1-
باران ؟ بیا ببین عمه چی خریده برات !
این مال منه ! من عمه دوست دارم ...
باران ؟ عمه , این چه رنگیه ؟
سبز !
آفرین عمه , حالا ببین این شکل گردی رو از کجا باید بندازی تو جعبه ؟
اینجاسه !
آفرین عمه , حالا این چه رنگیه ؟
آبی ...
باران ؟ این آبی نیست عمه , زرده ! حالا این سه گوش رو از کجا باید بندازیم تو جعبه ؟
از اییجا ! نمیره ! از ایجا ! نمیره ... اینجا ... درست شد ...
آفرین بارانم , همه شو درست انجام دادی عمه , آفرین ...
باران بلده ! باران دست بزنیم ...
2-
باران , میای باهم بازی کنیم ؟
نه !!! اسباب بازی منه !
خب باشه مال تو , بیا با هم بازی کنیم ...
باشه , این گردی قرمز , از اینجا بندازیم جعبه ...
منم این مربع صورتی رو بندازم تو جعبه ...
...
باران ؟ باران ... پس کجا رفتی ؟
3-
نیایش , باران , بیایید قایم موشک بازی کنیم ... من چشم میزارم , شما قایم شین , باشه ؟
من قایم شدم ...
یگانه , بیا ...
نیایش ؟ تو هنوز یاد نگرفتی وقتی قایم شدی داد نزنی ؟ خب معلومه از صدات پیدات می کنم !
باران ؟ باران ؟ کجایی ؟ باران ؟ مامان تو باران رو ندیدی ؟
4-
فهیمه ؟ کجایی ؟ فهیمه ؟
عالی! تو ندیدی فهیمه کجا قایم شد ؟ من همه جا رو گشتم آخه !
نه نرگس ! من ندیدم ... شاید رفته زیر زمین !
زیرزمین ؟ می دونی که من ... من ...
از زیرزمین می ترسی ؟
5-
بچه ها ! من خسته شدم , میاین با هم بادبادک درست کنیم , بریم بادبادک بازی ؟ امشب مهتاب قشنگیه . با هم بریم بادبادکمون رو بفرستیم به سمت ماه ... حاضرین بچه ها ؟
پی نوشت :
باران عزیزم , هنوز یادم هست تمامی شور و شوقم را از تولدت در چنین روزی . حالا دو ساله شده ای عزیز عمه ... تولدت مبارک دخترک فرشته سانم ...
پی نوشت 2:
پست , گفتگوهای متفرقه ایست بین مامان باران , عمه , باران , نیایش , یگانه ...
و گریزی به سالهایی دور از کودکی های نرگس و فهیمه و عالیه ...
پی دعوت نوشت :
خواستم پست کودکانه ام با تولد بارانم همزمان باشد . از تمامی دوستان عزیزم دعوت می کنم در طرح پست همگانی کودکی شریک شوند و میهمانمان کنند به خاطره های زیبایشان از کودکی . منتظریم .
پی آسمان نوشت :
من کودکانه آسمان را دوست دارم ...
ریکاوری کردم ، دلم سوخت
از بس که تو را یاد کردم و یاد کردم و یاد کردم
آواتارت مبارک داداشی . ممنونم .
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود
آتشی بودی و هروقت تو را می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود
هرچه نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله تقصیر تو هر چند نبود
شدم از "درس" گریزان و به "عشقت" مشغول
بین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبود
مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت
جای آنها که به دنبال تو بودند نبود
بعد از آن هر که تورا دید رقیبم شد و بعد
اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته!
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود
::
کاظم بهمنی
محشری ریحانه جانم .