سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

همزبان محرم


نخواهی کاست گرباوصلِ خود،بارغم مارا

خدا افــــزون کند درهجرتو ، صبرکم مارا

 

عدم فرسوده جانی از وجودِ ما به جا مانده

سیه کن جامه، گرخواهی گرفتن ماتم مارا

 

تومی گویی مرا،درلحظه بایدزندگی کردن

ولی هجــــرتومرگ اندود دارد هردم مارا

 

اگرزلف پریشان تو خواهـد سرکشید ازمن

که سامان می دهد ازلطف، کار درهم مارا؟

 

مکدّرشد زلال ِخـــاطرم از گفته ی ناصح

به هم زد لکّه ی ابـــری، صفای عالم مارا

 

به حرف ما،به غیرازدل،که گوش هوش بسپارد؟

خــــــدا از مـــا نگیرد همــزبان ِمحرم مارا

 

همان گیرم که گردون دست بردارد زکجتابی

نخــــواهد داد هــــرگزراستی پشتِ خم مارا

 

دگــــربدرود ای بــــالین گل! ای بسترسبزه

که قصدعــــالم بالاست درســـــر،شبنم مارا

 

محمّد قهرمان 

1388/10/21 


پی نوشت :

بسیاری به زندگی شما پای می گذارند و از آن خارج می شوند . ولی تنها دوستان واقعی اند که بر قلبتان رد پایی دائمی بر جای می گذارند .

نظرات 57 + ارسال نظر
حمید اسکندری تربتی جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ب.ظ

سلام

ببخشید که سر می‌زنم
البته به قول مکالمه آخر فیلم "سوته دلان"، "تمام عمر دیر رسیدیم"

به هر روی
مثل همیشه بسیار زیبا بود
لطف و سایه‌ی شما مستدام

یاحق

سلام . مهم رسیدن است , حتی اگر دیر ! خوش امدید . و ممنون .

حمید اسکندری تربتی جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:22 ب.ظ

سلام

تصحیح کنم:
بخشید که "دیر" سر می‌زنم
در دیدگاه درج شده‌ی پیشین، "دیر" از قلم افتاده بود
یاحق

متوجه شدم , باز هم ممنون . و در پناه حق باشید همیشه .

راستی , سئوالی برایم پیش آمده که همینجا می پرسم از خدمتتان , شما در بازی شب یلدای جوگیریات شرکت کرده و فایل صوتی فرستاده بودید ؟

حمید اسکندری تربتی جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام

لطف دارید
در پاسخ سؤالتان که کمی پاسخ دادنش برایم عذاب آور است باید بگویم:
بله، شرکت کرده بودم
البته بعداً پشیمان شدم
اگر گوش ندادید، که خوش به حال هر دوی ما
اگر هم گوش دادید که بدا به حال من، و عذر می‌خواهم از اینکه وقتتون رو هدر دادم
به هر روی خطا از افراد کوچک و نادان و بخشش از بزرگان است

یاحق

بازم سلام .
اختیار دارید . کلی لذت بردم از شنیدن صداتون . اتفاقا من اون زمان همه صداها رو دانلود کرده بودم , ولی گوش نکرده بود م , مگر تعدادی رو .
بعد یکی دو روز پیش , فایلش رو باز کردم و یهو با دیدن اسم شما , چشمام شیش تا شد ! گوشش کردم و چون هیچ معرفی ای از جانب شما صورت نگرفت , حدسم به تقریب یقین مبدل شد ! فقط خواستم مطمئن شوم , که شدم !
ممنون از حضورتون توی بازی و شعر زیبای عارف ( اگه اشتباه نکرده باشم )

حمید اسکندری تربتی جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ب.ظ

با سلام مجدد

چه بگویم؟
این هم از خوبی و لطف شماست که با امیدواری دادن ذره پروری می‌کنید

تنها در مورد شعر که فرمودید "عارف" باید بگویم که:
اگر منظورتون شاعر شعر اون دو بیت است که و منظورتون از "عارف"، مرحوم "عارف قزوینی" است که طبق تحقیقات بنده شاعر، "علی اکبر شیدا" است (البته مطمئن نیستم)
اما اگر منظورتون خواننده‌ی اصلی تصنیف است و "عارف" اشاره به خواننده‌ی "سلطان قلب‌ها" است، که باید بگویم خیر. کار من صرفاً تقلیدی بود از کار استاد شجریان و این کاری است که هر از گاهی چند انجام می‌دهم. حال اگر "عارف" یا خواننده‌ی دیگری نیز این تصنیف را اجرا کرده است، من اطلاعی ندارم. این قطعه در مجموعه‌ی (آلبوم) "رسوای دل" ارائه شده است و البته فکر می‌کنم بازخوانی یک کار قدیمی است.
بنده اساساً هیچ موسیقی جز موسیقی ایرانی آرامم نمی‌کنم و در بین خوانندگان این حوزه نیز علاقه‌ی خاصی به شیوه‌ی آوازی استاد شجریان دارم.

فکر می‌کنم نوشته‌‌ام زیادی کتابی شد و البته بسیار طولانی. ببخشید
التماس دعا

یاحق

و با علیک مجدد .
اختیار دارید بزرگوار , زیبایی رو باید معترف شد و انتشار داد .
با عرض شرمندگی باید عرض کنم خدمتتون همون برداشت اول درسته و من اشتباه کردم ! یعنی اشتباها شاعر شعر رو به جای مرحوم علی اکبر شیدا , زنده یاد عارف قزوینی تصور کردم ! ببخشید شما !

ضمنا خدای ناکرده , هنوز یه ذره شم موسیقاییم به جا هست که تفاوت سبک استاد شجریان رو با خواننده سلطان قلبها دریابم ! شرمنده ترم نفرمایید قربان !

خوشحالم که سلیقه موسیقایی مون شبیه هم هست . با این حساب ترانه در حال پخش از بلاگ رو , تصنیف چهره به چهره استاد شجریان رو می شنوید ؟

حمید اسکندری تربتی جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ب.ظ

سلام مجدد (باز هم)

ببخشید، من قصد توهین نداشتم. در حقیقت آنچه نوشتم نشان دهنده‌ی کج فهمی و کوته فکری بنده بود و نه عدم درک شما از موسیقی (شما با این جملاتی که نوشتید بنده رو شرمنده کردید)
در مورد "چهره به چهره" هم، البته بسیار زیبا و خاطره انگیز بود. مدت طولانی بود که گوش نداده بودمش.
من هم از این نزدیکی سلیقه در این حوزه خوشحالم
به امید دوستی پایدار در این سایه سار، و در سایه‌ی حضرت حق.

شب خوش
یاحق

اختیار دارید بزرگوار . این از اشتباهاتی بود که جای شرمندگی زیاد داره ! باید برم و از جناب شیدا عذرخواهی کنم ! عارف قزوینی حتما خوشحال خواهد شد که این شعر منسوب به ایشان شود !

خوشحالم که خوشتان آمده . من هم به امید تعاملات خوب اندیشه و کلام در این سرا .
سلامت باشید . لطفتان مستدام . در پناه حق مانید مانا !

طهورا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ب.ظ

امشب به دنبال رد پایی از عشق ورق می زدم دفتر کلاس را...چشمم افتاد بر تخته سیاه کلاس که حرف عشق روی آن حک شده بود ..رد پای استاد دل و شاگردانی عاشق ...تمام تخته را خواندم و دلم دوباره تنگ شد برای گفتن یک ...احبک یا الله ...برای یا رفیق من لا رفیق له...برای انت الخالق و انا المخلوق و ...دلم ...و اشک ...ممنون سهبا جان که تخته را پاک نکردی .

به خاطر شما رفتم و باز خواندم و ...
عمه دلم تنگ است برای همه آن روزهای غریب قریب به دل ! کاش میشد حفظش کرد با همان رنگ و بو !

Mehdi یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 04:48 ق.ظ

سلام و عرض ادب،
برخی از کامتها و پاسخها رو در مورد کلمه عشق دیدم، و با اینکه تا به حال از ترسم جدی به این کلمه فکر نکردم اما مطلبی به ذهن امد که دوست دارم با شما مطرح کنم.
خوب که فکر میکنم احساس میکنم عشق در نتیجه حضور پر رنگ معشوق در نطر عاشق هست که معنا دارد، در واقع این دو در عین فرضا جدایی هم یکی هستند! که اگر غیر از این باشد عشقی در میان نیست.
شاید بتوان برای عشق واژه حضور را بکار برد، حضور دایمی و پیوسته معشوق در دل عاشق و یا احساس حضور دایمی عاشق در محضر معشوق. یه طوری که عاشق بجر معشوق نمیبیند.

نمیدونم ولی فکر میکنم اگه تعبیر عشق به شرح بالا باشد اونوقت با رسیدن به هم دجار روزمرگی شدن و یا مدفون شدن عشق به سوال بدل خواهد شد.
البته این حقیقت که در عشق زمینی انسان امکان تطور درش هست هم در تفسیر و تحلیل این واژه موثر هست. اما در عشق معنوی این تطور کمتر دیده خواهد شد.

از اطاله کلام هم عذر خواهی میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد