سایه سار زندگی

روی جاده ابریشم شعر


اسیر فاصله ام , ای فدای تو جانم !

رهی که چاره ی دوری کند , نمی دانم !

بگو چرا به اجابت نمی رسد یکبار

مگر تو را چو دعا زیر لب نمی خوانم ؟

علاج خویشتن از این و آن  نمی طلبم

که دردم از تو و در دست توست درمانم

برآن سری که بگردانی ام ز دین , ای بت

بده نشانی دین , تا که خود بگردانم !

دم تو گرم ! که چون پانهی به کلبه من

شود چو روز بهاری , شب زمستانم

چو گفتمت ز شکر تلخ تر ! برآشفتی

ز راست گفتن بیجای خود , پشیمانم !

ز هر طرف که بگردی , مقابلم با تو

که آفتابی و من آفتابگردانم

حصار تنگی از آن بازوان مهیا کن!

به جرم عشق اگر مستحق زندانم

نه دین به جانب خود می کشد , نه کفر مرا

چو استخاره که آید میانه , حیرانم !

بگرد تا که بگردیم , ای غم هجران !

که دل قوی به امید است و مرد میدانم .


استاد محمد قهرمان

90/8/21




دیروز شنبه 25 شهریور ماه , مراسم رونمایی از کتاب جدید استاد به نام روی جاده ابریشم شعر , به همت دفتر شعر و ترانه برگزار گردید .راستش نمیدانم چه بگویم که حق کلام را رعایت کرده باشم و لطف میزبانان را . جای همگی تان سبز بود .

باز هم مثل همیشه شرمسار لطف سایه خوبی ها , طهورای آبی ها , منیژه مهربانی ها و رفیق عزیز همیشه همراه بودم که با حضورشان , این محفل را برایم ماندنی کردند . ممنونم عزیزان مهربان . شرمنده شمایانم که بیش از این مجال گفتارم نیست . تا فرصتی دوباره که شاید بیشتر بگویم از این روز به خاطر ماندنی .

نظرات 93 + ارسال نظر
جوجه اردک زشت یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ب.ظ

سلام آبجی
کاش بودم
تنفس در هوای استاد و دوستان ماه ستان آرزویم بود که نشد وامید دارم درفرصت بعد دیدار را تجربه کنم

سلام برادرم . جایتان بسیار خالی بود . امید که در فرصتهای بعد , شاهد حضور پر مهر شما هم باشیم .

سعیده یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ب.ظ

سلام

سلام نازدونه قشنگم .

سعیده یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

وای چه خبر قشنگی

وای چه نازدونه قشنگی ...

وروجکـ یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

ای جانم
بگرد تا که بگردیم , ای غم هجران !
که دل قوی به امید است و مرد میدانم

مگه وروجکها هم غم هجران دارن ؟!

سایه یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

مرسی نرگس جان

حق کلام را ادا کردی عزیز خیلی خوشحالم که در اون جمع کوچک و مهربان و صمیمی بودم

دیدار دوستان نیز چشم دل و روحم را روشن کرد .. سپاس

وای ناهید دلم تنگ شد برات دوباره ! ببخش عزیز , دیشب اصلا فرصت نداشتم ... ایشاله سعی میکنم گزارش کامل رو توی افسون غزل بذارم .

سایه یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ب.ظ

ببخشید ! شما لقمه می گرفتین برای استاد !!!

عجب حکایتی شد این لقمه گرفتنهای ما !

سایه یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ب.ظ

نظر آخرم و با لهجه ی مشهدی بخونین !!

مشهدی اصل کرمانی ! مگه نه !؟

جوجه اردک زشت یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ

با این پی نویس های سایه بانو درصد رشک وحسادت داره میره بالا...ترسم از انفجار...درجه ذوب جوجه اردکهای زشت چنده؟

داداش ؟! من داداش امپراطور بهار رو سالم و قبراق میخوام ها , نه یک جوجه اردک کباب شده !

سایه یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

امپراطور عزیز
مخصوصا اینا رو می گذارم که بار بعد بیاین !!

یعنی لقمه می خوردن و امضا می کردن تماشایی ...



خدایی تماشایی بود ها ! حیف از لقمه گرفتنمون عکس نداریم ناهید !

مریم یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:37 ب.ظ

اشک ها مجال خواندن نمیدهند
چشمانم تار می بیند
باز خواهم گشت

چرا اونوقت ؟!

جوجه اردک زشت یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:40 ب.ظ

سایه خانم
در شرایط کاری مناسبی نبودم وگرنه ۱۴ ساعت رفت وبرگشت چیزی نبود به شوق لقمه هم که شده می آمدم
باورکنید دلم اونجا بود و...
هی هی هی

اونوقت لقمه می گرفتین , یا لقمه میل می فرمودین داداش ؟؟؟

سایه یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ

خب پس دیگه چیزی نمی گم ! دلم برا دلتون سوخت

( محض همدلی با سایه عزیزم )

فریناز یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

یه وقتایی آدم یاد بال هاش میوفته

چقد بهشون نیاز داره یه وقتایی...

آی گفتییی !!! چی میشد ما هم بال داشتیم ؟!

مریم یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ب.ظ

شاه بیت های این غزل زیبا:
دم تو گرم ! که چون پانهی به کلبه من

شود چو روز بهاری , شب زمستانم

چو گفتمت ز شکر تلخ تر ! برآشفتی

ز راست گفتن بیجای خود , پشیمانم !

ز هر طرف که بگردی , مقابلم با تو

که آفتابی و من آفتابگردانم

مریم یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:50 ب.ظ

داداش جوجه اردکی
حساب کتابتون اشتباهه
از همدان تا بیجار دو ساعته...از بیجار تا قزوین هم چهار ساعته
شما چجور میگین چهارده ساعت راه
واعجبا

این مراسم تهران بود مریمی , داداش هم نهاوند تشریف دارند ! خب حالا فاصله میشه چقدر ؟

مهرداد یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ب.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

جا داره به استاد همیشه قهرمان تبریک عرض کنم که دگر بار جاده ای ابریشمی را به مهراز برای عشاق شعر و ادب فارسی مهیا نمودند تا دل ها مون از زلال هنر بی مثالشون بهرمند گردد...
..........سلام آبجی
دیدی سیستم گودر شما با کهکشان سر جنگ داره !!!

ممنون برادر . منتظر اثر کهکشانی برادر هستیم که در مجلدی زیبا به دستانمان برسد و ..... ( واااای داداش , زودی شعرهاتون رو چاپ کنین دیگه !)

سیستم گودری رو یه جیغ بنفش میزنم حالش جا بیاد !

جوجه اردک زشت یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ

خطاب به مریم خانم:

قرا رنیست از مسیر بیجار بیایم وبریم ...مسیر نهاوند تا همدان رو فراموش کرده اید ۱۴۰ کلیومتر باهمدان فاصله داریم که میشه حدود ۲ساعت از قزوین تا تهران چی اینجوری میشه نزدیک به ده ساعت ازمسیر اراک وقم میریم تهران بدون معطلی ۶:۳۰ ساعت راهه دوبرابرش میشه ۱۳ ساعت بدون معطلی

من در نقش یه تایید کننده فقط!

مریم دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ

خب از اینجا که بیاین هم سر راسته هم خستگیتون رو خون ما در می کنین
هم من شاید چشمم به جمال الیاسین روشن شد

آناهیتا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 ق.ظ

سلام خواهری جانم
اردیبهشت که این کتاب رو به من معرفی کردید سریع تهیه کردم
حالا این کتاب هم گره خورده به شب های همیشه مهتابی ام...
سایشون مستدام واقعا دوست داشتنی و ادیب هستند.

واااای ! آنا خودتی ؟ چه عجب خواهری ؟! نمیگی دلم برات تنگ میشه ؟!

اینقدر یهو شد که نشد به خیلی ها خبر بدم ! کاش امکانش بود که شما هم باشی . خوشحالم که غزلیات زیبای استاد همراه لحظه های شما هستند .
راستی , سلام . خوبی خواهری ؟

طهورا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ق.ظ

من هر روز دلم بیشتر تنگ می شود ...
روزها که می گذرند طهورا بیشتر و بیشتر قدر این همدلی ها را می فهمد ...دیدار برادربزرگوار و مهربانم استاد عزیز ودوست داشتنی و شیرین سخن (گفتگویشان یا جمع ما و همسرم ...) به همراه بانو سایه مهربان و منیژه جان شیطونو سهبای سپید و ...در نوشتن نمی گنجد ...
سر میز همدلی رو که نگو چه وصف نشدنی گذشت ...
راستی چایی من کو ؟من نسکافه استادو خوردم ها
لقمه های دست به دست شده ...استادحالشون خوبه؟
امیدوارم یه روز برسه همه برادرزاده ها و...را دور یه میز همدلی ببینم
سلام مهربون

و من هم هر روز دلم بیشتر تنگ می شود عمه جانم !
وااای هنوز تو حال و هوای اونروزم عمه ! حیف که زود تموم شد , خیلی زود ...
و امیدوارم همه دوستان رو دور یه میز همدلی ببینیم به همین زودی زود .

سلام عمه مهربانی ها .

ر ف ی ق دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:54 ق.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

چه شبی بود
شبی که به ایوان ِ هبوطِ اندیشه ام جلا داد و
فرصتی بود تا گل ِ تن را در شطِ یاد بشویم
انگار که نور ِ استاد قهرمان و سهبای مهربان و
سایه ی خوبی ها و آذردخت مهراندیشه و طهورای پاکی ها
موجی زد و من ِ ذوق زده را
در برکه ی مهتاب انداخت
و حالا من از دیدن ِ روح ِ یاقوتی ی این عزیزان احساس ِ انارستانی می کنم

لحظه لحظه آن روز را قاب گرفته ام با مهربانی های شما و برای همیشه در گوشه دلم نصب کرده ام تا نه تصویر درخشان نگاه هایتان فراموشم شود و نه گذر بی نظیر زمان در آن ساعات کوتاه همدلی ها .
رفیق عزیز , بسیار شادم از دیدنتان و از مهربانی های بی نظیرتان که تنها با دیدارتان مهر تاییدی چنین محکم می خورد در قلبم !
شکر می کنم حضور شما و دوستان جان دیگر را .

منیژه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ب.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

هنوز هم با یاد آن شب و آن همه مهربانی ساری و جاری در دل دوستانی که بودن هر کدامشان یک دنیا نعمت و لطف ویژه ی خداوندی ست حس خوب و خوشایندی دارم...بودن در کنار استاد عزیز و دوستانی که سرچشمه ی خوبی و مهربانی بودند...شنیدن عاشقانه های استاد از زبان خودش و سرازیر شدن باران سیل آسای چشم هایم...سیب های سبز پاییزی...نان و پنیر و سبزی...بوی پائیز نیامده و همه ی صداقت و شوری که در آن جمع دوستانه ی مان بود ماندگاری آن شب را برایم چندین برابر کرد...
به امید دیداری دیگر...

مهربان منیژه دوست داشتنی ام , برای همیشه به یادم خواهد ماند چهره زیبای نازنینی که دستش در دستانم بود و به اشک چشمانش شگفت زده می نگریستم که برای عاشقانه های استاد قهرمان , بی دریغ بر چهره اش روان بود ! عزیز دل , شادیت آرزوی من است ...
ممنون که حضورت را از من و آن جمع دریغ نکردی .

سرزمین آفتاب دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ب.ظ

ببخشین
یه سوال...

مریم خانوم واسه چی اشک ها !! مجال خواندن نمیدهد؟؟؟ پست پر از مرثیه س یا اشک شوق ( اونم معلوم نیست به چه دلیل؟؟؟ ) توی این متن فوران کرده ؟؟؟
ضمنا
شما مرفه بی دردید و احتمالا سوناتا یا سانتافه دارین و بیجار تا قزوین رو چهار ساعته میایین
من خودمو کشتم زیر ۵ ساعت نشد !!!
مگه مسابقه رالیه؟

بعدشم...مگه تو و فریناز خسیس آدرس هم می دین که آدم بفهمه کجایین ؟


آخ !
سلام سهبا باجی
ببخشید
این بچه شیطونک ها حواس نمی ذارن که واسه آدم !
خیلی دوست داشتم بیام
خیلی هم تلاش کردم
اما واقعا گیر کرده بودیم تا غروب و هرکاری کردم نشد که نشد

قسمت اول رو که من مخاطب نیستم و هیچ ...
اما تا جایی که یادمه سپیده عزیزم هم می گفت فاصله قزوین تا بیجار حدود چهار ساعت هست !

سلام علیکم برادر آفتابی ام . خوبین شما ؟ حیف شد واقعا ! کاش بودید شما هم !

ریحانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ب.ظ

وای خوش بحالتون

جاتون سبز بود ریحانه جانم .

ریحانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:47 ب.ظ

رقص باید که عجین با دف و سرنا بشود

باده خوب است به اندازه مهیا بشود

داده ام دخترکان سیب بریزند به حوض

گفته ام تا همه جا هلهله بر پا بشود

شاعران با غزل نیمه تمام آمده اند

دامنت را بتکان قافیه پیدا بشود

روسری سر کن و نگذار میان من و باد

سر آشفتگی موی تو دعوا بشود

هیچکس راهی میخانه نخواهد شد اگر

راز سکر آور چشمان تو افشا بشود

شهر تا خرخره از چلچله پر خواهد شد

قدر یک ثانیه آغوشت اگر وا بشود

حیف! یک کوه مذابی و کماکان باید

عشوه هایت فقط از دور تماشا بشود

"امیر توانا"

باده خوب است به اندازه مهیا بشود ...
محشره ریحانه جان .

سرزمین آفتاب دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:49 ب.ظ

ریحانه

مرررررررررسی

"... روسری سر کن و نگذار میان من و باد

سر آشفتگی موی تو دعوا بشود ... "

معرکه س !

کل این شعر محشره

موافقم برادر .

ریحانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ب.ظ

ممنونم جناب سرزمین آفتاب

ریحانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ب.ظ

جا داره من روز دختر رو به خودم و همه ی اونایی که باید بهمون عیدی بدن و همه دخترخانوم ها تبریک بگم

ببین تبریک که کاری نداره , پس روزت مبارک , اما انتظار آیفون 5 که نداری احیانا گل نازبوی قشنگم ؟

جوجه اردک زشت دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:32 ب.ظ

سلام
روز دختر رو به همه دختر ماهستان تبریک میگم
به ویژه دخترای گل شما به خواهر زاده هام تبریک میگم

سلام برادرم . ممنون از محبت همیشگی تان .

[ بدون نام ] دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ

با توجه به تبلیغات وسیع دختر خانومی بنام ریحانه از شهر مقدس مشهد شرکت اپل در نظر داردیک آیفون ۵ (پلاستیکی)به او در روز دختر هدیه دهد به شرط آن که به عمه اش قول بدهد این ترم استاتیک را با همان استاد گرامی پاس کند...

جوجه اردک زشت دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 ب.ظ

ریحانه خانم دست مریزاد چند وقتی بود از نسل جوان شعر خوب نشنیده بودم هر دودی بود از کنده امثال استاد قهرمان بود که دلگرمم میکرد به روزهای پیش رو

شکر که پسندیدید شعر زیبای ریحانه را برادر .

طهورا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ب.ظ

شبتون به زیبایی غزل های استاد قهرمان عزیز...دلنشین مثل هم صحبت بودنشان...

ممنونم عمه مهربانم .

مهرداد دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 ب.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

سلام آبجی
روز دختر رو به تموم دخترای مهربون این سرزمین تبریک عرض میکنم به ویژه دخترای گل شما و دختر خانومایی که در این سرا حضور فعالانه و مستمر دارن انشاالله در سایه آقا امام زمان (عج) همگی خوشبخت بشن....

سلام برادر مهردانه ام . ممنون از لطف و تبریکتان . امید که سایه شما بر سر فرزندانتان مستدام باشد به سلامتی و شادمانی .

وروجک دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ب.ظ

درسته وروجکم اما دل دارم
غم هجران دارمباور نداری از عمو نجار بپرس

کیه آخه این استاد نجار که تو رو تنها گذاشت و رفت ؟!

ریحانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ

ممنون استاد امپراطور
http://up.vatandownload.com/images/ivggwxywwdq09fo3s6c.jpg


این آیفون منه الان

ریحانه جان روزت مبارک خانومی قشنگم . الهی برسی به هرچه آرزوهای قشنگته .

سعیده دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ب.ظ

جهت تبریک اومدم
صدا خوبه؟
از همین تریبون اعلام می کنم :

******روزمون مبارک*******

ای جاااانم ! همین الان خونه شما بودم نازدونه خانومی . خوش اومدی .
از این تریبون هم روزتون مبارک خانومی عزیز و قشنگم .

سعیده دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ب.ظ

سلام صابخونه
حال شما؟

سلام علیکم . خوبم به خوبی شما .

وروجک دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ب.ظ

استاد نجار دیگه
ایشون هستند
http://www.dordone.com/ax1/279/2.jpg

باشه وروجک . میگم شما احیانا دختر نیستی ؟ اگه هستی روزت مبارک !

[ بدون نام ] دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ب.ظ

سهبا خانوم لطفا به ریحانه خانوم آیفون دوست بگویید از شرکت اپل (کامنت بالا هم تشکر کنه دیگه)
روابط عمومی و مسئول هدیه شرکت اپل و شرکا

قابل توجه ریحانه خانوم !

طهورا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ب.ظ

روز دختر بر همه برادرزاده های دختر عمه مبارک باد
و همچنین بر یگانه دختری و نیایش دوست داشتنی

ممنونم عمه جان . منم روز دختر رو به فاطمه عزیز عمه تبریک میگم .

جوجه اردک زشت دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ب.ظ

خطاب به ریحانه خانم:
ممنون از هدیه تون...حیف اون سیب سرخ که جون میده واسه بوییدن وغرق شدن... آیکون آب از دهن راه افتادن...

آبجی ببخشید اینجا مدام برا دیگران نظر ذاشتم...امشب هوس آتیش سوزی داشتم اما خبری نیست

لطفا اصلاح بفرمایید جوه اردک کباب شده تلخه....اه اه اه بد آموزی داره

اره والا ! خیلی خوشمزه به نظر می رسید سیب سرخ ریحانه ...
شما صاحب سرایید برادر . اختیار با شماست . برای آتش سوزی , ریحانه باید باشد و برادر کوچکتر , دانیال باشد و ....( هی هی هی !)

نفرمایید داداش . جوجه اردک کباب شده , تلخ نمیشه ! باید از آقابزرگ پرسید !

وروجک دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 ب.ظ

ابن هم واسه همه دختران گل اینجا
دختران امروز و دختران دیروز
http://s3.picofile.com/file/7503312147/1_happy_girl_s_day.jpg

روز همه دختران خوب مملکتم مبارک . و بر همه دوستان عزیزم بیشتر .

ریحانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ

ممنونم از اپل و همه ی اپل دوست ها . . ..

الان منظورت به آدم و حوا هم بود ؟!

سعیده دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ

خونه ی من؟
ا چه جالب من وصل شدم یه کله اومدم اینجا اصلا نمی دونم خونه ی خودم چه خبره

همزمان با هم رفته بودیم مهمونی خونه همدیگه !

[ بدون نام ] دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ب.ظ

شرکت آتش نشانی :کی می خواد آتیش بسوزونه ؟
جای بعضیا خالی

من دیگه آتیش سوزوندن یادم رفته عمه !

وروجک دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ب.ظ

آبجی سهبا داشتیم
آخه به وروجک میاد دختر باشه

والا معلوم نیست ! نفرمودید جنسیتتون چیه خب ! منم گفتم با 50 درصد احتمال تبریک بگم دیگه ! ( جدای از اینکه کدوم وروجک پسر اینقدر مهربون میشه وروجک جون ؟!)

سعیده دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ب.ظ

دختران بلاگستان بابا یه حرکتی انجام بدید این شب عیدی
دلم گرف

(نه از اون حرکتا)

اونوقت چه حرکتی دقیقا ؟!

[ بدون نام ] دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ب.ظ

دانیال:
سلام خواهری خیلی دلم برایتان تنگ است
هوای عمه را داشته باش

میدونم که میگه اینو عمه , شک ندارم !

ریحانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

اولین اپل خاص همون اپل حوا بوده احتمالن

آتیش ؟!آتیش سوزی ؟!!

هستی پای آتیش سوزی !؟

وروجک دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ

اتفاقا پسرا خیلی مهربونند
باور ندارید از خودشون بپرسید

حتما می پرسم و اونها هم حتما تایید می کنند !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد