سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

گلهای آتش در نیستان خلیل


و ابراهیم بر نا پایداری خدایان دروغین قوم خویش ، طغیان کرد ...

خدای ماه ، خدای خورشید ... طلوعی و غروبی از پی ....

خدای آتش ... فروغی و مرگی در پی ....

امان از خاموشی دیدگان آدمیان ...

بت ها ، بت های سنگی ناتوان ، این دست آفریده های انسان ....

و روزی که تمامی مردم شهر ، برای جشنی به خارج از شهر رفته بودند ( و امان از این سرگرمی های همیشه دنیای دنی !) و تنها او ماند ... ( که تنها در خلوت است که می توانی خود را بیابی ، خود را بسنجی ، بتهای درونت را کشف کنی و وقتی شناختی ، می توانی با تبری از ایمان ، یکایک بتها را بشکنی تا قدمی در راه صاف شدن برداری ... که خودشناسی ، آغازین گام است به سمت خداشناسی ...)

و ابراهیم بت ها را یکان یکان شکست ... و تبر را بر روی شانه بت بزرگ انداخت ... ( تمامی ناخالصیها را در خود می کشم ، یک یک از دام هر آنچه حرص ، هر آنچه حسد و غصب و کینه ، رها می شوم .... اما با نفس ، این نفس سرکش چه کنم ؟ او که سرمنشا همه بدیهاست ... او که ملعبه اصلی دست شیطان است ! بت نفس ، این منیت من ، این خودپرستی ، این خودبرتربینی درون ....

این منم که برترینم ! این منم که توانستم بر تمامی بتها چیره شوم .. .غافل از اینکه تا او نخواهد ، من هیچ از پیش نخواهد برد ...

باید بت نفس را هم شکست ... باید از سیطره خودبینی درون رهایی یافت ... باید من را شکست !

و ابراهیم بت بزرگ درون را هم شکست و آتش را بر خود خرید ...

سزای آنکه فارغ از جمع ، بت ها را می شکند ، آتش است ... و ابراهیم را در منجنیقی گذاشتند و بر انبوهی از آتش انداختند ...

اما نمی دانستند آتشی که آنها را می سوزاند ، بر ابراهیم سرد می شود ، که دردی که از او بر انسان وارد شود ، بیشترین درمان است ... که یعنی او مرا می بیند و خطاهایم را می داند ... دوستم دارد و اشتباهاتم را تذکر می دهد .. اما آنجا که پای او در میان است ، رهایم نمی کند ...

آن آتشی که بر جاهلان گدازنده ست ، بر من گلستان است ، که نشان اوست ...

جانم را می دهم تا در چنین آتشی زندگی ام را بگذارم ! همچو منصور که سرش را ، همچو شهاب الدین که جانش را ...

کاش بی درد نباشم ، کاش خلاصی نیابم از هر آن دردی که از جانب اوست که درد بی دردی آتشی ست که می سوزاند و خاکسترش را به تاراج فنا می دهد .. فنایی که هرگز بقایی در پی نخواهد داشت ... کاش بی درد نباشم !


پی مهربانی نوشت :

نظرگاه های زیبای دوستان را در این باب بخوانید :

محب شهدا , صهبانا ,دانیال , فریناز , یلدا , مریم , سمیه , رفیق , شب های نقره ای , زهرا , یگانه , شنگین کلک , عمه طهورا , حمید, امپراطور بهاران , آقا بزرگ , زهره , سمیرا , مهرداد ,فرداد ,سپهر,

آسمان سکوت , سرزمین آفتاب , آرمان

از دوستان عزیزتر از جان خواهشمندم , کامنتهای غیر مرتبط با مطلب را در پست قبل درج نمایند . ضمنا نظرات این پست غیر تاییدی می باشد .از همه شما بسیار متشکرم . امید که روز به روز زنجیره دوستیهایمان محکم و محکمتر شود .

نظرات 142 + ارسال نظر
ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

من هنوز هستم !یگانه برم یا بمونم...

یگانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ب.ظ

با سلام و عرض ادب
به به ریحانه خانم
سعادتی شد ما با شما هم گفت و گو یی هر چند کوتاه کنیم
بسیار خرسند گشتیم..

ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

مامانت و داییت تو آسمون اند..بیا ما اینجا رو تبدیل فضا کنیم..تا همه دوستان برای یکبار هم که شده برن فضا
......
بسی مشعوفیم و دلمان هم به نشاط رفت .
راستی سلام

دانیال شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ب.ظ

از سر شب گوشی ام کنار اسپیکر هست ...
یک اس ام اس هی میخاد بیاد ، دیلینگ دیلینگ میکنه اسپیکر ، هی پشیمون میشه !!!!

عجبا ، این کامنت خوری بلاگ اسکای به ایرانسلم رسیده انگار ...

اما گذشته از اینها از این که ما را تحمل کردید و لایق این خانه دانستید تشکر میکنم ، ان شالله ثمره این سوختن ها نساخته شدن اندیشه ، عشق و احساس باشد ، انجاست که جهان به معنای واقعی گلستان میشود ....

منتظر چه نوع اس ام اسی هستی داداش تا برات بفرستم؟

ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

یگانه این داییتون که باز اومدند

یگانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ

بسی فکر عالیی بود..شدیدا موافقیم..منتها..
چگونه؟

یگانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ب.ظ

دایی من؟؟
من غلط بکنم خواهرزاده ی جناب دانیال باشم

یگانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ب.ظ

مزاح کردم..

ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

الان اینجا تبدیل شد به فضا اصلن
فقط یک بیانه صادر کن و کامنت بالاییتو تکذیب کن
میگ میگ !!!

ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

یگانه جون عملن منم به غلط کردن افتادم...اینا برگشتند که

سهبا جون اینو بفرستید ...
Ta hala deghat kardi?shans faghat ye bar dare khoneye adamo mizane?badshansi dastesho az roo zang bar nemidare.badbakhti ham ke kolan kilid dare?
.......
دینگ دینگ !!!پیام تحویل داده شد ؟!!

یگانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ب.ظ

آخه...
مامانمو چیکار کنم؟؟!

گوشتونو بیارید:
کامنت بالا کلا فقط جهت حفظ ظاهر بود و هیچ ارزش دیگری ندارد!

راستی ینی الان اینجا باید غذا رو با خمیر دندون خورد؟؟

ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

غذا را بر چند روش توان خورد !
با قاشق ،با چنگال ،با پنگال ،با چاقو و حتا خمیر دندان ..
اصن هر جور راحتی !!

ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

سهبا جون چه بلایی اومد سر یگانه ؟!!

یگانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ب.ظ

من نشسته بودم منتظر جواب شما اما نمیدونم این حس عذاب وجدان وروجک از کجا پیداش شد و به من گفت واقعا که ،به جای این که درس بخونی نشستی به گفت وگو کردن؟
از اونجاییم که من خیلی ادم با وجدانیم دیگه...
بقیشو خودتون می دونید دیگه..
بسیار خوش گذشت..ممنونم
با عرض پوزش
شب خوش،خدانگهدار

طهورا شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ب.ظ

ریحانه جان من دیر رسیدم عکس اولی تو ندیدم خب .حیف
یعنی آیفون ۵ با چی عوض کردن ؟

سهبا هستی؟

جونم عمه ؟ چشام داره تا به تا می بینه دیگه ! میخوام برم بخوابم !

ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

درس
بهت توصیه میکنم خیلی جدیش نگیر که اونم جدی جدی تو رو میگیره !!!!
ایشالله 20شی درسهاتو ...
شبت بخیر
و شب بخیر دوستان...خیلی خوش گذشت سهبا خانم...ممنون

ریحانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

عمه عکس هنوز هست...عکس کامنتی که نویسنده اش حذف شده

بزرگ یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

ابراهیم با ایمان به خدا بتها راشکست
میدانست کسی که هدایتش کرده تنهایش نمیگذارد

ممنون از بابت دعوتت

مریم یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

دارم می اندیشم به این هم اندیشی
به این همه نگاه و زاویه نگاه زیبا (البته دور من بی مقدار را قلم بکشید)
دارم می اندیشم که چقدر زیبا می توانیم مثل حلقه های زنجیر با هم باشیم و حتی اگر هر کس دید و دیدگاه خودش را داشته باشد
دارم می اندیشم که خلیل بت های بتخانه را نشکست او بتهای درون را شسکت و نابود کرد
دارم می اندیشم ابراهیم حاضر شد برای عشقش و معبودش از پارۀ جگرش بگذرد و خدا هم پاسخ این عشقبازی اش را با آن گوسفند فرستاده شده را داد
دارم می اندیشم که ابراهیم برای معشوقش به آتش افکنده شد و خدا آتش را بر او گلستان کرد
دارم می اندیشم اگر ما هم همچو او دربرابر پروردگارمان تسلیم باشیم و راضی به رضایش...چ پاداشهایی که نخواهیم گرفت
ممنونم نرگس عزیزو مهربانم
برای چنین فراخوان زیبایی با موضوعی بدین بار معنوی ای

فریناز یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

نرگس جون فک کنم خوابتون برده ها

این لینک رو هم اضافه کنین به جمع دوستان لطفا

http://abdozdak.blogsky.com/1391/03/06/post-184/

آرمان

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:24 ق.ظ

میگم زادگاه حضرت ابراهیم چقدر حس خوبی به من داد٬تو پست جناب بزرگ دیدم .سهبا یادت باشه یه سفر بریم با هم برا ریحانه یه آیفون ۵ سوغاتی بیاریم.....

ریحانه عجب عکسی بود!می بینم اشکت دراومده ها.
کار برادرزادمه؟

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ق.ظ

دوستان امشب سهبا تا صبح خواب خلیل و کامنتو و پستو و تشکر ...می بینه .آخی الهی الهی الهی .....

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

آره عمه..کارخود خودشونه..اینقد اشک ریختم ، کامنتهای پست قبلی رو اگر خونده باشید میبینید
برادر زاده ها هم برادر زاده های قدیمی
همچین میگین کار برادر زاده ام آدم یاد کریستف کلمب میفته
راستی سهبا جون کامنت عمه رو دوباره بخونید!!!

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ق.ظ

ا کریستف کلمب مگه عمه داشت؟

الان یعنی ما داریم کامنت بی ربط می نویسیم؟

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 ق.ظ

آخه ریحانه این یه رسم قدیمیه برادرا خواهریا رو دوست دارن سر به سرشون میذارن عمه ها هم هر دوتاشونو خب
بذار همون شارژ ...بدن دیگه .گمونم به آیفون آلرژی پیدا کردن .باور کن

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

عمه اگه سهبا جون خوابیده باشند ؟!!
دیگه بی ربط و با ربط نداره !!!
اگر به آیفون آلرژی دارند ،آنتی هیستامین بدم خدمتشون!!!
شارژ هم میخوان هدیه بدن ،بدن خب !ولی به درد من نمیخوره
حالا من چکار کنم

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ق.ظ

خب یادگاری نگرش دار بهتر از هیچیه خب یا بدش به سهبا به خاطر تشکر از زحمتاش .
یا نه به مزایده بذارش ....

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com


شما مطمینید اصن جایزه ای در کار هست؟!!!
واقعن فکر میکنید باعشه !!

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com


شما مطمینید اصن جایزه ای در کار هست؟!!!
واقعن فکر میکنید باعشه !!
بعد از کجا معلوم من برنده اش باشم !

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:05 ق.ظ

من الان دیگه به خودمم مطمئن نیستم بیدارم یا خوابم
راستی چرا تو وبت این پستو نذاشتی ؟

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

من نه بلت بنویسم نه سوات خوندن دارم

به سهبا خانم هم گفتم و ایشون لطف کردند و اجازه دادند اینجا باشه..ازشون ممنونم

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ق.ظ

راستی ریحانه جون می دونی من از خیلی وقت پیشا وبتو می خوندم خعلی مثلایه سالو نیمه.....
اون جمله بالای وبتو دوست داشتم خعلی زیاد...

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

WoOooOoooW !!!
ای کاش میدونستم و ازتون درست و حسابی پذیرایی میکردم

هبوط کن بخاطر مستی ،لات و منات باده پرستی
این قبله را دوباره بچرخان تا گوشه ی مخالف هستی

دانیال یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.danyal.ir

خلائق بروید بخوابید ، خلیل فردا امتحان داره !!

تبصره :
فقط دوستانی که برای قبولی اینجانب مشغول راز و نیاز هستند بیدار بمانند


طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ

یاد اون دعای داداش سلامت افتادم که می گفت چه قشنگه ندونی و یکی برات دعا کنه ....

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ق.ظ

به به سلام علیکم ذکر خیرتون بود بفرمایید چای برادرزاده دانیال.
دعا٬ منو ریحانه مشغول دعا هستیم دائم الذکریم
راستی کاری نداره فردا هر چی ازتون پرسیدن فقط بگید خلیل ٬مطمئن باشید قبولید

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:33 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

مگه میشه داداش ما امتحان داشته باشه و براش دعا نکنیم


{ریحانه در حال دوستی خاله خرسه}

چیکار کنم خب!خدا همه ی دعاهای منو چپه مستجاب

میکنه!!!
ولی داداش 20میشی ،شک نکن.از چشمات معلومه

دانیال یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ق.ظ http://www.danyal.ir

نمره امتحان را کز چشمان من میخوانی
بیا و لطفی بکن فالنامه تقدیر مرا هم بخوان !!!

نمیدانم چه سری است که هر شب تا سحر بیدارم
و لیکن شب امتحان به زور نسکافه و ریتالین باز هم در فکر خوابم ؟!

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

ریتالین !نه خطر داره دانیال ! خعلی خطر داره !!
اصن که اینجور شد من باید برم یک صحبتی با خانم دکتر بکنم !!
عمه این داداشی رو دعواش کنید خب!!
کار خطر ناک میکنه...
فوقش این ترم پاس نمیشه،ترم بعد هم بهتر یادش میگیری..هم با نمره ی بهتر پاسش میکنی
ریتالین نه !!!

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 ق.ظ

بیچاره اون کسی که از شما فردا امتحان می گیره گمونم از معلومات شما به حیرت بیاد و این جوری بشه و بعد اینجوریو بعد قبول بشید و اینجوری

چی نوشت:خلیل
مثلا کامنت ش ربط داشت به پست

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ق.ظ

ریحانه هر چی می نویسی یه خلیل اضافه کن فردا سهبا جان اعتراض کرد بگیم درباره خلیل بوده....

طهورا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ق.ظ

حالا این ریتالین مثل زردآلو یا آهو شیرینه؟
من آخه دعو کردن بلد نیستم خو

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:04 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

ریتالین وابستگی میاره و یک شنگولیسم موقت !!
داداش بیا آهنگی که گذاشتمو دانلود کن و گوش بده خواب از سرت میپره !!!
عمه جان خلبل از کجا بیارم برای این نوشته تا با ربط بشه ؟!!

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:08 ق.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

عمه جون و همگی دیگه واقعن شب بخیر..
خدافس!

بزرگ یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

در زمان شکستن بت ها ابراهیم شاهدش (بت بزرگ) رو قبول نداشت ولی مردم ابراهیم را قبول نداشتند
ابراهیم شاهدش بت شد و مردم شاهدشان ابراهیم
پس او را آتش هدیه دادند

بزرگ یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

فکرشو بکن اگر روز عید قربان قرار باشه همچون ابراهیم امتحان شویم چند نفر موفق خواهند شد

بزرگ یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

پست دوستان اگر جمع شود عجب کتابی شود

دختر مردابی یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام سهبای نازنینم
آنقدر امید خفته در متن روایتت از سرد شدن ابراهیم بر آتش که می شود خواند و فردا را هزاران بار سبزتر و بهارانه تر دید

آتشی که بر جاهلان گدازنده است برمن گلستان است که نشان اوست

ترسم اما از این است که مبادا از جاهلان باشم و بی اندیشه و در عمق ندانستن هایم بتی بپرستم
نکند بت نفس بماند و من ندانسته همه ایمان و باورهایم را قربانی کنم به پایش

دوباره و هزاران باره از اینکه مرا هم به این بزم دعوت کردی سپاسگزارم و می خواهم بدانی که تا همیشه شرمسار مهربانی هایت هستم

[ بدون نام ] یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ق.ظ

دست مریزاد
با یک کار خوب و دعوت ابه انجام آن جمعیتی را به کار خیر کشاندید

موفق باشید
همیشه خدا بر روی زمینی ابراهیم صفتانی هستند که اتش روزگار را به گلستان آرامش مبدل سازند
و شما یکی از انها هستید
درود بر شما

حمید یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

ای مردم از خنده با این کامنتای یگانه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد