ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
زیبا
آینه ات را عوض کن
این روزها به چهره ات نمی آید !
زیاد اخم می کند !!!
برای شادی بخشیدن به جمع دوستانه مان در این روزهای عید , باز هم ایده ای به ذهنم رسید . هرچند این ایده قبل ترها هم اجرا شده بود , اما بنا به خواسته برادرم امپراتور بهاران ( البته در زمانی بسیار دور ) بیایید دوباره عملی اش کنیم . ایده درخواستی اینست :
" پنج سال آینده , وبلاگ دوستان مجازیتان در چه شرایطی است ؟"
از آنجایی که امکان نوشتن برای همه دوستان مجازی بسیار سخت است , می توانید حداقل پنج یا هفت وبلاگ را انتخاب و در مورد آنها بنویسید . به گمانم موضوع جذابی خواهد بود . دوستانی که قصد شرکت دارند اعلام آمادگی بفرمایند تا تاریخ انتشار را مشخص نماییم .
دروغ گفتم
نصف زندگی ام واقعا کم است
حاضرم تمام زندگی ام را بدهم
تا برای همیشه
شادی و آرامش میهمان نگاه معصوم تو باشد ...
پی نوشت :
افسون غزل , با دوازدهمین جلسه سه شنبه شب و غزلی جدید از استاد قهرمان به روز است .
منم موافق...
لطفن بذارید برای بعد ششم تیر ماه که من کلی سوژه دارم ها...مخصوصن درباره ی وب سایه سار وسیاه آسمان
حتما خانوم مهندس . میذاریم واسه بعد ششم تیر .
سلام
من با این ایده نتونستم ارتباط برقرار کنم
طنزه بیشتر قلقلکم می داد
سلام . اونوقت چرا ارتباط برقرار نشد ؟!
البته این ایده هم میتونه به صورت طنز برقرار بشه . یه خورده فکر کنیم میشه .
و دیگه اینکه ایده شما و امپراطور بهار هم خوبه و میشه اجراشون کرد .
فعلا لطفا روی همین موضوع متمرکز بشین . لطفا ..
کی؟چی؟کجا؟


5ساااااااااااااااااااااااااال دیگه؟
یعنی تا اون موقع اینترنت هست؟
باشه...حاضر وآماده ام....یه پیشنهاد دیگه میشه راجع به سوتی های خنده داری که دادیم یا خاطرات بامزه بنویسیم....
وبلاگ دوستان در پنج سال آینده...فکرش رو بکنید آبجی سمیرا با بچه بیاد نت
من با این سوژه هم موافقم . سوتی های خنده دار یا خاطرات بامزه بخصوص توی فضای مجاز ...
ایشاله بعد این یکی .....
داداش من مطمینم تا اون موقع خریدم...یکی من،یکی شما ،یکی سهبا خانم...داداشم دکترن ،عمرن بذارن من چشم انتظار باشم مگه نه سهبا خانم
آره عزیزم . حالا من هم اگه نخریده باشم , بدون شک شما خریدین ...
داداش پاشین برین مسافرت دیگه


ای بابا اصن اجازه نمیدن دل آدم تنگ بشه
.
.
.
ولی تو رو خدا مسافرت بی خبر و طولانی نرید...نه شما ،نه سهبا خانم ..دلم غصه دار میشه ها..
راستی بانو کی مشهد را منور کرده و تشریف می آورید ؟!!
ریحانه ؟! همینجوریش هم من دلم تنگ میشه خب !!!
مشهد ؟ نمیدونم عزیز ... میام ایشاله ....
بانو باز هم فریاد کشان میگوییم فرشته اید...6تیر جبران میکنم !!
داداش میبینم محالات هم نقض شدند و کامنتی از کامنتها حذف شده ؟!!
منتظر شش تیر می مانم ریحانه جانم !
امر برادر نمی شود که اجرا نشود ریحانه !!!
آها شرمنده در جریان جزییات نیستم...ولی هر چی داداش امر کنند قابل احترامه...
...
راستی برای فردای منم دعا چون امتحانو ....
{ ما زتعلیم و تعلم خسته ایم..دل به امید تقلب بسته ایم.}..
حتما ریحانه جانم ...موفق باشی نازنین .
فقط یک چیز دیگه بگم و برم سر درس ها و مقشام !!!
امشب شب تولد امام حسین (ع) هست و من فامیلن ذاکر ایشونم...و وجودن مدیون نگاه حضرت... تنهاعیدی که عاشقانه دوستش دارم و هر سال برای رسیدن چنین شبی لحظه شماری میکنم...تو رو خدا منو هم امشب دعا کنید
لحظاتتون به شیرینی عسل و لبخند نصیبتون
سلطه بر باد غزل های پریشان دارم
چون در انگشترم انگشت سلیمان دارم
گفته بودی که (به دیدار تو خواهم امد )
به غزل گفته ام امروز که (مهمان دارم.)
نیستم ,تا تو نگاهی بکنی خواهم بود
من به یک حادثه وابسته ام امکان دارم
پیش چشمان تو ای کاش بسوزد باغی
که به سر سبزی پاییزو زمستان دارم
در نمازم همه ی عمر شهادت دادم
که به پیغمبر چشمان تو ایمان دارم
تو خداوند شرابی و خودت می دانی
مثل خون در رگ انگور تو جریان دارم
نشمار این همه بیهوده گناهان مرا
من که می گویم از این دست فراوان دارم
ممنون ریحانه جانم . بسیار قشنگ هست این غزل .
سلام به به چه پستی ،پنج سال دیگه ....زودتر بنویسید که منتظریم .
دانی از چیست که پیمبر شب میلاد حسین لب پر خنده ولی دیده گریان دارد؟
وای امروز خیلی از همسفرای کربلا برام پیامک زدن و یاد پارسال این موقع ما به نجف رسیدیم شب تولد امام حسین (ع) . حال و هوای ....
مبارک
وای عمه من هم امروز همه اش یاد کربلا هستم و عزیزانی که در سفر دارم ... خوشا به سعادتشان ...
یعنی می شود یکروز میلاد امام حسین را در کربلا باشیم ؟!
هر چند علم الغیب مختص اولیاء الله صالحین است

ولی اظهر من الشمس است که پنج سال آینده
ریحانه خانوم دغدغه خرید آیفون 10 را در سر میپرورانند ...
خواهری اشتباهی دیگه حذف نکنی ها
داداش ؟!!!!
داداش باز هم ریحانه خانوم..دندون مصنوعی
هی ...


شوما هنو نرفتید سفر ؟! خسته شدم بس که پشت سرتون آب ریختم...
راستی هه!هه!هه!هه!
پیش میاد داداش...همیشه کبوتر زشت لج در بیار نیست !!
داداشی گلم عیدتون مبارک +لبخند نصیبتون !عیدی لطفن !
عمه ی گلم عیدتون مبارک+لبخند نصیبتون!عیدی لطفن!
سهبا خانم گل عیدتون مبارک+لبخند نصیبتون!عیدی لطفن!
بازم عیدی ؟ خب باشه , اینم عیدی :
با چشمهای مهربان تو برخورد میکنم
با گرمی لبان تو برخورد میکنم
قندم به جرم تغزل و آب میشوم
تا با نوک زبان تو برخورد میکنم
یک جرعه چای داغ ام و قندیل میشوم
وقتی به استکان تو برخورد میکنم
یک بیت شعر ناب و دل انگیز میشوم
با لهجه ی روان تو برخورد میکنم
شیراز ِ کشور ِ غزل ام گشته ای و با
یک کوچه - اصفهان ِ تو برخورد میکنم
مثل همیشه مشتری ِ خنده های توام
دارم به کهکشان تو برخورد میکنم
ذکر لبانت حسین ریحانه من همچنان دارم برای استاتیکت دعا می کنم =عیدی
ای جانم عمه !
تو +
خاطراتـت +
چشمانت+
دسـتانـت +
لـبـخندت +
اشـکـت ….
چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟!
سلام نرگسی جونم
منم حاضرم و آماده اما بخدا هر چی فکر میکنم می بینم هیچی بلد نیستم در این باره بنویسم
هان ؟! اینا یعنی چی مریمی ؟!
من اون یکی سوژه خاطرات خنده دار بچگی رو بیشتر دوست داشتم نرگس جون...در این موضوع چیز زیادی به ذهنم نمیاد با این حال به نظرم اگه همه رو توی یک پست تو وب خودت بذاری بهتره ...
چی بگم سمیرا ؟! خب باشه , بذار ببینم اصلا طرفدار داره این موضوع یا نه ؟! شاید اول موضوع خاطره های خنده دار رو بذاریم !
دیروز خاطره است..
فردا معما..
امروز هدیه..
که می گوید که فردا ما هستیم؟!
هان ؟ نمیدونم ! این فقط یه بازیه , یه تخیل , از اونا که شما زیادش رو داری ها !
شاید بهتر باشد که با موضوعی دیگر در کنار لبخند کمی هم بیاموزیم..نه؟!
این موضوع یه خورده دوست شناسی ( مردم شناسی , روان شناسی , جامعه شناسی ) با خودش همراه داره , نداره یگانه خانومی !؟
نظرم را گفتم..
موید باشید..
لطف فرمودید !
پیروز باشید !
عمه طهورا؟؟؟؟؟؟؟
اگه من بگم امشب که شب عیده من همش بغض دارم و دلم میخواد گریه کنم گناه داره ؟؟؟
ببخش گل نرگسی اینقدر مزاحمت میشم جایی بجز اینجا بلد نیستم که با عمه حرف بزنم
خونه خودتونه مریمی ! منم کلی به یاد حرم امام حسین , گریه کردم !
مریم ؟؟!!!!!!!!!!!!!







من آخه کی هستم که از من این سوالو می کنی دختر؟
بعدشم من الان مخلوطی از آیکون ها با هم شدم
ریحانه دستور فرموده فقط لبخند
الهی .... الهی .... الهی .....
ممنونم بانو...ما به یک حبه قند هم راضی بودیم..چقدر این غزل شیرین بود
عمه هم آیکون لبخند و هم دعا برای داداشم /0\
اجرای دستور نازبوی خودمون~>


شما عمه طهورای دل مریمی!!!عشق با تمام معنیش
بعدشم من هم مث شما و گل نرگسی عاشق این شدم~>
راستی من از داداش سوغاتی گرفتم...عیدی هم میگیرم...شیرینی قبولی هم میگیرم...برای فردا و پس فردا شب هم عیدی میگیرم ،روز جوان و نیمه ی شعبان و یک مناسب دیگه که تو همین ماهه!!میام و هدیه میگیرم..البته هم از شما هم از عمه !!!بعله جانم
اگه با غزلی قانعی و با غزلی شاد , مشکلی نیست ریحانه جون !
فدای تو . عیدت مبارک . موفق باشی .
بیماری یخچال گرایی:
نوعی بیماری روانیست که فرد را تحریک به باز کردن درب یخچال میکند در حالی که نه تشنه است نه گرسنه است و نه اصلا میداند که چه میخواهد،
از علائم این بیماری این است که فرد از اتاقش خارج میشود و سرگردان راه آشپزخانه را در پیش میگیرد، درب یخچال را باز میکند، چیزی برنمیدارد و درب را میبندد.
این بیماری به وفور در میان متولدین دهه های ۶۰ و ۷۰ به چشم میخورد.
اینم برای خنده ای که ریحانۀ نازبو گفته بود
سلام خواهر عطرآگین بابونه و ریحان

شنیدم اینجا عیدی غزل میدن از اونجای که خیلی به خواهر ارادت دارم هم غزل میخام هم دعا
سلام برادر . دلتان سرشار آرامش و ایمان .
این هم غزل ( امید که باب امشب دلتان باشد )
شاعر برای تیرگیت ماه می شوند
این واژه ها که خستۀ گهگاه می شوند
تنها برای سفرۀ شعر تو اینچنین:
«وقتی که سیب نقره ای ماه »می شوند
بر سینۀ نگاه تو سنجاق می خورند
با خلسه های ترد تو همراه می شوند
قد می کشند با تو و در امتداد تو
تا می شوند بی تو و کوتاه می شوند
آنقدر دور حوصله ات تاب می خورند
تا این که عاشقانۀ دلخواه می شوند
اما به خواب زرد من آمد که واژه ها
روزی برای آینه ات آه می شوند
از دست عده ای که پر از بی ترانگی
در جنگل خیال تو روباه می شوند!
یه بار رفته بودم درمانگاه آمپول بزنم،
یه دختره اومد آمپولمو بزنه،معلوم بود خیلی تازه کاره!
همینجوری که سرنگو گرفته بود توی دستش،لرزون لرزون اومد سمت من و گفت:
"بسم الله الرحمن الرحیــــم"
منم که کپ کرده بودم از ترسم گفتم:
"اشهد ان لا اله الا الله"!
هیچی دیگه...
انقدر خندید که نتونست آمپولو بزنه و خدارو شکر یکی دیگه اومد زد ..!
سلام به گرمی این خونه و سلامی به برو بچگ وبلاگستان و سلامی به ابجی نرگسم و سلامی با مامان و سلامی به همه و سلامی به دادا ش دانیال
ولادات با سعادت اما حسین(ع) بر همه شما مبارک
و یک عرض خسته نباشید به ابجیم که امشب تولد داداش مهدی بود ..دیگه هیچی اصن یک وضعیه ما داریم
والا به خدا
خوب من در سخن به داداش دانیال گلم
داداش دانیال من اونجا نرفتم که یارو یاور زن زندگی بچه جمع کنم داداشمم..فقط برای سرگرمی خودم هستش
مشکلم اینه که زیاد میرم ولی الان دیگه زیاد نمیرم کمتر میرم...
امشب یکی از دوستام بهم گفت بیشتر وقتت با کتاب خوندن پر کن خیلی خوشحال شدم که اینو بهم گفت اره بهتره میرم کتابخونه هم دوستامو میبینم هم کتاب میخونم اینطوری از نتن یکم فاصله میگیرم...
نتنمم فردا قطع میشه همه به ارزوشون میرست دیگه
داداش دانیال تمام حرفاتون متین و قبولشون کردم..
کاش شما از درد تنهائی و دوری منم خبر داشتین...
ابجی ریحانه گلم ممنونم
عمه طهورا شما هم دستتون رددر نکنه
ابجی نرگس به خدا چی بگم خیلی پشیمون ...میدونی ابجی به خودم میگفت ای کاش زیونم لال میشد و بله نمیگفتم که اری میرم....اگه نه میگفتم الان مدرکم گرفته بودم....حیف
ولی بازم امیدم از دست ندادم جبران گذشته ها رو میکنم
امیدوارم خدا پشت پناهم باشه و بتونم دل پدرومادرم بدست بیارم که ازم راضی باشند.....
تو اینش ب عید میخواهم دست یاری به سوی امام حسین دارز کنم..که یارو یاور م باشه
ای خدایا تو این شب عزیز همه بیماران شفا بده...
ای خدایا تمام مستمندان از گرفتاری نجات بده
سایه پدر و مادر بالای سر همه ما ها باشه
همه ادم های بد از بیت ببر هیچ ظلمی نباشه
ای خدایا به خق این شب عزیزت قسم داد
الهی امین
شب همگی خوش
فامیلمون اومده خونمون میگه از وقتی کولر گذاشتین خونتون اینقدر خنک شده ؟ گفتیم پـَـــ نــه پـَـــ از وقتی توی کانون فرهنگی آموزش ثبت نام کردیم !
خانومه وایساده بود جلوی پله برقی نمیرفت روش. دوستم میگه یعنی میترسه؟ پـَـَـ نــه پـَـَـــ مونده با پای چپ بره ثواب داره یا با پای راست!!
خانومه وایساده بود جلوی پله برقی نمیرفت روش. دوستم میگه یعنی میترسه؟ پـَـَـ نــه پـَـَـــ مونده با پای چپ بره ثواب داره یا با پای راست!!
دارم چایی میخورم داغ داغ سوختم ، بابام میگه : سوختی ؟
میگم : پ نه پ رفتم مرحله بعد !!!
کیا یادشون میاد سرمونو میگرفتیم جلو پنگه میگفتیم: آ آ آ آ آ آ آآآآآآآآ آ آ آ آ آ آ ؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر کردی مرا روزی فراموش دراید در دماغت ۱۰۰عدد جوش
ﻳﺎﺭﻭ ﻧﻪ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻩ ، ﻧﻪ ﺷﻐﻠﻲ ﺩﺍﺭﻩ ، ﻧﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﻲ..ﺧﻼﺻﻪ ﻫﻴﭽﻲ
ﻧﺪﺍﺭﻩ ، ﺍﺯﺵ ﻣﻴﭙﺮﺳﻲ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﻱ؟ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻣﻴﮕﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻡ
ﺑﻪ ﺗﻠﻪ ﻧﺪﺍﺩﻡ! ﻻﻣﺼﺐ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﻠﻪ ﺍﻱ!!
سلام سهبا خانم،خوبید؟
ایام نشاط و شور امت آمد
هنگام سرور و اخذ حاجت آمد
در روز سه و چهار ماه شعبان
از جانب حق سه پیک رحمت آمد
میلاد حسین است و ابوالفضل و علی
یعنی که سه منشأ سعادت آمد
آن ماه که ماه حاجتش میخوانند
ما بین دو خورشید امامت آمد
سلام عزیز . اعیاد بر شما هم خجسته . خوش آمدی .
من هستم
با هر تاریخ و زمانی هم موافقم
من که 5 سال دیگه نیستم
آقا بزرگ ؟!
این است



انچه می بینم ، می دانم و می خواهم از او (منظورم همه دوستان وبلاگی در 5سال دیگه هستن )
مثل ِ سمندر
با واژه های آتش
جاودانه وار
رودآسا جاری
و
لحظه هایشان
لحظه های عاشقی
سلام بر بانوی مهر و مهربانی
ایام به کام
خب یعنی شما در این طرح شرکت می کنید یا خیر رفیق عزیز ؟
سلام . خوش آمدید .
اونوقت این رددر یعنی چی؟(تشکر برادرزاده محمد)
عمه حواسم نبوده به جای دستتون درد نکنه نوشتم رددر



اقا بزرگ ایشاالله همیشه تندرست در کنار خانواده گرمتون باشید..این چه حرفیه که میزنید..
ایشالله خدا بهتون عمر با عزت بده
تو همیشه مهمان لبخند ها هستی عزیز ...
شامان باشی
سلام سایه جانم . شبت شاد نازنین .
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویرانی شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا کی بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن،حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام ...
عیدی من لطفن..
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کشته خود میگذری همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف
آفتابیست که در پیش سحابی دارد
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک
تا سهی سرو تو را تازهتر آبی دارد
غمزه شوخ تو خونم به خطا میریزد
فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است این که خضر بهره سرابی دارد
چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر
ترک مست است مگر میل کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد
سلام بانوی شبپره و ماه
اینم فال حافظ به نیت امشبتان
ممنونم برادرم . فالتان همیشه نیکو .
سلام عزیز
حال دلت خوبه ؟!
تاریخ پست بعدی رو مشخص کنید؟
ببینیم چه روزی پست جدید را بنویسیم
همه با هم یک روز پست جدید را رو نمایی کنیم
سلام نرگسی چطوری؟؟ در این مورد معذورم بانو نمی دونم چی باید بنویسم!!!!
عشقهای از دست رفته


آوازهایی غمانگیزند
دهان را تلخ میکنند
و تلخ میکنند جهان را
و جهان
به باغ لیمو میماند
بعد از این خوابهاب پاره شده.
"رسول یونان"
.......
سلام...خوبید سهبا خانم؟!...عیدتون مبارک!!
کوجایین پ ؟!...نه شما نه داداش!!!!
غیبت نگران کننده است
سلام سهبا خانم....خوبید ؟!صبح آدینه اتون بخیر..من یک سری تغییرات انجام دادم...فقط تو خط آخرش چون نمیدونستم استاد چند ساله میشن جاشو با [ ]خالی گذاشتم..لطفن اگر متن خوب بود و شایستگی داشت برای عمومی شدن ، جای سن استاد رو پر کنید..
..
ممنونم از این همه حس پویایی و نشاط...خدا شما رو برای همه ی ما حفظ کنه
به مردادی ترین روزهای تابستان ِ نیامده سوگند ،
بعضی خاطرات هست که تا عمر دارم مثل گردن آویزی همراهم هستند، همه جا ...
و تصویری سراپا احترام از آدم هایی که هستند تا بشوند جزئی ازصفحات تقویم آبی ام !
خاطره ی آدم هایی که شبیه هیچ کس دیگری نیستند و چند صباحی مهمانم میکنند به یک تعلیق مقدس در دنیایی که همه چیزش به سرعت به نتیجه نزدیک می شود. کسانی که با آن ها ظهر تابستان نترسی از گرمازدگی و صبح زمستان نترسی از سرما خوردگی . آدم های به وقت و به موقع ِ زندگی که طاقت آورده اند بچگی ها و تاب آورده اند لجبازی هایم را.
آمدن و رفتن این آدم ها، بودن و تجربه کردن این خاطره ها که تمام شیرینی است. جای شکر دارد. که هر چه بود و نبود و هرچه گفتند و شد، همان بود که باید.
اما برای من همین ترس گس و گنگ ماند که مباد دیگر نیابم کسانی که به قدر آن ها عزیز باشند به چشم هایم .
تبریک میگوبم شروع[ ] سال نفس کشیدن های شاعرانه تان را در هوای شهرم...