سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

از دفتر خاطرات یگانه ام


بانوی صبح فرداهای روشن, یگانه دلم , تولدت مبارک. پرواز بر آسمان خوشبختی و شادمانی و پیروزی آرزوی همیشه من است.

+ عزیزترین مهربان دنیا, خانم تنفس عزیزم, میلادتان خحسته.


اردیبهشتی بهشتی ...


بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم , نه عقل ماند و نه هوشم 



بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد

تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی



در می گشایم ، سبز ، زرد ، قرمز ، آبی...

کاش میان اینهمه رنگهای زیبا، قهوه ای چشمان تو غالب نگاهم می شد!

کاش قهوه نگاه تو آرامم می کرد !



شازده کوچولو گفت: من گلی دارم که به گمانم مرا اهلی کرده است !



پلنگ من، دل مغرورم ، پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند او ورای دست رسیدن بود!


+ جایتان خالی ، دو ماه دیروز میهمان سرایم بودند که هنوز از لذت دیدار پرمهرشان سرمستم !

++ و باز هم جایتان خالی اردیبهشت سفری به شیراز داشتم و .... واقعا جایتان خالی بود !

صبح وداع تو


کدام چشم به اندازه ی تو مهمان داشت

که کوچه صبح وداع تو راه بندان داشت

تو دور می شدی و ابر وقت بدرقه ات

به توس آمد و در سینه بغض باران داشت

بهار در تب ناباوری عرق می ریخت

خزان چگونه در اردیبهشت امکان داشت

برای قلب تو ای سرزمین من این بس

که قهرمان غزل خانه در خراسان داشت

سعید تقی نیا


بیست و هشتمین روز از اردی بهشت نود و دو...

یکسال گذشت . یکسال گذشت از آن خبر تلخ، از آن واقعه سهمگین ، از آن غم ویران کننده ! یکسال گذشت از نبودنت ، از ندیدنت ، از لحظه لحظه حسرت خوردن برای یک نگاه مهربانت ، از شنیدن صدای دوست داشتنی و غزل خوانی بی نظیرت، یکسال گذشت و من هنوز و همیشه حسرت به دل خواهم ماند دیدنت را ، شنیدنت را ، مهربانی حضورت را ... هرگز فراموش نخواهم کرد آخرین نگاهت را، بهمن ماه 91 و لرزش غریب دلم را از آن نگاه ! انگار می دانستی که این دیدار را هرگز فرصتی دوباره نخواهد بود ! انگار می دانستی من چه زود ترا از دست خواهم داد و برای همیشه بودنم حسرت به دل آن لحظه خواهم ماند ! حسرت به دل نگاه آخرینت ، حتی اگر از پس لباس سپید آخرینت باشد ... هرگز فراموشم نخواهد شد ناتوانی غریبم را آن لحظه ای که تو در مقابلم بودی، بی جان و بی حرکت ، پنهان شده در سپیدی لباسی که ... آه ... پدرجان هیچگاه در زندگی ام آنقدر احساس ضعف نداشتم که آن موقع ! هیچوقت در زندگی ام آنقدر ناتوان و درمانده نبودم که آن زمان ... هیچ گاه و هیچ لحظه فراموشم نخواهد شد سنگینی گذر آن سه شنبه شوم و سنگین را !

دلم برایت تنگ شده پدرجانم ، دلتنگت هستم و کاش درمانی بود برای رفع این دلتنگی ... اما ...

کاش بودی مهربان بابا محمدم , دلم برای همه خوبی هایت تنگ شده ! برای همه آن حس های خوبی که با بودنت داشتم و حالا یکسال است تهی ام از هر چه احساس خوب و دوست داشتنی ، از هر آنچه شعر و شور و شیدایی... کاش تمام شود این فاصله ها ... کاش رها شوم از اینهمه بغض، اینهمه دلتنگی ، این همه رنج سکوت سنگین فاصله ها ...

نه فرشته ام، نه شیطان

بهار است و اردی بهشت...اردی بهشتی که همه این سالهای بودنم بی قرار و هوایی ام کرده ...

اردی بهشت و هوای لطیف و بارانهای دوست داشتنی اش ... اردی بهشت و عطر سرمست کننده اقاقیا و سنجد و گلهای نسترن و محمدی ... اردی بهشت و هوای عاشقی ...

اردی بهشتی که حافظ را و سعدی را برای اولین بار به من نمایاند و مهرشان را در دلم و غزلهایشان را بر زبانم نهاد... اردیبهشتی که مرا به حرم امن بابایم " علی " رهنما شد و هنوز که هنوز است دل در آنجا گرو گذاشته ام و از همان روزهای زیبا بود که باز به کعبه نور رسیدم تا مولد مولا را ببینم و با او به دیدار خدا بروم ... اردی بهشتی که ...

حالا اما در این روزهای زیبای اردی بهشت دلتنگم ... حالا اما این روزها بغض غریبی همراه لحظه های من است که رهایم نمی کند ! نه می شکند تا ببارد و نه تنهایم می گذارد ...

حالا اما آسمان دل این روزهایم ابریست و بارانی اما این باران نمودی در ظاهر ندارد، الا اینکه خسته ام ، دلتنگم ، بی قرارم ...

بی قرارم مولا ، کاش دوباره قرارم بشوی ...

+ دل به دل ز تو ، تا تو آمدم، قبله گاه من ، خاک کوی تو ...

++ آلبوم جدید همایون شجریان" نه فرشته ام ، نه شیطان " مدهوش می کند ... توصیه می کنم شنیدنش را...

سفرنامه نور...


سفر از اینجا آغاز شد، مشهد دل...



یا که شاید از قبل ترها، حرم مولا، دو سال قبل تر...



تا که مولد مولایم علی را، کعبه دل را زیارت کنم باز ...



و رد پای مولا را در نخلستانهای مدینه باز یابم ...



و چه شگفت انگیز بود که در مدینه دلها، هر روز با اجازه مولا وارد حرم حبیب خدا شوی و دست در دست پدر به زیارت پیامبر مهربانی برسی...



و حیرانی من و دیدار این دو گنبد شیدایی...



گنبد سبز رسول و گلدسته های سرفرازش...



و مسجد قبا و یادگار حضرت رسول و مولایم علی و ردپاهای دو فاطمه بر این مکان شریف ...



و مسجد شجره، میقات گاه عاشقان خداوند...



و باز هم مسجد قبا و یاد عمه طهورای نشسته بر دل



در میانه دو سبز, این دل سرخ من است که بی قرار است!



و در مدینه نور ، چه زیبا می درخشند اسماءالله ، یادآور شکوه خلقت آدمی...



و آنجا که دل به بارش رحمت او امید می بندد !




و ماجرای نخلهای سربه آسمان ساییده و گلهای کاغذی( یاد آور شوریدگی کربلایم)



و کبوتران مکه چه غریبند ...



نسبت کبوتران بین الحرمین کربلا با کبوتران بقیع در چیست ؟



و قبرستان ابوطالب و آرامگاه خدیجه بزرگوار...



و باز هم دل من در حلقه های درب خانه تو گره خورد و جا ماند ...



مسجد جئرانه ، میقاتی دوباره...



عکسی بدون شرح در نمایشگاه آثار مربوط به خانه خدا...


پی نوشت:

دستانم تهی است مهربان برادر بهارانه ام... شرمنده ام اما .... می شود این سفرنامه را با همه دل دل کردنهای این بی قرار همیشه هدیه کنم به شما تا بدانید به یادتان هستم و قدردان حضورتان در سراچه هستی و شکرگزار همیشه خالق مهربانی ها بخاطر میلادتان ؟

تولدتان مبارک برادرم ، امپراطور همیشه بهاران ...