به نام خداوند آبها ، باغها و سیبها
دیشب با دنیا حرفم شد . پشتم را به آسمان کردم ،شانه هایم از سنگینی نگاه ماه و ستاره که از پشت ابرها نگاه می کردند ،بی طاقت شدند . نمی دانستم حرفم را باید به که بگویم ،یا اصلا از چه بگویم . باور کن گاهی از کنار مادرم می گذرم و او را نمی شناسم . گاهی از جلوی خانه رد می شوم و بعد حیران ،به دنبالش می گردم . حتی به سراغ خودم هم نمی روم . گاهی خودم را توی چشمهای پرنده ای ، لای شاخه های درختی ، یا روی چترهای سپید از برف یا چشمهای خیس از اشک عابران جا می گذارم . حالا باید چطور ،باید چه ،باید از کجای قهرم بگویم ؟
برایت دفتری از نامه های پنهان نوشته ام . از توی همین شهر شلوغ . از توی همین شهر بی آسمان . راستی ، می آیی برویم آسمان را پیدا کنیم ؟ می خندی ؟!
هیچ پرنده ای نیازمند افتادن عکسش در آب نیست . آب ،عکس آسمان و پرنده را برای دلتنگی خودش می گیرد . حالا من از تمام آن روزهای گم شده پیش از نامه ها ،از روزهای دفترهای مشق ،تنها چراغی را به یاد دارم که در حیاط می درخشید تا قطره های باران را ببینم . چراغی که زیر نورش ،کودکی دفترش را گم کرد . یعنی تمام رویاهایش را گم کرد . درست حدس زدی ،کبری را می گویم . حالا من نه مثل کبری ،تصمیم گرفته ام دفترم را در باران گم کنم . تا تو یک روز آن را پیدا کنی ،خیس هم بشوی و بعد زیر آسمان آبی بنشینی و نامه هایم را بخوانی . آن وقت مطمئن باش شاعر می شوی .
اگر که کودکی هایت را عریان ،روی خاک غلت زده باشی ،توی آب گرم باغچه های یونجه خیس شده باشی ،اگر ماه در چشم های کودکیهایت لانه کرده باشد ،اگر خوابهایت شبیه زندگی ات و زندگی ات شبیه حرفهایت باشد ،آن وقت شاعر میشوی ، باور کن !
کاری ندارد ، تو راه بیفت به سمت باران و دفتر گم شده ،آن وقت می بینی که ماه با تو می آید ،درختها و سایه ها با تو می آیند ،صداهای دنیا با تو می آیند . اما یادت باشد همیشه بعد از خواندن نامه ها ،زیر لب اسم باران ،ماه و چتری سبز را ذکر بگویی .
حالا اگر در اتاقی هستی ، می توانی پنجره را رو به رویاهایت باز کنی ،یا اگر زیر آسمان نشسته ای ذکر بگو ،ذکر !
ای که نمی دانم آخر تو را به چه نام بخوانم . نمی دانم ،فرض کن همه نامهای دنیا تویی . می دانی ،ما همیشه فکر می کنیم اگر اسمهای ما بزرگ باشد و بر کوچه ها و خیابانها بگذارند ،تا آخر دنیا می مانیم . اما این فرصتی که به ما داده اند خیلی کم است ،خیلی کم . و ما در این فرصت اندک همیشه در " فکر می کنیم " زندگی کرده ایم . اما یادت باشد ،این اسمهای کوچک و بزرگ تنها یک بهانه است .بهانه ای برای فرار از خودمان ،بچگی هایمان ، گم شدگی هایمان !
ولی چیزی از اول دنیا نگذشته است ،چیزی هم به آخر دنیا نمانده است . می دانی آخر دنیا کجاست ؟ آخر دنیا انتهای همین خیابان هولناک است که کودک در آن گم می شود . آخر دنیا ،ابتدای گم شدگی کودک در خیابان است . این را کودکان ،کودکانی که حالا بزرگ شده اند خوب می دانند . کودکانی که وقتی گم شدند ،راه خانه شان را فراموش کردند . با این همه یادت باشد ،به بچه هایی که از روستاها به مدرسه تو می آیند ،به بچه هایی که تو را در خیابان نگاه می کنند ،اول اسم باران و بعد اسم ماه را یاد بدهی . اول دنیا ،آخر دنیا هرکجای عالم که باشد ،اسمش هر چه که باشد ،خودش هر چه که باشد مهم نیست ،بچه ها خودشان پیدایش می کنند .
دلم برای ماه تنگ شده است . حالا اگر رویم را به آسمان برگردانم ،اگر ماه نیامده باشد ،شاید گریه ام بگیرد ،یا شاید بمیرم . کسی چه می داند ؟هر چه هست ،یادت باشد ،حتما یادت باشد ،بچه ها ،باران و ماه ،باران و ماه و چتری سبز که من به دست می گیرم تا آخر دنیا .
همین .
من چندی مانده به فصل باران برمی گردم .
هیوا مسیح
از کتاب من از دنیای بی کودک می ترسم
خانم مریم حقیقت
سلام سهبای عزیز.دل من هم برای باران و ماه تنگ شده است.ایا اگر بنشینیم زیر اسمان و ذکر بگوییم ایا این انتظار به پایان میرسد؟امشب خوب به اسمان نگاه میکنم ولی اما اگر نیاید چه؟.....من باز هم منتظرش می مانم.
خیال خام پلنگ من ، به سمت ماه پریدن بود ....
سلام مهربانم . چه بگویم ؟!
دلم بد جور گرفت نرگس جون
من شرمنده دل مهربون تو ! ببخش گلم ...
سلام

آفرین فقط بی سلیقه ها آپ نمی کنن
و تو از من بهتری چون قشنگ تر نوشتی
من فقط خواستم حال و هوا عوض بشه فعلا
سلام مهربان .
بعضی ها فقط قول می دهند ! اما برای اجرای قولشان باید صبر ایوب داشته باشیم !
اینرا که شما بهتر از من می دانید ، من ننوشته ام ! فقط رونویسی کرده ام عزیز .
متن پر مفهومی است.
هیوا فیلسوف جوانی است که در این روزگار توجه مرا جلب کرده است و هر روزش یک نگاه دارد!
مهم نیست همه ی نگاه هایش را بپسندیم یا نه .
مهم این است که او خوب نگاه می کند و نگاه می کند!
خیلی از هیوا نخوانده ام . اما همانهایی را که هم که خوانده ام ،بارها و بارها مرا به خود جذب کرده ! این کتاب از سال 82 در دست من هست و باز هم تازگی دارد برایم .
مهم است که نگاه کنیم و خوب نگاه کنیم ...
باز هم ممنون .
مادری
دلم سخت گرفته
چرا عزیز دل ؟! چرا دلگرفته ای ؟!
سلام آبجی نرگس گلم..
سلام عاطفه جانم . خوش آمدی عزیز .
سلام:
هیچ پرنده ای نیازمند افتادن عکسش در آب نیست.آب،عکس آسمان و پرنده را برای دلتنگی خودش
می گیرد...
ای کاش قدر آب از پرنده و آسمان،عکس داشتیم،ای کاش...
همه عالم تصویر مهر خدایند در آینه چشم و دل ما ! کاش زنگار برداریم از روی آینه ها !
به قلبمان رجوع کنیم ، خاطرات زیادی از پرنده و آسمان در آنجا ورق خواهد خورد ! زیباترین عکسهای ماندگار در آنجا بایگانی می شوند بزرگوار .
همیشه با آمدنتان تلنگری بر ذهن و دلم وارد می نمایید . ممنون از حضور زیبای همیشگی تان .
می گویندپلنگ را خوی غریبی است که هیچکس و هیچ چیز را بالاتر از خود نمی تواند ببیند. در شب های بدر کامل، دیدن ماه بلند پلنگ را به خشم و جنونی می کشاند...می خواهد که از سنگ ها و صخره ها بر جهد و حریف گستاخ را از افلاک به خاک فرو نشاند. فاجعه زندگی پلنگ نیز وقتی شکل می گیرد که می پندارد در جهشی از فراز قله، بر ماه دست خواهد یافت .پلنگ وقتی به باطل بودن خیالش پی می برد که به خیره چنگ در هوا زده و نومید و خسته با استخوان های درهم، شکسته از پرواز بی ثمرش ، بر صخره های تیز فرو افتاده است و زخم های مهلکش مهتاب را به خون می آرایید.
پلنگ عشق به هوای گرفتن ماه است که به آسمان جست می زند؛ اما هزار هزار هزار فرسنگ مانده به ماه می افتد. دره های جهان پر از پلنگان مرده است که هرگز پنجه شان به آسمان نرسیده است.
عشق ، پلنگی ست که در رگ هایم می دود. پلنگی که می خواهد تا خدا خیز بردارد.
خداماه است و این پلنگ می خواهد تا ماه بپرد.و پلنگان می دانندکه خدابیشترازهمه پلنگی را دوست دارد که بیشتر می پرد.
خصوصی
چه خوب است که بدانی برای پاسخ کجا را باید دق الباب کنی !
ممنون برادرم .
نمی دونم با من بود ... آره فکر کنم همینطوره ....
می رم ماه و دنبال کنم . یه جایی همون جاها کودکی هام و گم کردم !!
با تو بود .... با من بود .... با هر آنکس که کودکی اش را گم کرده .... بیا با هم به دوران کودکی مان برگردیم سایه جانم...
سلام و علیکم
و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته !
سلام
رسیده ام به آخر دنیا
هم مادرم را گم کرده ام هم ماه و بارن را
سالها بود نسبت نسبی داشتم با اب پنجره حالا پلنگی هستم زخمی افتاده از صخره اینجا باران بارید فقط خوبی اش در این بود کسی دلتنگیم را ندید اما...چقدر دفترهای پنهان داریم به که باید سپرد تا از حافظه درخت پاک نشود
سلام .
این کامنتتان را به چه حسابی بگذارم بزرگوار ؟! جام زهری که باید در کام من می ریختید تا دلتنگی این روزهایم تکمیل شود ؟! یا بغضی که فراتر از بستن راه نفس ، تمامیت وجود را بخراشد و در مسیر فروخوردنش قلب را نیز به زخم بنشاند ؟!
مگر می شود دلتنگی ها را نادیده گرفت ؟! وقتی زبان به سکوت فراخوانده شده ، باید لال شود ،اما فریاد قلب را که نمیشود ندید !می شود برادرم ؟!
پلنگ عشقی که در درون شماست ، مقصدش خداست ! ماه کامل است و پلنگ قدر ! اما ....
کاش من هم پلنگی داشتم ...
سلام
خیلی قشنگ بود دست نویسنده و راویش هم درد نکند . قدری سبک شدیم .
بدرود
سلام . خوشحالم .
ممنون .
کاش جوجه اردک هم مثل مریم برود در آشیانه ای بهتر مسکن بگیرد !! نمی توانم نظر بگذارم برایش! افسردم !
حق با شماست مهربان . دیروز برای گذاشتن یک کامنت ، سه ساعت کمین نشسته بودم که کی اجازه ثبت داشته باشم !
از بس نظر دادام دیگه کامنتامو تایید نمیکنی
کدوم کامنتا رو تایید نکردم آرمین ؟!
من هم از دنیای بی کودک می ترسم...خیلی زیااااااااااااااد
دنیای بی کودک ....
من از دنیای بی انسانیت می ترسم . کودکها پاک ترین انسانهای زمینند . کاش همیشه کودک می ماندیم .
.....!!!!!!!!!!!برخی کتاب ها همچنان تازه اند و هیچ گاه کهنه نمی شوند مانند کتاب نفس مادر ...آه چقدر دلم برای ماه برای مادر تنگ شده است....او یک اقیانوس بود یک اقیانوس عشق و وفا ...و صدق و صفا ..در استانه ۶۰ سالگی معصومیت یک کودک ۶ ساله در چهره اش موج می زد و خیلی ارام و شاد به اسمان پرکشید...تن رنجور از یک بیماری نادر و طولانی را وانهاد ...ما زدریاییم و دیا می رویم ..ما زبالاییم و بالاییم و بالا می رویم ...هر کس که تنها یکبار او را دیده بود چنان جانش طوفانی شد که گفت کاش همان یک بار هم نمی دیدمش و حالا کوله بار حسرت و حزن ؟ دیگری گفت : مهربانی مخصوصی داشت ...و شما خود دریابید که حال ما در فراقش چون است ..او تنها مادرمان نبود او مرادما معلم ما مربی ما ..طعم زندگی ما و فلسفه وجودی ما در این کره خاکی بود و همچنان البته هست ...باشد که به تعبیر ان استاد بزرگ : وجودش را به یاد داشته باشیم نه فقدانشان ...و به حقیقت پایدار و جاودانه مادر در افق بیکران هستی پیوند خوریم تا ما نیز از صورت به سیرت و از ظاهر به باطن و برون به درون و از پوست به مغز گذر کنیم و همانند مادر از نفس عبور کنیم و در بهشت حقیقت وجودی خود وارد شویم انگاه دیگر همچون او از غم و اندوه رها خواهیم شد و همنشین خدا خواهیم گشت....خیلی ها ارزو کردند که به مقام او برسند و مانند او باشند و چون او بزیند و چون او بگذارند و بگذرند ...بی نام و بی نشان و بی ریا و بی رنگ و بی صدا....اللهم اجعل وفاتی راحه لی من کل شر...اللهم عجل وفاتی سریعا ....سلام بر فاطمه زهرا فرزند رسول خدا و بانوی بی همتای هستی که هستی از او رنگ عشق گرفته است..
بیش از آن بغض دارم که بتوانم کلمه ای پاسختان بدهم . تسلای دلی چنین از من بر نمی آید . خداوند روح مهربان مادر بزرگوارتان را غریق رحمت خود نماید .
صبر تنها آرزویی است که می توانم داشته باشم برایتان ...
((و حالا من از تمام آن روزهای گم شده پیش از نامه ها ُ از روزهای دفتر مشق ف تنها چراغی را به یاد دارم که در حیاط می درخشید تا قطره های باران را ببینم ...))... و این شکاف خاطره را جز باران و ماه و چراغ حضور تو ( ای مهربان ترین ... ) پر نمی کند ... سلام سهبای نازنین ُ و من نیز چونان کودکی هستم که در کشاکش دهر راه خانه ام را گم کرده ام ... کاش حتی کودکی بودم تا دوباره از آغاز با چراغی از صداقت به جستجوی ماه و باران می رفتم ...
صداقت کودکانه در کلماتتان پیداست . کافیست دوباره به دلتان رجوع کنید دوست من .
سلام .
سلام
چقدر نظر بی نام زیباست!! من هم فقدان را تسلی می دهم بی شک بهترین حرف ، حرف اوست!
زیبایی به دنبال نام نمی گردد ! که بی نشانی خود زیباترین نشان است .
ممنون مهربانم از دقت نظرتان .
سلام سهبای عزیز
روز خوش و ایام به کام...
من که ماه رو به آسمان دادم و قناعت کرده ام به مهتاب...سخت بود ولی شد.تا کی دوام بیارم ..نمی دونم.حالا یعنی دیگه پلنگ نیستم؟
.....
یا حق.
سلام برادر . رسیدن بخیر .
همیشه به خوشی ، همیشه به شادی .
چی بگم من ؟ اینو باید از پلنگها پرسید ، من چی بگم ؟!
گاهی دنیا به هیچ بهانه ای نیاز ندارد ...
وقتی تنها بهانه دنیا تویی ...
تنها بهانه دنیا ....؟!!!
حکایت بغض هایی است که شاید بهانه اش خودت باشی
شاید ذره ای بر انبوه غمی که جایگاهش جز دل تو نیس
این بهانه ها حکایتش فقط خودتی !!!!
دل جایگاه غم اگر نباشد ، دل نیست ! خودت این را بهتر از هر کسی میدانی .... شادیها گذرایند و غمها ماندنی . امان از وقتی که دردها ، درد دنیا باشند که آنوقت است که عمرت به بیهودگی تلف شده ....
دعایم کن که فقط درگیر خودم نباشم ...
به راستی این فرصتی که به ما داده اند.خیلی کم است خیلی کم...اما خیلی خوب است که حتی به ما فرصتی داده اند در این سرای خاکی . خدا را به بزرگترین نعمت هستی که حیات است سپاس می گویم !
سلام سهبای نازنین
ایام به کام
زیباترین نعمت هستی همان حیاتی ست که از پس هبوط بر انسان هدیه شد به پاس عشقی که خداوند به این آفریده سرکش عنایت نموده ! و چه حیف که این زیباترین ها را به بیهوده ترین ها بگذرانیم .
ممنون عزیزترینم . خوش آمدید .
سلام شیرینترین غزلهایم
خیال خام پلنگ من سوی ماه جهیدن بود
وماه رازبلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من-دل مغرورم-پریدوپنجه برخالی زد
که عشق-ماه بلند من-ورای رسیدن بود
چه قشنگه این شعر منزوی و من چه دوست دارم شنیدن حکایت عشق را از هر زبانی ! بخصوص وقتی اصل داستانش را جوجه اردکی برایم گفته باشد که ادعا دارد زشت ترین است ...
سلام سلطان ماه و مهر . دلتنگت بودم نازنینم . خوش آمدی .
سلام:
ایندفعه آمدم بگم آهنگ انتخابی ت خیلی زیباست !
سلام .
خوشحالم که خوشتون اومد . اتفاقا امروز میخواستم عوضش کنم . چون این آهنگ رو به خاطر پست قبل ( پنجگانه ) گذاشته بودم . اما بجز شما ، نظر مساعد یک دوست عزیز دیگه هم باعث شد که فعلا دست نگه دارم تا بعد !
ممنون از حضور پرمحبتتون .
سلام مجدد:
هی یادم میره ...
منم نمی خوام تو دنیای بدون بچه،باشم،با دیدن اونا خدا را
و آغاز زندگی را یادمون نمی ره...
و بازم خوش آمدید مجدد !
چه خوشحال میشم از اینکه چیزی رو واسه گفتن یادتون بره و هی بیایید و دوباره سلام کنید !
ممنون از محبتتان .
چه واژه های نابی برای دنیا "بچه ها،باران وماه "وپیداکردن کردن کودکی میان باران وماه ....
می بینی چقدر قشنگند واژه ها وقتی توی دستان یک مسیح قرار بگیرند ؟!
دلم بیتاب است مادر بزرگ....
عکست درون ماه است....
با همان لبخندهایی که مثل شکفتن گل بود....
کودکی هایم را میخواهم با جیب های پر از نخود و کشمش تو....
اگر میدانستم بهای بزرگ شدنم کوچک شدن آینه هایی بود که تو چشم هایت را درونشان به سرمه میکشیدی ، هر گز شهر آینه ها را در کودکی هایم پشت سر نمیگذاشتم.... حالا این منم و این برکهء آشفته.... با سنگهایی که هردم تصویر قرص ماه را در خاطرم تکه تکه میکنند....
گیرم که محوش کنند و یا بشکنندش....
هنوز دلم به امید مهتاب قرصِ قرص است....
ممنون خواهر عزیز
که همیشه تلنگری میزنی به حس هایی که با غبار روزمرگی ها ضعیف شده اند....
و من همیشه منتظر نوشته های سایه روشن شمایم برادر که بدون آن قسمت نظراتم چیزی کم دارد انگار !
ممنون از اینهمه تصویرسازی زیبای شما توسط واژگان .
با سلام و عرض خسته نباشید و ارا
دت از این چیزا خدمت شما!
سلام علیکم . چه عجب از اینورا !
..متن قشنگی انتخاب کردی سهباجان...
.."..هیچ پرنده ای نیازمند افتادن عکسش در آب نیست.آب،عکس آسمان و پرنده را برای دلتنگی خودش.."
...ممنون..
مرسی مامانگار عزیز . منم ممنون از حضورتون .
سلام
حضرت مسیح می گوید: برای رسیدن به خدا باید کودک شویم « از بودا هم روایت شده» بی غل وغش بودن راهیست برای رسیدن به انسانیت
و من چقدر از دنیای کودکی ام فاصله گرفته ام برادر ! حالا که به لطف حضور عزیزانی سعی می کنم بادبادک خیالم را که در آسمان کودکی هایم گم شده پیدا کنم و کمی به دوران کودکی ام برگردم .
کاش شما جوابمو بدی....
نظر شما برام مهمه...منم اون پلنگی که زبان پلنگ نمی داند...
کدوم سئوال برادر ؟ بذارین برم فکر کنم سئوالتون چی بود تا بعد !
سلام ابجی
به این وبلاگ حتما سر بزنید .شاید یادتون اومد به کدوم وبلاگ رفتین یادتون نشه.
http://www.dayyertashbad.blogfa.com/
ممنون
سلام داداشی . چشم . فراموش نکردم این وب رو . ولی باز هم سر میزنم . ممنون .کم پیدایی ها !
راستی امروز دیدم تو برد دانشگامون از استاد قهرمان و برادشون که نویسنده وبازیگر بودند نوشته بودند.خیلی خوشحال شدم.
چه خوب ! کاش از برادرشون برامون بنویسی !
سلام....از تاثیر نفس آگاه بودم اما تصور میکردم شرطش حضور نفوس در مقابل هم است اما گویا از ورای کلمات بی جان نیز میتوان شاهد این تاثیر بود . باز هم عظمت خلقتش را میبینم که چگونه آدمی را غرق در تعجب میسازد. پنجگانه...شما از این قبیل بود..دراین چندروز ماجراهایی شبیه باین برایم بسیار درس آموز شده..بیاد جملاتی از شهید بسیار عزیزی میافتم که پس از رفتن یکی از بهترینها باقلم شیوایش از عظمت انسانهایی نوشته بود که در این ظلمتکده تاریک دنیا همچونچراغی نورافشانی میکنند..آنموقع حس عجیبی داشتیم.. این حس عجیب حکایت انسانیت انسان است وحکایت عظمت خالق ...برادرم از خصلتهای مادر میگفت ..که ان نیز جالب بود وشنیدنی ....و نشانگر اینکه به چه راحتی وبی هیچ سروصدایی میشود بنده خدا بود و بنده خدا بود و ....خدایا پیوند میان بندگانت را استوار و دعاهایشان درحق هم مستجاب و دلهایشان را بیاد خودت آباد و از نورچشمان ابدیت آنهارا متنعم ...فرما...
وقتی تمام دل ، محل عشق الهی باشد ، هیچکدام از اینها که گفتید بعید نیست !وقتی جانها همه بر محور مهر الهی بگردند ، من و تویی نخواهد بود که بخواهی شرطی برایش قائل باشی از این دنیای نفسانی !
نیایش های شما را دوست دارم بخوانم و بخوانم و بخوانم و با تمام وجود به اجابتشان آمین گویم .
ممنون از حضورتان .
احتمال برگزاری جنگ
با حضور شهربانو موسوی - عباس منتجم شیراز خواننده فیلم ( عمو مرد گله دار ) . ... میمون تربیت شده برای اولین بار در خوارمیانه - و تئاتر سیاه بازی - نمایش سنتی کودکان برای آشنایی با هنر اصیل ایران جی جی بی جی
این برنامه احتمالا در قزوین برگزار خواهد شد . مدیر اجرایی و تهیه کننده : آرمین امین بیطرف
خسته نباشی آرمین عزیز . این یکی رو طرفدارش نیستم متاسفانه ! اما خوبه . امیدوارم موفق باشی .
منم خودم زیاد به کلاس کاریم نمیخوره اما دیگه باید برای فرهنگ اصیلمون تلاش کنیم حالا چون ابجی بزرگه میگه شاید نگذاشتم
کدوم داداش انطوریه ؟؟ بخدا نوبر هستم
من کی گفتم این برنامه رو نگذار ؟! گفتم خودم دوست ندارم !
اما در اینکه شما برادر خوبی هستی شک ندارم !
آبجی دستور بفرمایند ما جان میدهیم در رکابشان
خواهرها سلامتی برادر را می خواهند و بس . دوست ندارم این حرفها را بشنوم آرمین جان ! دفعه آخرت باشد لطفا !
چشم آبجی بزرگه
ممنون آرمین جان .
با تواضع سرای دوست به دو جهان ندهیم ،
پس لحظات را به انتظار مینشینیم که جواب دوست خواه بر علیک آید ، خواه بر نیاید، هر چه باشد بر دیده میپذیریم که قصد دوست در این سرا هر چه باشد میل همیشگی ماست!
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم ، دعای دولت تست
سرشک من که ز طوفان نوح دست ببرد
ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست
بکن معامله ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
...
وااااااااااااااااااااااااااااای نرگس خیلی قشنگ بود دختر...
بچه ها،باران و ماه ،باران و ماه و چتری سبز که من به دست می گیرم تا آخر دنیا....... من تا آخر دنیا فریاد خواهم زد...من از دنیای بی کودک می ترسم...من از نامهربانی...از نیرنگ می ترسم...
سلام عزیز دل .
چقدر دوست دارم این همدلی ها را . چه خوشحال می شوم وقتی همه ما با یک زبان مشترک حرف می زنیم . چقدر مهربانی ها دلنشین و قشنگند منیژه دوست داشتنی من .
فرض کن آسمان مهتابی ست ماه در آسمان می درخشد و بعد همین که داری به آسمان نگاه می کنی و دنبال پرنورترین ستاره می گردی می بینی قطره های شیطنت بار باران شادمانه بروی گونه های مهتابی ات می نشینند و تو ناخودآگاه لبخند می زنی و باران که لبخند تو را می بیند کمی صمیمانه تر بر سرو رویت می ریزد و تو به ماه می خندی و چتر سبزت را بروی سرت می گیری و به آخر دنیا همانجا که کودکیهایت را جا گذاشته ای می اندیشی
ببخشین من این مدت تو عالم خواب و خیال و رویا زندگی می کنم کامنتم یه کم رویایی شد
یا علی مدد
گل مریم ، زیباترین و رویایی ترین و معطرترین گل دنیاست . این را مدتهاست خوب می دانم !
کاش همه ما قدری به این رویاهای قشنگ زندگی اهمیت می دادیم مریمم . آنوقت زندگی چه زیباتر می شد .
این بار چله را تو با این رویای قشنگت شکستی مریم جان .
سلام کسی که دردهایش از جنس کودکیست پس کودکی را گم نکرده ممکن است شرایط جامعه مجال بروز ندهد اما می توان بادبادک را هوا کرد حتی خلبانش شد
امشب باران می اید ومن برای همه آنانی که کودک مانده اند آرزوی یک دنیا اسباب بازی می کنم
داستان پلنگ را برای این خصوصی دادم که خودتان درخواست کرده بودید هیچ مانعی در همگانی بودنش نبود ...
سلام . سعی میکنم خلبان بادبادک شوم ! البته گاهی آنرا با دیگران هم شریک خواهم شد .
با اجازه تان حیفم می آید خصوصی بماند . بگذارید همه از خواندنش لذت ببرند .
ممنون برادر بزرگوارم .
سلام سهبای نازنین
امیدوارم روز خوبی در پیش داشته باشی
امروز رسیدم از سفر سرزمین آب و آفتاب
جای شما خالی
اما نظرم در مورد این پست آخر بماند برای بعد
سلام مهربانم . خوش آمدی عزیز . رسیدنت بخیر و شادمانی .
این اهنگ وبلاگتون خیلی جالبه !!!!
بله جالبه . آهنگ until the last moment از یانی است ! شرمنده اگر قشنگ نیست بگذارید به حساب بدسلیقگی بعضی ها !
سلام و علیکم صبحتون بخیر آبجی بزرگه
سلام علیکم . صبحت بخیر داداش آرمین .
بله کاملا نشان از بی سلیقگیش داره ....
بهش تذکر بدید ...
راستی نوشابه های 1.5 لیتری ارزون شده مثل اینکه
اهل نوشابه نیستم !در جریان قیمتهایش هم نیستم !
باشه ... به امور رسیدگی کنید ...
ماهم میریم چای گل گاوزبان میخوریم !!!!
سرجاتون تشریف داشته باشید . سفارش میدم بیارن خدمتتون گل گاوزبون !واسه آرامش قلب و روحتون خوبه !
نوشابه هم نوشایه های قدیم مامان اینا همش دوغ میخورن ، ی قارچهایی داریم شیر میریزی توش بده میشه دوغ آبجی ی گازی بهم میزنه توپ از دوغ ترکی هم بهتره بعد ی چیزیم داره قارچه واسه بدن خوبه
من مامانی قند داره لب به نوشابه نمیزنه
فقط من هستم نوشابه ایی یکم
قابل توجه میکائیل عزیز !
میگم آرمین جان غذا چی میخورید شما؟!
یک لیوان دوغ با یک پارچ نوشابه !
سلام .باشه حتما.
کم سعادتی ابجی چیکار کنم در گیرم.خسته ام.حوصله ندارم.
سلام .
بدتر من تو کی حوصله داری داداشی جونم ؟!