سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

برای سپیده شادیهایم ...



" " آی آدم .... زیبایی یک وصف است , یک صفت , تو وصف و صفت نبودی , تو معنا ... نه ! , تو خود حیات بودی . نفس تو , نفس تو , نفس های تو ..."
ای ... هی ! زندگی چه نامرئی از انسان عبور می کند و می گذرد و تو را با خود می برد غرق در جاذبه ای نفسگیر ؛ و اکنون چه عقوبتی , چه عقوبتی , چه عقوبتی . نفرین اگر کارساز می بود شاید تا سطح خوارشده ترین مردمان فرود می آمد به امید کارساز افتادن آن , که من حرام شدم و دریغا ... حیف از من که حرام شوم . من که در گیجی و گولی و ولگردی و تباهی عمر نگذرانده بود تا آنچه بدان دچار آمده , نتیجه بدیهی چنان عمری باشد .
 تو آمدی و من با خود گفتم خجسته باد ؛ طالع شد ! " و او که طالع می شد چه کسی بود و از کجا می شناختش و برای چه ؛ و از چه هنگام در انتظارش روز را به شب و شب را به روز
".. ..چگونه باز کنم , چگونه بگشایم راز این زاویه از هستی آدمی را که نمی شناسم و می شناسم , که می شناسم و نمی شناسم ."
یک بار ,  بیش از یک بار به او گفته بود " در نبودت هم , من  نوزاد , از آغاز به جستجوی تو بوده ام سرگردان کوچه ها و خیابان ها در یک خانه به دوشی مستمر و در سفری که خوب به یاد می آورم از کدام زاویه ذهنم آغاز شده بود ؛ و چون طالع شدی نفس کشیدم و با خود گفتم آی .... سرانجام آمد !"
دیگر به او نگفت که براستی بار دیگر زنده شدم با طلوع تو از پس مرگ های پیاپی که مسیر عمر مرا با حضور دایمی شان سنگچین کرده بودند . و نگفت با دم خود بغض بسته روح مرا ترکاندی و در کمرگاه عمرم یک بار دیگر از درون منفجر شدم تا باز به هم درآیم , انسجام دوباره بیابم و نو شوم در پرتو رخسار تو ای زیبا که از مردمک چشمانت زندگی تتق می کشد ..." 
( سلوک , محمود دولت آبادی )



یه وقتهایی زبان آدمی هیچ جوره همراه دل نیست . مثل حالا که اسیر نگاهم و خاطره , اما زبانم یاری نمیکنه , که کلمات گم شدند و در بازی قایم موشکی با من , پنهان شده اند در   پستوهای ذهنم  و من نمیتوانم که پیدایشان کنم .
اینروزها همه اشکم و بغض و دلتنگی ... نه از اون دلتنگی های زجرآور , که حال دل رو خراب خراب میکنه , نه ! خوب هستم و نیستم ! دلتنگم و نیستم , شادم و نیستم ...

 و امروز , و فردا ... فردایی که سالگرد تولد دل مهربون تو هست  , فردایی که زادروز هدیه گرفتن نگاه عمیق و مهربان چشمان تو هست از خداوند مهربونی ...

و تو در کنارم نیستی و من نفس می کشم به یاد تمام لحظه های زودگذر سه سالی که در کنار تو بر من و بر ما گذشت و ...

نمیدونم چقدر تونستم قدردانیم رو از حضورت به تو نشون بدم عزیز  , اما خدای من که شاهد هست که چقدر دوستت دارم  و چقدر به داشتنت می بالم و چقدر شکرگزارش هستم.
سپیده دوستیهایم ,  ببخش اگر تولدنامه ات اینقدر غمزده شد , که نبودنت آواریست بر دلم ... که جای خالیت عجیب بر من و دلم سنگینی می کند تا به ابد ... و اگر نبود توجیه آرامشت و نزدیکی ات به عزیزانت و اگر نبود مهربانی خداوندی که باز هم مرا تنها نمی گذارد در این غربت آزارنده .... نمی دانستم چگونه باید سرکنم گذر این روزهای تنهایی را ...
و باز هم شکرگزارم که اگر چه کوتاه , اما آنقدر بودی و آنقدر سعادت داشتم که بشناسمت و برای همیشه , قلبم را به نام مهربانیت سند بزنم و بدانم , به یقین بدانم که خداوندت , خدایم , هیچگاه تنهایمان نمی گذارد .
سپیده شادیهایم , میلادت پرشور نازنین . به یاد دو سال گذشته , به یاد سال گذشته و کافه آدم و حوا , لبخندی بر لبهای قشنگت بنشان و چشمان زیبایت را لحظه ای ببند و به یاد بیاور همه محبت مرا به خودت ...
عزیز دل , نازنین من , تولدت مبارک . امید که همیشه سلامت باشی و پیروز . شادیت و آرامشت آرزوی همیشه من است .

پی نوشت :

آقابزرگ عزیز و ریحانه دوست داشتنی هم از پنج سال بعد نوشتند . خواندن دوباره اش لطفشان را بر دلم بیشتر می نمایاند . ممنون از این عزیزان بزرگوار .

گفتگو در تنهایی , آقا بزرگ , امپراتور بهاران 


پی نوشت 2:

چند روزی نیستم ...

نظرات 16 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

تولدش مبارکه ایشالله
اول هم شدم به امید خدا

مریم چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

پی نوشت 2:
بازم سفر گل نرگسی؟

یلدا چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ب.ظ http://www.yalda-v.blogfa.com

خوش بگذره مسافرت کوتاهتون
از بزرگ شنیدم خوش بگذره به جای منم برو سفر

طهورا چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:34 ب.ظ

آخر قلمم را در چه رنگی بزنم تا بنویسد برای سپیده خوشرنگ ترین متن تبریک را....
او که یادش برای سهبا شیرین است...
وقتی که سهبا از روزهای نه چندان دور با تو بودن حرف می زند وصف آن قابل نگاشتن نیست٬فقط دل است که می داند وبس.
تولد سپیده خانم را تبریک می گویم و او را می سپارم به کسی که بهترین و بادوام ترین انیس و همدم است.
سپیده جان شادی همنشین لحظه هایت....

فائزه چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:11 ب.ظ

مبارک باشه تولدشون...
دوستی ها همه جا استوارند حتی اگر از زمین تا آسمان فصله باشد

ریحانه چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ب.ظ

من هنوز هم موثر ترین اشخاص متولد تیر ماه هستند !!

سپیده خانم تولدتون مبارک...با آرزوی لبخند و سلامتی

ریحانه چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ب.ظ

ببخشید معتقد کامنت بالا جا موند..

سپیده خانوم بازهم تولدتون نیکو...

من به بعضی چهره ها چون زود عادت میکنم...پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ،رعایت میکنم...همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت...مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت میکنم...این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش...آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت میکـنـم...کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست...هر کسی را دوست دارم در تـو رویـت میکنم...فکر کردی چیست مـوزون میکند شعـر مـرا...در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت میکـنم...یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـیروم...لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت میکنم...ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت...روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت میکـنـم...تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت...می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت میکنم..!(کاظم بهمنی)

ریحانه چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ب.ظ

وقتی از صبح 18تیر داداش نیستند و ما چشم انتظاریم ،ناراحت نمیشیم از دوریشون..ناراحت که چرا...چون منتظر خبرهای خوششون هستیم ...چشم انتظاری ،شیرین میشه
اما وقتی سهبا خانوم مینویسید که نیستم و در پستتون بغض و غم نهفته است ...بنظرتون چه جوری باید چشم انتظار باشیم...چه جوری این روزهای پر از نگرانی رو بگذرونیم ؟!!
سفرتون به سلامت و لبخند نصیبتون

سپیده پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:33 ق.ظ

ساعت چیست؟اختراع غریبی که مدام جای خالی تورابه رخ دلتنگی هایم می کشد!کافه آدم وحوا ...تیر 90
زبانم در برابر توکم می آورد بیان احساسم را ...تمام واژه های دنیا کمند برای تشکر از محبتتون. بهترین سالهای زندگی ام همان سالهایی است که کنارشما ودوستی پراز مهرتون گذشت تمام لحظه ها وخاطرات باهم بودنمان همیشه درمن زنده است.می دانم که خداوند مهربان هیچ وقت تنهایمان نمیگذارد.همیشه شکرگزار وجود نازنین هایی چون شما وسمیرای عزیز در دوستیهایم هستم...ممنونم ازمهربانی ولطف همیشگیتون مانا باشید...سفر به سلامت

سپیده پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ

مریم عزیز،عمه طهورای مهربان ،فائزه گرامی و ریحانه دوست داشتنی ممنون از لطفتون سلامت باشید وبرفراز

بزرگ پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

منم تولد سپیده رو تبریک میگم انشاالله سالها خوب و خوش و سلامت باشند

مشتاق پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:50 ق.ظ

سلام
چشمه محبت همیشه جاری است
و همواره در مسیر خویش دست نوازشش بر همگان کشیده میشود..
برقرار باد چشمه های محبتتان..

سیب ترش پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:19 ب.ظ

تولدت مبارک سپیده عزیزم
به دستان مهربان خدا میسپارمت ...
آرامش همراه همیشگی لحظه هایت باد ...

ریحانه جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ب.ظ

می بویم گیسوانت را

تا فرشته ها حسودی کنند.

شانه می زنم موهایت را

تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا.

شعر می گویم برای تو

تا کلمات کیف کنند

مست شوند

بمیرند..
مصطفی مستور...

سهبا خانوم

زهـرا شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:54 ق.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

همۀ پروانه هایی که
دور و بر ت می‏چرخند...
سلام های من هستند
که از اتاقِ کوچکِ دلم، برای‏ت پست کرده ام!
سلام آبجی نرگس

ریحانه شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ


پاسها از شب گذشته است.

میهمانان جای را کرده اند خالی. دیرگاهی است

میزبان در خانه اش تنها نشسته.

در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او

اوست مانده.اوست خسته.



مانده زندانی به لبهایش

بس فراوان حرفها اما

با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته

چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند

میزبان در خانه اش تنها نشسته.



از نیما یوشیج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد