پرنده ای هستم که دو بال پروازم را در نمی دانم کجا جا گذاشته ام . پرنده ای که هر بار قصه پرواز را می خواند ومی شنید و آه می کشید و به آن روزهای شیرین گذشته فکر می کرد که در آسمانی آبی همه پرندگان زیبا با هم پرواز می کردند و از آب های زلال آسمانی می نوشیدند و دانه های بهشتی غذایشان بود . اما نمی دانست چرا هیچکدام یادشان نمی آمد که چه شد که از آن بهشت زیبا که همه اش نور بود و سرور ، همه اش آبی بود و سبز ، به این زمین خاکی رسیدند ؟
پرنده ام ویادم نمی آید کی فراموش کردم بالهایم را . کی فراموش کردم که جای من در این زمین خاکی نیست . من دو بال دارم برای پرواز ، پس چرا آنها را فراموش کردم و مثل همه آدمیان با دو پای ناتوان بر زمین راه رفتن را آغاز کرده ام ؟ درست که پاها زمین را حس می کنند و لذت تعلق را و وابستگی را بیشتر به تو می چشانند ، درست است که پرواز یعنی رها شدن و من از وقتی که نمی دانم کی شروع شده از رهاشدن می ترسم ، که دلبسته ام ، وابسته ام و نمی توانم به روزی فکر کنم که کنده شده باشم از همه تعلقات ، اما پرنده که باشی می دانی هیچ چیز ، هیچ چیز و هیچ چیز نمی تواند لذت پرواز را ، آنهم پرواز در اوج را به تو بچشاند .
پرنده ای هستم که مدتهاست بالهای پروازم را از دست داده بودم و عادتم شده بود که با دو دست دانه بخورم و با دو پا بدوم تا برسم به نمی دانم کجای این روزگار سیاه ، اما خدا خیر بدهد بزرگی را که جوجه اردک زشتش را نشانم داد که بالهایش آنقدر به پرواز فکر کرده اند که به بالهای قو می مانند نه اردک ! بزرگی که به من یادآوری کرد که از قید و بند ریشه های خاکی کنار رودخانه ام خلاص شوم و به یادم بیاید که من هم چلچله ام ، پرنده ام ، نوید بهارم ، من باید یادم باشد پرواز را که بهار بی پرنده و پرواز کجایش به بهار شبیه است ؟! چلچله ام و می خواهم در کنار همه آن پرندگان زیبای دیگر ، رسم پرواز را به یاد بیاورم ، می خواهیم سی مرغ بشویم و برویم به آن نمی دانم کجاها که می گویند قله قاف است و پرواز را در نگاهی نو به تجربه بنشینیم تا حتی همین اندک پروازی را که بلدیم عادتمان نشود . چلچله ام و می خواهم در کنار گنجشکم ، در کنار بچه شاهینی که قول می دهد به گنجشک کاری نداشته باشد ، در کنار غازی که خود قصه پرواز را به ما یادآوری کرد ، در کنار هدهد و پرستو و جوجه و بلبل و مرغ عشق و کلاغ و همه آن دیگرانی که دارد یادشان می آید که پرواز را فراموش کرده اند ، یا که نه ، پرواز عادتشان شده ، با هم سیمرغی بسازیم . که برای نو شدن قصه پروازمان حاضریم تا خود خورشید پرواز کنیم و هراسی هم نخواهیم داشت از اینکه بالهایمان بسوزد ، تنها می خواهیم با هم باشیم و با هم به پرواز بیندیشیم و با هم درد سوختن را حس کنیم .
چلچله ام و دلم درد دارد . روی شانه هایم جای بالهای فراموش شده ام درد می کند . و من دارم لذت درک این درد را با تمام وجود می چشم که چه سخت است پردرآوردن ، چه سخت است پرواز وقتی بالهایت را فراموش کرده ای و باید از نو درد بال درآوردن را به تجربه بنشینی . اما من حاضرم از قید این زمین خاکی رها شوم تا لذت پرواز را بچشم تا شاید آنوقت از عمق جان به بهاری نو بیندیشم .
کجایی مادر ؟ چلچله ات درد دارد ! چلچله ات امسال نوید بهار نمی دهد ! که بهار را حس نمی کند ! که عهد کرده تا دلش نو نشود و بالهای نو در نیاورد ، به کفشی نو فکر نکند !
کجایی مادر ؟ بیا و رسم پرواز را دوباره به چلچله ات بیاموز که بالهای چلچله ات این بار ریشه در قلب او دارند نه بر شانه اش و هر آن چیزی که در قلب ریشه کرد ، هرگز رها نمی شود و فراموش نخواهد شد .
کجایی مادر؟ چلچله ات درد دارد و می خواهد تا به بالاها بپرد ، تا شاید درد را فراموش کند . بیا و دعای خیرت را بدرقه راهش کن تا شاید بتواند اوج بگیرد و در کنار دیگر پرنده های آسمانی ، از هر چه تعلق است رها گردد . بیا مادر و بیاموز لذت رها شدن را از هرچه دلبستگی ست !
پی نوشت :
همه آنچه خواندید رنجنامه ای بود که با اشک نوشته شد بعد خواندن صیغه استمراری درد . از دستش ندهید .
پی نوشت 2:
نوشته خواندنی سپهر عزیز را هم خطاب به جوجه اردک زشت از دست ندهید .
پی جدید نوشت :
باز هم خاطره بازی , باز هم بازخوانی یک پست قدیم , یک خاطره عزیز ... که این روزها همه خاطره ام و ... شکر !
چقدر تو این پستتون حس های مختلف بود . . ..
جدی ؟ یعنی چه حس هایی ریحانه جان ؟
چیزی به رنگ چشم سیاهت نمی رسد
شب می دود به مرز و شباهت نمی رسد
من اشتباه کردم اگر ماه گفتمش
خورشید هم به چهره ماهت نمی رسد
هر دفعه کودک غزلم می پرد هوا
دستش به میوه های نگاهت نمی رسد
هر وقت می زند به سرم فکر عاشقی
جایی به جز کنار و پناهت نمی رسد
یا تو نخواندی که بیایی به دیدنم
یا نامه های چشم به راهت نمی رسد
(مجید افشاری)
سلام نازنینم ..
بقیه منتظرن تا تو بپری
اگر بپری اردک،بچه شاهین،گنجشک کوچلو حتی غاز وحشی هم پرواز میکنن
چشم پرندگان به شماست
بپر
.........
سلام صبحتون بخیر
سلام آقا بزرگ . اونوقت چه طوری بپرم ؟!
سلام آقا بزرگ ببخشید بچه شاهین کیه ؟
حمید عمه جان ...
حمید
حمید
حمییییییییییید
کجایی؟
بیا عمه طهورا کارت داره
حمید ؟؟؟
خب آقا بزرگ اینا پرنده اند الان رفتن پرواز دیگه ...اونوقت این گنجشک و غاز و حشی کین ؟
امیدوارم خط کشتون همراهتون نباشه
خط کش اقا بزرگ دست خانوم معلم مهربون جا مونده ! اقا بزرگ دیگه خط کش نداره !
گنجشک سمیراست و غاز هم خود آقابزرگ .
سلام
امشب با حلزون به روزم!
دعوتید به یه فنجون قهوه...
یاد این افتادم:
کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناری ها نگه کن در قفس تا نیک دریابی
کزچه در آن تنگناشان بازشادی های شیرین است
کمترین تحریری از یک زندگانی
آب نان آواز
ور فزونترخواهی از آن گاهگه پرواز
ورفزونتر خواهی از آن شادی آغاز
ور فزونتر باز هم خواهی بگویم باز
آنچنان بر ما به نان و آب اینجا تنگسالی گشت
که کسی به فکر آوازی نباشد
اگر آوازی نباشد شوق پروازی نخواهد بود
آب نان آواز
ور فزونتر باز هم خواهی بگویم باز
شفیعی کدکنی
سلام ممنون عزیز . خواهم آمد انشاله ...
و این شعر بسیار زیباست و بسیار دوستش دارم . ممنونم .
بله بله! من اینجام
عمه طهورا با من کار دارن؟
بفرمایید؟
خوبی حمید جان ؟
غم می بینم در دل صاحب این خونه؟
درسته/؟
نه قربان , نادرسته !
حمید خان ٬سلام آهان می خواستم می خواستم بپرسم سربازیتون تموم شد؟شیرینیشو بدید لطفا
طفلی هنوز تازه رفته که بره سربازی عمه جان !
سلام آبجی سهبا
اوف عجب پستی بود
دلم پرواز میخواد
راستی چه خبر از سی مرغ؟
سلام وروجکم . یعنی چطور پستی بود ؟!
شما از کجا سربازی منو می دونید؟
نه هنوز تازه شروع شده!
اختیار داری حمیدخان ! شما بین المللی شدی و خودت خبر نداری !
از این پی نوشت خب
پ فرار نوشت: آقا من دیشب جیم زدم حالا باید برگردم پادگان!!!! فعلااااااااااا
سسسسهههبااااا کجایییییییی؟
جانم عمه ؟ در خدمتم !
حمیدددد ؟؟؟ فرار ؟!!!
با اشک ؟؟؟؟؟؟؟؟
اشک که نشانه افسردکی است که منشاش کم خونی وکمبود کلسیم بدن است
پست جدید که واسه از ما بهترونه

پست قبلی هم که نظرشو برداشتین
اینجا میتونیم یه سلام بدیم؟
پست جدید کدومه وروجک جان ؟
علیک سلام خانوم خانوما !
صاحب این خونه خوبه حالش؟
نه سری میزنه نه جوابی میده. چرا؟
پست رمز دار هم میذاره!
کمی تا قسمتی ابری حالمان خوب است عزیز .