سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

چهل درجه جنون شعر ...

 



"قبول دارم

فرزندان کوهستان همیشه بی دیوار زاده می شوند

و بی حصار عاشق می شوند.

تو همین را می خواهی

و من مجنون وار

تیشه ای بر می دارم

رو در روی این همه دیوار و این همه حصار

آن چنان که تو می خواهی...

هی !

آنان را باش

برای آنکه عشقی اتفاق نیفتد ,

همه ی قهوه خانه ها را بسته اند

همه ی قلیانها را شکسته اند

بی آنکه بدانند

برای چشیدن طعم سرانگشتان تو

حتی یک قرص نان هم کافیست !"1

یک قرص نان شعر , یک جام شراب مهر , بهانه ای برای سلام , به مهر از مهر دل ... که شعر سرک می کشد در لحظه لحظه های این روزهایم و آواز لبریز می کند جام تهی شده قلبم را .

شک ندارم بی شعر , کسری می آورد , دلم , روحم , که زندگی با غزل و آواز جریان دارد در من !

 و امروز , این پنجمین روز درخشان از مهر ماه , با نوشیدن واژه واژه مهربانی از کلام استاد مهربانی , زنده شدم و سرمست :

" هوای پنجم مهر – چقدر روشن و رویایی ست       تو دوری از من و اما  - چقدر یاد تو اینجایی ست "2

و من اگر چه پایم در بند زنجیرهای نامرئی روزمرگی روزگار است , اما بالهای دلم همیشه مهیای پرواز است به سمت هر آنچه نور , هر آنچه مهر , هر آنچه مهربانی .

پس چشمانم را می بندم و بالهایم را باز می کنم :

" من ره نمی برم مگر آنجا که کوی دوست      من سر نمی نهم مگر آنجا که پای یار "3

" کفش ها را بکنیم , آب در یک قدمی ست ..."4


و جادوی تو و شعر :

" گیسوانت را شراب کردم

بهار بهانه ات کرد

چشمهایت را نوشیدم

برکه فریاد زد!

بهشت را دزدیده بودم ,

از جنگل ,

از دشت ,

بی تو جنگ جهانی سوم است !"5

 

" دریا , آرام آرام با ترانه

تو را از ساحل خرچنگ ها می برد

و موج , رد تو را !"6

و من آنقدر شعرهایت را زیر لب زمزمه کردم که همه وجودم شعر تو شد ...

تو بگو

در آنسوی دریاهای خروشان

کدام شعر

مرا از یاد تو برد ؟


پی نوشت :

1, 2 , 4  استاد محمدرضا عبدالملکیان؛  3  سعدی ؛ 5 امپراطور بهاران ؛ 6 مهرداد ( کهکشان )

نظرات 46 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:38 ب.ظ

سلام مهربان

من فرزند کوهم
این را می شود از سنگینی نگاهم فهمید
و تیشه هایی که بر تنم
نه
بر روحم می زنند
من فرزند کوهم
این را می شود
از لهجه ام فهمید
که بلوط را چشمهایت می دانم

نان دلت چه داغ خوردن دارد

سلام برادر ...
شما فرزند شعرید و شعور , فرزند کوه و عاشقی های راستین ...
من چه بگویم به شما ؟!

[ بدون نام ] چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:56 ب.ظ

سلام خواهر بزرگوار نرگس خانم عزیز

یاد قلبت باشد.

یاد قـلـبـت باشـد,یک نفر هـسـت که بـین آدمهـایی که هـمه غریـبـنـد

به تو می انـدیـشـد و دلـش از دوری تو دلـگـیـر اسـت...

یاد قـلبـت باشد، یک نفرهـست که شـب و روز دعایـش این است

زیر این سـقـف بلـنـد، هر کجا هستی، به سـلامت باشی


و دلـت همواره، محو شادی و تبسم باشد...

التماس دعا
در پناه ایزد منان

سلام معصومه جانم .
ممنون از حضورت مهربان . یادم هست , یادت باشد , همه ما در این روزگار غریبیم ...
محتاج دعایت هستم نازنین .

طهورا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ب.ظ

درسته که ندیدن فراموشی نیست ٬اما به مهر قسم نرگس هم از فراق تو دلگیر شد ...
سهبا جان بال زدنت تماشایی ست مثل شعر دوستان .
دستمال خنک مهربانی بر پیشانی تو مسکّن مهر و جنون بفرمایید ناقابل ست
سلام

سلام عمه جانم ...
نسیم خنک یادتان هم مسکن غریبی ست بر جنون این روزهایم ,
تبی که بر جانم نشسته از فراق و تنها وقتی از آن فارغ می شوم که حضورش در قلبم , در هر آن و هر لحظه , ثابت شود و جداناشدنی ...
ممنون مهربان عمه .

حس تعلیق , حس عجیبی ست و من چند روزیست معلقم در میانه زمین و آسمان ... دعایم کنید نازنین .

طهورا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:33 ب.ظ

معلق ؟
ماه معلق است
خورشید معلق است
ستاره های درخشان معلقند
...

واقعا ؟ خو اونا توی آسمون معلقند , نه مثل من توی کره خاکی !( ایکون سهبای نق نقو !)

طهورا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ب.ظ

معلق نق نقو ؟یعنی این جوری؟؟

این که نق نمیزنه عمه ! می خنده !!!

طهورا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ب.ظ

خب خنده ش مجازی

آخه چطوری حقیقیش کنیم اینجا ؟

وروجک چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ب.ظ

فقط سلام

علیک سلام وروجکم .

ناصر عرفانیان چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ http://http:/http://www.adel-e-naser.blogfa.com/

باسلام وعرض ادب واحترام و تشکر از عنایت وقدم رنجه ای که فرمودید ضمن تبریک میلاد حضرت امام رضا علیه السلام

عودت هستید به خوانش شعری برای آن امام همام

سربلند وموفق باشید

سلام جناب عرفانیان بزرگوار . عیدتان مبارک . ممنون از دعوت پرمهرتان .

مهرداد پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

دلشوره ها در ساحل زیاد شده اند
حس تعلیق دردی مشترک است .
.............
سلام آبجی
سپاس از مهر بی مثالت

دلشوره چرا برادر ؟ امید که کشتی آرزوهایتان به ساحل مراد برسد ...

سلام برادرم . مهر نام شماست نه من ! شرمنده ام نفرمایید .

حسام پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ق.ظ

سلام ؛

مرسی خانم.

سلام . خوش آمدید آقا حسام عزیز .

فریناز پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

سلام و ممنون بانو
راستشو بخواید اولین بار بود اشعارشون رو می خوندم
استاد عبدالملکیان

چقدر این شعر رو دوست دارم
انگار حکایت منه که چشم پوشیدم...

جای من خالی است

جای من در عشق

جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار

جای من در شوق تابستانی آن چشم

جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت

جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت



جای من خالی است

من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟

من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟

سلام فرینازم .
من اما از دوران دبیرستان با شاعر مهربانی آشنایم . امیدوارم عشق جاری لحظه هایت باشد نازنینم .

ریحانه پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:03 ب.ظ

سلام سهبا خانوم...خوبید؟عیدتون مبارک

تو ذهنم این پستتون و این عکس با هم جور شدن

http://up.vatandownload.com/images2/2jhg1c4fyajwmd8xkr8t.jpg

سلام ریحانه جان . عید شما هم مبارک .چه عکس خوشگلی ! مرسی خانومی .

سایه پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 ب.ظ

گم شدم تو این پست چرا ؟!

چراااا ؟؟؟

ر پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:42 ب.ظ

چقدر زیباست چه شراکتی!
عجب مجنون هایی پیدا می شوند، شیدا!!!

عجب مجنون هایی پیدا می شوند ....

معصومه پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:07 ب.ظ http://masoomtaren.blogfa.com/

قال الرضا علیه السلام
«اِعْلَمْ اَنَّهُ لاوَرَعَ اَنْفَعُ مِنْ تَجَنُّبِ مَحَارِمِ اللهِ وَ الْکَفِّ عَنْ اَذَی الْمُؤْمِنِ»
هیچ خویشتنداریی سودمندتر از دوری از حرام و پرهیز از آزار مومنان نیست .
فقه الرضا علیه السلام – ص 3

السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت
سلام بر سلطان خراسان،او که غبار قدمگاهش سرمه دیدگان ماست

با سلام/ خجسته میلاد پر خیر وبرکت هشتمین ستاره آسمان امامت،شمس الشموس ازمشرق کرامت ورافت ،رضای آل احمد،السلطان ابا الحسن علی ابن موسی رضا را به همه شیعیان وعاشقان آن امام همام تبریک وتهنیت می گویم.
التماس دعا

سلام عزیزم . عید شما هم مبارک و التماس دعا .

جوجه اردک زشت جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ب.ظ

سلام
آدینه تان پراز لبخند و رضایت ضامن عشق
عیدتان خوش

سلام برادر . لحظه های شما هم سرشار شادی .
بعضی وقتها جای خالی حضورتان بسیار نمود دارد برادر , مثل امروز در کنار استاد قهرمان ...

وروجک جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ

آیا آبجی نرگس الان آنلاین هست؟
نخوابیده؟

سلام ...

وروجک جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ب.ظ

هوراااااااااااااااااا
میدونستم هستین

خو منم خوشحالم که شما هم هستین !

وروجک جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

آبجی من مطمئنم هستین
آخه وقتی اومدم هنوز جواب امپراطور بهاران رو نداده بودین
بگین هستین دیگه

هستم وروجکم !

وروجک جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 ب.ظ

ای جانم
سلام آبجی

سلام عزیزم .

طهورا جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

دلم برای یه تفال به جناب حافظ تنگ شده
شبتون به زلالی یه شعر نابتا خدا

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری نه دیدم و نه شنیدم
اگر چه در طلبت هم عنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
که من چو آهوی وحشی از آدمی برمیدم
...
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ
که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم

سلام عمه جانم . شب مهتابی شما هم روشن .

وروجک جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ب.ظ

با اجازه صاحبخونه
سلام عمه طهورای عزیز

صاحب اجازه ای عزیزم .

طهورا جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ

با اجازه صاب خونه علیک سلام وروجک خان..وم

ممنون بابت غزل

اختیار دار این سرایید عمه جانم .
قابلی نداشت .

جوجه اردک زشت جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ب.ظ

سلام آبی قرص ماه

شبتان پراز مهر ومهربانی غزل و ماه

آبی قرص ماه , منظورتون منم داداش ؟!

من الان منگ منگم ! اصلا نه از احساسم خبر دارم و نه میدانم چه بگویم ! باور کنید من هم شوکه ام و البته بسیار دلتنگ ...

وروجک جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ

عمه!وروجک خان..وم چیه؟

وروجک جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ب.ظ

آبجی مگه هویتم نامعلومه
خو عکس به این بزرگی نشون نمیده یعنی

ها ؟ نه ! من که نمی فهمم ! این وروجکه یعنی پسره یا دختر ؟!

وروجک شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ق.ظ

والا عکسش که میگه پسره

جدی ؟ خو من گیج شدم که !

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ

خب حالا چرا این شکلی شدید .
آخه نمیدونستم بگم وروجک خان یا وروجک خانوم برای همین شد وروجک خان+وم

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ

سهبا خانوم و وروجک شما از کارتون وروجک و استاد نجار خوشتون می اومد؟

خیلی نگاه نمیکردم , ولی بانمک بود !

وروجک شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ

عمه مگه میشه وروجک باشم و از وروجک خوشم نیاد؟
عمه واقعا معلوم نیست وروجک خان هست یا خانوم؟

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ

سهبا جان میگم آدم از کامنتایی که میذاره یا جوابا معلوم میشه چه حالی داره؟جس آدم معلوم میشه؟
بیاید حس همو بخونیم.

خو بخونیم عمه ! شما حس منو بخونین ! منم میگم عمه امروز خیلی دلتنگه !

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ق.ظ

حس شما معلق کمی متمایل به مهر استاد و کمی تا قسمتی بارانی از یاد دوست و شوکه از صدای شنیدن باران از راه دورالبته رفته رفته از نق نق هات کم می شود

امروز پدر میهمان خانه ام بودند عمه جانم ...
حالا بگویید حالم را !

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ


از چپ به راست سهبا خانوم -آقای دکتر-یگانه جان-نیایش عمه- استاد قهرمان
عکس خوبی گرفتما ....

سه تا میهمان عزیز دیگه هم بودند : خاله خانباجی عزیز و همسر و پسرشان .

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ق.ظ

چه محفل قشنگی
شعر هم خوندند؟

کلی ! جای شما خالی خالی ...

جوجه اردک زشت شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ق.ظ

بااجازه:
سلام عمه مهربانم
کاش عکس منم اونجا بود اما حالا اینجوریم

جاتون واقعا خالی بود داداش !
صاحب اجازه اید . آواتارتان مبارک

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ق.ظ

علیک سلام این آواتارتون خعلی قشنگه برادرزاده امپراطور
عکس مهم نیست مهم یاد آدماست که ثبت می شه توی دل ها با رنگ مهر خدا

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ

سهبا خانوم برادرزاده امپراطور هم آبی هستند

مگه میشه رنگ برادر و خواهر فرق کنه عمه جان ؟

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ق.ظ

سهبا جان اگه آواتار داشتی دلت می خواست عکس چی باشه؟

یه ستاره کوچولو !

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ق.ظ

یه پیشنهاد بدم ؟

بفرما عمه جان ؟

جوجه اردک زشت شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ق.ظ

صبح داشتم سر به هوا راه می رفتم افتادم توی سطل رنگ وگرنه سیاه است پرهام حالا آبی شده رنگش روغنی بود کارت سوخت ندارم بنزین بخرم رنگ رو پاک کنم

رنگتون از اولش هم آبی بود ! تقصیر زنبورهاست که یه مدت با عینک , سیاه به دیدتون دادند !
حالا هم خودتون رو اذیت نکنید . رنگتون از آبی تغییری نخواهد کرد !

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:06 ق.ظ

میگم چه خوب میشه با هم قرار بذاریم هر دفعه بریم سر وبلاگ یکی از دوستان و یه پست رو که خیلی دوست داریم انتخاب کنیم (پست انتخابی از وبلاگ)اونوقت نظر ها رو ببینید و پست برنده از اون وبلاگ انتخاب بشه.

خوبه عمه , ولی کار سختیه ها !

عمه جونم , شبتون خوش . من برم که دیگه خعلی دیر شد !

طهورا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ق.ظ

آره راست میگی خودمم پشیمون شدم
عوارض حال بدمه خو

خیلی پیشنهاد قشنگیه عمه , اما انصافا یه حضور حسابی میخواد , که این روزها از من بر نمیاد عمه جانم !

فریناز شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:29 ق.ظ

سمیرا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:00 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

فرزندان کوهستان بی حصار عاشق می شوند....تک تک کلماتش نوشیدنی است ...می بینی نرگس جان؟ صرف نظر از نهاوندی بودنش تنها یک عاشق می تواند اینگونه کلماتی را چنین استادانه کنار هم بچیند...می بینی؟....ممنونم از حسن انتخابت

وای که اگه بدونی چه لحظه هایی گذشت بر من با اشعار استاد مهربانی ! نمیدونم نهاوندی بودنش چه تاثیری داشت بر اون لحظه ها , اما سمیرا , مجنون شدم و شیدا ! خدا نگهدارش باشه , استاد مهربانی را ...
ممنون از تو برای بیشتر آشنا کردن من با این گنجینه مهر .

مشتاق شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام
اتفاقا الان داشتم شعر زیبایی که برادر عزیزم در وبلاگشون گذاشتند میخوندم....و نمیتونم بگم با خوندن این اشعار و بخصوص برخی ابیاتش چه حالی پیدا میکنم...من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم....
واقعا عجیب تناسبی دارد اشعار عرفانی با حال و هوای پیچیده..لطیف. و غریب ادمی.. و من نمیدونم چطور در منطق ارسطو شعر را از مخیلات بی ارزش شمردند؟!!اونی که ما دیدیم این بوده که همه حقایق رو که به هیچ زبانی نمیشه گفت..فقط به این زبان میشه گفت!!واقعا کدام برهان قوی منطقی میتونه این اثر عمیق رو در وجود ادم بگذاره؟...البته اینجا قصد بحث ندارم..فقط چون شما از تاثیر شعر گفته بودین و من هم الان اون شعرو خونده بودم....
دلم میخواد این چند بیت رو به دوستان باصفای این خونه تقدیم کنم:
باز امدم باز امدم از پیش ان یار امدم
در من نگر درمن نگر بهر تو غمخوار امدم
شاد امدم شاد امدم از جمله ازاد امدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار امدم
انجا روم ان جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار امدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار امدم.....

شعر زبان دله ! نمیدونم کسانی که اون رو بی ارزش می دونند با گوهری به نام دل آشنا هستند یا فقط از آدمیانی هستند که با عقل زندگی می کنند ! اما مگر می شود کسی اهل دل باشد و با شعر غریبه باشد و با خواندن یک شعر خوب, به وجد نیاید ؟
امروز من با مولانا قرین بود . ممنون از این شعر زیبایی که به دوستان این سرا تقدیم کردید . امید که تمام زندگی تان سرشار این لحظه های ناب عاشقی باشد .

سپیده شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:45 ب.ظ

دلم برای پنجم مهرهای گذشته تنگ شده بانو
سلام نازنین

بعضی روزها , بی تو خیلی سخت می گذرد نازنین ... حال دلم نگفتنی ست سپیده جانم ... خیلی دلتنگت هستم ...
سلام .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد