ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
غروب یک روز تابستان و پرواز پرندگان و درختانی که در غروب رنگی سرخ گرفته اند
غروب روزی دور , همراه با مادر , حیاط امامزاده حسین قزوین
رنگهای سبز و فیروزه ای و سرخ , معجونی از آرامش ناب , یادگاری از اردبیل
طاقی های زیبا , ورودی سرای شیخ صفی الدین اردبیل
و باز هم سبز و آبی و قرمز و نقش های طاقی زیبا
طرح گل و پرنده , هنر سرانگشتان قالیباف اردبیلی ...
بعد از یه وقتایی
چقدر درنگ و آرامش چسبید
امیدوارم واسه خودتون هم همینجور بوده
مرسی خواهری
قابل چشمان قشنگت رو نداره خواهری جانم .
براستی سرانگشتان هنرمند قالیباف چه زیبا نواخته سرود پرواز دل پرندگان را در بلندای مناره های فیروزه نشان را بر تار و پود آرامش....
دلم بدنبال پریدن بربلندی های طاقی های خود ساخته...
ای جااااانم ! مرسی عمه جااااانم ....
با اجازه صاحبخونه
سلام عمه طهورای عزیز
عمه جان شما نمیخواید یه وبلاگ بزنید تا این نوشته های قشنگتون رو بخونیم؟
آی گفتی زهرایی ...
سلام زهرا جان شما بنویسید عمه بخونه بلکه یه کم پریدن رو بیاموزه ...
سهبا جان بال های پروازمان کو؟!ازشون خبر نداری!
بالهای پروازمون ؟! چی بود عمه جونم ؟! ( آیکون یه سهبایی که فردا سی نفر مهمون افطار داره و کلی کار نکرده !!!)
خب پس بگو پرواز پرنده ها رو گذاشتی پرمون بدی بریم تا به کارات برسی دیگه!

بال بال
پر پر
ای بابا عمه ! یه سر میزنم اشپرخونه , زود میدوم میام اینجا ! دارم انرژی ذخیره میکنم واسه فردا !
پرپر , بال بال کجا بود عمه جونم ؟!
انرژی ذخیره می کنی!یعنی فردا به مهموناتون انرژی می خوای بدی؟
انرژی پلو با سالاد انرژِی مخصوص ! خوبه عمه جون ؟!
آخیش بالاخره رسید اون انرژیه

اول سلام عمه
یه سر افطار بیاین خونه ما در خدمت باشیم
بدون چایی
دوم سلام نرگسی
عجب آرامشی داره این عکسا
جدی میگم خنکی هوا رو حس میکنم... یه آرامشی مث آرامش بعد از نماز صبح توی ایوون خونمون... دستت درد نکنه عزیز
سوم سلام زهرایی
میگم بیا اونقدر به عمه طهورا اصرار کنیم تا بلکه راضی بشه وبلاگ بزنه... هان؟ نظرت چیه؟
چهارم سلام به گل ریحون بلاگستان که بدجور جاش خالیه
خب خدا رو شکر که آرامش گرفتی مریمی ...
با اصرار واسه وبلاگ عمه منم راضیم , اما تا جایی که اذیت نکنیم عمه جونم رو !
عمه یه سئوال:
آدم به مهمونایی که میان خونه اش انرژی بده بد میشه؟
واللا ! از خداشون هم باشه مریمی . مگه نه ؟
نه دیگه این سوالو باید از خانوم سهبا بکنی که داره انرژی ذخیره می کنه
راستی سلام به برادرزاده های پرانرژیم...
دوباره سلام . انرژِی دادن که خیلی خوبه ! منتها من دارم واسه خودم انرژِی ذخیره میکنم که کم نیارم خب عمه !
راستی سهبا جون بعدا که سرت خلوت شد دستور پخت این غذارو به ما هم یاد می دی؟
(دستور غذا برای سی نفر)
انرژی را از شب قبل از مهمانی ذخیره کرده بعد با پیاز داغ مهر و محبت مخلوط نموده و ......
نقطه چیناشو سر آشپز سهبا پر می کنه ....
عمه جونم ؟! من تا شما باشین اصلا محاله دستور آشپزی صادر کنم ! حاضرم به عنوان شاگرد وردستتون بمونم تا یه ذره غذام طعم عمه طهورا بگیره خوشمزه بشه !
وا طعم عمه طهورا!
یعنی منم جزو مواد لازمم . باور کن این جزو دستور غذا نبوده ها اشتباه شده
دقیقا به نکته اصل ماجرا اشاره کردین عمه ! طعم دستان عمه طهورا ! طعم مهربانی ... اینقدر خوشمزه میشه که نگو !
عمه شبتون خوش . ممنون از اینهمه مهربونیتون .
عکسهای خوب مناظر زیبا حال و هوای روحانی و موزیکی آرام..
چه سایه ساری.....
سلام سایه جانم . سایه ساری در کنار سایه مهربانم .
ببخشید همچین رفتم تو جو که سلام یادم رفت //
سلام خوبی خوشی ؟؟! شبت آرام ..
سلام عزیز دل . روز آدینه ت بخیر و سلامت .
سلام آجی.........
گریه چرا میکنی خواهری !؟
سلام
برادررابگویید شعری است برای فلسطین، ترجمه می فرمایند؟
سلام . برادر را از کجا بیابم آخر ؟!؟؟
عمه جان شما که پریدن به آسمون آبی رو بلدین،قول بدین دست ما رو هم بگیرید
سلام مریم جان،دوست دارم اصرار کنم بهشون ولی خب میترسم ناراحت بشن.ما فقط پیشنهاد میدیم و در پیشنهادمون اصرار میکنیم
بخدا منم میترسم اذیت بشن زهرایی وگرنه خودم تا حالا یه دونه وبلاگ براشون را اندازی کرده بودم
قلمشون محشره
میدونم میشه یکی دیگه از منبع های آرامشمون تو بلاگستان
ولی حیف...
آخ آخ من چقدر این پنجره های رنگی رو دوست دارم...
حس لطافت و ظرافت با چاشنی شادی و زندگی دارند ...
ممنون از این عکس های خوب و خوشگل
من هم همینطور ریحانه جان . خوشحالم که هم عقیده ایم .
راستش حسودی ام میشه به تمام هنرمند ها ....
چه عکاسا چه نقاشا چه موزیسین ها...
و از همه بیشتر به قالی باف های عزیز....دنیای رنگ ها دنیای تمیز و ساده ایه....راحت به دل میشینه و آدم رو با خوبی ها آشنا میکنه...
خو منم اعتراف میکنم که همیشه دلم میخواست یه هنرمند باشم ! حیف که .... ( من هنرمند نیستم اما هنرمندان را دوست دارم !)
سلام آبجی
چند بار نفس کشیدم این یکی دو روزه...هوایی شده بودم برای ....
سپاس
سلام برادرم . نفسهایتان به شادی و آرامش و بر مدار مهرورزی باشد هماره ...
متوجه نشدم منظور برادر را ؟! هوایی ؟؟؟
هوایی برای کنج دنج امامزاده قدیمی...پنجره مشبک...
چه خوبه که دل هوای همچین جای آرامش رو داشته باشه ... پنجره های مشبک رنگی , رو به نور ... رنگین کمان مهربانی یار ...
سلام به خواهر مهربان
مثل اینکه ما رو نمی بینید خوش میگذره.
وجدانی هم بخواهیم حساب کنیم بی انصافی میکنید ،شما نباید یه سری به ما بزنید حتما باید من بیام تا شما هم بیاید.
از این شکایت ها بگذاریم ،میگم اگه همینطور پیش بره یه عکاس خوب از آب در خواهید آمد.
از پپشت ِ پنجدری ها و تاق نماها و کاش ها هم
انگار که ایمان فرود می آید
تو هم نور ِ خدا را می بینی !!!
راستی سلام بانو