سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

رگباری از آرامش ...

فیروزه ای ترین معلم مهربانی


"دلربا دردانه ی باغ انارم!
بخند و بنـاز به معصومیتت
بخند و بپیچان دلم را گرد لطافت ابریشمین نگاهت بسان اقاقی های ارغوانی رنگ عشق
بخند و بنوشان مرا باده که مستم...مست آوای خوش قهقهه های دلــربایت
بخند و نورباش
بخند و شور باش
بخند و عشق و شعر و سرورباش
بخنــــد و با لبـــخندت تجــلی نــور باش...
تجلی لبخند خدا در خنده های شیرین کودکانه ی توست

اینم هدیه ی من به تکثیر لبخند مهربانی ها
خدا همشونو حفظ کنه"

عزیزترین مادر مهربانی ها ( تنفس )

پی سهبا نوشت :
این متن هدیه فریناز عزیزم بود که بعد از مدتها بی خبری , برایم نوشت . آرامشی که از دیدن این عکسها نصیب دوستان شد , باعث شد که این عزیزدل , دمی سکوت را بشکند . ممنونم از او و امیدوارم به زودی با آرامش دل و خبرهای خوب به جمع ما بازگردد  .

و این دو عکس ... آنقدر ذوق زده ام از حضور این دو عزیز در این میانه که ... دلم نیامد در سکوت بگذرم از کنارشان . باز هم از همه شما نهایت سپاس را دارم .

نظرات 45 + ارسال نظر
ریحانه چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:08 ب.ظ

WooOoooOW

روز هزار بار غصه میخورم چرا عکس های بچگی ام گم شدند ؟!
.
.
ممنون از متن زیبای فریناز عزیز

و خوشحال از شرکت دو استاد بزرگوار

سلام سهبا خانم ،خوبید ؟!

سلام عزیزم . خوبم . خسته امتحان نباشی ریحانه جانم .

تنفس چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:16 ب.ظ

سلام نرگس عزیزم
ممنون از اینهمه محبت و لطفت که به معنای واقعی محبت را به حراج گذاشته ای .... مادری بزرگترین افتخار زنان ماست و می بالیم و قدردان این نعمت بزرگی که خداوند نصیبمان کرده است هستیم.

بسیار زحمت کشیدی عزیز دل که همواره زنجیره ی دوستیها رو محکم بهم پیوند می دهی امیدوارم خدای مهربانی ها غم را از دورن دلت بزداید .

ممنون از عمه طهورای نازنین برای دعای خوبشان .

خطاب به سمیرای عزیز به خدا این عکس برای زمان رضا خان نیست والله من زمان رضا خان رو درک نکردم ! اما حکومت محمد رضا را چرا !!!

همواره در پناه خدای توانا مانا باشی ....

سلام عزیزترینم . کاش بتوانم ذره ای تاثیرگذار باشم در حفظ زنجیره دوستیها ... گاه به شدت احساس شکست می کنم مهربانم .
ممنونم از حضور و انرژی های مثبت همیشگی تان . کاش شما و خانم سعادت یار عزیز بدانید چقدر حضورتان برای من و همه دوستان عزیز و گرانقیمت است .
سلامت باشید و سربلند . باز هم ممنون.
راستی از عرفانه عزیزم هم به خاطر زحمتی که متقبل شدند , تشکر ویژه بنمایید . امیدوارم سه ماه دیگر , با نتیجه ای درخور , تلاشهایشان به ثمر بنشیند و با شادی و رضایت راهی سرای علم آموزی شوند ...

عمه طهورا , دعای وِیژه واسه عرفانه خانوم لطفا !

طهورا چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:22 ب.ظ

ریحانه جان ناراحت نباش عکس های منم دست خودم نبود و نتونستم بفرستم .ولی لباس ورزشی سه خط امپراطور بهار مرا عمیق به یاد کودکی هایم و هم بازی های آن دوران برد یادش بخیر هفت سنگ طلایی ٬دوچرخه بازی ٬استپ هوایی و اسم هایی که انتخاب می کردیم...یاد قهر و آشتی٬ یاد ... یادش بخیر

عمه جون , داداش امپراتور , خیلی همزمانی سنی با ماها ندارن ها !

تنفس چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:27 ب.ظ

خدمت سرکار خانم سعادت یار عزیز،سلام عرض می کنم
چقدر خوشحال شدم از دیدن عکس کودکی شما .
سلامت باشید و پر توان .

ریحانه چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

یادش بخیر..یاد صحنه ی باشکوه امتحان امروز بخیر میشود...الان ی چیزی در حد مچاله ام اصن

طهورا چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:38 ب.ظ

ممنون خانم تنفس قابلی نداشت .دعا زیباترین هدیه ای بود که برایتان قابل بود .... .
وسلام بر شما و استاد عزیز خانم سعادت یار گرامی.
وباز ممنون از برادرزاده ی مهربانم سهبا جان.

و من ممنون از شما و دوستان خوب این سرا که اگر حضورتان نباشد , انگیزه ای هم برای من وجود نخواهد داشت .

سایه چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:40 ب.ظ

دلم براش تنگ شده ولی هیچ خبری از خودش به من نداد .. منم دیگه نرفتم تا ...

سایه ......

ریحانه چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:42 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

دل خوشی ها اگر بزرگ باشند، وقتی از دست بروند، خیلی آدم را اذیت می کنند

برای همین است که سال هاست دلخوشی های خرد و کوچک را انتخاب کرده ام ....چ

دلخوشی هایت را در آسمانها بیاب ریحانه جانم ! زمین جای نامرادی هاست ...

ریحانه چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:27 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

در زمین هم آسمان پیدا میشود...دقیق تر ببینید..هر جایی که آدم شادی راببیند ... لبخندی به وسعت آسمان در دل او ثبت میشود...و مراد غیر این است آیا ؟! ....

ریحانه چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:13 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

چه گونه رد شده است...از در آهنی..از دوربین‌های مداربسته...

از دیوارهای بلند سیمانی...چگونه خودش را...به باغچه

کوچک زندان رسانده است... بهار؟!!!!

http://up.vatandownload.com/images/69bqq5n76s4nmxkiov0j.jpg

نازنین چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ

سلام بانو

چقدر دلم برای شما و اینجا تنگ شده...!
تکثیر لبخند مهربانی
کار بسیار زیبایی بود و چه فضای دلنشینی رو هم به وجود اورد! و حتی باعث شد دوست عزیزی دمی سکوتش رو بشکنه
دوست داشتم توی مسابقه تون شرکت میکردم اما بی لیلقت بودم و دیر رسیدم...

سلام عزیز نازنینم . من هم خیلی دوست داشتم هم شما در این طرح باشید . منتها فرصت کم و عجله برای انتشار , این سعادت را از من هم گرفت . کاش بشود من عکس شما را هم ببینم !

س چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام
سپاس از لطف شما
تصویر کودکی ام حقیقت دلم است در سخن با شما، ساده و آبی و بی ریا دوست دار همه ام اگرچه به خاطر خشکی رفتارم همه آزرده اند. اما این مایه سخت دلی مرا ببخشید که فردی معمولی نیستم تا آداب ارتباط را رعایت کنم.
اگر گاهی به حروف مقطعه گفتم:
د
ل
ت
ن
گ
ت
ا
ن
م
برای حیات دنیایی نبود، بلکه برای اهمیت ارزش شخصی بزرگ در درون یک یک شماست که در من گم می شد و من می شد و همان من بود! برای ارزش نوشتاری گفته هایی است که از ذهن شریف انسان، به دنیای مجازی این صفحات، متولد می شد.
اگر خواستم و نخواستم مادر باشم و شرارت چشم هایی شوخگن را برانگیزم، تقصیری از من نبود! که خواستم تا نسبت فرشته بودن را از خود دور کنم. نخواستم وقتی بزرگ نیستم، بزرگ باشم. خواستم وابسته ی هر روز نگاه هایی ناب نباشم تا خود نیز وابسته نمانم که نماندم.
امروز به عجز مهرمندی در برابر توانایی و گستردگی محبت سهبا معترفم که هرگز این اندازه توانایی در من نیست که به لطف و مهر به شما لبخند بزنم برعکس عکس روزهای کودکی ام!
سپاس باز هم
و اگر سنگینی حضورم دوستان را دور می کند ببخشیدم.

سلام مهربانم .
امروز برای من روز عجیبی بود . و ظاهرا تا دقایق پایانی هم ادامه دارد ... بغضی عجیب , دلتنگی عجیب , اشکهایی که به آسانی روان می شوند ... گاهی دلم عجیب بهانه گیر می شود و خسته می شوم ... و راستش را بگویم , درست در همین مواقعی که تصمیم می گیرم بروم و دور شوم , یک یک عزیزانی به سراغ دلم می آیند که ... حق دارم بغض کنم ؟ حق دارم اشک بریزم ؟ وقتی اینگونه مواقع بهتر و بیشتر درمی یابم که خداوند هنوز هم رهایم نکرده , که رهایم نمی کند , که راه من , فرار نیست , تنهایی نیست , که .....
کاش بدانید چقدر برایم عزیزید . کاش بدانید چقدر دلتنگتان می شوم و بهانه گیری می کند دلم برای آنروزهای شاد ... روزهایی که گاه فکر می کنم عمریست از آن می گذرد !
شما می دانید آن من دیرین , کجاست ؟! دلم برای خود آن روزهایم هم تنگ شده مهربان ...
تنهایم نگذارید , که با خودم هم غریبه می شوم ! باور کنید من هم گاه دلم می خواهد کودک شوم و سرم را بر شانه مهربانی های مادری چون شما بگذارم ! من هم دلم زلال آبی نگاهتان را می خواهد نازنین ...

ببخشید ! سردرد دلم برای شما باز شد . شرمنده ! شبتان خوش .

جوجه اردک زشت چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ

سلام بانوی یاقوت مرام

ازبچگیم فقط 4 تا عکس دارم مابقی در آتیش سوزی از بین رفت
این عکس برام بهترین خاطره کودکی است ...عمه طهورای مهربان درست حدس زدند اون موقع این نوع گرمکن ورزشی مد بود
عادت بچگی هام این بود که لباس داداش بزرگم رو می پوشیدم وحالا فقط خاطره ایست کنج دلم

ممنون از درج این عکسها
پست به یاد ماندنی شد

سلام برادرم . امیدوارم سردردها دست برداشته باشند از وجود نازنین شما .

خاطره های کودکی , حتی اگر عکسی با خود همراه نداشته باشند , برای همیشه یادگارند در دفتر اذهان ما . کاش صداقت و پاکی کودکی هم با ما می ماند تا آخرین دقایق زندگی مان .

حضور فرشته شما , باعث اینهمه خاطرات زیبا شد . من هم از شما ممنونم برادرم و همینطور از تک تک دوستان عزیزتر از جان .

س چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:40 ب.ظ

از خانم تنفس بسیار متشکرم اما انصاف بدهید که اسم مستعار ایشان مطرح است و من آشکارا کودکی ام با اسم حقیقی افشا شد(خنده )

خب مهربانم, رنگ چشمهایتان را که دیگر نمی توانید پنهان کنید ! فیروزه ای زلال و زیبا ! معلم مهربانی هم که هستید ! دیگر کجایش مستعار نیست ؟!

طهورا چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 ب.ظ

سهبا جان میدونم لباس ورزشی سه خطشونو گفتم نه خودشون !

میدونم عمه جون ! اما خواستم شربت اعتماد به نفس به داداش امپراتورم هم بدم خب !

ریحانه چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

میدونم همه میپرسیدین ریحانه کجاست ؟!!

اینجاست !!!

سلام به تمامی بزرگترها و اساتید ..

سلام عزیز دل . خوش آمدی ...

جوجه اردک زشت چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ

شربت اعتماد بنفس؟ این روزها بدجور نیازمندم...من کوچک گوشه کلاس نشین مکتب خانه مهرم...
به قول آبجی سمیرا یک دست و یک پایم بالاست...
ممنونم از دعایتان ...بهترم

خب پس به درد خورد این عصاره برادر ! خدا رو شکر ...

شما بهترین شاگرد کلاسید ! گوشه کلاس چرا ؟!

ریحانه پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

خب مث اینکه کسی نپرسیده بود...

ضایع شدم رفت !!!!!..

س پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ

آن روزها به خاطر دل ِ نفس گیر ِمن ، شما نشاط می ورزیدید. این را درمی یافتم اما نگاههایی سخت هم مرا عذاب می دادند در چیزی که نبودم. مجبورم دور شوم از نشاط شما اما نشاط شما با دوستانتان خوشحالم می کند حتی اگر نباشم. یک قرنطینه ی مهر، باید دوران تنهایی اش را در تلاطم نفرت این و آن و محبت شیرین خاصان خدا (شما )که حس محبتشان هیچ وقت در من و با من نخشکید، بگذراند.
--------------
خانم تنفس تصویر شما هم خیلی شیرین دیدار است.

از خانم طهورا نیز متشکرم. لطف دارید بوی مهربانی شما هم به مشام جان می رسد.
درباره ی عکس های زیبای پست قبل هم خیلی حرف ها داشتم زیبایی گریه ی قهر نیایش را سریعا ذخیره کردم
نگاه زیبای دخترکان دلنشین، دلم را لبریز شادی کرد. از تصویر خودت خنده ام گرفت که می خندیدی از بن دل!
زیبایی و متانت امپراطور را با همان لباس ورزشی ، حس کردم.
مذاب ها را بسیار متفکر و به نبوغ یافتم دختر زیبای بزرگ عزیز به تحسینم واداشت.
رقص ساده و شیرین ِ شوق، به لبخندم آورد راه افتادن زهرا دست زدن جهان را تداعی کرد و شیرینی و غرور زیبا و متانت و هوشمندی یگانه به اعترافم کشاند لبخند شیرین 9 صلابتِ گذشته را زنده کرد. دلم از برخی تصاویر گرفت و از باران به شیرینی نشستم و برادرت محمد نیز دلخوشی لبخندم را افزود.
مسرور شدم
اگر برخی را نام نبردم و دوست دارند چیزی بشنوند حاضرم حقی ادا کنم.

زبان سخن ندارم در برابر اینهمه لطف و مهر شما .... همیشه باشید عزیز مهربانم .

ریحانه پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

استاد میدونن عکس بچگی های من یکدونه شمعه که داره میسوزه و حتا عکسم بوی آتیش و صدای جلز و ولز میده
گفتم خودم بگم ریا نشه !!

راستی چرا هیچکدوم از بچه ها عطر نزده بودند ؟!!...

س پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ

پاسخ سلام به ریحانه ی عزیز
منتظر شیطنت شما بودیم اما می دانستیم که درس هم دارید و سخت مشغول حسابرسی بردارها و گشتاور و تعادل اجسام و قاب و اجزای مهندسی ماشینیسم هستی. نخواستیم مزاحم شویم.
ضایع نیستی طالعی

ریحانه پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

پس به عنوان مهندس مواد شما را به خواندن چند مثقال نه چند صفحه کریستال دعوت میکنم
.
.
امتحان بعدیم کریستالو گرافیه البته با یک استاد عالی که اصن در مرامشان نیست دانشجویی بیفتد.
ما همیشه اینطور استاد ها و شما را دوست میدارم .

ریحانه جون ؟! کریستال ؟! اونوقت میشه ازش به عنوان ظرف میوه استفاده کرد یا نه ؟!

نازنین پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ق.ظ http://rainy1989.blogsky.com

نرگس جون من اصلا مثل شما و دوستان که اینهمه دوست داشتنی و دلنشین بودن، نیستم
باور کنید بارها نگاه کردم هر کدوم از تصاویر رو و هربار بیشتر از قبل لذت بردم...

این عکس من هست البته مربوز میشه به بیست سال پیش
http://img4up.com/up2/21057866691189139350.jpg


ببخشید که کیفیت نداره،الان همین یکی در دسترسم بود
راستی این آدرس ایمیل هم که قبلا ازش استفاده میکردم برای نظرات، تصویر دیگه ای از کودکیم هست

مرسی عزیزدل . ممنونم از اینکه عکست رو برامون گذاشتی . ایشاله همیشه سلامت و شاد باشی نازنینم .

مریم پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام به همه
به خانم سعادت یار
به خانم تنفس
به عمه طهورا
به گل نرگسی
اول پوزش بابت تاخیرم
امتحانا آدمو شرمنده می کنن اینروزا

دو بیتی اول تقدیم به خانم سعادت یار:
مه شب مرغ دلم بر سر دیوار تو بود
میپرد از قفس و عاشق دیدار تو بود
خبرت هست که از خوبی خود بی خبری
به خدا خوبتر از خوبتر از خوبتری

و دوبیتی بعد هم تقدیم به خانم تنفس عزیز:
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت. . .

مریم پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

و حالا اختصاصی برای نرگسم برای زحمتایی که این چن روز متحمل شد با وجود مشغله های زیادی که داشت
آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم!
فدای مهربانی ات که در مهربانی بی همتایی

سلام مریمی . ممنونم مهربون . شعر خیلی خوشگلیه .

تنفس پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:39 ب.ظ

مریم عزیز از شعر زیبایت متشکرم ،
ممنون برای همه ی خوبیهایتان ....
امیدوارم شما عزیزان همواره برقرار باشید

مریم پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

قابل شما رو نداشت خانم تنفس عزیز

زهـرا پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:04 ب.ظ

سلام سهبای مهربون
شما سکوت رو میتونی ترجمه کنید؟
خیلی دلم میخواد حرف بزنم باهاتون ولی نمیشه

س پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام به همه
از دوست عزیزم مریم متشکرم
لطف دارید. متن زیبایی نوشتید.
خوبی شما تثبیت شده تر است.
برقرار باشید.

یگانه پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:26 ب.ظ http://yeganeh98@blogsky.com

یگانه پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ http://yeganeh98.blogsky.com


مامان دقت کردی من آدرسم همیشه @blogsky هست؟؟

هه هه

یگانه پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:29 ب.ظ

لا لا لا لا لا لا لا لا ...

زهـرا پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ب.ظ

یگانه جان
مامانت روزه ی سکوت گرفته

زهراجانم سلام . شبت خوش نازنین . هستم عزیز دل . منتها میزبان مادرم . حضور کمم را به خاطر وجود مهربان مادرم ببخش ....

مریم پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

خواهش می کنم خانم سعادت یار
شرمنده فرمودین

طهورا پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ب.ظ

چند وقتیه بعضی از کلمه ها از جلوی چشمام دور نمی شن .هر جا می رم با منن .تو لحظه های ناب دعا٬تو لحظه ی دلتنگیا٬.....
اصلا این مهر و محبته که به واژه ها معنی داده ٬برای شادی ها ٬خوشحال و برای دلتنگی ها ٬غمخوار.....
چقدر خوشحالم که با این دل ها آشنا شدم .جدا نمی شم از مهرشون و می مونم تا تمام لحظه ها ....
سلام سهبا جان ...
کجایی بیا دل عمه یه غزل از حافظ از طرف تو می طلبه

وای عمه ... از کجا می دونین همه حالا من تو شیراز بودم انگا ر؟ داشتم به عکس مقبره حافظ نگاه می کردم و روحم پر می کشید به سمتش ؟! عجیبه این هماهنگی ها ...
یه لحظه اجازه بدین میرم براتون کتاب رو میارم .

سهبا پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ

عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزگار
دل در جهان مبند و به مستی سئوال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامکار
جزنقد جان به دست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تبسیح ما و خرقه رند شراب خوار
خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم
یار ز چشم زخم زمانش نگاه دار
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو ازین در شاهوار
زانجا که پرده پوشی عقو کریم تست
برقلب ما بخش که نقدیست کم عیار
حافظ چو رفت روزه و شیطان ز بند جست
ناچار باده نوش که از دست رفت کار

عمه طهورا , اینم فالی که خواستید ...

طهورا جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ق.ظ

ممنون.سلام ما را به مادر بزرگوارتون برسونید

و شما هم سلام مرا به صاحب دلها ... ممنون عمه جانم .

زهـرا جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ق.ظ

اجازه ... !

اشک سه حرف ندارد ... ،

اشک خیلی حرف دارد (حسین پناهی)

سلام به مادر بزرگوار برسونید

اشک خیلی حرف دارد زهرایم ... خیلی حرف .........

جوجه اردک زشت جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ

سلام آبجی پرنیان دل

من وستاره ها هم صدا شدیم برای عرض سلام و سلامتی برای مادرتان
از باران تند امروزشهرم می توانید بپرسید
سرچهاراه مهربانی منتظریم تا خداهم بشنود و برایمان دست تکان دهد

دقایقتان لبریز مهر ولالایی مادر

سلام برادر باران و بهار ...
کاش اینطرفها هم دل آسمان می شکست و می بارید ...

آدینه تان بخیر و سلامت مهربان برادر .

ر جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ق.ظ

سلام
سلام مرا هم به مادر برسانید و
یک فال هم برای ما بگیرید.

سلام مهربانم . سلام رسان لطفتان خواهم بود :

سالها پیروی مذهب زندان کردم
تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آنچه سلطان ازل گفت بکن , آن کردم
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
گر بدیوان غزل صدرنشینم چه عحب
سالها بندگی صاحب دیوان کردم

ر جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ق.ظ

متشکرم خیلی مناسب بود.

مریمی خانم بدخواهت شرمنده باد

قابلی نداشت مهربان . گفتگوی حافظ بود با شما .

مریم جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

فدای شما خانم سعادت یار

گل نرگسی مهربونم خوشحالم که مادرتو دیدی و الان کنارته سلام گرم منو بهشون برسون و از طرف من دستان پرمهرشو برای تربیت گل خوشبویی چو نرگس ببوس

ساجد شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ http://sajed110.ir

سلام
اگر مادر هم در پست قبل بود هیجانش دو برابر میشد.

ریحانه یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

متن ترانه آهنگ لعنت به من از مازیار فلاحی
لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسش میمردم
دسته منو گرفتو بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد


یکی بگه که ماه من کی بوده
مصوب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود
عشق تو بدترین قسمت بهترین بود

تو دل بارون منو عاشقم کرد
بین زمین و آسمون ولم کرد
یکی بگه چه جوری شد که این شد
سهم تو آسمون و من زمین شد

لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسش میمردم
دسته منو گرفتو بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد



http://www.yekkalam.com/wp-content/uploads/2012/06/Maziar-Fallahi-Lanat-Be-Man1.mp3



حالا چرا لعنت به اون ؟!

ریحانه دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

برای تغییر جو گفتم،جدی نگیرید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد