ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به گنجشک ویزا ندادند
ولی او پرید
گذرنامه اش آسمان بود
بلیتش فقط برگ بید
که از باد کولی خرید
و او بی اجازه سفر کرد
و از هر خداحافظی تا سلام
و از دانه تا دام
خطر کرد
و از آب و از خاک و از کوه و دشت
و از نقشه و از مرز و از خط گذشت
و او بی روادید
به اینجا
به آنجا
به هرجا رسید
سرانجام اما
نه اینجا , نه آنجا
در آغوش یک دوست
اقامت گزید
( عرفان نظر آهاری )
در کنار دوست بودن لحظه ها را معنادار می کند و گذر زمان را آسان. وقتی هستی دلم آرام است و وقتی می روی , باز موجی از تنهایی بر دلم آوار می شود ! چه سریست در این هماهنگی دلها, سایه جانم ؟ ممنونم که آمدی مهربان , ممنونم .
نرگس جان مهربونم .. ممنونم ازین دو روز زیبا و گردش شیرین و یادگاری های با ارزش و همه خاطره های خوبی که برای من ساختی ..
بیشتر نمی تونم بگم .. البته حالا و اینجا .. باقی اش باشه برای فردا !..
یک نفس با دوست بودن همنفس
آرزوی عاشقان این است و بس...
زندگی برای من یک دوست است ...

رفتن به سایه سار بی دوستان خوش نباشد
چشم و دل هر دوتون روشن

خوشحالم آرامی حتی اگر اندک زمانی هم باشد
سلام
مراتب تسلیت مرا برای از دست دادن نیای خود بپذیرید .
ایشان به واسطه ی افکار و آثارشان در خاطره ها جاودانه خواهند ماند .
باقی بقایتان .
سلام آبجی گرامی
حضورتان درگذشت استاد قهرمان گرانقدر و عزیز را تسلیت عرض میکنم و خاطر نشان میکنم استاد با اشعار سرشار از عشق و زندگی شان همواره در یاد و خاطر دوستداران شعر و ادب فارسی زنده و ماندگار است ..... روح شاد باد و یادش گرامی.
لجظه هایت همواره در سایه ی دوست
پر زدن تا دل دوست ویزا نمی خواد

برگ و بید و باد کولی نمی خواد
پر زدن تا دل دوست، یه رابطه ی دو طرفه می خواد
که بدونی مقصدت امنه
الکی نمی ری این همه راهو
بااااااااااااااااااااااااااانو


امروز وقتی بسته ی پستیتونو مامانم بهم داد و گفت ظهر آوردن نمی دونین چققققققققققققدر ذوق کردم
باز نکرده خواستم که کاااااااش قهرمان باشه...
خبر داشتین از دلم شاید
ممنون
شرمنده کردین منو
بقیه شو به خودتون می گم دیگه
الف همیشه ایستاده می ماند
سکوت مکن ، غمین مباش !
در اوج ناراحتی نفس دوست کیمیا میکند
همیشه با دوست باشی
امروز همه نیاز من این است که تو را به نام بخوانم
و مشتاق حرف حرف نام تو باشم
مثل کودکی که مشتاق تکه ای حلواست
مدت هاست نامت
بر روی نامه هام نیست
از گرمی آن گرم نمی شوم
اما امروز در هجوم اسفند
پنجرهها در محاصره
می خواهم تو را به نام بخوانم
آتش کوچکی روشن کنم
چیزی بپوشم
و تو را ای ردای بافته از گل پرتقال
و شکوفههای شب بو احضار کنم
نمیتوانم نامت را در دهانم
و تو را در درونم پنهان کنم
گل با بوی خود چه میکند؟
گندم زار با خوشه؟
با تو سر به کجا گذارم؟
کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم تو را
در حرکت دستهام
موسیقی صدام
توازن گام هایم می بینند
تو که قطره بارانی بر پیرهنم
دکمه طلایی برآستینم
کتاب کوچکی در دستانم
و زخم کهنه ای بر گوشه لبم
با این همه فکر میکنی پنهانی و به چشم نمی آیی؟
مردم از عطر لباسم می فهمند
معشوق من تویی
از عطر تنم می فهمند
با من بوده ای
از بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده
دیگر نمی توانم پنهانت کنم
از درخشش نوشته هام می فهمند به تو می نویسم
از شادی قدم هایم، شوق دیدن تو را
از انبوه گل بر لبم بوسهٔ تو را
چه طور می خواهی قصهٔ عاشقانه مان را
از حافظهٔ گنجشکان پاک کنی؟
و قانع شان کنی که خاطرات شان را منتشر نکنند؟
"نزار قبانی"
زنده باد گنجشک



که دیوارها را ندیده گرفت و
مثل ِ حریر ِ هوا و همهمه ی ِ نور پرید !!
سلام بر سهبای عزیز
لحظه هایت آکنده از دوست
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به «جمع» مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت برای تماشا خوش آمدی
راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای دل و عشق ، روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
انتخاب زیبایی بود از اشعار عرفان نظرآهاری
لذت بردم:)
زنده باد گنجشک
که به سوی پنجره و به سوی نور پرواز کرد
حتی وقتی که با شدت هرچه تمامتر به شیشه خورد و جنازه اش کف اتاق از حرکت بازماند
زنده باد گنجشک که ایراد را از خود دید
نه از نور...نه از شیشه
دیشب سماعی در آسمان ها بود و یاد استاد و همسایه آزاری...
خوبی؟
بهترین بانو؟
سلام
تازه قالبو عوض کردید؟ به خدا من نمیدونستم شما این قالبو داشتید شایدم بعداز من برگزیدید