سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

سی و هفتمین برگ انتظار

این گل نرگس هدیه دوستانم هست و اینم کیک تولدی که زحمتش رو کشیدند !

سی و شش برگ ورق خورد . گامی دیگر برداشته شد به سمت مقصد . مقصدی که منتهاست , اما انتها نیست . که انتهایش حضور آن لایتناهی ست و چه زیبا می شود اگر مقصد و مقصودمان از ورق خوردن برگهای زندگی مان , رسیدن به آغوش آن عشق و معشوق حقیقی باشد . که اینگونه اگر بنگریم , اینگونه اگر زندگی کنیم , با یاد او اگر نفس بکشیم و به عشق او اگر برگ برگ زندگی مان را ورق بزنیم , رنگ زندگی مان آسمانی می شود و شوق حضور در کنار او , رفتن را و رسیدن را طعمی زیبا می بخشد از عشق . که وقتی می دانی جاده ای را می پیمایی به سمتی که نهایتش نگاه اوست و حضور او , سختی اش را به هرگونه که باشد تاب می آوری و از چشم اندازهای زیبای دیگر جاده ها چشم می پوشی , وقتی مقصدش , مقصود دیگریست .

و چه سخت می شود اگر برداشتن هر گام به سمت مقصد , علاوه بر رقم آن , حسرتهایمان را نیز بیفزاید و کوله بار گناهانمان را سنگین تر نماید و قدمهایمان را سخت تر ...

و من این بار در آغازین سطرهای سی و هفتمین برگ دفتر زندگیم , این آرزو را یادداشت میکنم و از او می خواهم که لحظه هایم را تنها با رنگ عشق خودش آغشته کند و مرا از هر آنچه غیر خود رها سازد که دیگر تاب دلبستگی های این دنیای فانی را ندارم . چرا که می دانم این دنیا هیچ دلبستگی ای را نشاید و هیچ ماندنی را نپاید . پس چه بهتر که دل را تنها محلی برای او قرار دهیم که تنها پاینده سزاوار دل هموست و جز او هیچ نه ...

و باز هم تکرار می کنم دعای همیشگی ام را :

خدایا چنان کن سرانجام کار                 تو خشنود باشی و ما رستگار

 

دو روز پیش , بسته پستی ای به دستم رسید , کارت تبریک ساده ای در میان و با این مضمون :

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت      آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت           جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی       که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

نمی توانم پیامم را به گوش ارسال کننده اش برسانم , اما کاش می دانست چه غوغایی در جانم می افکند هر سال , با این هدیه های غریبش !


این دسته گل هم هدیه دوستان عزیزم و اون صندلی سنتی هم کادوی تولدشونه .

پی تولد نوشت :

این پست قرار بود عصری منتشر بشه . نشد ! توی ذهنم عکسی بود که باید درستش میکردم ,  نرسیدم . با دوستان عزیزم , ساعت 6 قرار داشتم . رفتم واسه جشن تولدی که برام گرفتند . جشن تولدی که لحظه لحظه ش خاطره شد برام . جشن تولدی که ظاهرا 5 نفره بود , اما ...

اما باید می بودید و می دیدید حال و هوای منو وقتی با ابتکار قشنگ سمیرای مهربونم , صدای تک تکتون رو می شنیدم ! یه لحظه لبخند , یه لحظه بغض , یه بار فریاد , چند قطره اشک ... نمیتونم بیان کنم و اصلا نمیشه بیان کرد وقتی صدای شیدا رو و صاحب عزیزش رو , برادرم فرداد , رو شنیدم ! نمیتونم حس و حالم رو از شنیدن صدای رویا و اون ابتکار قشنگش , صدای مهتاب , بیان کنم . نمیشد بغضی رو که آناهیتا برام ارمغان آورد پنهان کنم .  نتونستم لبخندم رو از شنیدن صدای آستیاژ پنهان کنم . نشد حس قشنگ شادی نشینه توی وجودم از شنیدن اون قطعه هنرمندانه مانا و اردک بزرگوارم . چطوری بگم با شنیدن تک تک صداها , سپهر و سایه و  افروز و علیرضا , منیژه , آقا بزرگ و یلدا , کیارش , میکائیل و دوتا سمیراهای عزیزم چه بر من گذشت و من چطور میتونم تشکر کنم از سمیرای عزیزم و همسر همیشه همراهش  , از سپیده مهربونم و از میکائیل به خاطر خلق این لحظات قشنگ . باور کنید زبونم قاصره . باور کنید هنوز بغض دارم و هنوز نمیدونم چی بگم و میدونم که نمیتونم قدردان لحظه های قشنگی که برام ساختید باشم . میخوام بدونید همه تون در کنار ما بودید , حتی اونهایی که نشد صداتون رو بشنوم , که یادتون با ما بود , حتی اگه از سعادت شنیدن صداتون بی بهره موندم . ممنون همتونم . الهی شادی میهمان همیشگی لحظه هاتون باشه , که این خاطره قشنگ رو برام ساختین .

از داداش محمد عزیزم که دو روزه خونه دوستام رو به هم ریخته به خاطر برگزاری تولدم ممنونم . از داداش مهدی عزیزم و باران دوست داشتنیش ممنونم که برام تولد گرفتند و از برادر خوبم , دانیال عزیز , که با قلم و هنرشون مثل همیشه منو شرمنده خودشون کردند . باور کنید نمیدونم چی بگم . ببخشید قصورم رو و بپذیرید تشکرم رو از عمق دلم .خدا همه شما رو نگه داره برام که انگیزه بودنم هستید . باز هم ممنونم .

از همینجا ورود داداش حسن گلم رو هم به فضای بلاگستان تبریک میگم و از هدیه قشنگی که واسه تولد من آورده تشکر می کنم . مرسی داداش کوچولوی ساکت همیشه من .


خب من چی کنم با این کیک خوشگل خوشمزه ؟ نمیشه خوردش که  آخه  ! دلم نمیاد خب !


پی تشکر نوشت :

راستش هیچ جور نمیتونم تشکرم رودر قالب کلمات بیان کنم از این موج مهربانی که ایجاد شده در این فضا و من جز اشک و لبخند توامان , هیچ ندارم درخور محبتهای بی شمارتان . ممنونم از همه . یادداشتهای مهربانیتان را خواندم عزیزانم :

سمیرای مهربون , میکائیل , آقا بزرگ , اردک بزرگوار , فائزه عزیزم , آقا بابک عزیز , سایه نازنینم  , سعیده نازدونه , سپهر آسمانی , مانای نازنین , گل نیلوفرم , کیارش عزیز , داداش حمید گل و مهرداد کهکشانی , فریناز قشنگم و داداش فرداد بزرگوارم .

سپاس بی نهایتم را بپذیرید .

نظرات 111 + ارسال نظر
داداش محمد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ق.ظ http://www.sayehsarezendedi.blogfa.com

ابجی فریناز اگه بفهمند
زنده زنده رندم میکنند

حالا بیا
دست دست
دست دست

بیا قرش بده،بدو بیا قرش بده

بدو قرش بده:
حالا بیا اهنگ دونه دونه:
بیا بیا
بیا
دونه دونه
دونه دونه
دونه دونه
نگاه تو منو میخونه
کی میتونه دل منو اینجور بلرزونه
دونه دونه
این نگا های عاشقونه
ما رو اخرش به دیونگی میکشونه
هیچکی نمی تونه
این عاشقونه
دل منو با یک نگاهش بلرزونه
عاشق دیونه
بی تو نمی مونه
خودتو می دونی
قدرتو میدونه
دونه دونه دونه دونه دونه دونه
ازخدا پنهون نیست
از تو چه پنهونه
با داشتن بازم نگرونه
هر چی خوشبختیه
مال هر دوم مونه
نمی زارم هیچی تو رو بلرزونه

حال کردین
بابا منو دست کم گرفتین

وای محمد ! الان کمیته گشت سایبر میاد من و تو رو با هم می بره ! آرومتر داداشی !

میلاد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ق.ظ

دوباره سلام و دوباره تبریک خواهر بی نظیر

میشه لطف کنید بگید این بنده حقیر برای خواهرم چه هدیه ایی می تونم تهیه کنم چون مشتاقانه دوست دارم انجامش بدم

البته یه حدس هایی زدم ولی بازم شما بفرمائید تا بنده اگه در توانم بود با جان و دل انجامش می دهم

من مشتاق شنیدن هستم

بازم تبریک بازم تبریک بازم تبریک

سلام میلاد عزیز . بازم ممنون از تبریکت .
خب حدست درسته ! ایجاد یه خونه خوشگل مجازی که ما بتونیم بیایم و نوشته های قشنگت رو بخونیم . قبول میلاد عزیز ؟

فریناز سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

محمد!
کجایی پس؟

میگم بانو این نظراتت تاییدیه نمی شه واست تولد گرفت که!

خب پس چطوری بیایم دست دست هورا هورا تولد بگیریم آخه؟

اصلا باید یکی برقصه
به من کیک نرسیده باید رقص برسه
من نمی دونم
محمد یالله ببینم

بدو بیا خانوم گل . محمد رو اجازه بدی دیگه اینجا رو به هم می ریزه ها ! تو رو خدا مراقب این داداش کوچولوی ما باش ! جو نگیردش یهو !

منیژه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

فدای تو...منم دلم برای دیدنت می تپه عزیززززززززززززززززم...

کی میاد اونروزی که همه با هم دور هم ، گل بگیم ، گل بشنویم ؟!

سارا.:: زندگی من و همسرم::. سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ http://zendegi-manoto.blogfa.com

تولد مبارک عزیزم. البته ببخشید با یه روز تاخیر

تاخیر نداره عزیز . به موقع هست تبریکتون . ممنونم .

آناهیتا سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ

نمی دونید با خوندن احساسات زیبای دوستانتون چه انرژی مثبتی گرفتم...خوش به حال ما که در این دنیای مه گرفته چشمه ی معرفت و ایمان و پیدا کردیم.
به والدینتون تبریک میگم بخاطر پرورش و تربیت چنین دختری.
راستی خواهری گلم می دونم " بغض " ارمغان خوبی نیست.کاش لبخند به لبتون می آوردم اما من و شما خوب می دونیم این بغض به چه معناست...بعضی از اشک ها از سر شوق جاری میشه...شوق نزدیکی دل ها، درک کردن ها...

نمیشه برای کلمات یه چارچوب بسته خاص درنظر گرفت آنای عزیزم . نمیشه بغض رو و لبخند رو با معنای متبادر به ذهنش مجسم کرد همیشه . گاهی یه بغض , شادی غریبی رو به جانت هدیه میده , گاهی یه لبخند تلخی بی پایان ...
و من و تو میدونیم اون بغض چه معنایی داشت . بازم ممنونم ازت عزیز .

خانمک سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

سالروز تولد قشنگت را با رقص سفید برف ها همچون سفیدی دلت بر اسمان قلبمان جشن می گیریم و صمیمانه فصل شکفتنت را تبریک می گوییم

نازنین بانو میلادت مبارک

تبریک یه دوست که دورا دور و از طریق کامنتای زیباتون برای دوستان شما رو شناخت رو پذیرا باشید

سلام عزیز . ممنونم مهربون . لطف داری شما .

داداش محمد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ

http://up.iranblog.com/images/77474123695649183843.jpg
اینم کیک تولد
فقط ابجی اگه میشه بزاری تو این پست
من مجاز نیستم
باید دوباره اپلود کنم

مرسی داداش . من کیک اصلی خودم رو که عوض نمیکنم دیگه !‌میذاریم تو وب داداش حسن . خوبه ؟!
قربون تو و مهربونیت .

اگه گفتئ سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ

روز تولد تو روز طلوع شادمانئ و زئبائئ است.
روز تولد لبخند امئد مهربانئ و ائنده.
روز شادمانئ شابرک ها از شکوفائئ ئک غنچه
تولدت مبارک.
بئ نوشت:ببخشئد ئ ئ شده.

خوش اومدی خانوم گلم . فدای این شیطنت هات بشم من ....

مرسی یگانه جونم . عزیز دلم ....
حالا اگه نبخشمت چی میشه ؟!

آناهیتا سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ب.ظ

وااااااااااااااااای نرگس جون شما با این هدیه ای که از میلاد خواستید زدین به هدف
واقعا هیچ کس توانایی این کارو نداشت
امکان نداره میلاد قبول نکنه
هیچ کس به ذهنش نمی رسید
آفرین به این هوش و توجه.

یعنی نتیجه میده آناهیتا ؟!‌اگه این کار انجام بشه خودم شیرینی پخش میکنم تو بلاگستان !

دانیـالــ سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://d.blogsky.com

مبهوت مانده ام چرا نمیشود با یک تبریک ساده تمامش کرد
شاید چون خدا را دوست داری ، ما هم اینقدر زیاد دوستت داریم

من هم مبهوت مانده ام اینجا چه خبر است این یکی دو روزه ! شما میدانی برادر ؟! گیج شده ام حسابی !

هاهاها سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ

مممممممممممممااااااااااااممممممممممممماااااااااااااااننننننننننننننننننننننن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جون مامان ؟! فدای عصبانیتت بشم من ! خب کسی نمیشناسدت که اینطوری عزیزی !

نازنین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ب.ظ http://rainy1989.blogsky.com

سلاااااااااااااام بانو
خوبین
واااااااااااااااااااااااااااااای من نمیدونستم شما هم دی ماهی هستین
پس با این حساب 6 روز از من بزرگترین

تولدتون هزاااااااااااااااار بار مبارک
امیدوارم تولد 100000000000000000 سالگیتون رو با شادی و سلامتی در کنار عزیزانتون باشید

من الان از دانشگاه اومدما
همین الان امتحان دادم

میرم خونه باز میام پیشتون حتما
فعللا بنو

ای جااااااااانم ! یه شادونه دیگه هم داریم که ! حالا من چطوری بین تو و فریناز تفاوت بذارم عزیز مهربون من ؟!
خوش اومدی عزیز . ممنون از تبریکت .

ئگانه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ب.ظ

لالالالالالا
مامان بائد برا رمتبم جائزه بدئا

باشه مامانی ولی این به چه زبونیه که تو داری می نویسی ؟؟؟ زبون وایو ؟! خب بلد نیستی برو بشین پای سیستم بچه !

بزرگ سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ب.ظ http://navan1.blogfa.com

سهبا اگه میشه پست بعدیت گزارش جشن دیشب و امروز باشه

گزارش جشن ؟ نوشتم که آقا بزرگ . دیگه نمیدونم چطوری بنویسم آخه !

فریناز سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

آفرین محمد

نرگس جون داداشات خیلی پایه ان ها

رفته دونه دونه میخونه

محمد باید بری زمستون رو بخونی

زمستوووووووووون
فصل تولد تو
می خونم
فقط به خاطر تو



محمد منتظرما
با قر البته

نرگس جون شما بشین فقط نیگا کن

چه شود !!!! فقط محمد برو خداخدا کن مامان از اینورا رد نشه ها !

ساجد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ

تولدتون مبارک باشه
دیگه ببخشید در این شکلک ها گل نبود بفرستم

به به ! چه عجب از برادر ساجد بزرگوار ! همین تبریک بدون گل هم از شما شنیدن دارد برادر ! ممنون .

فریناز سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ

چرا؟
خب دست مامانتونم میگیریم

محمد رفتی خوابیدی؟

تولد خواهرته ها



وای نه ! پای مامان رو وسط نکشین فریناز ! از من گفتن بود !

فریناز سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:22 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

نرجس جون
رفتم به دو سال پیشت

درخت سیب...

الان خودت مثل اون درختی
درختی که باردهیش، از جنس مهر و محبت و زلالیته
درختی که سیب های قرمزش دل های زیادی رو پر از امید میکنه...

حالا فهمیدم تو یه هدیه ای
یه هدیه از خدا


از قلب سپیدی روییدی بانو
قدر خودتو بدون
قول؟




فدای تو بشم شادونه خانومم . باشه من قدرت رو خوب خوب میدونم !
بازم ممنونم .

کیانا سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام نرگس بانووووووووووووووووووو
تووووووووولدتون مباررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررک
ایشاا... همیشه شاد و سرزنده باشین و دلتون شاد شاد

سلام عزیز . ممنونم مهربون . سلامت باشی و شاد.

میلاد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ

یا قمر بنی هاشم م م م

مارو باش فکرر کردیم خواهرمون می خواهد براش هدر درست کنیم، فکر نمی کردیم از این هدیه های سخت سخت بخواهد

بعد آناهیتاهم این وسط پیدا بشه ذوق کنه و بشکن بزنه که یه نفر به یه شیوه خیلی ماهرانه میلاد گیر انداخته برای وبلاگ زدن

آخه من الان چیکار کنم با این هدیه ای که ازم خواستید

خدایش خیلی سخته خواهری اما این دل لامصب میگه نمیشه روتون زمین بندازم، باید ایندفعه جدی بهش فکر کنم، فقط تورو خدا یکم بهم فرصت بدید

جدا نمی تونم روتون زمین بندازم چون به عنوان هدیه ازم خواستیدش

قول میدم بهش خوب فکر کنم و اگه تونستم با خودم کنار بیام این کارو انجام بدم، اینم یادتون باشه اگه انجام شد بدونید بخاطر درخواست شما به عنوان هدیه بوده چون به عنوان معلمم دوست دارم این هدیه رو بهتون بدم قلبا

یا ابوالفضل العباس ! چی شد آقا میلاد !!!

ای جانم ! ببین قبول کردی دیگه ! فکر کنم و کنار بیام و از این حرفا دیگه نداریم میلاد عزیز . آفرین برادر خوبم . منتظرم آدرس بگیرم زود ...

ممنونم عزیز .

فرداد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

به به به به...چه خبره اینجا
خدا روشکر که با بهترین بهانه یعنی تولد یک دوست بزرگ همه مون خوشحالیم...
خواهرجان
تولدت مبارک
...خدا نگهدارشما باشد و عمر باعزتتان دهد.
از اینکه نسبت به ما اظهار لطف کردین تشکر...خدا روشکر که خوشتون اومد...
شادی و سلامتی شما آرزوی ماست.

به به ! به به ! داداش بزرگ مهربون بالاخره رسیدین ! تاخیرتون بابت چی بود داداش ؟ حالا خوبه من هوای داداشم رو دارم و کیک نگه داشتم براتون , وگرنه مگه این بچه ها میذاشتن کیک بمونه براتون ؟!

ممنونم برادر . بابت همه محبتهاتون ممنونم . خدا نگهدارتون باشه همیشه . دلتون شاد و لبتون خندون باشه همیشه .

سپیده سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ

به به چه خبره اینجا تولدتون دوباره و سه باره وهزارباره مبارک باشه
هرچندبا این کارا نمیشه ذره ای از محبتهای شمارو جبران کرد
خیلی خیلی خوشحالم امسالم کنارتون بودم

تولد در کنار شماست که مفهوم داره سمیرا ! که اگه نبودی , نمیدونم چی میگذشت به من دیروز و امروز ... خدا رو شکر که هستی ... ممنونم مهربونم .

سایه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ

ببخشید داداش حسن کی هستن ؟!
می شه بیشتر معرفی کنین ؟!

داداش کوچولوی ته تغاری من , سایه جان . همونی که تو فنجون بغل محمد بود ها !

سایه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ب.ظ

فریناز اینجا ...فریناز اونجا ...فریناز همه جا

الهی سلامت باشه فریناز . کلی شور و شوق میاره با خودش .
مثل خودت ماهه . بازم ممنون هر دوتون .

مشتاق سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ

سلام. امروز صبح همون اولی که پست شما رو دیدم یه تبریک مفصل نوشتم ولی در ارسالش مشکلی پیش اومد که حال منو گرفت چون نمیخواستم دیر بشه... ولی دیگه شد ببخشید دیر شد ولی باتاخیر بپذیرید...مبارکه تولدتون... خیلی خوشحال شدم از این فضای شاد.. و چقدر همه براتون ابراز احساسات کردن...معلومه که خیلی تو دلها جا گرفتین... یادداشت صبحی نوشته بودم که در واقع تولد اصلی شما که تولد عقلی و معنویتون هست و بواسطه اون تولده که این تولد جسمانی ارزش پیدا کرده ... باید بشما تبریک گفت.. ...تولد انسانیتون.. و در مسیر انسان شدن قرار گرفتنتون... و اوج گیری دایمتون بسمت خدا... که حس عجیبی بادم میده..چون همه خوبیها قشنگیها لذات پایدار و... در اونه.. و ادمهای اینجوری تا دلت بخواد باصفان... تاثیر گذارن.. دوست داشتنمی اند.. و ماندنی... و تصور من از شما یک چنین تصوری است.. دوست داستم از نزدیک با شاخه گلی تولدتون رو تبریک میگفتم... و الاعمال بالنیات... بازم تبریک... سالم و برقرار و پر نشاط و ... باشید...

شاخه گلتون دریافت شد . ممنون بزرگوار . و چقدر محبت دارین شما به من با این نگاهی که به این خواهر کوچیکتون دارین . کاشکی یه ذره شبیه اینی باشم که میگین . بازم ممنون .

نازنین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ http://rainy1989.blogsky.com

نرجس جون
از ته ته ته ته دلم دعا میکنم
امسال و همه سالهای زندگیتون پر از شادی و آرامش و سلامتی باشه

وقتی فهمیدم دی ماهی هستین نزدیک بود از خوشحالی جیغ بکشم

بانو بازم تولدتونو تبریک میگم

مرسی نازنین قشنگم . ایشاله جبران کنم خانوم گل . منم باز ممنون .

فریناز سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:15 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

من دوباره اومدم

داشتم امتحان فردامو میخوندم گرسنه م شد اومدم ببینم اینجا هنوز کیکی مونده؟

من بازم کیک میخوام بانو


بببببببببببببه
سایه جون
از این طرفا
حال شما

میرسم خدمتتون

سلام خانوم گل . از این کیکی که داداش محمد فرستاده به نمایندگی همه خواهر برادرای گلم , طبقه سومش مونده هنوز . نگه داشته بودم واسه داداش فرداد و بقیه دوستانی که ممکنه بیان بعد این . بیا یه برشش مال شما . فقط مواظب باش یهو وزنت نره بالا خانومی ! یکی دو روز دیگه هم تولد نازنین هست و .... بله دیگه !

مریم سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:20 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

آخرای پاییز بود و هنوز زمستون نیومده بود اما دلا زودتر از سردی زمستون سرد شده بودن هیشکی حالش خوش نبود و همه از غم و فراق و دوری و تنهایی می نوشتن اصن انگار اپیدمی شده باشه دلا زیاد گرم نبود همه یه جوری غم داشتن یکی از غم خودش و یکی از غم دل دیگری خلاصه موند تا زمستون اومد و بازم دلا سرد بود حتی گرمای دل های مهربونی چون گل نرگس خنده های مهربونانه اش نتونست ... بازم گذشت تا... بیستم دی شد یه سال بود همه لحظه شماری میکردن تا بیاد این بیست دی چه خبره مگه این بیست دی راهپیماییه؟از بیست شهریور شروع شده بود داداش محمدش براش یه جشن بیست شهریوری گرفت و گفت تولد آجی نرگسمه بابا ول کن وسط گرمای تابستون تولد آجی نرگس کجا بود اما شمارش روزا علنی شروع شد تا همین امروز یا بهتره بگم پریشب حتی بعضیا دلشون میخواست جز نفرای اول این جشن باشن خلاصه گرمی دلا تو سردی زمستون بازگشت و مهربونیا هویدا شد همه اومدن و شادی کردن و تبریک گفتن و خندیدن کیک نبود شیرینی نبود اما گرمی دلا شیرینی نگاهها جای همه چی رو گرفته بود و بازم مهربونی منتشر شد بازم دلا قرص شد گرم شد خنده ها مستانه شد و آرامش برگشت
بیستم دی ماه سالروز زمینی شدن یک فرشته ی آسمانی یک همراز مهربانی یک گوهر ناب محبت و عشق یک ...(بغض) بر همه ی دوستداران آن نرگس خوش بو مبارک
عکستو دیدم توی تولدانه خانوم مهربونه وای موهاش چقدر بامزه فرفریه بگو ببینم کفشت چرا یه لنگه س پس کجا گذاشتی اون لنگه ی دیگه شو چه اخمی هم کرده دختر ناز...
تولد بابی بزرگوارتو تبریک میگم نرگس جان!وقتی دیشب گفتی قدر در کنار بابا و مامان بودن رو بدونم بغض کردم برای دوریت خانومی دلم گرفت برای غربتت عزیز دل رفتم و بابامو بغل کردم و با بغض گفتم دوستت دارم بابا حالا بیا قیافه ی باباهه رو ببین (مامان خوابیده بود و تو خواب بوسش کردم اون تعجب نکرد)
واااااااااااااااای چقدر حرف زدم برم تا ننداختنم بیرون

مرسی مریمی . چقدر دلم برای این بی ریا حرف زدنات تنگ شده بود عزیز . ممنونم ازت ...
قدردان باش حضورشون رو . سلام منم برسون به مامان بابای گلت .بازم ممنونتم .

خانمک سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:25 ب.ظ http://nabz1.blogfa.com/

به سراغ من اگر می آیید ،
تند و آهسته چه فرقی دارد؟
تو به هر جور دلت خواست بیا
مثل سهراب دگرجنس تنهایی من چینی نیست،
که ترک بردارد
مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من...

به سراغ تو خواهم آمد خانمک عزیز . ممنون که آدرس سرایت را گذاشتی این بار ... قول میدهم آنقدر آرام و سبک بیایم که خواب آرامت را آشفته نکنم . باشد مهربان ؟

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:32 ب.ظ

سلام آبجی نرگس
از شانس بد امروز از اذان صبح جلسه بودم تا الان فرصت نشد بیام با داداش محمد بیفتیم وسط کمی برقصیم ببخشید حرکات موزون اشکال نداره فقط داداش دانیال نشنوه کمی سماع داشته باشیم
میخام شاد باشم

اختیار دارین . اینجا خونه خودتونه . من سر داداش دانیال رو گرم میکنم , شما با محمد راحت باشین !

هان راستی , دو دستماله ست رقصتون , یا سه دستماله ؟ آقا بزرگ و حمید هم هستند ؟

نازنین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ

چین : 生日快樂
آلمان : Alles Gute zum Geburtstag
ایتالیا : Buon Compleanno
اسپانیا : feliz cumpleaños
یونان : Χρόνια πολλά
هند : जन्मदिन मुबारक
کره : 생일 축하합니다
فرانسه : Joyeux anniversaire
نرجس جون اینا همه دارن میگن تولدت میارک
ولی انصافا هیچی زبون خودمون نمیشه
ببخشید من مثل دوستان نمیتونم براتون زیبا بنویسم و تبریک بگم

راستی کیکتون خیلی خیلی قشنگه

ممنونم مهربون . شما به هر زبونی بگی قشنگه . کیک هم قابل شما رو نداره عزیز دل .
دلت شاد باشه همیشه عزیز دل .

دانیـالــ سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:57 ب.ظ http://d.blogsky.com

شوخی شوخی با داداش دانیال هم شوخی ؟!
نرگس جان بزن جیغ بنفشه را ...
که دوستان همچین یک سماع درست حسابی کنند !

نه داداشی ! جیغ بنفش مخصوص شماست فقط ! واسه برادر خوبم اردک بزرگوار مورد استفاده قرار نمی گیرد !
میگم داداش میشه بیاین راجع به دکتر شریعتی یک سئوال دارم ازتون ؟!

اردک بزرگوار , داداش محمد , از فرصت استفاده کنید سریع ! تا من سئوال می پرسم زود باشین فقط ها ! یکیتون هم فیلم بگیره که منم بعدا ببینم !

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:04 ب.ظ

دو دستماله صیحیح است حمیدخان جنبه تأکیدی به کار بردند همان رقص چوپی است که رقص محلی مردمان لرستان وکردستان است که نفر اول را سرچوپی می خوانند که دوتا دستمال رنگی در آسمان می چرخاند

خب در این زمینه من کاملا بی سواد تشریف دارم ! هر چی شما بفرمایید ! هنوز که داداش دانیال نیومده دوباره , فقط زود برادر !

خانمک سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:25 ب.ظ http://nabz1.blogfa.com/

نرجس عزیزم
خیلی خیلی خوش حالم کردی که اومدی
شما اولین مهمون کلبه م هستی
به دوستای دیگه هم دعوتنامه دادم امیدوارم افتخار میزبانیشون رو داشته باشم

مرسی عزیز جون

وای چقدر خوبه اولین مهمون یک کلبه باشی ! ذوق کردم عزیز . خوش اومدی ... بازم میام ایشاله !

navid سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ http://navidam.blogfa.com

tavalodeton mobarak ba behtarin arezoha

ممنونم نوید عزیز . سلامت باشی .

تنفس سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام نرگس جون
نمیدونم من آخرین نفرم یا نه ؟! اما آمدم مجددا تولدتت را تبریک بگم و آرزوی بهترین ها را برایت داشته باشم
امیدوارم سالهای سال با سلامتی و عزت زنده باشی

سلام عزیزترینم . حضور دوباره تان باعث خوشحالی بی نهایت من است . ممنونم مهربانم .
هنوز هم ادامه دارد تولد مهربان .

ایمان فرستاده سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ب.ظ http://khoongerye.blgfa.com

مهم تویی که بمانی برای بوییدن
که نیست جز دو صباح اعتبار یک گل سرخ

تبریک!

ممنونم ایمان عزیز . شعر زیبایی ست .

مهدی سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://www.baran-110.blogsky.com/

سلام عمه جون

تولدتان مبارک انشا ا... هر کجا که هستید در کنار نیا ویگانه وهمسر مهربانتان ایام به کامتان باشد


ببخشید که شاید اخرین نفر باشم که تولدتان را در وب خودتان تبریک می گویم ؛ اما اینقدر فضولی می کنم که بابام نمی تونه بیاد به اینجا سر به زنه

راستی عمه جون یه خبر خوش را در روز تولدتان فقط و فقط بشما می گویم که من راه می روم.

سلام سلام سلام به روی ماهت عمه جون . الهی من قربونت برم .
ای جااانم ! یعنی بالاخره راه رفتی خانوم گلم . فدات بشه عمه ! یادم باشه اومدم اونورا یه هدیه کوچولو بخرم برات ! ای خدا من دلم غش رفت برای دیدنت بارانم !!!!!!!

مریم سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

صبر کنین ببینم اردک عزیز حرف از دو دستماله و سرچوپی و رقص کردی شد من گوشم زنگ زد وای چه باحاله این رقص
در ضمن بتون بگم آ داداش دانی منو اذیت نکنین دلم میگیره که با خودم طرفین
حالا مثلا چیکار می تونم بکنم جز اینکه گریه کنم و هی داد بنم داداشی منو اذیت نکنین

نترس مریمی , خودم هواشو دارم ! شما هم بفرما ! مجلس خودمونیه !

دانیـالــ سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ب.ظ http://d.blogsky.com

آیا انسانیت صدایی جز این مهربانی که در این سراست
معنای دیگری دارد ؟!

شب رویایی و بی نظیری بود ،
و حتم دارم برای همگی ماندگار خواهد شد ...

بفرمایید کیک برادر ! هنوز سهمی برای شما کنار گذاشته ام !

ممنون از محبت همگی شما . شک ندارم که توان جبرانش با من نیست . باز هم ممنون .

دانیـالــ سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ http://d.blogsky.com

لبخند بزنید تا بادهای آسمان ابرها را به رقص در آورند
یکدیگر را دوست داشته باشید ولی محبت را مقید به شخص خاصی نسازید ، بگذارید محبت چون دریایی بین دو ساحل وجودتان موج بزند ...
با هم بخوانید و برقصید و شاد باشید ولی حریم یکدیگر را تنها بگذارید
مثل تارهای ساز که هر کدام به تنهایی برجایند ولی از همه آنها یک نغمه بیرون می آید ... محصول مشترک خلیل جبران !

این محصول مشترکش چی بود دیگه داداش ؟! میگما داداش دانیال , در ادامه بحث دکتر شریعتی , میخوام یه سئوال دیگه بپرسم . شما میشه بفرمایید .......

( آیکون سرگرم کردن داداش دانیال در ادامه مبحث بالا !)

سایه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ

شاید دیگه رفته باشی ولی اومدم یه شب به خیر بهت بگم و تشکر کنم

خوب بخوابی در اولین شب سی و هفت سالگی بانوی خوب و مهربون

رفتم و خوابیدم سایه جانم . میگم اینقدر راحت خوابیدم دیشب , بگو از دعای دل مهربون تو بوده ! مرسی عزیز من .

میکائیل سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ

سلام....
نمیدونم آخرین نفرم یا نه ... فقط خواستم مطمئن بشم که همه چی مرتبه و خواستم بگم که ظرفاتو شستم .. اشغالم رو بردم پایین .. خونه رو هم که بعد اینهمه بزن و بکوب و جشن و پارتی شده بود عین میدون جنگ واست تر و تمیز و مرتب کردم .. خب میدونم خیلی خسته ای ... یه روزه پر از فعالیت داشتی با داداشا و آبجی هات .....
خب بهتره بری دیگه استراحت کنی .. بقیه خورده و ریزهارو هم من جمع و جور می کنم ...
نیایش منتظر قصه شبشه ......
یگانه هم میخواد واسش دعای آخر شبو بخونی که فردا تو امتحانش موفق شه .....
بهتره قبل خواب یه سر بهشون بزنی

راستی دوتا چایی هم ریختم واستون ..... نوش جان کنید !!!


تولدت مبارک عزیزترین ....

سلام .... چی بگم به تو آخه ؟ تو که همیشه یه گوشه وایسادی و همه چی رو تحت کنترل خودت داری ؟ آخه یه ذره بیا تو هم شلوغ کن پسر ! مگه همش چند سالته تو آخه ؟

داداش محمد چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

سلام ابجی
من اپم با مست عشق
زود بیایین که فکر کنم خیلی خوشحال میشین البته به نظر من
نظر خودتون نمیدونم
تولدتون مبارک دوباره
ممنونم که این کیک تولد منم گذاشتین
ابجی فریناز تو رو خدا بیخیال
سایت ارشاد منو داره رنده رنده میکنه

چشم داداشی محمدم ! دوباره یه آتیش بازی دیگه راه انداختی عزیز ؟!

جوجه اردک زشت چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ق.ظ


مرس آبجی راجع به محصول مشترک خلیل جبران با هانتیگتون و شریعتی بپرس
حلا یک
حالا دو
قرش بده کمر رو
این شاه فنر رو




آخیش سبک شدم
مگه شده جشن تولد آبجی بدون رقص؟
داداش محمد حالا نوبت توئه
ای قشنگ تر از پریا
تنها تو کوچه نریا
یا:
سوسن خانم
ابروکمون
میخام بیام در خونتون
حرف بزنم با باباتون
.ایول چه رقصی
شاباش بدید
5000 تومن آبجی نرگس
2000تومن
آبجی سمیرا
یه گاز آقابزرگ
دمت گرم

مرسی ابجی کاری کن که داداش دانیال این کامنت رو نبینه
سوال سخت تر بپرس
بگو چرا جوجه اردک زشت پرواز نمی کنه؟
بپرس
مرسی

ای وای بر من ! موزیک و رقص و شاباش ! آخه برادر من , من چجوری چشمای داداش دانیال رو ببندم بر همه اینها ؟!
بی خیال ! شاید وادار کردیم خودشون هم یک سر ماجرا قرار گرفتند , شاید سمیرا تونست به کمک آقا بزرگ یک دستمال هم دست داداش بده !

حالا باشه دیگه , این سئوالای سخت رو هم ازشون می پرسم ! چاره چیه ؟

ممنون بابت اینهمه شور و نشاط ! الهی همیشه شاد باشین برادرم .

آرمین چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ق.ظ

تولد - تولد - تولدت مبارک - مبار مبارک تولدت مبارک - بیا شمعها رو فوت کن تا 100 سال زنده باشییییییییییییییییییی


هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تولدت مبارک آبجی گلم ایشاالله همیشه سالم و موفق و پیروزو سلامت باشی

سلام آرمین جان . خوش اومدی . ممنون از لطفت .

سمیرا چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

چه خبره اینجا؟! می بینم که همه تون افتیت رقص و دودستماله!! ضمنا دو دستماله رقص لریه عزیزان.. کردی نیست..

میگم سمیرا , قربونت برم خواهری شما یه بحث راه بنداز تو وبلاگت سر بعضیا رو گرم کن , تا مهمونای من اینورا راحت تر باشن ! خب ؟!

بزرگ چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ق.ظ http://navan1.blogfa.com


آاااااا

حالا اگه گفتی این چیه

این ریتم شروع رقص دودستماله ست دیگه لابد ؟!

بزرگ چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

اولیش منم که دستمال دستمه
دومیش یلدا بانوه
سومیش سمیرای مهربون
چهارمی آقا احسان
پنجمی اردک
ششمیش مانا
هفتمی حمیده
داریم دو دستماله میکنم
منم سر چوبیم

وای چه شود !!!‌ آقا بزرگ عزیز , ممنونم از محبت همه تون . واقعا شرمنده م ...
خدا حفظتون کنه .....
ببخشید اونوقت این سرچوبی یعنی چی ؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد