سایه سار زندگی

زنجیره رنگها , آفرینش زیبایی


 

سیاه : الله اکبر،قد قامت الصلاه ؛ چشم می گشایم،آسمان تیره و سوسوی تک تک ستارگانی که هنوز زینت میدهند به پیراهن شب .

سرخ : زایش دوباره خورشید از پس کوه های فلق...رنگ خون می باشد به آسمانی که رفته رفته تیرگی را کنار می نهد تا روزی دیگر آغاز شود.

آبی : مهر نور می پاشد بر صفحه آسمان و آبی روشن چشم را نوازش می دهد. انعکاس نور آبی بر مردمک چشمانت آرامش را هدیه می دهد بر دلم. آبی و آرام به رنگ مهر !

سفید: آبی و سفید...پنبه های ابر بر پنبه زار آسمان.ترکیب زیبای گلهای پنبه بر آبی آسمانی،عظمتت را یادآورم می شود.

کبود : سپیدی به کبود بدل میشود.ابرهای تیره آسمان را می پوشانند و اقتدارت ابرها را به گریه می اندازد. باران زیبا ترین و لطیف ترین نشانی این قدرت بی نهایت توست.

نارنجی : کبود و سفید و آبی، آرام آرام مهر غروب می کند بر صفحه رنگارنگ آسمان. گلهای پنبه به رنگ نارنج در می آیند .

سرخ: نارنج ها لحظه لحظه بر وداع مهر خون می بارند...شفق،نقاشی منحصر به فرد تو،آفرینش زیبایی ها !

سیاه: وداع مهر و رنگ سیاهی که می پاشد بر صفحه گیتی و ماه آسمان که حالا جلوه زیبای خود را بر ما می گشاید..ماه و مهتاب و دست افشانی ستارگان بر نورافشانی عروس زیبای آسمان .

لطفت حتی از پس قهر چه زیبا نمایان است مهربان! روز و شب با یاد تو زیباست .

سیاه , سرخ , آبی , سفید , کبود , نارنجی , سرخ , سیاه ... زنجیره رنگها ...

هر لحظه از عمرم مانند لحظه های روز و شب رنگی دارد.گاه رنگ شادی است و گاه غم ،گاه لطف است و گاه قهر...هر چه باشد چون از توست زیباست که هر چه از دوست می رسد نیکوست.

شب یا روز , درشادی و غم دستم را بگیر و رهایم مکن مهربان .مگذار لحظه ای از یادت جداشوم .


پی نوشت :

صدای رعد و برق و باران می آید . بهار در راه است ؟

 

نظرات 58 + ارسال نظر
طهورا سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ب.ظ

زیر و رو می کنی رنگ در رنگ را در خم رنگرزی چشمانم...و تو آیا می دانی که در هر رنگ نام تو بر زبانم جاری ست ؟
این روزها خیره تر آبی را می طلبم ...مهر را...

این روزها خیره تر آبی را می طلبم , مهر را ...
آخ که حرف دل من بود عمه جانم ... سلااااااام .

طهورا سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ب.ظ

علیک سلامممم
وداع مهر؟مهر که آمد تمام پل های پشت سرش را خراب کرد تا هرگز برنگردد.
دلت بهاراست ...صدای قلب توست ...صدای باران

عمه جانم , چرا کلماتتان با لحن داداش امپراطور به گوشم رسید الان ؟

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام مهربان آبی
رنگ که باشی جهانت رنگین کمانست به وقت مهربانی ها که سرانگشت درخت را می لرزاند که بهار را بپاشد سر دشت...تور سفید شکوفه با نگین شفتالو و...
دلم یک سبد خواب دشت می خواهد

دلم یک سبد خواب دشت می خواهد ...

دلم یک دنیا سکوت می خواهد تا در آن بشنوم سخنان برادر را ! دلتنگ حرفهایتان هستم مهربان.

طهورا سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ

یعنی صدای کلماتم مردونه شده؟

نه عمه جانم ! به گمانم حرف دلهایتان یکی ست که یک لحن و یک عطر و یک طعم دارد ! البته شما از نوع عمه طهورایش و ایشون از نوع برادرانه اش ..

مهرداد سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ب.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

هزار هزار رنگ از سر انگشت خدا بر لوح زمین میچکد و گل ها با لبخندی ملون با زبان رنگین کمان بهار را هدیه میدهند و زمین این کودک هزار ساله ی لال ،واژه های خفته محبوس درلکنتکده زمستانی خود را به بوستان مهر و نرگس و یاس ، ترانه میشود.
با این همه عطر و رنگ اگر منت کشان خداوند عز وجل نباشیم ، بازنده وایم...
........................
سلام یکرنگ ترین خواهر

در برابر مهربانی تان لال می شوم برادر کهکشانی ام ...

سایه سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ب.ظ http://bluedreams.blogsky.com/

چه رنگی کمانی ..
دیدنی ست حتی سیاهی شبش که با مهر دوست به دل می شینه..
مرسی عزیزم

فدای دل رنگین کمانی پروانه خانومم . زنده باشی عزیز دل .

حمید چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ب.ظ

تمام این رنگ ها در وجودت هست که درک دیدنشون رو داری...
خیلی از آدم ها حتی سیاه و سفید هم نیستن.
خوبی آبجی؟
عمه شما چطوری؟

چه خوب ! پس میشه امیدوار باشم که کوررنگی ندارم حمیدجان ؟

زهرا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:59 ب.ظ

سلام آبجی مهربون
عجب رنگهایی اینجا هست
اگه سیاه نبود سفید دیده نمیشد
اگه غم نبود شادی دیده نمیشد
آبجی این پست محشر بود
دلم میخاد کلی حرف بزنما ولی فعلا کلمه کم آوردم

سلام زهراجانم . و چقدر حرفای تو دوست داشتنی اند . میشه کلمه کم نیاری آجی ؟

رها چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:08 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

سلام عزیزم
روزگارتون خوشرنگ

سلام عزیزم. روزگارتون رنگین کمان شادی . مرسی از حضورت خانومی .

هاتف چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:00 ب.ظ

رنگ ها که تعدادشان زیاد می شود باید کم کمک منتظر بهار بود سبز و زرد و سرخ و نارنجی و ...همه و همه یادآور تکان خوردن زمین از یکرنگی هستند و قرار است بیایند و زردی پاییز و سفیدیه زمستان را رنگباران کنند...
چقدر دلم برای دلهای پر از رنگ تنگ شده است....

رنگ ها ...
بهار که بیاید طبیعت تکان می خورد و رنگین می شود . چه زیباست رنگ در رنگ آفرینش ...
اما به گمانم طلوع و غروب های بهار و تابستان به رنگینی فصل سرما نیست , درست می گویم ؟

هاتف چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:02 ب.ظ

راستی شما خوب ماشالا فعالیدها...

جدی ؟ چه جالب ! اگه قبلا اینورا بودید که لابد می گفتید بیش فعالم پس !

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ

سلام مهربون
امرو با صدای خوشی زنگ تلفنم خبراز مهر و امید داد .
ومن در هوای مهر صدایش نفس عمیقی کشیدم .
بازم ممنونم و بازم خوشحالم که باعث این دوستی های خوشرنگ شدی
باران ...بهار...شکوفه های بنفش !

سلام عمه جان .
این دوستیها عجیبند عمه ... این روزها باز سرشار شده ام از نشانه !
امروز غروب خیلی اتفاقی آهنگها و شعرهایی شنیدم که مرا به روزگار پرخاطره آسمانی پرستاره انداخت و جالب اینکه ساعتی پیش , پیامکی مرا به همان زمان کشاند و همان خاطرات !
این همزمانی دلها عجیب است عمه , خیلی عجیب ...
دلم برای شما و خانم تنفس و دیداری دوباره تنگ شده . کاش قراری دوباره برقرار شود !

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ

با اجازه
ممنون حمید خان .شما خوبی ؟

صاحب اجازه تر از شما مگر یافت می شود در این اطراف عمه جانم ؟

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ

سایه جان کجاست تا از ماه بگوید...ماه امشب لبخند می زند .دیدی ؟راستی به ماه در آسمان سلام مرا برسان!
دوباره دلتنگ و بی قرار شدم و این یعنی حالم خوب است.

سایه سایه جانم چندگاهیست بر سر بلاگستان سنگین شده ! کم پیدا شده خواهر پروانه ام ...
ماه در آسمان که پیداتر شده اند عمه ! شکر خدا ...

و شکر که بی قرارید و خوب ... همیشه خوب باشید مهربان .

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ

خب نفس دوست ٬مرهم لطیفی ست ...از طرف خدا

با تمام وجود تصدیق می کنم حرفتان را عمه جانم . نفستان بردوام مهربانم .

سپیده چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ب.ظ

سلام مهربان
چقدر جاتون خالی بوداینجاروزهایتان بهاری وخوشرنگ

سلام نازنینم. خوش آمدی عزیز دل . دل بهانه ات را می گیرد ...

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ب.ظ

سلام بهارانه ی بیدمشک و باران
خواهر خوبم زیبایی رنگها بستگی به نور دلمان دارد مگر نه؟ هرچه نور و زاویه دلمان متمایل به دوست باشد رنگین کمانش بر افق می افتد
افق دلتان پراز مهر

ابرهای دلمان که ببارند , اگر در افق مهر او باشیم , معجزه رنگین کمان رخ خواهد داد در دلمان . کاش هرگز از نور مهرش تهی نشویم ...

سلام مهربان برادر بهار . اینروزها هوای دل , هوای شماست ...

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ب.ظ

شیرینی ما یادتون نره
بقیه خبر ندارن من که دارم...شیرینی اختصاصی بفرستین وگرنه جار میزنم ....جشنوا.....

عجب گرفتاری شدیم ها ! ای بابااا ! آخه من که هنوز نمیدونم این جشنوا...
یعنی چی ؟ اصلا چجور جائیه ؟ اصلا شعر یعنی چی ؟
تو رو خدا داداش , سر به سرم نذارین دیگه !

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ

دیگه ده کیلو نون خامه ای و نیم کیلو از طبقه هفتم کیک یازده طبقه این حرفا رو نداره که کتمان کنید
اخطار دوم
چنانچه باز شیرینی ارسال به تعویق بیفتد راز سر به مهر به عالم....

اینقدر داداشم رو دوست دارم که محاله ده کیلو نون خامه ای و نیم کیلو کیک یازده طبقه براتون بفرستم ! واللا جون خودم ! وگرنه کیک و شیرینی چه قابل ؟
ضمن اینکه این خبر فقط در شبکه بالاترین قرار نگرفته , وگرنه کلی ازش خبر دارن ! منتها به شیوه نرگس نیوز , نه امپراطور نیوز ! ( همه چیز به نفع بنده ست برادرجان !)

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ب.ظ

منم شیرینی می خوام

شیرینی شما محفوظ عمه , فقط حق رو به من بدید لطفا ! باشه عمه جون آبی مهربونم ؟

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ب.ظ

آخ جان دو به یک شدیم

به افتخار عمه مهربان...بزن اون کف قشنگه رو....هورا

داداشی من , اونی که باید شیرینی بده , اول شمایید , بعد خواهری , اونم به خاطر داداش هنرمندی که داره ! واللا جون خودم ...
مگه نه عمه ؟

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ

ممنون برادرزاده امپراطور .اونوقت حکایت اون نیم کیلو چیه ؟برا الیاسینه؟

مزه کیک یه چیز دیگه ست عمه , بخصوص اگه از طبقه یازدهم باشه !

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ

چون می ترسم اون ده کیلو سیرم نکنه آخه عجیب خوردن داره
حیف رژیم دارم وگرنه ....

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ب.ظ

آبجی مدرک پیش منه ها؟ نذار لو بدم

اخطار سوم
چنانچه ارسال نشود کیک و نون خامه ای ها لینک مدرک مورد نظر در ملاء عام قرار گرفته می شود

اخاذی چقدر خوبه؟

چه خوبه این مدرکتون رو لو بدین , تا منم واقعیت رو جار بزنم , اون وقت ببینم کی باید شیرینی بده , من یا داداش من ؟

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ب.ظ

خب من که رژیم نیستم ...شیرینی هاتونو رد کنید بیاد ...
سهبا جان در گوشم بگو چه خبره؟دهنم قرص قرصه

من حاضرم شیرینی بدم ها عمه , اما شیرینی اصلی واسه داداشه ... میگم براتون یواشکی .

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ

مهم مدرکه به هیچ وجه نمی توان کتمان کرد...ایمیل شد محضرتون...شیرینی به یک نفر پرداخت کنید بهتر از ده نفر است
دوستان اگر بفهمند....

خب برادرجان , آن مدرک به تنهایی گواه حرف من خواهد بود . حاضرم به همه دوستان شیرینی بدهم بابت ... بابت ...
خب بابت برنده شدن اشعار زیبای برادرم در جشنواره ادبی فجر ... قبول ؟

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ

د د د نشد آبجی... یه دفعه بگو نون خامه ای نمیدم...هی روزگار ...نشد جدا تبریک میگم

مدرک که به اسم شماست بیاو ثابت کن

نون خامه ای میدم , البته اگه مجوزش رو مانای عزیز صادر کنه ...
مدرک به اسم من باشه , همه هم من رو میشناسند , هم شما رو ... چه نیاز به گفتن من ؟
منم جدا تبریک میگم .

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ب.ظ

شیرینیش خوردن داره ...کجان این ناونیا ...حمید؟؟!

موافقم , کی بریم ناون عمه ؟

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ب.ظ

مـــــــــبــــــــــــارکــــــــــــــــــــــــبــــــــــــاد برادر زاده امپراطور

جوووووونم عمه .... دمتون گرم .........

دیدین داداش , دیدین همه طرف منند ؟!

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ب.ظ

هر وقت شما بفرماییمیگن شیرینی های ناون خعلی خوشمزه س

خعلی خوشمزه ست عمه . من امتحان کردم .
ولی به گمونم داداش میخوان از دست ما برن سفر ! بذارین برگردن تا بعد !

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ب.ظ

عمه خانم؟؟؟؟؟؟
باورکنید آبجی دوم شدن در بخش شعر بعداز نیما در هفدهمین جشنواره ادبی...من فقط یه لوح تقدیر گرفتم پایین تراز آبجی

داره جورو متشنج می کنه که شیرینی نده ها...گفته باشم

داداش ؟ ببخشید اونوقت شعر چیه ؟ خوراکیش ترشه یا شیرین ؟ میشه پوشیدش ؟
بی خیال داداش ! من چه نسبتی با شعر دارم ؟ اونم شعر بعد از نیما ؟ اصلا نیما کیه ؟ پسر همسایه ما , یا پسرخاله شما ؟

عمه من که گفتم شیرینی میدم . هم واسه مقام دوم شعر داداش , هم واسه انواع تقدیری که توی جشنواره های ادبی دریافت می کنند ...

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ب.ظ

واقعاشیرینی قزوین هم خوشمزه س.
ســــــهــــــبـــــامــــبارکـــــــــــــــــــ....

باشه عمه , یه سر بیاین اینجا شیرینی بخوریم و بخریم , بعد با هم بریم ناون ! ای هی امان از دست داداش !

طهورا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ

سهبا جان میگم این ناونی ها چه متواضعن ...منم جدا تبریک میگم ...آفرین

و بخشنده و مهربان ...
خوش به حال من که چنین دوستانی دارم ...

ویس پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:23 ق.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام .

خیلی جالب بود و دوستش داشتم. یادداشت کردم. همیشه سرخ و آبی باشی.

سلام ویس عزیزم . شرمنده می فرمایید مهربان بانو .

زینب پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 ب.ظ http://inrouzha.mihanblog.com

نور خورشید را که تجزیه کنی میشه رنگین کمون رنگها
خورشید در دلش تمام رنگهای شادی و غم رو نهفته داره
و هربار منشور هستی یه پرتو از رنگش رو بما نشون میده...
اگه یادمون بمونه که همه رنگها ریشه در سپیدی عشق داره
زندگیمون هر رنگی که بگیره یادمون میاد که این رنگهم ازوست...

این روزها برام دعا کنید...
اونقدر حالم عجیب و وصف ناشدنیه که توان نوشتن ازش رو ندارم
این روزهام اونقدر پر از حسه که نمیتونم اثری ازش در وبلاگم بجا بذارم
خواهرانه دعام کن بانو...

آنکه محتاج دعاست منم عزیز دل . با آن حال قشنگت دعایم کن که رها شوم از این افکار آزارنده .
خوشا به سعادتت زینبم .

H.k پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:30 ب.ظ http://bescot.blogsky.com

زیبا بود این تفسیر از رنگها...در کل به دلم نشست، این نوشته زیبا...

سلام . خوش آمدید و ممنون از لطف نظرتان .

زهرا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ب.ظ

ببخشید شیرینی تموم شد؟

نه آجی جون , واسه شما هم داریم .

زهرا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ب.ظ

وای مرسیییییییییییییییییییییییییی
حالا اگه میشه بطور واضح و روشن بگید جریان شیرینی چیه؟!
البته ببخشیدا شکمو هستم اول شیرینی خواستم

شیرینی برنده شدن اشعار امپراطور بهار در جشنواره ادبی فجر .

زهرا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ب.ظ

عایا کسی از این کیکها دوس داره
http://s1.picofile.com/file/7527830749/cake.jpg
http://s3.picofile.com/file/7657573545/cake2.jpg
http://s2.picofile.com/file/7657576662/cake3.jpg

بنده یک کیک از این مدل کیفی ها میخوام. چقدر میشه ؟

طهورا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:32 ب.ظ


خریدی؟چه رنگی؟

پامچال پیدا نکردم عمه ! ولی یه گلدون گل ریز قرمز خریدم . یه اسم عجیبی داشت که یادم رفت خب !

زهرا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:32 ب.ظ

ای جانممممممممممممممممممم
تبریک میگم هم به عمو امپراطور و هم به شما آجی خانوم
و اینکه کیک هم اصلا قابل شما رو نداره،شما آدرس بده درب منزل تحویل بگیر

تبریک به داداش قبول , به من چرا آخه ؟
بابت کیک هم ممنون عزیزم . شما همیشه لطف داری مهربون .

زهرا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ

سلام به عمه طهورای عزیز
عمه شما از این کیک ها دوست ندارین؟

طهورا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 ب.ظ

سهبا خانوم الکی آدرس منو بده

الکی چرا اخه ؟

زهرا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 ب.ظ

واسه اینکه شما هم خواهر این داداش هنرمند هستید دیگه

از اون بابت , خب بله , ممنون .

طهورا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:40 ب.ظ

سلام زهرا جان .دیشب تو شبکه سیما گشت و گذاری تو شیراز کردم ...خوب یادت کردم ...شیرینی هاش باب میل این بچه های منه...شکلاتی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ب.ظ

ببخشید شبکه ی شما

طهورا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ

زهرا جان گمونم سهبا خانوم رفت دم در خونه شون کیکو تحویل بگیره

هستم عمه !

زهرا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ

مرسی عمه جون
عمه یه سر تشریف بیارید شیراز بهار نزدیکه شیراز هم دیدنی میشه
شیرینی هم قابل شما رو نداره
آدرس بدین بفرستم در خونتون

منم بیام زهرا ؟!

طهورا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ

ببخشید حال من خوب نباشه بهتره انگار!آخه دوباره این جا رو چت روم کردم

شما که خوب نباشید منم تو لک میرم عمه ! تو رو خدا خوب باشین .

زهرا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ


خب عمه حالا که سرعت عمل رو دیدین
آدرس بدین بفرستم واستون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد