قرارمان بود , پنج سال بعد همدیگر را , پیشگویی کنیم . ایده این کار , دو سال گذشته , شکل گرفته و در همین سرا هم ( در این پست ) اجرا شده بود . خواستم دوباره اینکار را تکرار کنم , اما حقیقتش اینکه , بسیار سخت بود برایم ... در هر حال , سه تن از دوستان اظهار علاقه به همراهی نموده بودند که من هم برای همان عزیزان , این بازی را اجرا نمودم . بخوانید نتیجه این برنامه را و در صورتی که شما هم دوست داشتید , اجرایش نمایید :
عطر بابونه و اقاقیا ، طعم گس خرمالو ، نقره پاش شبهای مهتابی ، خیز پلنگانه دل ، زلال نگاه باران ، امپراطوری بهاران ...
پنج سال بعد ، قویی سپیدبال و زیبا ، قصه می گوید برای جوجه اردک کوچکش از ماجرای هبوط ... از آن زمان که کرم نازک ابریشم ، دریافت جوهره خویش را و رسالت خود را و آنقدر پیله تنید بر گرد دنیایش که ابریشمین افکارش ، و رنج شکافتن پیله تنهایی اش ، او را به پروازی زیبا و باشکوه رهنمون شد . پس جوجه اردک زشت هم آموخت باید سیاهی بالهایش را با عمق رنجهایش ، با درک واقعی اش از عشق و از زندگی و از خدایی که روح این دو را در ما به امانت نهاد ، به سپیدی زیبا بدل نماید ... و چه زیبا عملی ساخت این راز زندگی را تا به ما هم یادآور باشد که آدمی می تواند هر لحظه محول الاحوال باشد به بهترین تدبیرها ، مشروط به اینکه هر آن ، قلبش منقلب شود در تحویل هر لحظه با یاد او ...
پنج سال بعد سرای امپراطوری بهاران ، منقش شده به فیروزه ای ترین کاشی های نقش نگار تا هر لحظه ستلقی باشد در خاطرمان که پیراهن یار به رنگ زیبای عشق است : آبی پاک آسمان و زلال دریا ...
فیروزه ای ترین غزلهای ناب نگاه امپراطور در پنج سال آینده چه خواندنی ست ....
2- آقا بزرگ :
پنج سال بعد ، نشریه گروس نهاوند ، صفحه اول خود را به عکس بزرگ ، مردی بزرگ اختصاص داده است . تیتر اول این صفحه را سمیرا بانو ( مدیرمسئول ، سردبیر و صاحب امتیاز ) اینگونه نهاده اند :
دو صفحه روزنامه کفاف مصاحبه با آقا بزرگ که نامش با ظاهرش و با دل دریایی اش همخوانی دارد ، را ندارد . آنقدر عمیق سخن می گوید و آنقدر شیرین از خاطراتش تعریف می کند که بی پلک به هم زدن مطلب را یکسره تا به انتها می خوانی . سئوالات زیرکانه مصاحبه گر ، ( اختصاصا در این شماره سمیرا بانو ) هم نشانگر هوش و ذکاوت و تجربه این عزیز نهاوندی ست . عکسهای گوشه کنار این شماره همه هنر دست خود آقابزرگ عزیز است . شعرهایی کوتاه در کنار هم ، از احساس فوق العاده ایشان خبر می دهد . آقا بزرگ علیرغم مشغله فراوان اداری و رسیدگی به امورات جاری منزل ، هنوز هم خلق و خوی خوش خویش را حفظ نموده و با لبخند خود ، شادی را میهمان دلهای دوستان می نماید . خاطره های مشترک آقا بزرگ و امپراطور بهاران هم بسیار جذاب و شنیدنی ست .
بنا به درخواست یلدابانو و آستیاژ ، وبلاگ آقابزرگ با حواشی زندگی ایشان که در نفس زندگی شان همواره در جریان است به روز می شود وگرنه دستیابی به ایشان کار هر کسی نیست ، این مدیر پنهان در پشت درهای بسته جلسات مهم اداری شهرستان نهاوند ....
پنج سال بعد گفتگوهای تنهایی ، آرشیو کاملی ست از زیباترین اشعار و موسیقی های آنروز و امروز ... و ریحانه عزیز در گفتگوهایش در کامنتدونی ها ، از خاطرات بامزه اش با اساتید دوره کارشناسی ارشد می گوید و کلاسهای ویژه برای قبولی در آزمون دکترا ... حالا آیفون 5 هدیه ریحانه ، عتیقه شده ، اما ریحانه کماکان اسپانسر شرکت اپل هست با تبلیغات گسترده ای که برای این شرکت می نماید . گاه هم می شود ریحانه را آنجا دید ، پشت پنجره دنیای مجاز ، در حال نگاه از پشت تلسکوپ ، تا رفت و آمد ستارگان خواهر و برادر و عمه و عمو و دایی و برادرزاده و خواهر زاده های آسمان سیاه را رصد نماید و درجه مشکوکیت هر کدام را به درستی تخمین بزند !
گل نازبوی قشنگم ، امیدوارم هنوز هم در شهر دوست داشتنی مان ، مشهد نفس بکشی به مهر . امیدم اینکه طالعت همیشه شاد باشد و مبارک .
4- سایه سار زندگی :
از عزیزی پرسیدم به نظرت پنج سال بعد ، سایه سار در چه شرایطی ست ؟ بعد از تاملی کوتاه گفت :" پنج سال بعد ، وب سایتت ، شبیه خاکریز های جبهه می شود ... "
شما می دانید منظور این عزیز چه بود ؟
پی دل نوشت :
عاشقان تو می دانند که دوازده ستوده خداوند را تو تمامی , رهایی بندگان را تو توانی و تاریکی دلهای منتظران را تو چراغی ! سلام بر تو ای طلوع تمامیت زیبایی ...ای همیشه مهربان و ای همیشه بیدار ... با آمدنت ویرانه ها آباد خواهند شد و دلهای نجیب منتظران در زیر سایه بان دستهای تو پناه خواهند گرفت .... بیا که صبح شود تیرگی دلهای چشم به راه دوخته مان ...
مهدی جان , دلم تحول می خواهد ! می خواهم سیاهی درونم را به سپیدی پرواز آشنا کنم ... پدرم , تو لحظه تحویلم را کلید می زنی ؟ صاحب دلها ؛ آشفتگی این روزهایمان را , قرار می شوی ؟
مهدی جانم ... مرا , ما را , دریاب ....
خوب به خاطر اینکه تولد اقا امام زمان هستش میخواستم اسم نرگس تکرار بشه همین. تو وبلاگ زهرا خانم هم روح الله نوشته بودم چون به پستش میخورد گیر داده بود به اسمم میگفتند نرگسی یا روح الله یا سارا . راستش یکی از بچه اسم سارا رونوشته بود مونده بود من ننوشتم با همون اومدم ولی اسم واقعی همون بود که عرض کردم به هرحال یه خواهر دیگه هم پیدا کردید . همچنین من چند تا خواهر خوشحالم
در هر حال , از حالا به بعد با هر اسمی تشریف بیارید شناخته میشین عزیز , ولی لطف کنین و یه اسم ثابت انتخاب کنید واسه خودتون .
و دیگه اینکه خیلی خوش اومدین . ما هم خوشحالیم از حضورتون .
اره عمه جون همون نرگس اون شب مامانم اومد مجبور شدم برم ببخشید عمه جون من یه احساس خوبی دارم نسبت به شما . میدونید اسم عمه که میاد یاد حضرت زینب میافتم . خودمم یه عمه مهربون دارم مثل شما مومن و با خدا . خلاصه ارادت داریم عمه طهورا جان
خوشحالم که توی این حس قشنگ شریکیم . جدا از اینکه من عمه رو دیدم و عاشقشون شدم , شما نادیده این حس رو دارین .
سهبا جان اره خود خودشم .کجاش جالب بود ؟ . عمه طهورا جان برای شما هم جالب بود؟ خوب حدس زدید. همون
خب جالب بود دیگه عزیز ! فکرشم نمیکردم معصومه جان تشریف بیارن اینطرفا ...
آسمان سیاه چه دوستی هایی که رقم نمیزنه واسه ما کلی خواهر !
میدونید همیشه اونهایی که نور خدا در دلشون هست همیشه در همه جا عزیزترند هم برای خدا هم برای بنده های خدا . به شما تبریک میگم که بهترین بنده ی خدایید هم شما هم عمه جون
شما امشب همه تون قصد دارین منو آب کنید دیگه ! بی خیال عزیز جان ...
و در هر حال ممنونم از لطفتون .
WoOoOow

...
ینی من یک نوه ی دیگه هم دارم !!!
پسرم !کلی خواهر منهای یک به کلی خواهر تبدیل شد!خوشحال باش نوه ام!!
بچه ها داداشتون اومدند
سهبا جانم ،اون عصای منو ندیدی ؟!
عصا ؟ مامان بزرگ اریجینال , باید با یک نگاه و یک اخم , کار صدتا عصا رو انجام بدن ریحانه جون !
و این وسط شیطنتهای برادر , باعث دوستیهایی ارزشمند می شود و همین ما را بس !
مگه نه مامان بزرگ ؟
اوهووم...
برای همین است که جیغ بنفشمان را برای شما به ارث گذاشتیم..ازش راضی هستید دخترم ؟!!
عالییی مامان بزرگ ! فقط چیزی که ست من هرجایی و برای هر کسی خرجش نمیکنم و قدرش را خوب میدانم !
مرسی مامان بزرگ !
ببخشید گل نرگس خانوم نور خدا تو دل همه هست دیگه دلایی که با اسم عمه بیاد عمه جان زینب می افتن و با اسم گل نرگس بوی عطر یه امام و مولا رو پخش می کنن .....خوشبختانه برادرزاده های من همشون مومن و استاد و یکیشون دکتره که خیلی تخصص داره تو آتیش سوزوندن .....
برادرزاده ها سعی می کنن شبیه بشن به عمه ...
اما عمه جون , داداش دیگه از آتیش سوزوندن انصراف دادند و قصد دارند داداشی معقول و متین بشوند !
سلام. من بی معرفت نیستم بخدا!!!
سلام سرباز امام زمان ! خوبی حمیدجان ؟!
کی گفته شما بی معرفتی ؟ اگه منظورت منم , خب ببخشید دیگه !
ما همیشه به شما و دخترم ،طهوراجانم در پاسداری از آرمان های مادر بزرگ در راستای تحقق اهدافش افتخار میکنیم...
عکس گرفت و در آسمانش گذاشت) تا بسی خوشحال دل شویم....
امید که همیشه صدایتان رسا و جیغتان بنفش! باشد...و پسرم هم کمی دست از کبوتر هایش بردارد و به سرای سالمندان بیاید (همانجایی که از من و دوستانم
.
.
.
فقط بهش گفتم که اگر یکی از کلی خواهر را اذیت کند ،صد در صد از ارث محروم میشود ،و دیگر هیچ !!!
مرسی مامان بزرگ ! اونوقت امشب خیلی زود می خوابین ها !
سلام خواهر جان
عیدتان مبارک...انشالله عیدی تون رو هم گرفتین.امیدوارم که شما و خانواده عزیزت کام روا باشین و سلامت تا همیشه.....
.....
راستش من برای پیش بینی کردن خیلی ضعیفم.انقدرچیزای عجیب و غریب دیدم که پیش بینی فردا هم برام غیر ممکن شده....
انشالله که خیره.
سلام برادرم . عید شما هم مبارک . هر چند حضور شما خود از بهترین عیدی هایی ست که دریافت کرده ام ...
اینها همه اش بازی ست برادر ! به قول شما هیچکدام از فردایمان هم خبر نداریم ...
در هر حال , ممنون .
راستی نوه های جان! با هم مهربان باشید...
الان دیگر وقت خوابم است!!قرصهایم اثر کرده!باید رفت!!
تا درودی بعد بدرود!
شبتان مثل دیشبو ،پس پریشبو و همه ی شب ها برق برقی !!!
هان ؟ فکر کنم جواب این یکی رو بالا دادم من .... ببخشید فرزندانتان هم پیر شده اند مامان بزرگ !
سلام سهبای عزیزم. دیروز براتون کامنت تبریک گذاشتن اما فکر کنم ارسال نشده. عزیزم! عیدتون مبارک. آرزو میکنم دلتون از زیبایی عشق بندههای بزرگ خدا لبریز باشه.
عجب نرگس زاری شده اینورا !!!
مرسی عزیز . عید شما هم مبارک .
دل می رباید نغمه یوسف اما
تو لهجه و صدای دیگری داری
نیمروز آدینه تان بخیر ،
بتخانه چشمانتان پر ز عابد
و حضور شیرینتان سرشار از فرهاد
سلام داداش . روز آدینه شما هم بخیر . و ممنون بابت دعاهای خاصتان !
میگم داداش , دستمو بدم , فالمو می گیری ؟!
سهبا خانوم من به دستای فیروزه ایت که نگاه می کنم توش یه عالمه ستاره می بینم که از آسمون اومدن باهاتون خواهر بشن
....
یعنی ممکنه گاهی ستاره ها هم دلشون بخواد تو آسمون فیروزه ای بدرخشند , نه آسمون تیره شب عمه جون ؟!
ستاره ها اگه بدونن که درخششون توی شب جلوه گری میکنه , اینورا نمیان لابد !
چی بگم عمه ؟ خوش میان ستاره ها ...
هرچند مهم ادمایی هستند که تو قلب آدم همیشه هستند و می درخشند ... مگه نه عمه ؟
می دونی سهبا جان هدف ستاره ها درخشیدن نیست که حتی روشنگری مهر و مه هم از اوست اصلا درخشش فقط از آن اوست .
آسمان سیاه از اوست.
آسمان آبی هم.
بهار هم.
پرواز قو های ماناهم.
تمام گفتگوهای در تنهایی.
و سرتاسر نجواهای مریمانه ها.
و بزرگترین و مهروانترین آقاهای بزرگ.
و....
آخدا پنج سال دیگرمان را تو بساز به زیباترین شکل...
عمه جون , اینقدر قشنگ گفتین که باید بگم : و من لال می شوم ...
خدانکنه اونوقت منم باید بگم:ومن آب می شوم..
خدا نکنه عمه جون ...
سلام آبجی سهبا
هر چند سایه سار زندگی به همت شما به پختگی خاصی رسیده به نحوی که گرمای و جذبه اون باعث گردیده که ما در هر بار حضور در بلاگ اسکای حتما خدمت رسیده و بهره ببریم ام پیش بینی میکنم در پنج سال آینده شما از مرز پختگی پا فراتر گذاشته طوری که مارو دیگه تحویل نمیگیرین و این برام خیلی سخت و درد آوره [:S007:
آرزوی سلامتی و شادی دارم برات...
سلام داداش مهرداد عزیز .
این از اونوقتاست که واقعا نمیدونم چی باید بگم ... یعنی شاید ترجیحم بر سکوت باشه که شما خودتون خوب مفسر سکوتم خواهید بود
ممنون از حضورتون و من هم آرزوی هر آنچه بهترین است را برایتان دارم .
خاکریز شدن یعنی همه می آیند اینجا سنگر می گیرند، پناه می گیرند و با دیگران دعوا می کنند. چون تا حالا هم شما نقش دفاع از این و آن را داشتید.
سلام عزیز مهربانم . چقدر دلم میخواهد دوستانم راجع به این مساله صحبت کنند و ....
ممنون از شما . دیدگاه شما بسیار مهرآمیز است و البته شوق انگیز هم ...
سلامت باشید و شادمان .
سلام سهبا خانم جان خوب و خوش سلامتید خدارو شکر میبینم که سرتون شلوغه مثل شبهای دیگه پذایریی میکنید از مهمونها الهی سایه تون کم نشه
سلام عزیزم . خوش اومدین . ممنونم عزیز .
عمه طهورا جان خدمت شما هم سلام عرض میکنم کی مهمون وبلاگ شما میشیم ؟
ای جانم !
عمممممه جووووون ؟؟؟؟ کجایییییین ؟
اینگونه زندگی کن :
شـاد اما دلسوز
سـاده اما زیبا
مهربـان اما جدی
سبـز اما بی ریا
عاشـق اما عاقل مثل سهبا خواهر جان وای من خواهر ندارم چه قدر خواهر گفتن به ادم ارامش میده.
منم مثل شمایم عزیز . خواهر داشتن نعمت بزرگیست ...
خوشحال میشم خواهری مثل شما داشته باشم .
سلام سلام معصومه خانوم جان همین جاام .مهمون ٬مهمون حبیب خداست خب ولی گمون نکنم وبلاگ بزنم این جا به اندازه کافی وبلاگای خوب هست منم که بلد نیستم خب چیزی بنویسم ...
اونوقت وبلاگ شما کدومه؟؟
عمه ؟ شما بلد نیستین بنویسین ؟ نفرمایین عمه جون !
سهبا جان یادته من اومدم چقد سین جیمم شدم
ستاد صیانت تشکیل دادن آق داداشتون 

....چرا این معصومه خانم جانو سوال پیچ نمی کنید ؟
خب عمه جونم , شما خیلی یهویی تشریف اوردین و عمه مون شدین ! خب من شوکه شدم !

اما معصومه خانوم , سابقه دارن پیش ما ! مگه نه ؟!
فداتون عمه , من باز کلید اینجا رو می سپرم به شما و میرم , اجازه میدین ؟!
عمه طهورای عزیزم منم مثل شما فعلا قصد ندارم. بعدا هم هر چی خدا بخواد ولی شمارو همین جا هم زیارت میکنیم خوشحالیم انشالله روزی بتونیم از نزدیک زیارت کنیم روی ماهتون رو . عمه جون ساکن کدوم شهرید؟
من از تهران خدا رو شکر می کنم.شما چطور ؟جند سالتونه؟
چند تا بچه دارید؟
سهبا جان کجایی خب؟
عمه جان ؟ معصومه خانوم رونمی شناسین مگه ؟
عمه طهورا جان شما استاد همه ی ما هستید شکسته نفسی میکنید . سهبا خانم جان راست میفرمایید شما هم یکی دونه خانواده اقای سعادت هستید ؟برای منم سعادت بزرگیه خواهر بزرگواری مثل شما داشته باشم.
عزیزم یکی یکدونه نیستم , فقط خواهر ندارم !
عمه طهورا جان شما ای دی دارید ؟
بزرگی فقط مال خداست من یه بنده کوچکم .بله دارم .
خب سهبا جان رفتند .شبتون خوش معصومه خانم
امیدوارم امشب که میخوابی قشنگترین و بهترین آدم دنیا رو تو خواب ببینی
شبتون به خیر
ولی سعی کن بهش عادت نکنی چون من هر شب نمیتونم بیام به خوابت
سهبا جان و عمه طهورا جان شب اروم و پرستاره داشته باشید برم یه کم درس بخونم . التماس دعا
یعنی امشب نمی تونین بیاین دیگه معصومه خانوم ؟
سهبا خانوم من چه جوری این همه لطفو جبران کنم...لطف کردید...من از طرف خودم و سارای گلم ازتون تشکر میکنم...بینظیرید بانو
فدای تو نازنین , تولد خودت و سارای دلت رو تبریک میگم عزیز دل . امیدوارم صد و بیست ساله بشین هر دوتون با هم .
سلام
هر وقت میخوام بنویسم میگم نوشته ما تو این همه گم میشه..اخه یکی وسط صدتا!!
ولی خوب نمیشه از خیر همین یکی هم گذشت..بالاخره باید نشون بدیم که بیادتون هستیم!!
ایامتون بکام...
سلام بزرگوار . ممنون از لطفتان . سئوالی دارم از شما :
اگر در جمعی دوستانه , بین دوستانتان بحثی باشد و گفتگویی , شما سکوت می کنید ؟! که ممکن است صدایتان شنیده نشود؟
حتی اگر صد تا نظر دیگر هم باشد , هرگز هیچکس جای دیگری را نخواهد گرفت و خلااش را جبران نخواهد کرد !
خاطرم نیست تو از بارانی...
یا که از نسل نسیم!
هرچه هستی، گذرا نیست هوایت، بویت!
فقط آهسته بگو:
با دلم میمانی؟؟؟
سلام مریم جان .
سلام گل نرگسم!
من توو وبم یه پیشنهاد دادم به شما مستقیم
که باید راهی سفر بشی
بدو ساکتو ببند عزیز
میام مریمی جانم ....
پیش بینی های جالبی بود فقط امیدوارم پنج سال دیگه همه دوستامون دلشون خوش ولبشون خندون باشه...غم تو نگاهشون نباشه و همه زندگیشون تکرار اسم اعظم باشه و ...کاشکی پنج سال دیگه انتظار تموم شده باشه...کاشکی عج به ع تغییر کرده باشه
جز آمینی بر دعاهای قشنگت و شکری از حضورت چه می توانم گفت عزیز دل ؟!
ممنون سمیرایم ...
سلام سهبا خواهری مریم خانم چی میفرمایند من متوجه منظورشونو نمیفهم میه شما بفرمایید واضحتر بفرمایند
سلام عزیز . شبتون خوش .
من متوجه منظورشون نشدم میشه واضح تر بفرمایند
سلام عزیز . منم متوجه نشدم , منظورتون از کدوم حرف مریم جانه ؟! توی وبلاگ خودشون ؟
بیا که صبح شود تیرگی دلهای چشم به راه دوخته مان
سلام نازنین
سلام نازنینم . کاش بیاید ...
عجیب دلتنگت هستم سمیرا...
وای سهبا خواهر جان میدونی چی شده ؟ شما فرمودید منم گوش کردم که یه اسم برای خودم انتخاب کنم مثل اینکه مریم خانم با شما بودند من به خاطر اسم گل نرگس اشتباهی متوجه شدم . اشکال نداره باعث شد برم به خونه مریم خانمم سر بزنم
فداتون عزیز . آخه میدونین که اسم واقعی من نرگسه ...
خب شکر خدا .
سهبا جان من فردا امتحان دارم برم یه کم درس بخونم دیگه اخرین امتحانه دعامون کنید . به عمه جونمم سلام گرم من و برسونید اگه شد دوباره سر میزنمنشد که از الان شب خوب خوشی برای شما ارز میکنم دلتون سرشار از شادی
موفق باشی عزیز . انشاله اخرین امتحانتون هم به خوبی سپری میشه ...
خدا نکنه عزیزم .به به چه اسم قشنگی خدا حفظتون کنه خواهر جان. نرگس خانم گل .واقعا این اسم برازنده شما ست خواهر بزرگوار. حالا میدونید چرا اشتباهی متوجه شدم چون قراره بعد امتحانات برم مشهد. از اونجا هم برم خونه داداش مهدی گفتم خدایا اخه از کجا میدونه مریم خانم این حرفهارو . تعجب کرده بودم. موفق باشید خواهر گلم شب خوش
ببینم شما هم داداش مهدی دارید ؟ اونم مشهد ؟!!! ( عجب تصادفی !)
ممنونم ناز گلم شما هم در تمام مراحل زندگیتون موفق وموید باشید.خدا داداش مهدی شمارو حفظ کنه .داداش مهدی من تبریزند. من بعداز برگشتن از مشهدمیرم خونه اونها .
خب با سلامتی . التماس دعا دارم خانومی ....
سهبا خانمی من چه جوری این همه لطفو جبران کنم؟!
خانمی کردید..لطف کردید بانو...امشباگر قابل بدونید ساعت
12 شب هم جشن تولد داریم....خوشحال میشم تشریف بیارید !(البته اگه دیر وقته ..تو رو خدا به زحمت نیفتین!)
سلام عزیزی . تولدت مبارک خانوم گل . اگه بیدار باشم حتما , با کمال میل خواهم آمد .
سلام بانوی مهر چلیپایی نستعلیق
شبتان در کرشمه و آوای ناز غزل به نوازش لذیذ ماه ختم شود
عجب از مهر و ماه ... بالاخره کارساز شدند و شما از غیبت به در آمدید برادر ....
نرگس جونم سلام...دوست خوب همه ی پست های روزانه...دوست دریایی که همیشه پر از دیدگاه و کامنتی...قربونت برم...
پوزش و هزاران عذر به خاطر نبودن اخیر...و اینکه احوالی از سرای مهربانیتون نگرفتم...خوشحالم که بازم سبز میبینمتون...
سلام خانوم مهندس قشنگم ... خوبی نازنین ؟ خسته نباشی با امتحاناتت ...
خسته ام ،
به موازات دستان تاب خورده ام دور شانه های تو
به قدری که لب هایم نشسته اند برای بوسیدن تو!
کی می رسه روزی که دیده به دیدار دوست روشن شود ..
دل تنگم به قدر یک آه !..
سلام سایه جانم ... دلتنگیم همه به قدر یک ارامش ... یک نفس آسودگی ... یک لحظه بدون بغض ...
کاش بیاید ...
سهبا خانمی من برای داداش هم نوشتم....خودم هم دعوتشون کردم...اگه خوب بود و جسارت ناک نبود شما هم میشه لطفن بهشون بگید تا بیان و بخونن البته این روزا که سرشون شلوغه و خعلی هم گرفتارن... میدونم ولی خوشحال میشم خو