بلکه شخصیت یک چیز درونی است ... یک اکتساب است ... یک نقش است .. که تو خود آن را ساخته ای .....


مذکر بانو ... مردی است خاله زنک گونه .. که اختیار مردی از کف برده است

پاسخ را به موقع بده , تا هم طراز گلدان نشوی ! الان از تو سئوال می کنم و شما مرا به زمانهایی ارجاع می دهی که سکوت مقدم تر از سخن بوده ؟!
خب این قسمتش می شود به نوعی پاسخ مشتاق عزیز , که می خواهند بدانند آیا من در واقعیت هم مهربان هستم یا خیر ! جناب میکائیل همکار بنده هستند و مسلما بسیار بیشتر از شما و دوستان دیگر مرا می شناسند , البته با دید و نگاه خودشان ....
اما از بابت اینکه فرمودید من نیازی به نقاب ندارم , پس شکر می کنم خدای را که بی نیازم ساخته , و امیدوارم نظرتان این نباشد که تنها در دنیای واقع , نقاب مورد استفاده من نیست , و دنیای مجاز هم از این قاعده مستثنی نیست ...
و من هم معتقدم احساس را باید بیان کرد , چون تا بیان نشود , تو اسیر آن حس ناگفته درونت هستی ! اما فراموش نکن , نحوه آزاد سازی این حس هم , مهم است ... نه باید خود را در بند نگاه داری , و نه باید دیگری را به بند بکشی !

مذکر بانو را قبول ندارم ! بانو , خطابی بسیار پسندیده است برای مخاطب قرار دادن یک خانم . اینکه معادل این کلمه برای جنس مذکر چه می تواند باشد , را نمیدانم , اما مطمئنا مرد خاله زنک گزینه صحیحی نیست !

یک کمی آرامتر پسرم ! دعوا نداریم که !

خواهرت یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ

خدا خیر بده این جناب یک عدد دوست رو.
بعد مدتها یه دل سیر خندیدم...
هرچند که سرقت ادبی بود وآرتمیس رو ارشمیدس نوشته بودندوقلع وقمع کردندکامنتمو.ولی خوب ما مصداق صفت غافرالذنوب خداییم ورحمانیتمان به جبرتمان می چربد.
وای که اگر خواهرم بفهمه اسم دخترش رو اینجوری بردند زمین وآسمون بلاگ اسکای رو بهم میدوزه وجناب داماد هم که دیگه بدتر...
ولی جدا"
اجرکم عندالله.موجب ادخال السرور بنده شدند...
بازهم ممنون

آره خواهری . منم حسابی خندیدم . خدا خیرشون بده این دوستان را و به قول مثل معروف ما " خدا زیادترشون کنه !"

دانیال یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:28 ب.ظ http://www.danyal.ir

خیر ، روی سخن آن بود که ایه شریفه الاعمال بالنیات ،
تنها به قضایای تعبدی که در آن قصد قربت شرط قبولی طاعت است ، تعلق دارد و امور جاریه و روابط خاکی انسان ها ، نه تنها اشکایل ندارد که با ماسک ظاهری پوشیده شود ، بلکه بسیاری از موارد امری پسندیده و نیکوست ، فی المثل در ذات شخصی ، بواسطه تربیت نادرست یا مسائل ژنتیکی میل شدیدی به خشونت وجود دارد ، ولی این شخص با ماسک ظاهر آرامش و لبخند ، مهربانی را در خود تمرین میکند ...
پس آنچه که مذموم است ، شرّ و زشتی ظاهر است که فرموده اند
فساد الظاهر من فساد الباطن * و لیکن برعکس آن همیشه صادق نیست
سوال من از شما اینست که وجود این نقاب و ماسک شخصیت ساز اگر امری نیکو پسندیده باشد و پذیرش آن از سوی مخاطب مقدمه مشکل دیگری نشود ؛ چه اشکالی دارد ؟!

خب برادر من , مساله همین مقدمه مشکل بودن است . اگر فردی در هنگام ازدواج , این نقاب زیبا را بر چهره بزند , ایا در زندگی هم می تواند این نقاب را حفظ کند ؟
اگر دوستی , در ابتدای امر , نقابی زیبا و ظاهر فریب از خود ارائه دهد و در طی زمان , بتواند اعتماد دیگری را جلب کند و آن بداند که نباید , و بعدترها با کنار گذاشتن نقاب , ضریه ها رایکی پس از دیگری وارد کند چه ؟
من فکر میکنم نقابی که شما می فرمایید صحیح است در مورد مسائلی ست که خود انسان در آنها دخالتی ندارد و ایراداتی ناخواسته ست . اما در مورد خطاها و عیوب ناپسند , پنهانکاری را صحیح نمیدانم ....

به علاوه همه اینها , می خواهم پاسختان را در مورد سئوال صریحی که در متن پرسیده ام بدانم . آیا مهرورزی , در شرایطی که بیان شده است , صحیح است یا خیر .
و یک سئوال دیگر که حالا برایم مطرح شده , اینکه به نظر شما چقدر این مهرورزی نمایش داده شده من در این سرا , واقعیت است و چه مقدارش نقاب . فکر می کنم پس از اینهمه زمانی که از تعاملات فکری ما می گذرد , بتوانید پاسخ صحیحی بدهید .
باز هم ممنون از وقتی که می گذارید برای شرکت در این بحث .

دانیال یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ب.ظ http://www.danyal.ir

ببینید خوبی و بدی امری اعتباری نیست که بگوییم در این صورت فلان امر خیر نیکوست و در این صورت فلان امر شر ، مذموم است !
لبخند و مهربانی همیشه ممدوح عقل و شرع است و اگر در پس این لبخند ، فردا روزی نفاق و دوگانگی پدید آید ، فلش انتقاد اخلاق به سوی آن شرّ نشانه میرود که چرا آن خیر ادامه پیدا نکرد ...
و سرتاسر تاریخ پر بوده از همین لبخند ها و خدمات متقابل منافقین به اسلام و نمیتوان اصولا این سوال را مطرح کرد که لبخند چه کسی واقعی بوده و چه کسی فریبکارانه ، چون این امر تنها در حیطه علم خداست
اما آنچه که من از شما میدانم و برایم محرز شده همه مهربانی است
فأنا لاأعلم منک الا خیرا
خودتان که بهتر میدانید آیه آیه هستی من همیشه این آرزوست
که ظرفیت روحی خودم را مثل شما بالا ببرم و به دیگران روشنی ببخشم

نقابی که بر اثر استمرار , باعث پوشاندن یا از بین بردن شری شود , بسیار نیکوست , اما اگر به صرف فریب و ریا باشد , در هر شرایطی نمی تواند پسندیده باشد ! حتی اگر لبخند باشد ! که هیچکس لبخند به دروغ را نمی پسندد ! همان بهتر که آدمی با دیگری و با خودش صادق باشد ... چه لزوم که اگر دیگری را نمی خواهم , ادای خواستنش را در بیاورم ؟
چه لزوم وقتی که تحمل کسی را ندارم , بالاجبار مدارا کنم ؟ وقتی می دانم هیچگونه نتیجه مثبتی از این تحمل و مدارا دریافت نخواهد شد ؟

و در مورد من , این نظر لطف شماست که بر سپیدی کاغذ جاری شد و امیدم اینست که از عمق وجودتان باشد و آرزویم اینکه همین باشد که شما می بینید ! ممنونم برادرم و شرمنده محبتهای شما .

یگانه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ب.ظ

نققاب...شاید همه ی افراد در زندگی گاهی اوقات پرده ای روی حقیقت و انچه که هست کشیده اند.
خطا نکرده اند..اگر بخواهیم همیشه اینه باشیم ضرر می کنیم.
د ردنیای امروزی هیچ کس قابل اعتماد نیست.مگر نه؟

الهی من فدای تو بشم دخترم ! یعنی تو خودتی خانومی ؟ اینقدر بزرگ شدی یعنی ؟
نه مامانی , نه ,عزیزم ! همیشه آِینه بودن خوب نیست ! اما سعی کن با خودت صادق باشی و عیوب خودت رو ببینی . حداقل آینه رو جلوی چشمان خودت بگیر , صادقانه , تا خودت رو بهتر و بیشتر از هر کسی ببینی ....
اینطوری میشه امیدوار بود به اینکه بشی همونی که باید .... مگه نه یگانه ام ؟!

میکائیل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ http://sizdahname.blogsky.com

ما داعیه ای بر این مثل نداریم که استاد سهبا شناسی ایم ..
بلکه تنها دیده ایم آنچه که خود بر ما هویدا نمودی ...

ضمنا وقتی بیان از مهر و مهربانی میکنی ...
آیا جیغ بنفش مجازیتان هم به همان شدت و حدتی است که در عالم واقع ؟؟

جواب بدهید تا پاسخم را بر سوالتان بازگو کنم

ضمنا همانقدر که کلمه مونث آقا مذموم و ناپسند است که کلمه مذکر بانو

سئوالم را به اشتباه برداشت نمودی . منظورم این بود اگر بخواهم در پاسخ کسی که مرا بانو خطاب می کند و با همان لحن مودبانه و محترمانه , خطابش کنم , چه کلمه ای می توانم به کار ببرم , که از نظر من آقا هم کلمه ای درخور نیست !
خب حقیقت اینست که در واقعیت خشم و مهر , جلوه ی حقیقی تری دارند , چون تو دیگری را نه فقط از راه کلام , که از راه نگاه و حس دریافت می کنی ! یعنی ممکن است وقتی خسته ام و دلگیر و دلتنگ , بتوانم این حسم را از دوستان مجازی ام پنهان کنم , اما مگر می شود تمام اینها را از چشمان تیزبین شما هم مخفی نمود ؟ مسلما امکان پذیر نیست . پس به همین دلیل , اگر در آن زمان دوستی مجازی , موجب تکدر خاطر من شود , بر او می بخشایم , چون مرا و حس و حال مرا نمی داند , اما نمیتوانم از شما که داعیه سهبا شناسی و دوستی دارید , توقع داشته باشم که مرا درک کنید و خواسته ها و رفتارهایتان را با موقعیت من هم , وفق دهید ؟

یگانه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ب.ظ

گاهی اوقات انقدر غرق در شخصیت جدیدم (ظاهریم)می شوم که از دیدن جوهر خود به هراس می افتم..چه می شود کرد؟
هر روز که می گذرد از دنیا و ادم های صادق و ساده اش بیشتر دور می شوم.
و من نا گریز از وقف دادن خود با ان ها...

وای عزیز من , تو به کدام دلیل از خود درونت فاصله گرفته ای مگر ؟ چه عاملی باعث می شود که از خود دور شوی و با دیدن درونت به وحشت بیفتی ؟!
در هر حال , سعی کن هرگز نیکی های درونی ات را تحت هیچ شرایطی از دست ندهی ! و سعی کن خودت را با آن دسته از اخلاق جمعی که مورد مذمت تست , وفق ندهی هرگز .
باشد دخترم ؟!

جوجه اردک زشت یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ب.ظ

سلام خواهر دردانه ی این روزگار

روابط اجتماعی با سطح کار دارد هنگامی که میهمانی سرزده و بد موقع از در وارد می شود آدم گاه نگران شلختگی مقطعی یا عدم آمادگی پذیرایی را دارد اما مجبور است لبخند بزند حتی اگر درد داشته باشد مجبوراست به روی خود نیاورد چون میهمان گمان می برد که به عمد کسالت را نشان می دهد واین دسته نقابها ناشی از فرهنگ نه چندان مطلوب است وقت آن فرا رسیده است که بدانیم تعامل نیاز به نقاب ندارد وقتی من از شما رنجیده می شوم به معنی نادیده گرفتن تمام خوبی های شما نیست نباید آن یک مورد را به حساب همه روابط گذاشت
نقاب آموختنی است و به خاطر وضعیت خطوط چهر به راحتی نصب می شود
مابقی بحث بماند تا ابتدا راجع به این نظر به نقطه مشترک برسیم

سلام برادرم .
راستش بحثی را مطرح نمودید که نمی شود به آسانی راجع به آن نظر داد . اینکه مثلا اگر میهمانی سرزده وارد شود و شما با درد , دست و پنجه نرم می کنید و باز هم مجبورید خود را آرام و شاد نشان دهید . راستش برادرم فکر می کنم این موضوع بیشتر از هرچیز , به ارتباط نزدیک یا دور شما با آن فرد بستگی دارد . اگر دوستی نزدیک باشد , نقاب زدن , کار بیهوده ایست . یعنی اگر قرار باشد در دوستیهای نزدیک هم , آنقدر راحت نباشیم که بتوانیم راحت باشیم , دوستی نزدیک نیست ! اما وقتی فردی دورتر باشد و به دلیل صداقت , پلی شکسته شود که قابل بازسازی نباشد چه ؟ هر چند مقرم که باید روابط اجتماعی به سمت صداقت ها پیش رود , اما میدانم که این کار نیاز به فرهنگ سازی در سطحی وسیع دارد .
وقتی من که ادعای دوستی دارم , نتوانم حتی از پس نقاب لبخندتان , دردتان را و رنجیدگی تان را تشخیص دهم , آیا می توان نام دوست را بر من گذاشت ؟!
پس نقابها همیشه کاربرد موثری ندارند . اینگونه نیست به نظرتان ؟

سعیده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ب.ظ http://s73.blogsky.com

سلام
حال شما؟
از نقاب گفتید ... خیلی وقته فکرمو مشغول کرده
نمی تونم روراست نباشم و نگم ...
فک می کنید چرا این دنیای مجازی رو دوست داریم،چرا از خودمون می پرسیم ما اگه در واقع کنار هم باشیم چطور خواهیم بود
..
اینجا اولین چیزی که از هم دریافت می کنیم به صورت نوشتاره،یعنی چکیده ی عقایدمون،چیزی که شخصیت اصلی مارو می سازه...
شاید یکبار و ده بار بشه اغراق کرد،بشه بزرگنمایی کرد و یا حتی برعکس این،اما وقتی چند ماه و چندین پست باهم باشیم دیگه می بینیم بخش اعظمی از درون فرد رو ... عقاید فرد رو...
اگه براش احترامی قائلیم ، اگه برامون خیلی عزیز میشه و یا عکس این ماجرا دلیلش واضحه ... نه که بگم تنها مشکل از جانب شخص مقابله نه ... چون این میون ماهم درک می کنیم شخصیت چه کسانی با روحیات ما جور هست و چه کسانی خیر
که بازهم باهمه ی این حرفها همه قابل احترام هستند
چون عقایل فرد رو می بینیم،چون اول تا حدی به درون شخص راه پیدا می کنیم دیگه سیاه چشم بودن یا نبودنش..
فقیر و غنی و زشت و زیبا و کوتاه و بلند نیست که میزان دوست داشتن اون فرد رو تعیین میکنه
...
خیلی حرف زدم

سلام نازدونه خانوم گلم . خوبم عزیزم .
از صحبتهات اینو متوجه شدم , اگر هم در این فضای مجاز , نقاب به چهره بزنیم , در زمان , مشخص میشه , که هیچ کس نمیتونه در بلندمدت خود واقعیش رو حتی در همین فضا هم پنهان کنه . و این کاملا صحیح هست . چون هیچ آدمی توانایی دروغ گفتن مداوم بدون لو رفتن رو نداره ! چون نمیشه و آدمهای مقابل هم از هوش برخوردار هستند .
و بعد اینکه من هم موافقم که دوستیهای دنیای مجاز به دلیل اینکه بر مبنای اندیشه شکل می گیرند و نه ظاهر , ارزشمندترند . اما تو بگو آیا در دنیای واقع , اگر من , موافق خواسته تو نباشم , حتی با همه این شناختی که از من کسب کرده ای , آیا خود را ملزم به حفظ ارتباط با من خواهی کرد یا نه ؟

سایه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

سلام شب خوش
اول یه عرض ادب بعد برم ببینم چی نوشتی

سلام سایه جانم . شبت خوش نازنین . خسته نباشی . خبرهای خوش را هم بده مهربانم .

سعیده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ http://s73.blogsky.com

باز کامنت من نرسید؟

چرا نازنینم , رسید !

جوجه اردک زشت یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ

بله.ما تابع شرای نیستیم یعنی شرایط نفر مقابل برای ارتباط در نظر نمی گیرم حتی معتقدم نباید آن پل شکسته شود یعنی باید شرایط را باصداقت پیش برد
خوشحالم از نقطه طلایی بحث : صداقت
صداقت حکم کلید تنظیم کننده روابط را دارد این صداقت اگر رواج یابد می تواند راهگشا باشد متأسفانه درجامعه ما صداقت را همردیف ساده انگاری قلمداد می کنند وگاه ممکن است همین صداقت نشان از نقاب بدهد وبا برچسب ریا تنبیه می شود
اما راجع به روابط
من معتقدم وقتی نقطه اشتراکات فرهنگی پیدا می شود ارتباط کلامی و حسی می تواند به رشد فرهنگی کمک کند و البته اینجا نیز کلید تنظیم کننده اخلاق انسانی وصداقت است

اما راجع به واژه بانو
به پاس اصالت وریشه دار بودن به کار می رود و از القابی است که در دوره بازگشت شکوه ایرانی رواج یافت

می دانید برادرم , شرایط ارتباطی ما بسیار پیجیده شده , آنقدر که کار از ارزشها و اعتقادات درونی خارج شده است !
معتقدم که نباید در بیان احساسات صداقت را کنار گذاشت . بخصوص وقتی پای دوستان در میان است . اما مشکل از جایی شروع می شود که ارتباطات ما تنها در دایره دوستانمان نیست . یعنی درست همانجایی که صداقت مشکل ساز می شود ! همان که نوعی از مشکلاتش در بحث پستم مطرح شده . وقتی شما با مهربانی , با ارباب رجوعی که اولین بار است ترا می بیند , برخورد می کنی , بدون اینکه از او شناختی داشته باشی , ممکن است تو را در معرض قضاوتی ناصیحیح قرار دهد . پس در زمان می آموزی , باید نقاب بر چهره بزنی , مگر شناخت حاصل آید .
از طرفی , وقتی دوستی نزدیک , از چهره واقعی تو خوشحال نمی شود , یعنی وقتی تو خسته ای و توان حرف زدن و حرف شنیدنت نیست , باز هم از تو توقع دارد ! باز هم صداقت مورد سئوال قرار می گیرد ! و تو باز هم می مانی با یک نقاب ! که این بار هم پسندیده نیست .

ولی در مورد بیان عقاید هم معتقدم در چارچوبی غیر از دایره دوستان , نباید به صراحت و صداقت در مورد اعتقادات سخن گفت ! اینکه این رفتار صحیح باشد یا خیر را دقیق نمی دانم , اما میدانم که گاه همین صداقت ها در بیان عقاید , موجبات رنجشهای شدیدی را فراهم آورده که هرگز درست شدنی نیستند ! در حالیکه می شود در زمان , آرام آرام , همدیگر را بشناسیم و نسبت به عقاید همدیگر شناخت پیدا کنیم . اینجا دیگر از نظر من عدم صداقت نامیده نمی شود ...
این بحث خیلی گسترده و پیجیده ست به گمانم .
ممنون از اینکه در شرایط کسالت هم , تنهایم نمی گذارید برادرم .

نفرمودید , برای آقایان , کلمه ای هم شان بانو , چه به کار می رود ؟

میکائیل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ http://sizdahname.blogsky.com

چون گوهر از ذات گوهر است ... که اینجا هم تربیت مادر بر ما هویدا شد .. که چنین زیبنده دختری بزرگ کرده است ....

من گفته ام از آن جهت است که خود می فرمائید که خودتان بر ناراحتی و بعضا بی حوصلگی هایتان پوششی میدهید .. که اینجا بحث بر این است که آِا این هم نقاب است .. ولی دلیل نمی شود که بگوییم نقابی بر مهربانی شماس .. چون همه ان حالات در مهربانی شما مستتر است .. انگاه که زبان به سخن باز می کنید و یا انکه در این فضا زمانی را به دوستی اختصاص می دهید .... حال انکه در آن لحظه ممکن است ملغمه ای از همه احساسات ناخوشایند مثل غم و دلتنگی باشید ولی بنابر تفسیر خودتان .. آن لحظه تنها جلوه ای از شما مهربانی است که قابل لمس است....
فکر کنم کم کم به پاسخ بعضی سوال ها میرسیم
و من یک سوال از یگانه خانم دارم .. اینکه اگر مادرش زمانی بر او خرده ای بگیرد و یا زمانی که حوصله ای ندارد . ناراحتی اش بر زبان بیاورد و ابراز کند و اورا از خودش براند ... آیا مادر نامهربانی است ؟؟؟/

خب این هم به نوعی نقاب هست , اما نقابی نه برای پوشاندن خودم از خودم , که به نوعی , نگاه داشتن امواج منفی در درون خود و تنها پراکندن امواج مثبت است .... حالا اینکه در دراز مدت این مورد جواب می دهد یا خیر , بحثی جداست ...

یگانه جان ,پاسخ بدهند لطفا !

دانیال یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ http://www.danyal.ir

اندر حکایات ملانصرالدین آورده اند که وی روزی مشغول نماز بود
پس جمعی او را همی میدیدند و از وی تعریف و تمجید میکردند
ملانصرالدین در وسط قنوت نماز بود که صدای آن جمع به گوشش رسید
و در همان حین صلات رو به جمعیت کرد و گفت تازه امروز روزه هم هستم
القصه ، ما حاضریم اگر شما همین جا قول دهید این یک قلم جیغ بنفش را از سر بنده کم کنید ؛ تا صبح علی الطلوع برایتان کامنت عشقولانه در میکنم ....
اما در رباطه با کامنت جناب امپراطور خوبی ها ، عارضم که اتفاقا مثال فوق العاده ای مطرح کردند و گیر بحث در همین مثال است ...
روی دیدگاه شخصی بنده این است که این لبخند به میهمان وقتی مشکل شرعی ندارد و نوعی لاپوشانی حالات درونی منست ، چرا باید مذموم باشد ؟ بالاخره این از آداب مهمان نوازی ما ایرانیان است و ناشی از فرهنگ غنی اسلامی ایرانی ما که همیشه با جان دل از مهمان پذیرایی میکنیم ، در حالی که بنده خبر دارم در غرب و در کشوری مثل سوئد اصلا این صحبت ها و این مهمانی ها به این صورت مطرح نیست ، در آنجا اگر میهمانی بخواهد شکل بگیرد ؛ میزبان ساعت ورود مهمان را به او گوشزد میکند که از چه ساعتی تا چه ساعتی پذیرای وی خواهد بود ، اگر از آن ساعت بگذرد و میهمان همچنان در خانه ساکن باشد ، چه بسا به او تذکر میدهد که از وقت گذشته ، خب اسم این رفتار هم فرهنگ است و اسم رفتار ما ایرانیان هم فرهنگ ، منتهی روی سخن همین است که کدام یک آری یا نه ؟

سخن من هم , اینست برادر , اینکه همیشه صداقت ها , به بازخوردی مثبت و خوب منجر نمی شود و گاه باعث شکسته شدن حریمها و خراب کردن پلهایی می شود که بسیار وقتها ارزشمند هم هستند ., مساله اینست که در اینگونه مواقع رفتار صحیح چگونه است ؟ اینکه طبق فرهنگ پذیرفته شده ایرانی برخورد شود ؟ یا بنا به موقعیت جدید زمانه , صداقت و صراحت بیشتری به خرج داده شود ؟

ضمنا عارضم خدمتتان جیغ بنفش جزئی از وجود من است و در مواقع بسیار نادر , نقش کاربردی خود را حفظ خواهد کرد . تنها می توانم ادعا کنم با این تعاریف مرا آنقدر شرمنده می کنید که مجبورم در مواقع عصبانیت , نقابی از خوشرویی و صبوری بزنم و جیغ را تحویلتان ندهم ! حالا این نقاب خوب است یا خیر ؟!

سعیده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ http://s73.blogsky.com

نرگس جان من از شما می پرسم...
اگه باهم ارتباط برقرار می کنیم... اگه اندیشه هامون رو برای هم مطرح می کنیم فقط به خاطر باهم بودنه؟
ما در کنارهم هستیم تا فکر هم رو شخصیت هم رو کامل کنیم
خلقت هدفمند بشر ایجاب میکنه
قرار نیست همه کپی هم باشیم که اون وقت مطمئنا از هم دلزده میشیم
اگه امروز من و شما چه در مجاز چه در عالم واقع باهم اختلاف و یا خواسته ی غیر مشترکی داریم همدیگه رو طرد نمی کنیم...
میشینیم و تصمیم میگیریم درست چیه و درست تر چی؟
بعد با منطق تصمیم میگیرم چه باید کرد

این منطقی ترین و صحیح ترین رفتار ممکن هست . اما در شرایطی شکل می گیره که ما حداقل جذابیت ظاهر رو برای همدیگه داشته باشیم در دنیای واقع . اگر در حقیقت زندگیت , دوستی رو در ظاهر نپسندی , چقدر با او به این سبک رفتار خواهی کرد سعیده جانم ؟!
مسلما ان فرد هم در نوع خود , اعتقادات و سلایقی دارد که ارزشمند است و هر چند سخت , اما می توان در تعامل با او هم چیزهای بسیاری آموخت . اما برای رسیدن به آن نقطه تفاهم باید سختی های بیشتری را متحمل شوی . حرف اینست , آیا حاضری برای رسیدن به آن دریافته ها , حداقل زمانی را نقابی از دوستی و محبت بر چهره بزنی ؟ یا وقتت را صرف کسی می کنی که دوست تر داریش ؟

سایه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

فکر کن نرجس جان
من چجوری می تونم برای این پست نظر بذارم ...گاهی باید نقاب زد و گریست گاهی باید نقاب و برداشت و گریست !!
...
حرف دارم برات خیلی ...یادت میاد گفتم زندگی اونقدر طولانی نیست و اونقدر فرصت نمی ده که بتونیم روزی خودمون بشیم !! باید تصمیم گرفت و رفت جلو و حد اقل با خودمون روبرو بشیم با خودمون برخورد کنیم ....
و من تصمیم دارم نقابی بزرک را به زودی بردارم و منتظر بشم تا بازخوردش و ببینم . هرجند شاید با این کار برای همیشه تمام شوم..
نرجس جان . من و ترسوندی از خودم از درونم از احساساتم از عشق ورزیدنهایم دلتنگی هایم ...

اتفاقا وقتی این پست رو میخوندم دوباره , خیلی به تو فکر می کردم عزیز و به واکنش احتمالیت نسبت به این . و جالب اینجاست که توی تیرماه هم نظری گذاشته بودی در موردش . کاش بری و بخونیش و ببینی آیا گذر این یکسال و نیم , تاثیری بر تو هم گذاشته در این مورد یا خیر ؟

حق با تست , گاهی در هر دو حالت , بغض با تو همراه خواهد بود , چرا که در هر سوی مسیر , چیزی را از دست خواهی داد .... نترس مهربانم , تنها با خودت و خواسته هایت صادق باش و موازنه ای انجام بده بین دریافته ها و از دست دادنهایت و ..... رها شو سایه جانم . رها ........

سعیده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ http://s73.blogsky.com

آخ مردم از خنده
چند لحظه پیش مامان کارم داشت
میگه نازدونه خانوم تشریف بیارید

جانم ! قربون تو و مامانت دربست ! خوشحالم که خندیدی ... سلام منو برسون و عرض ارادت و تشکر همیشگیم رو البته !

جوجه اردک زشت یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ب.ظ

متأسفانه بافرهنگ غنی اما در زمینه روابط اجتماعی چندان برجسته نیستیم اصل موفقیت هر انسانی در روابط عمومی اش نشان داده می شود ودرکشورما روابط عمومی بخصوص از سوی جماعت نسوان برداشت منفی در پی دارد
اما باوجود اصرارم بر ادامه راه میدانم به هزار گل بهار نمی شود
مرز صداقت صرفا گل گفتن وگل شنیدن نیست بلکه استفاده از چهره بدون نقاب است و قرار نیست همیشه خدا شاعرانه باهم رفتار کنیم مهم این است که درک متقابل اتفاق بیفتد که اصل دوستی همین واژه است درک متقابل واین به آن معنا نیست که بگردیم و نقاط مشترک علایق را پیدا کنیم بلکه چگونه می توانیم یکدیگر را با تمام معایب تحمل کنیم
اصل دوستی های ما حول محور فرهنگ است می ماند چطور با بی نقاب تضادهایمان راتحمل کنیم به جای مخفی کردنشان

جالب است نظام جامعه ای ما تا حدود 200سال پیش زن سالار بوده برای همین هنوزم میگوییم زنان مقدم هستند و واژه آقادر طول تاریخ بی تغییر مانده

آخ که به درد مهمی اشاره کردید برادر ! از روابط عمومی زنان در کشور ما , برداشت خوبی نمی شود ! و همین باعث می شود گاه مجبور به گذاشتن نقاب هایی شویم که ما را از خودمان هم بیزار می کند !
باید خوب و بد فرهنگمان را بسنجیم و با ارزیابی دقیق , سعی در بهتر شدن و آسانتر شدن روابط نماییم , تا آنجا که مجبور نباشیم برای حفظ یک ارتباط ساده دوستانه , خود را دچار زحمتهای همیشگی نقابهای دروغین نماییم .
و نکته بسیار مهم در ارتباطات انسانی همین است : همدیگر را همانطور بپذیریم که هستیم و همانگونه دوست بداریم ....
باز هم ممنونم .

سعیده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ب.ظ http://s73.blogsky.com

یعنی کامنت قبلیش نرسید دیگه...
بازخوبه نگه داشتمش
در پاسخ :
نرگس جان من از شما می پرسم...
اگه باهم ارتباط برقرار می کنیم... اگه اندیشه هامون رو برای هم مطرح می کنیم فقط به خاطر باهم بودنه؟
ما در کنارهم هستیم تا فکر هم رو شخصیت هم رو کامل کنیم
خلقت هدفمند بشر ایجاب میکنه
قرار نیست همه کپی هم باشیم که اون وقت مطمئنا از هم دلزده میشیم
اگه امروز من و شما چه در مجاز چه در عالم واقع باهم اختلاف و یا خواسته ی غیر مشترکی داریم همدیگه رو طرد نمی کنیم...
میشینیم و تصمیم میگیریم درست چیه و درست تر چی؟
بعد با منطق تصمیم میگیرم چه باید کرد

فدای تو , رسیده بود ! منتها اینقدر خندیدم از این کامنت , دوست داشتم زودتر تایید بشه !
ممنونم نازدونه گلم .

سعیده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://s73.blogsky.com

اگه منظورتون از دوستی رو در ظاهر نپسندی،جذابیت ظاهری شخص هستش ... اونچه که برای من واضحِ اینه که من به سمت شخصی که فقط زیبایی ظاهری داره هیچ وقت متمایل نمیشم
اگه بعد از مدتی به این شناخت برسم که طرفم طبل توخالی هستش و مغایر فرهنگ و اخلاقیات من محترمانه میذارمش کنار
اما اگه در درون اون ارزش های مشترک رو احساس کنم نقاب چرا!!
انقدر برام اهمیت پیدا میکنه که در هر زمینه ای براش وقت بذارم
...
از این شاخه به اون شاخه پریدن ها تنها خود شخص رو بیشتر خسته می کنه و چه بسا در پایان پشیمون

نه عزیزم , منظورم صرفا جذابیت های ظاهر نیست ! اما ظاهر یکیش تفاوت یکیش تفاوت در نوع پوشش و برخوردهای ظاهری می تونه باشه !
ولی من از نگاه کلی پرسیدم . فکر کن تفاوت های نگرشی در مورد مثلا مسائل سیاسی هم میتونه یه نوعش باشه . به نظرت نمیشه با کمی تحمل , دوستیهایی ایجاد کرد که ارزشمند باشه برای هر دو طرف ؟ وقتی به قول خودت , این تعامل به خاطر تفاوتها بیشتر و بهتر شکل می گیره , تا دایره دوستان نزدیک و همفکر ؟
خب در اینگونه موارد سختی کار بیشتره , و باید با احتیاط بیشتری وارد شد , شاید مجبور بشی گاهی صداقت رو هم کنار بذاری , تا شناخت ها بیشتر بشه , اما در نهایت ارزشش رو داره ...
نظر شما چیه عزیز ؟

دانیال یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.danyal.ir

بنده از روزی که با جناب امپراتور بهاران آشنا شدم
دیگر زیاد مایل نیستم در مباحث اجتماعی پرحرفی کنم
همواره برای نگاه ایشان حرمت خاصی قائل هستم و دیدگاه ها و کامنت های ایشان را با چشم سومی دنبال میکنم ، پاسخ این سوال را هم بر عهده شخص ایشان میگذارم که صریحا بیان کنند ، ملاک حسن و قبح در رفتار چیست ؟! اگر مذهب یا شرع را در مثال فوق ملاک میدانند ، که عرض کردیم نقاب لبخند در برابر مهمان سرزده مشکل شرعی تدارد ، اگر عقل را حجت میدانند ، عقل نیز از باب قاعده لطف حکم به اکرام مهمان سرزده میکند ، خصوصا آنجا که ثمرات زیبایی در این لبخند پوشالی وجود دارد ، و اگر فرهنگ را مسبب رفتار میدانند ، خب اسمش فرهنگ است و اتفاقا از دیدگاه بنده ف بسیار هم فرهنگ خوبی است ، باید بدانید آنچه که در مثال فوق مذموم است ، به میهمانی رفتن بدون دعوت است و الا لبخند پوشالی میزبان بیچاره که مشکلی ندارد ...
از این قبیل مسائل در آموزه ها دینی بسیار یافت میشود مانند آنجا که میفرمایند : در مدینه فاضله ( بعد ظهور حضرت ) اگر کسی دست در جیب کسی کند و پولی بردارد ، مالک پول ناراحت نمیشود ، خب بر فرض اینکه مدینه فاضله شکل بگیرد ، ایا این گفتار موید این رفتار زشت است ؟ پاسخ منفی است ، چون این کار دزدی است ولو این که مالک پول ناراحت نشود ، لذا سیبل و هدف در مثال ایشان به نظر من لبخند میزبان نیست و این نقاب مشکل اخلاقی ندارد و چیزی که باید فرهنگ سازی شود و زشت است ، سر زده جایی رفتن است که موضوع این بحث نیست و جایی دیگر باید از آن سخن گفته شود

خب چون خطابتان با برادر بزرگوارم , امپراتور بهاران است , پاسخ را هم بر عهده شخص ایشان می گذارم برادرم .

سایه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

نظرم زیاد فرق نکرده . هنوز هم در دنیای مجازی راحت ترم و در بیرون نقاب می زنم به احساساتم ...و هنوز هم می گم مراقب دلت باش که نشکنه .

فدای تو ! خودت چقدر مراقب دلت هستی که نشکنه ؟!

جوجه اردک زشت یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ

تغییر روابط غلط نیاز به زمان دارد وچاره ای جز فدا شدن نسل فعلی نداریم می بایست نسل بعدی بیاموزند چگونه می شود روابط عمومی را ارتقا داد بی اینکه خدای ناکرده برداشت منفی استنباط شود
چکیده هر آنچه باید گفت جمله خود شماست:همدیگر را همانطور بپذیریم که هستیم و همانگونه دوست بداریم ....

از آنجایی که زیبایی نسبی است به هیچ وجه به چهره نفر مقابل توجه نمی کنم و تمامی دوستانم اهل فرهنگ هستند بی اینکه به قیافه یا ...توجه شود پذیرش آنها به خاطر تفکر است نه سایر چیزها

راستش برادرم ,بخواهیم یا نخواهیم , نسل جدید به گونه ای دیگر تربیت شده اند و با ما تفاوتهای اساسی دارند . من به عینه می بینم که نسل نوجوان و جوان ما , تحمل رفتارهایی برخلاف میل خود را ندارند , یا بسیار کمتر از ما آنرا تحمل می کنند . این به نوعی به تداخل فرهنگها برمی گردد و شاید یکی از مشکلات اساسی خانواده های کنونی هم , همینست ...
اما مسلما در زمان این مشکل کمرنگ و کمرنگ تر خواهد شد تا به ثباتی درخور برسد .

به نظر من , مضحک ترین نوع دوستی , دوستی بر مبنای ظواهر می باشد و نه بر مبنای اندیشه و اعتقاد ...

یگانه(برای اقای میکائیل) یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ

مادر همیشه مادر می می ماند و مادران همیشه عزیزند و مهربان.
ممکن است گاهی در مواقع ناراحتی ,خشم و یا عصبانیت و... خدای ناکرده به گونه ای دیگر بیندیشیم اما باز مادر مادر می ماند..

قربون شما دختر گل . من شرمنده نامهربانی ها و خشمگینی های گاه به گاه !

قابل توجه جناب میکائیل !

میکائیل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ http://sizdahname.blogsky.com

من یه توضیح تکمیلی به کامنت سعیده خانم اضافه کنم ...
وقتی اندیشه های کسی را میخوانیم و آن را مطلوب خودمان میبینیم و حس ان نویسنده را به حس خودمان نزدیک میبینیم و از آن جهت دوست میشویم .. حال آنکه آن شخص را در دنیا واقع ببینیم .. تا زمانی که آن
درون خودش را بر ما هویدا نکند .. آیا همان اندیشه ها بر ما دیده میشود .... خب معلوم است که به ظاهر هیچ وقت نمی شود قضاوت کرد و با کسی که هیچ شناختی از اندیشه هایش نداری ... حال آنکه چه نقاب خوب وبد بر چهره زده باشد .. حشر و نشری داشته اشی

و معلومه که در اینجا باید قدری هر دو طرف جسارت کنند .. تا از رفتارهای ظاهری یکدیگر به یک شناخت برسند تا به تعامل و هم فکری برسند ....

دقیقا به موضوع مورد بحث من اشاره کردی ! اینکه گاه در برخوردهای اولیه از شخصی خوشمان نمی آید , اما با کمی تحمل در می یابی , شاید یکی از بهترین گزینه های دوستی هم ایشانست !
اما این روند , به آرامی شکل می گیرد , وقتی تفاوتهایی اساسی در ظواهر و عقاید وجود دارند .

میکائیل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ http://sizdahname.blogsky.com

ممنون از پاسختان یگانه خانم

من خیلی وقت بود به این پاسخ رسیده بودم ... تنها حجتی بر حرف هایم از کسی میخواستم که مادرش را مطمئنا بیشتر از من میشناسد ...

و همچنین هنوزم ادعایی ندارم نه از منظر خویش و نه از منظر های دیگر

لطف شما که اثبات شده ست جناب میکائیل عزیز !

سعیده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ http://s73.blogsky.com

گاهی خوب درکنارمون هست و ما از درکش غافل
ولی چه لذتی داره وقتی باتلاش کردن من وما فردی اصلاح بشه ...
اون وقت باور کنید شیرینی اون دوستی برام چندین برابر میشه...
موافقم باهاتون
...
از توضیحات تکمیلی جناب میکائیل هم بسیار ممنون

و چقدر لذت بخشه وقتی نتیجه صداقتت در رفتار رو در برخورد دوستانت و در تاثیری که بر آنها گذاشته ای می بینی ! آنوقت دیگر تمامی ناراحتی ها و رنجش ها را از یاد خواهی برد ....

کاش تاثیر گرفتن و تاثیر گذاشتن را بر همدیگر در راه خوبی ها از دست ندهیم .
ممنونم نازدونه خانوم گل .

سعیده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ http://s73.blogsky.com

مرسی از وقتی که قرار دادید نرگس جان ...
شاد باشید


یه شب بلاگ اسکای با من راه اومد اونم که انقدر ضایع شدم
...
تهش یه سوال
مطمئنید کامنت خصوصی من رسید؟!؟!؟

اختیار داری نازدونه خانوم گل . من ممنونم از اینکه در بحث ما مشارکت فعال و باارزشی داشتی . شب شما هم بخیر و سلامت .

رسید عزیز . خواستم به روال همیشگی با شما هم شوخی کنم نازنینم .

جوجه اردک زشت یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ

انسان موجودی است که جهان را با چشم کشف می کند وجالب آنکه دیدن انسان در شرایط مطلوب نیست ونمی تواند سطح های درونی را کشف کند
معمولا رفاقت از طریق دیدن اتفاق می افتد وکمتر سطوح درونی را در برمیگیرد و خوشبختانه اینجا رفاقت از طریق تفکر اتفاق افتاده
مضحک است ظاهر
حدود رابطه را چطورمی شود تعریف کرد؟

در دنیای واقع هم وقتی به دنبال دوستیهایی پایدار و حقیقی باشیم , به دنبال یکسانی عقاید و تعامل اندیشه ها می گردیم برای ایجاد و حفظ دوستی ! هیچگاه دوستیهایی که صرفا بر مبنای ظواهر ایجاد شده باشد , پایدار نخواهد ماند .
متوجه منظورتان از سئوال نشدم برادر ؟ کدام رابطه ؟ منظورتان تعریف ارتباط در معنای عام است ؟!

مریم یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

نظر منم نیومد؟

گذرت رو در بلاگ دیدم مریمی , اما نظرت رو نه عزیز ! بجز این ؟! باز شوخیش گرفت بلاگ اسکای با شما ؟

حمید دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

همه ما در حال نقاب زدن هستیم. همه ما از همان ابتدای زندگی، یاد می گیریم که چطور نقاب به چهره بزنیم و در مقابل دیگران ظاهر شویم. خب این چند جمله برایم گنگ بود!
به نظرم شما هم گرفتار رفتار تکراری و ارثی شده اید. رفتاری که بعد از بوجود آمدن اعتقادات بیرونی(دین و سیاست و...) در انسان ها نمایان شد و آدمی را به ورطه ی چند گانگی کشاند...
انسان مریض،فراموش کار است. و فراموش کار،گم میشود. و وقتی انسان گم میشود به سمت گناه می رود.
بهتر است نقاب ها را برداریم تا به "خود"نزدیک شویم...

چشم حمید ! وای که اگه بدونی چقدر خسته ام !!! مغزم درست کار نمیکنه !
هر چند حق با شماست و نقاب زدن در بعضی موارد , فرورفتن در نقش های تکراری گذشتگان است .... نمیدانم ... کاش خود را فراموش نکنیم !

سمیرا دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ

یه حسی الان منو کشوند اینجا نگو بحث داغی به راهه.....درسته که شناخت ادمها ولایه های درونیشون کار آسونی نیست اماهیچ نقابی نمیتونه همیشگی باشه بالاخره روزی درون آدمها هویدا میشه..با جناب دانیال موافقم گاهی مرز میان اخلاص ودورویی آنچنان باریک میشود که ممکن است مارابه اشتباه بکشاند...صداقت همیشه زیباست حتی اگر باعث رنجشی شود..
جواب سوالتان: شما همیشه مهربانید ونیازی به زدن نقابی برچهره نداریدتو را که شناختم روی دیگری از مهربانی رادیدم مهری که می تواند بی اندازه زلال وبی بدیل باشد
بازهم بگویم:دارد بدجوری اذیتم میکند درد نبودنت .....حتی اگرفرا باشد

فدای سمیرای عزیزم که اینقدر دیر پاسخ گرفت ! شرمنده ....
دارد بدجوری اذیتم می کند
درد نبودنت
کاش به هم برسیم
راس ساعت 12 دلتنگی ....

داداش محمد دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ق.ظ

با سلام و خسته نباشید خدمت شما سر.ران گرامی
اینجانب داداش محمد شیطونک خسته و تنها

چند مدتی دیوانه شده....حال و حوصله نداره

برای نیومدنش عذر داره و از همه شما عذر خواهی می کند

خوب من برم دیگه
تا دیداری دوباره خداحافظ

کجایی توداداشی ؟ نگرانت شدم حسابی ؟ تو این موقع شب تو نت چی میکنی آخه پسر خوب ؟

مشتاق دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:35 ق.ظ

باسلام.اول در مورد دوکلمه.عشق گیرنده وقتی است که شخص از مهرورزی خودش چیزی هم از طرف مقابل دریافت میکند یعنی یک دادو ستد وجود دارد که عشقهای جنسی از این قبیل است.. یعنی دوطرفه است .. و بنابراین شخص بامید دریافت چیزی از دیگری ... ولی عشق دهنده یکطرفه است.. هیچ چشمداشتی در ان نیست.. و البته بالاتر از عدالت و اخسان هست.. در عدالت شما نه به کسی ظلم میکنی و نه حاضری از حق خودت میگذری.. در احسان از حق خودت هم میگذری ولی با محبتی درونی لزوما همراه نیست ولی در عشق هم گذشتن از حق خودت است و هم با محبتی درونی نسبت به طرف مقابل.. و لذا جایی که فرد نقاب به چهره دارد اصلا وارد این حیطه نشده.. البته عیبی ندارد که ادمی خودش را بانجام امور پسندیده مجبور کند و لذا بر خلاف میل باطنیش .. کما اینکه در دین هم توصیه شده که مومن در ظاهرش بشاش است و اگر حزنی دارد در درون خود نگه میدارد تا دیگری از اواسیب نبیند.. ولی بهرحال این کف کار است.. و اینکه بتوانی بحدی برسی که محبت بی چشمداشت نثار دیگران کنی اوج کار.. دقیقا همانکه میگوییم.. تو نیکی میکن و در دجله انداز....واما در مورد سوال بعدیتان.. تصور من اینستکه نوع مهرورزی شما نمیتواند ازپشت نقاب باشد.. نوعی صداقت و محبت قلبی در برخوردهای شما دیده میشود که....بهر حال این حسی است که از کلمات شما بمن منتقل شده..لذا شمارا در این امر صادق میبینم... و همین هم سبب شده این خانه برایم خانه ای متفاوت باشد...

سلام . از توضیح مفصلتان سپاسگزارم . بخصوص جایی که عشق را با عدالت و احسان مقایسه نمودید .
و قسمتی دیگر از کلامتان , که به نوعی به تایید کلام دانیال عزیز می پردازد , آنجا که می گویید دین هم توصیه می کند بر بشاشت ظاهر تا اسیبی از ناراحتی تو , بر دیگران وارد نشود ...
در مورد من هم , مانند همیشه لطف دارید . امیدوارم همینگونه باشد که می فرمایید .
ممنونم بزرگوار .

مشتاق دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ق.ظ

یک نکته فراموش شد .گفته بودید مگر نرنجیدن ممکن است.. اتفاقا یکطرفه بودن این مهرورزی بهمین معناست که شما اساسا توقعی از طرف مقابل نداری و قرار نیست از او چیزی بگیرید.. قرار است شما در دجله بیندازی!!و لذاست که بنظرم چنین امری در فضا وسپهر دین امکان دارد.. یعنی جایی که شما نیاتت خدایی است..و اینستکه کاررا سهل میکند.. در حقیقت شما نیروی خودت را از انجا میگیری.. و انوقت است که میگویی.. وفاکنیم وملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن... ...لحظات اذان صبح است.. خدارابحق همین لحظات میخوانم که نیات مارا خالص گرداند...

نه در مورد مهربانی ها , که گاه رنجش ها از برخورد دیگران پیش می آید , هر چقدر هم یکی مانند من , توقعش را بر مبنای ظرفیت دیگران پایه ریزی کند , یا اساسا توقعی نداشته باشد , باز هم گاهی رنجشهایی سراغ دل آدم می آیند که باعث آزردگی می شوند .
باید سعی کنم همان هم به حداقل خود برسد تا حذف شود ...
ممنون از نیایش های همیشگی تان .

سمیرا دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

همیشه از آدمهای دورو و نقاب زن و نقاب دوست بدم میومده..یعنی ترجیح میدم یه نفر با خنجر وایسه روبه روم واونو تا دسته فرو کنه تو قلبم اما از پشت سر بهم خنجر نزنه...تا این حد بدم میاد..مخصوصا آدمهای حقیری که چون توان مقابله رو در رو رو ندارن خاله خانباجی میشن و پشت سر آدم صفحه میذارن....اما تو عزیز......همه یکرنگی و مهر و عشقی...محاله کسی رو دوست داشته باشی و اون به هزار ویک روش متوجه دل پرمهرت نشه...ناراحتیتو تاحالا ندیدم یعنی ندیدم از دست دوستات ناراحت باشی و اونا متوجه بشن بس که زلالی.....

این تنفرت از دورویی ها کاملا در رفتارت هم مشخصه و انصافا کدوم آدم سالمی هست که زجر نکشه از این افراد ؟
لطف داری سمیراجان . تو خودت که آینه مهربانی هستی نازنین . شرمنده م نکن دیگه !

مشتاق دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ http://namazesobh.blogsky.com

باسلام. یک خبر. از امروز وبلاگ نماز صبح را راه اندازی کردم و میتوانید نظراتتان را یادداشت فرمایید.

سلام . بهترین خبری که می توانست خستگی ام را رفع کند ! ممنون بزرگوار . یعنی از حالا به بعد منتظر خواندن کلمات زیبای شما در هنگامه نماز صبح در وبلاگ نماز صبح خواهیم ماند ! باز هم ممنون و سپاسگزار .

فرداد دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام خواهر جان
تا به امروز یکی از بهترین توضیحاتی که درمورد "نقاب" دیدم در فیلم"چشمان باز کاملا بسته "اثر استنلی کوبریک بود...
راستش من زیاد اهل شرکت در مباحثه نیستم و علاقه ای هم ندارم.اما به شمارسما اعلام می کنم برای زندگی کردن درمیان آدم های مدعی که دور ازجون شما زیادتر از زیاد شدند یک نقاب سنگی و سخت به چهره ام زدم ...نقاب مردی که می خندد
و ابایی ندارم از بیانش در هر محفلی.
و روزی که این نقاب از چهر ه ام بیفتد قطعا تحملم سخت خواهد بود...
به خاطر:
آدما...آدما....
امان...امان...
حرف کجا و عمل کجا...
ادعا...ادعا...
همه پوچ...(دوراز جون شما و امثال شما)
اینو روزگار بهم یاد داد که آموزگار سختگیریه.
....
البته متاسفانه زود به زود این نقاب می افتد....
راستی چسب محکم سراغ ندارین؟
....
برقرار باشی خواهر بی ریای من.

شما عمرا بلد باشین نقاب بزنین برادر ! هر چند نقابی هم اگر باشه " مردی که می خندد " باز هم نشانه دل مهربون شماست ! اما سنگ دلی ؟! عمرا به شما نمیاد ...

ضمنا شما همینکه حضور داشته باشین و نظرتون رو به ما بگین , کلی خوشحالمون می کنید , دلم نمیخواد کاری رو که دوست ندارید انجام بدین داداش هنرمندم !

مذاب ها دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

سلام آبجی سهبا....
شکی نیست که انسانها با همدلی و با دوستی های صمیمانه و صادقانه زندگی بهتر و زیباتری خواهند داشت...
شکی نیست به آرامشی که به سبب داشتن دوستانی عزیز و ارجمند بر دل مینشیند و آنجا که بار سنگین ناملایمات و روزمرگی های زندگی طاقت را میفرساید قلب تپنده ی دوست ها دلمان را گرم میکنند و توازنی میان احساس ها آزار دهنده و احساس خوشایند حضور دوستان برقرار میسازند...
شکی نیست که باید با هم بودن را تصمیم بگیریم و بر این باهم بودن ها متعهد باشیم ، اما میان همه ی غنچه های شکفته ی دوستی ها و همدلی ها در باغ زندگی ، بازهم آفت ها هستند که بجان ریشه ها و ساقه می افتند ....
بازهم لابلای این همه باورهای سبز دست هایی هستند برای چیدن ، چیدن باورهای سبز ، گل های شکوفیده حس قشنگ دوستی...
و چاره ایی نیست....
یا باید آنقدر این ریشه ها و ساقه های ترد محکم و تنومند باشند که دندان تیز آفت ها را یارای جویدنشان نباشد و یا اینکه نشست و منتظر منتظر جویده شدن ماند....
چاره ایی نیست ...
همان که قبل تر از این گفته بودم ، (( آنقدر در روزمرگی های ما دوست داشتن ها را هرز کاشتند و هرز نمایاندند که دیگر وقتیکه میخواهیم صادقانه بر باورهایمان سنجاقشان کنیم و بر کارت پستال هایی بنویسیم شان و به دل های هم پست شان کنیم دستمان برای نوشتنش نمیچرخد و مدادهامان برای لغزیدن بر برگها و نوشتنش نمیغلطند بلکه میلنگند و زبان هامان در زنجیرهای محکم تردید برای بیانش گرفتار میشوند ))

سلام برادر آسمانی ام .
می دانم و قبول دارم که حتی در زیباترین باغ های گل هم , آفتهای گلها یافت می شوند , یا که نه , هر گلستانی , وسوسه ای می شود برای دیگرانی که بیایند و بچینند شاخه هایی از گلهای دوستی را . اما شما بگویید برای مقاوم شدن ساقه های گلهایمان که با اشک چشم و خون دل آبیاری شان نموده ایم چه باید کرد ؟ یا برای محافظت از آنها چه اقدامی از ما برمی آید ؟
آیا صرف وجود چنین مزاحمتهایی در راه دوستیها , باید باعث شود که هیچ بذری از دوستی کاشته نشود ؟!
شما بگویید برادرم , راه حل شما در این زمینه چیست ؟ سکوت و بی تفاوتی ؟ یا اصرار بر خواسته حقیقی دلهایمان ؟ یا راهی دیگر سراغ دارید ؟

مهرداد دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://kahkashan

خداوند دو عضو را در چهره ی انسان آفرید که قابل ترین هنر پیشه گان نیز از پنهان نمودن چهره و عمق درونشان در زمانی که این دو عضو زبان میگشایند ،عاجز مانده و من ِ واقعی خود را نا خواسته عیان می کنند .
شایددر خیالی باطل است هر آنکه فکر میکند در زمانی که چهره ی غیر واقع خود را به نمایش گذاشته و به تعبیری نقاب بر چهره افکنده ، تغییرات ساختاری ، حرکات آکروباتیک وغیر قابل کنترل مردمک وحالات مشکوک چشمان و تغییر شکل لبان را دردر لحظه استفاده از نقاب نامرئی و استتار چهره ی اصلی خود ، می تواند در ید قدرت خود حفظ و تسلیم دربند افکار شیطانی خود نگه دارد.
و این است قدرت بیکران الهی که برترین ساخته های دست بشری را بدینگونه به تحدی میطلبد و این از نشانه های بارزیست که در همه حال من ِ راستین خود باشیم که چیزی بر خداوند پنهان نمی ماند...
..............................
سلام خواهرم

نه چشمها هیچگاه دروغ می گویند , نه حس آدمها ! که اگر همیشه راهت , راه صداقت باشد و محبت , حست با تو آنقدر صادق هست که بتوانی دروغ و راست را تشخیص دهی !
پس کاش هیچگاه فراموش نکنیم که هیچ چیز نه بر خداوند و نه حتی بر دیگران , پنهان نمی ماند , مگر باز هم خواسته خداوند باشد ..

سلام برادرم .

سایه دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ

امروز نبودی خانوم ؟!

قربونت برم سایه جانم . نبودم عزیز . خوبی شما مهربون ؟

هیچ دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ب.ظ http://mindzeinab2009.blogsky.com

..خلل پذیر بود در جهان هر بنا که می بینی به جز بنای محبت که خالی از خلل است . ...صفای نفس و نگهداری از این گوهر لطیف که امانت خدا است در نزد ما نخستین کارویژه ی ما در جایگاه انسان است ....انسان بودن و انسان ماندن و انسانی زیستن و انسان شدن چیزی جز عشق ورزیدن و پیوسته از چندگانگی ها ی عارض بر ذات به یگانگی حق پناه بردن نیست ...و این همه ی ان چیزی است خواسته یا ناخواسته همه ی ما به حکم توحید افعالی در پی ان هستیم خواه بدانیم و خواه ندانیم واگر از توهم نادانی رها شویم انگاه چه شور و شوق و عشقی برپا خواهد شد همان که ما در کنه جان خویش در حسرت و ارزوی یک قطره و یک لحظه و یک لمحه ی ان این همه خود را به اب و اتش می زنیم ..واحسرتا علی ما فرطت فی جنب الله ...و خانه ی شما جایی است که نوایی دل انگیز از این شور و شوق الوهیت ادمیزاد در ان به گوش می رسد ...و نمای وصل جانان هرچند در اپیزودی بسیار کوتاه به نمایش در می اید ...

پناه بردن از چندگانگی های ذات به یگانگی حق ... انسان ماندن و انسانی زیستن ... صفای نفس و نگاهداری از این گوهر لطیف به امانت گذاشته شده در نزد ما ....
کاش بیاموزیم و بمانیم در این مسیر , که عشقی هم اگر اتفاق می افتد , در سایه اینگونه بودن و اینگونه شدن است . ممنون استاد بزرگوار . شما همیشه با لطف بسیارتان مرا شرمنده خود می نمایید . سلامت و شادمان باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد