امروز عصر , وقت برگشت از اداره , با بارانی شدید و رگباری مواجه شدیم . البته از آنجایی که من به قدم زدن در زیر باران بسیار علاقمندم , راهم را دورتر کردم تا وقتی به منزل می رسم خیس خیس باشم ! لذتی دارد قدم زدن اینگونه در زیر باران , شرطش اینکه دیگران به چشم یک مجنون تو را ننگرند !
همان باران و خیابان منتهی به خانه
همین دیروز بود انگار , که عکس روز اول مدرسه نیایش را گذاشتم و امروز به جشن پایان سال یا فارغ التحصیلی از آمادگیش رفتم ! بغضم گرفته بود وقتی آخرین سرودشان را خواندند تا به ما بگویند آماده رفتن به کلاس اول هستند !
اینم عکسی که برای فارغ التحصیلی نیایش به ما دادند !
کارت تبریکی که دخترها برای روز مادر به من هدیه دادند , با این مضمون البته : یک شاخه گل , یک لحظه مکث در نگاهت , یک تاریخ پیش رویم زنده می شود تو تقویم منی , پر از فصل بهار روزت مبارک مادرم یگانه , نیایش
و مهمترین عامل شوک من , امروز صبح .... نامه ای که یگانه برایم نوشته برای تبریک روز مادر .
این عکس هم تقدیم به سایه عزیزم و تکمیل تمام احساسات مشابه امروزمان !
چه جالب که هم زمان احساس مثل هم داشتیم همون وقتی که باهت خداحافظی کردم مقابل باد تندی که می وزید ایستاده بودم و من و به چشم مجنون که نه بدتر نگاه می کردند نه دور نه نزدیک فقط من بارون و کم داشتم بر این همه دل تنگی که شده تکرار هر روزم انگار .. و نگاه می کردم به بوته ی نسترنی که به حصار فلزی پیچیده بدتر از هر چه "عشقه" !.. و اپیزود بعدی خونه بود اتاق بچه ها و ناخود آگاه نگاه ممتد من به عکس فارغ التحصیلی پیش دبستانی پسری و خاطره ی اون روز!! که تو باز به طرز شگفت آوری همون لحظه تکرارش کردی ...اپیزود سوم خوندن نامه ی تبریک تولد که دختری بهم داده و فکر کنم دیدیش !!..
بازم بگم ؟!
فکر کنم باید یه پست بشن با هم !!
ناهیدم , یک عکس اضافه کردم ... برو ببینش تا بیشتر شگفت زده بشی !
دیگه این بغضی که به هزار بدبختی نگهش داشته بودم ترکید و اشکها نمی ذاره چیزی بگم و بنویسم ...
امروز و دیروز خیلی سخت گذشت ناهیدم ! ببخش عزیز !
طهورا
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 12:09 ق.ظ
لوح تقدیر کودکی ها خلاصه شد در کلمات مهر محبت لبخند شکر نیایش اون موقع ها وقتی مادرم خیره به صورتم می ماند٬ نمی دانستم که در دلش مشغول امضا کردن نمره قبولی من است در امتحان طلایی نوجوانی....
اولین باری که دفترچه خاطراتم را به او سپردم مِهر دلش نشانم داد مُهر قبولیم را. آفرین بر یگانه های این سرزمین..... و باز باران خواهد بارید........
خوشا به شما که در امتحان مهر مادر , مهر قبولی خوردید عمه جان ! و من هنوز مرددم که آیا در اینهمه امتحان , سرافراز بیرون آمده ام یا سرفکنده ؟!
و امروز هم باران بارید و هر آنچه غبار از دل آسمان زدود ...
یگانه
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 12:18 ق.ظ
اون نامه ی منه که 24 ساعته onشده؟؟!! خو...آبروم رفت که..
در مورد کارت قشنگ و زیبای تبریک که به گمانم نقاشی یگانه و نیایش هستش بپرس ببینم چرا مثل تابلوهای عبور ممنون داخل کادر دایره قرمز کشیدن
کارتی که یگانه درست کرده , با یک مقوای قرمز قشنگ و به صورت دو تا دایره تو در تو هست ! این نقاشی هم به قول خود یگانه , منم و خودش ! خواسته اسم نیایش رو هم اضافه کنه ! نقاشی های نیایش جدگانه تحویل من شده ! نشد ازشون اسکن بگیرم و بذارمشون !
این همراه رو هم مثل خودتون شیفته کردین...دیگرجانش آرام ندارد این دوربین بی جان شما... سلام خواهرم.... چقدر به این دختر خانم فارغ التحصیل شدن میاد...انشالله که فارغ التحصیلی از بالاترین درجات علمیش رو هم ببینی... واین یگانه خانم که با این نوشته هاش منو یاد جوانی های شاعره ها و ادیبان سرزمینمون می اندازه....هزار ماشالله به این دختر های دسته گل. از قول من به یگانه جان بگو که منم با اینکه 40 سالم شده هنوز باور ندارم که بزرگ شدم...این حس مشترکه و خب اگه خودمون بخواهیم حس لذت بخشیه....قول بده که همیشه سرزنده و جوان بمانی حتی در صد و بیست سالگیت انشالله. همه روزات خوش آبجی نرگس.
صبحها که میخوام برم اداره , هی میخوام دوربین رو از کیفم در بیارم و می بینم که صداش درمیاد : مگه قرار نبود همیشه همراهت باشم ؟! و من باز میذارم این رهای شیفته همراه من باشه تا شاید لحظه ای از نبودنش پشیمون نشم !
خوش به حال یگانه ! کاشکی قدر بدونه این روزهاش و این حس و حالش رو ... ممنونم برادرم .
زهرا
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 02:24 ب.ظ
واااای خدای من!چقدر نامه یگانه قشنگ بود.کاش من هم میتونستم عین هرسال مامانمو ببوسمو بهش تبریک بگم!ولی هرچی با خودم فکر کردم دیدم وقتی اون برای اولین بار نمیتونه به مامانش زنگ بزنه و تبریک بگه این روزو،سکوت کردم.دلم واقعن براش می سوزه نرگس خانوم!هروقت میبینمش یه بغضی تو صداش ،تو چهرشه که داغونم میکنه.خدا مواظب همه ی شما مامانای خوب باشه. اینو تایید نکنید بی زحمت.یه درد دل کوچیک بود.
سلام سهبای نازنینم این پستت عجیب است عکس بهارانه دارد اما بهارانه ترین عکسش می شود تصویر نیایش سرشار از عطوفت است اما طعم گس نوشته یک نوجوان انگار مرا به یاد خودم می آورد که او با همه کودکانگی اش به قلبش می اندیشد و با وجود سهم اندکی که تا امروز ازتجربه اندوخته اما نگران روزهایی است که می رود که مبادا زندگی تمام شود مثل این 13 سال چند بار خواندمش نوشته این نازبانوی دوست داشتنی را و با خود فکر کردم که من هرگز در نوجوانی به خود چنین نهیبی نزده بودم دست مریزاد الحق که یگانه دست پرورده فکر ناب و ایمان عمیق و عطوفت همیشگی مادری چون توست
سلام نیلوفر نازنینم . این روزها بارها و بارها به تو اندیشیده ام و به خودم و به تمام آن چیزی که تو را در قلبم جاودانه کرده ! دلتنگت هستم عزیز , خیلی ... راستش به این که دختران این روزگار با زمان ما چقدر متفاوت هستند هم بارها فکر کرده ام و هر بار شگفت زده شده ام از اینهمه تفاوت ... نمیدانم , گاهی جای من به عنوان مادر و دخترم عوض میشود و من هستم که شاگرد او میشوم در کلاس درس زندگی ...
مرسی نازنینم . خوشحالم از بودنت .
افروز
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 03:40 ب.ظ
سلام نرگسم با زحمتهای ما چه میکنی خانوم ببخش امروز تماس گرفتی گوشیم تو آزمایشگاه بود اینترنت هم نیم ساعته وصل شده گفتم بیام عذر خواهی کنم رسیدم خونه باهات تماس میگیرم
سلام خوبید ؟! . . آخ که الان فصل گل و گلاب است و ما ،هم باغچه ی حیاط خانه مان پر شده از رز ،مینا ، بنفشه ، زنبق ،لیلیوم ،یاس و محمدی...اما امان از حساسیت و آلرژی که توانایی بوییدن و حتا از نزدیک دیدن این زیبایی هارا از من سلب کرده... اما هیچکدام از این ها برایم به اندازه ی خشک شدن کاکتوس هایم در کمتر از 10ماه حسرت بر انگیز نیست.. بیشتر از حس حسرت ،نگرانی در دلم رسوخ کرد که چرا من حتا توانایی حفظ کاکتوس را ندارم..برای خودم و توانایی های نداشته ام متاسف شدم !!
امروز هم مشهد بارانی به لطافت و قدرت باران قزوین باریدن گرفت و ما حول حالنا الی احسن الحال شدیم اساسی!!!!! شیرینی نامه ها و کارت هدیه گوارای وجودتون...دست خط یک دوست همیشه و همیشه ماندگار میماند ،بر قلب نقش می بندد..چون دیدم و حس کردم ،گفتم ..
راستی خانمی شما دانشجوی دانشگاه فردوسی نبودید گاه وقتی ؟!!
---******---- وقتی من کامنت فخیمانه و طولانی مینویسم** امضا :ریحانه
سلام ریحانه خوشبوی ما . ببخش اگر دیر تایید شد این کامنت فخیم زیبایت . خوشحالم که آسمان مشهد هم ابرهای دلتنگیش را با لطافت باران معاوضه کرد ... امید که همیشه احسن الحال باشی عزیز .
من نه , ولی همسر گرامی چرا ! دانشجوی دانشگاه فردوسی بوده اند زمانی ! حالا چرا ؟!
دانیال
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 09:50 ب.ظ
ای خداوند پاک ترین لحظه های خداوندی من ای کاش در دنیا همه زنها چون تو بزرگ و مقدس بودند !!
روز زن مبارک
شنیدن بعضی تبریکها چقدر دلچسبه , حتی اگر بعد از موعد باشه ! مرسی داداش ! طعمش خیلی شیرین بود .
فکر کنم اینجا بتوان کسی را برای دوست داشتن داشت !!
امیدوارم شبی خوش و شبهای خوشتری داشته باشی عزیز مهربانم ...
مشتاق
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 11:21 ق.ظ
سلام ...این جمله نوشته یگانه برایم خیلی جالب بود.. که خودم را محروم میکنم از..عشق ورزیدن ..از لذت بودن با مادر.. واقعیت اینستکه ما ادمها بدلیل غرق شدن در ظواهری که نه بجای میماند..نه ارزش واقعی دارد و نه همراه ما در سرای دیگر میاید..خود را محروم میکنیم از لذات عمیق نفسانی که هم نفس ما را تکامل میبخشد ..هم به سبب مهرورزی اثار عمیق در ما ایجاد میکند..هم بدلیل اینکه تاثیراتش در باطن و نفس و روح ماست و این نفس همیشه همراهمان است..همیشه هم باقی میماند...بنابراین خوب که دقت کنیم میبینیم لذتی که در لحظه مهرورزی به مادر و یا برعکس نصیب ما میشود فقط کف این همه لذات متراکم و متعالی است... ولی افسوس که این دنیای خشک و بی روح و مادی و متظاهر و ...این احساسهای خالص ..گاه در ان از بین میرود.. احساس زیبای یگانه شما را ارج مینهم..ولی از وی میخواهم که در کشاکش این دنیای ...هرگاه احساس تنهایی کرد.. هرگاه همیشه بداند که انکه خریدار همه این احساسات خالص است ان موجود مکطلقی است که همیشه هست و همیشه مرا میبیند و همیشه مرا دوست دارد و همیشه ...و مادر هم جلوه ای از جلوه رحمانی اوست.. نمیدانم گویا نوشته یگانه ..به ما هم شوکی وارد کرد که عنان قلم را در ربود.. انشاا.. این فرزندان قره العین خانوادهشان در دنیا و اخرت باشند
کاش آنقدر از دل دور نشویم که این تلنگرهای زیبا را نادیده بگیریم ! کاش اینقدر غرق در ظواهر دنیا نشویم که از مهربانی ها فراموش کنیم , کاش ...
ممنون بزرگوار , به خاطر لطف همیشگی و به خاطر نظر زیبایتان .
فریناز
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 12:20 ب.ظ
وااااااااااااای چه بارووووونی!!!
دل منم خواستا
یعنی اصفهان بارون نیومد عزیز ؟ پس بدو بیا همینورا !
سلام خواهر جان امیدوارم هرجا که هستی سلامت باشی... راستی شما یه فرداد دلتنگ این دور و برا ندیدی؟
سلام برادرم . ممنون از دعای برخاسته از دل مهربانتان . راستش دلتنگتر از دل خودم ندیدم ... می آیم برادر مهربان , شرمنده شمایم !
هستی
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 01:14 ب.ظ
http://s3.picofile.com/file/7381984515/tanha.jpg
سهبا جان دو روزه صبحانه نخوردیم ..... کجایی تو ؟!
چرا عزیز ؟ مگه داداش نون تازه نخریده واستون ؟!
کماندار
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 01:51 ب.ظ
من ... پست جالبی بود
اول از همه اینکه توی اون عکس بالایی نیایش خانوم انگار تک خوان گروه هستن و البته تنها زن مدرن !! بخاطر کشف حجاب !!!!!! ( بقیه همه شون زوری یا هر چی ... یه چیزی دارن ! ) بعدش... یعنی خدایی متن رو که جدا خط رو هم که جدا دیدم ...
ممنون یگانه ! جایزه ت محفوظه اینجا اما اگه خودت بگی چی میخوای سلیقه منو دیگه تحمل نمی کنی و منم راحت تر هدیه می گیرم !!!
سوم : اون بارونه اگه گفتین چی میخواد ؟
نیایش دیر رسید , هول هولکی دستش رو گرفتند بردند , مقنعه ش توی کیفش موند ! بعد سریع مجبور شد سرش کنه , منتها تو این فرصت دوربین من هم از فرصت استفاده کرد خب !
یگانه
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 08:19 ب.ظ
بعضی اوقات انسان ها از لطف و مهربانی زبانشان بند می اید...الان از همون بعضی اوقات است..
با تشکر از سایه بانو،جناب بابک،عمه طهورا،زهرا خانم، دایی دانیال،اقای ضربدر()،جناب فرداد و اقا بزرگ و... یکم بی مزه شد،نه؟ خلاصه همه و همه دیگه... . . . مامان میگم: تو رو خدا دختر به این گلی کی تو دنیا داشته و داره و خواهد داشت..؟؟ نامه که می نویسم،رتبه ی ممتاز که می شم، تو دنیای مجاز باعث افزایش کامنتاتون که می شم، زیبا رو وخوش بر خورد که هستم و .... ای بابا.. نوشابه ها که تموم شد.. شما دیگه نوشابه ندارین من برای خودم باز کنم؟؟؟!!!
نوشابه ؟! خب چرا , بیا بگیر نوش جان کن :
یه وقتایی مهربون میشی , یه وقتایی با خواهریت خوب برخورد میکنی ( مثل الان ) یه وقتایی ( یعنی هر پونصد سال یکبار ) واسه من یه لیوان میشوری ! یه وقتایی درس میخونی , یه وقتایی قشنگ سنتور میزنی , یه وقتایی مطالب قشنگ می نویسی , یه وقتایی به روز میشی , یه وقتایی ....
سلام نرگس جون وقت به خیر خانمی همه عکسها زیبا بود ماشاا... نیایش جان چقدر با نمکه به کی شبیه این دختر یگانه جان هم که سر شار از دوق و هنر و زیبایی احساسه قدر این دختر گل رو بدون این جور دختری کمتر نصیب کسی میشه خدا هر دوشون رو نگه داره واست سایه ات بالای سر شون باشه الهی
سلام عزیز . نظر لطف شماست خانومی . خدا نگهدار بچه های گل شما هم باشه ایشاله . سلامت باشی و سرزنده . ممنونم .
طهورا
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 09:09 ب.ظ
سلام سهبا جان این همه محبت پشت در مونده بودن خب خیس شدن زیر بارون خوب شد اومدی.
حالا اون یه بارو مادرم خواست دلم خوش بشه مهر زده لابد... مادرا رو که می شناسی ازبس گلن مثل خودمون()
هر چند دل مادر مهربونترینه , اما هیچوقت به عزیزش دروغ نمیگه , که راه رو بر رفتن به سوی کمالش ببنده ! مطمئنا شایسته مهر تایید بودین که مهرش تایید کرده اینو دیگه عمه جونم !
نه عمه , محبت ها رو نمیذارم خیس بشن ! حواسم بهشون بود !
داداش محمد
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 09:24 ق.ظ
چه بگوئیم
انگار همین دیروز بود که متولد شده بودبزرگ و بزگتر شدنیایش مننیایش داییش
سلام سهبای عزیز هر چند که دیر رسیدم ولی با تاخیر روزتون رو تبریک می گم نیایش خانوم خیلی زیبا و دوست داشتنی هستن برای بچه هاتون و کلن عزیزاتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم چقدر دست خط یگانه خانوم زیبا ست و چه متن زیبایی نوشتند همیشه سرفراز باشید و سلامت در پناه خدای یگانه
سلام عزیز . ممنون از لطفتون . سلامت باشید و شادمان . تبریک از دوست همیشه شنیدن دارد . باز هم سپاسگزارم .
یه روزی میرسه یگانه یه اعجوبه ای میشه که خودتم باورت نشه .حالا صبر کن و ببین...آینده قشنگی براش سراغ دارم فقط کاشکی بین هیاهوی درس و دکتر مهندس شدن و رقابتهای اینچنینی قلمشو و کتاباشو زمین نذاره...نیایشم که با اون چشماش انگار داد میزنه بیاید منو بخورید!!!! وای خداجون....
یگانه همین حالا هم اعجوبه ایه سمیرا ! باور نمی کنی ؟!
و نیایش ؟! یعنی مثل موشی ها به پیش ها میگه : پیشی بیا منو بخور !
داریم میریم
گفتیم این آخر شبی اول باشم
حلالمون کن بانو
شاید اومدن دست خودمون بوده باشه مریمی , اما رفتن دست خودمون نیست ! پس حرف از رفتن نزن لطفا ...
مبارک باشه فارغ التحصیلی دختر نازت بچه ها زود بزرگ میشن
ای جان کارت تبریک بچه هارو ببین
سلام عزیزم . خوش اومدی خانوم گل . ممنونم از شما .
چه خط خوبی داره یگانه!
و چقدر قشنگ از واژه ها استفاده میکنه-
تق تق! زدم به تخته- چه نیایش نازی-
سلام عاطفه جانم . ممنونم نازنین . آره هم خطش قشنگه و هم احساساتش ...
بابت نیایش هم ممنونم .
چه جالب که هم زمان احساس مثل هم داشتیم همون وقتی که باهت خداحافظی کردم مقابل باد تندی که می وزید ایستاده بودم و من و به چشم مجنون که نه بدتر نگاه می کردند نه دور نه نزدیک فقط من بارون و کم داشتم بر این همه دل تنگی که شده تکرار هر روزم انگار .. و نگاه می کردم به بوته ی نسترنی که به حصار فلزی پیچیده بدتر از هر چه "عشقه" !.. و اپیزود بعدی خونه بود اتاق بچه ها و ناخود آگاه نگاه ممتد من به عکس فارغ التحصیلی پیش دبستانی پسری و خاطره ی اون روز!! که تو باز به طرز شگفت آوری همون لحظه تکرارش کردی ...اپیزود سوم خوندن نامه ی تبریک تولد که دختری بهم داده و فکر کنم دیدیش !!..
بازم بگم ؟!
فکر کنم باید یه پست بشن با هم !!
ناهیدم , یک عکس اضافه کردم ... برو ببینش تا بیشتر شگفت زده بشی !
ای مبهم .. ای کبود ارغوانی .. ای غم گین .. ای نمی دانم ..!!
چی بگم که یگانه ی عزیز با این خط خوش و این همه احساس بی نظیر و این کلام شگفت انگیز و این همه عشق ...
لال شدم در برابرش ..
مراقب قلب کوچک مهربان و عاشقش باش ..
تو تقویم منی
پر از فصل بهار ..
بچه ها چرا اینقدر زود بزرگ میشن ناهید ؟! میدونی فکر دائمی اینروزهای یگانه چیه ؟ که چرا اینقدر زود بزرگ شده , که حالا خودش رو دبیرستانی قلمداد کنه !
وای ناهیددد !!!
چقدر قشنگ بود سهبا
از چنین مادر فرشته ای باید هم چنین گلهای عزیزی بار بیاد
چه خط محشری داره یگانه
مرسی بابک جان . خوش اومدی و مثل همیشه لطف داری شما .
چشم خواهری
اما منظورم دنیای مجاز بود
متوجه منظورت شدم مریم جان , منم منظورم همین بود ! ممنون از چشم گفتنت عزیز .
دیگه این بغضی که به هزار بدبختی نگهش داشته بودم ترکید و اشکها نمی ذاره چیزی بگم و بنویسم ...
امروز و دیروز خیلی سخت گذشت ناهیدم ! ببخش عزیز !
لوح تقدیر کودکی ها خلاصه شد در کلمات

مهر
محبت
لبخند
شکر
نیایش
اون موقع ها وقتی مادرم خیره به صورتم می ماند٬ نمی دانستم که در دلش مشغول امضا کردن نمره قبولی من است در امتحان طلایی نوجوانی....
اولین باری که دفترچه خاطراتم را به او سپردم مِهر دلش نشانم داد مُهر قبولیم را.
آفرین بر یگانه های این سرزمین.....
و باز باران خواهد بارید........
خوشا به شما که در امتحان مهر مادر , مهر قبولی خوردید عمه جان ! و من هنوز مرددم که آیا در اینهمه امتحان , سرافراز بیرون آمده ام یا سرفکنده ؟!
و امروز هم باران بارید و هر آنچه غبار از دل آسمان زدود ...
اون نامه ی منه که 24 ساعته onشده؟؟!!
خو...آبروم رفت که..
آبروت رفت ؟ چرا ؟!
سهبا جان محشری
هم خودت هم دختران نازت
لطف داری عزیز ...
دنیای تازه ای برابرش قرار داره .. و یک شروع تازه !..
ولی خدای یگانه همراهش هست همه جا .. بگو نگران نباشه این بانوی کوچک نوجوان !..
تمام امیدم به خدای یگانه ست و بس , که اگه نبود ....
زر آفرین به این بلندای هنر ... یگانه را میگویم { ایکون تشویق }
ممنون دایی دانیال ! ( آیکون تشکر )
من که خیلی ذوق کردم به این پست قشنگت
از همون بارون اول تا گل پایان پستت
شما خودتون سرشار ذوق و هنرید آقابزرگ , وگرنه این پست لایق این لطف شما نیست !
من که خیلی ذوق کردم به این پست قشنگت
ولی کاش اسم پستت رو میزاشتی گل تا گل در گلستان
چون با گل شروع شد و با گل هم تمام شد و داخلش تمام گل بود
و یک گل مهربون هم با نظر لطفش خوند این پست رو !
اول از عکس بارونت بگم که آدم هوس میندازه یه دل سیر خیس بارون بشه
مثل پریروز من !
در مورد کارت قشنگ و زیبای تبریک که به گمانم نقاشی یگانه و نیایش هستش
بپرس ببینم چرا مثل تابلوهای عبور ممنون داخل کادر دایره قرمز کشیدن
کارتی که یگانه درست کرده , با یک مقوای قرمز قشنگ و به صورت دو تا دایره تو در تو هست ! این نقاشی هم به قول خود یگانه , منم و خودش ! خواسته اسم نیایش رو هم اضافه کنه !
نقاشی های نیایش جدگانه تحویل من شده ! نشد ازشون اسکن بگیرم و بذارمشون !
به یگانه هم تبریک بگو
به خاطر دست خط قشنگش
به خاطر بیان احساساتش
به خاطر راحتی با مادرش
وبه خاطر تبریک قشنگش
یگانه جون , تبریک میگم مامانی !
منظور عکس آخر رو هم نفهمیدم
غنچه با عظمت و بزرگی که محصوره؟
به هر حال لذت بردیم از پست قشنگت
گلهایی که در حصارهای نرده ای می پیچند تا زندگی را در پناه آنها ادامه دهند و زیبایی را میهمان چشمان ما کنند !
شکر که خوشتان آمد .
این همراه رو هم مثل خودتون شیفته کردین...دیگرجانش آرام ندارد این دوربین بی جان شما...
سلام خواهرم....
چقدر به این دختر خانم فارغ التحصیل شدن میاد...انشالله که فارغ التحصیلی از بالاترین درجات علمیش رو هم ببینی...
واین یگانه خانم که با این نوشته هاش منو یاد جوانی های شاعره ها و ادیبان سرزمینمون می اندازه....هزار ماشالله به این دختر های دسته گل.
از قول من به یگانه جان بگو که منم با اینکه 40 سالم شده هنوز باور ندارم که بزرگ شدم...این حس مشترکه و خب اگه خودمون بخواهیم حس لذت بخشیه....قول بده که همیشه سرزنده و جوان بمانی حتی در صد و بیست سالگیت انشالله.
همه روزات خوش آبجی نرگس.
صبحها که میخوام برم اداره , هی میخوام دوربین رو از کیفم در بیارم و می بینم که صداش درمیاد : مگه قرار نبود همیشه همراهت باشم ؟!
و من باز میذارم این رهای شیفته همراه من باشه تا شاید لحظه ای از نبودنش پشیمون نشم !
خوش به حال یگانه ! کاشکی قدر بدونه این روزهاش و این حس و حالش رو ...
ممنونم برادرم .
سلام دایی عزیز بتز منو فراموش کردی؟
سلام دایی عزیز بتز منو فراموش کردی؟
سلام دایی عزیز بتز منو فراموش کردی؟
سلام دایی عزیز بتز منو فراموش کردی؟
سلام دایی عزیز بتز منو فراموش کردی؟
مگه آدم داییشو فراموش میکنه آخه ؟
چه روز قشنگی...
آرام و پر شوق...
عکسهای خیلی زیبا...
نرگس جون یه فوتوبلاگ هم بسازید دیگه
مرسی عزیز دل. ببخش خانومی قشنگم , نتم قطع بود نشد اینجا تبریک بگم برات ! تولدت مبارک عزیز مهربونم .
واااای خدای من!چقدر نامه یگانه قشنگ بود.کاش من هم میتونستم عین هرسال مامانمو ببوسمو بهش تبریک بگم!ولی هرچی با خودم فکر کردم دیدم وقتی اون برای اولین بار نمیتونه به مامانش زنگ بزنه و تبریک بگه این روزو،سکوت کردم.دلم واقعن براش می سوزه نرگس خانوم!هروقت میبینمش یه بغضی تو صداش ،تو چهرشه که داغونم میکنه.خدا مواظب همه ی شما مامانای خوب باشه.
اینو تایید نکنید بی زحمت.یه درد دل کوچیک بود.
سلام سهبای نازنینم
این پستت عجیب است عکس بهارانه دارد اما بهارانه ترین عکسش می شود تصویر نیایش
سرشار از عطوفت است اما طعم گس نوشته یک نوجوان انگار مرا به یاد خودم می آورد
که او با همه کودکانگی اش به قلبش می اندیشد و با وجود سهم اندکی که تا امروز ازتجربه اندوخته اما نگران روزهایی است که می رود که مبادا زندگی تمام شود مثل این 13 سال
چند بار خواندمش نوشته این نازبانوی دوست داشتنی را و با خود فکر کردم که من هرگز در نوجوانی به خود چنین نهیبی نزده بودم
دست مریزاد الحق که یگانه دست پرورده فکر ناب و ایمان عمیق و عطوفت همیشگی مادری چون توست
سلام نیلوفر نازنینم . این روزها بارها و بارها به تو اندیشیده ام و به خودم و به تمام آن چیزی که تو را در قلبم جاودانه کرده ! دلتنگت هستم عزیز , خیلی ...
راستش به این که دختران این روزگار با زمان ما چقدر متفاوت هستند هم بارها فکر کرده ام و هر بار شگفت زده شده ام از اینهمه تفاوت ... نمیدانم , گاهی جای من به عنوان مادر و دخترم عوض میشود و من هستم که شاگرد او میشوم در کلاس درس زندگی ...
مرسی نازنینم . خوشحالم از بودنت .
سلام نرگسم با زحمتهای ما چه میکنی خانوم
ببخش امروز تماس گرفتی گوشیم تو آزمایشگاه بود اینترنت هم نیم ساعته وصل شده گفتم بیام عذر خواهی کنم رسیدم خونه باهات تماس میگیرم
سلام افروزم . به قول همشهریهای اینوری : عذر ناخدمتی ها خانوم !
سلام ...
.....اولین فارغ التحصیلی نیایش نازمون مبارک باشه
چقدر خط یگانه جان شبیه خط خودتونه
خوبین ؟ اولین باره اینهمه وقت ندیدمتون !!دوست داشتم همه این روایتهارو ازنزدیک بشنوم ...امان ازاین فاصله ها
راستی بازم روزتون مبارک باشه
سلام عزیز دل . چقدر جای تو خالیست ... چقدر دلتنگم !
سلام خوبید ؟!




.
.
آخ که الان فصل گل و گلاب است و ما ،هم باغچه ی حیاط خانه مان پر شده از رز ،مینا ، بنفشه ، زنبق ،لیلیوم ،یاس و محمدی...اما امان از حساسیت و آلرژی که توانایی بوییدن و حتا از نزدیک دیدن این زیبایی هارا از من سلب کرده...
اما هیچکدام از این ها برایم به اندازه ی خشک شدن کاکتوس هایم در کمتر از 10ماه حسرت بر انگیز نیست..
بیشتر از حس حسرت ،نگرانی در دلم رسوخ کرد که چرا من حتا توانایی حفظ کاکتوس را ندارم..برای خودم و توانایی های نداشته ام متاسف شدم !!
امروز هم مشهد بارانی به لطافت و قدرت باران قزوین باریدن گرفت و ما حول حالنا الی احسن الحال شدیم اساسی!!!!!
شیرینی نامه ها و کارت هدیه گوارای وجودتون...دست خط یک دوست همیشه و همیشه ماندگار میماند ،بر قلب نقش می بندد..چون دیدم و حس کردم ،گفتم ..
راستی خانمی شما دانشجوی دانشگاه فردوسی نبودید گاه وقتی ؟!!
---******----
وقتی من کامنت فخیمانه و طولانی مینویسم**
امضا :ریحانه
سلام ریحانه خوشبوی ما . ببخش اگر دیر تایید شد این کامنت فخیم زیبایت . خوشحالم که آسمان مشهد هم ابرهای دلتنگیش را با لطافت باران معاوضه کرد ... امید که همیشه احسن الحال باشی عزیز .
من نه , ولی همسر گرامی چرا ! دانشجوی دانشگاه فردوسی بوده اند زمانی ! حالا چرا ؟!
ای خداوند پاک ترین لحظه های خداوندی من
ای کاش در دنیا همه زنها چون تو بزرگ و مقدس بودند !!
روز زن مبارک
شنیدن بعضی تبریکها چقدر دلچسبه , حتی اگر بعد از موعد باشه ! مرسی داداش ! طعمش خیلی شیرین بود .
عمری است بال بال بال می زنم
خود را به کور گنگ لال می زنم
سردرد درد درد درد می کشم
هی دست دست دست دستمال می زنم
تا خواب خواب خواب خواب می روم
تب خال خال خال خال می زنم
هی روز روز روز روز می رود
من پیک ، خاج ، شاه ، فال می زنم
هی عشق عشق زنگ زنگ می زند
من بوق بوق بوق اشغال می زنم
تو دست دست دست دست می زنی
من بال بال بال بال می زنم
چه بده که وقتی عشق زنگ میزنه , تلفنمون اشغال باشه ریحانه !
اگر بخواهی به کسی که تنهایت گذاشته یک جمله بگویی
چه میگویی ؟!
میگم :
ای بی وفا , راز دل بشنو , از خموشی من , این سکوت مرا ناشنیده مگیر !
یا مثلا :
تنها ماندم , تنها با دل برجا ماندم , چون آهی بر صحرا ماندم ...
یا این یکی :
باز منو کاشتی رفتی , تنها گذاشتی رفتی , دروغ نگم بجز من , یکی دیگه داشتی رفتی , یکی دیگه داشتی رفتی !
شب خوبی می شد خیلی خوب ولی ..
فکر کنم اینجا بتوان کسی را برای دوست داشتن داشت !!
امیدوارم شبی خوش و شبهای خوشتری داشته باشی عزیز مهربانم ...
سلام
...این جمله نوشته یگانه برایم خیلی جالب بود..
که خودم را محروم میکنم از..عشق ورزیدن ..از لذت بودن با مادر..
واقعیت اینستکه ما ادمها بدلیل غرق شدن در ظواهری که نه بجای میماند..نه ارزش واقعی دارد و نه همراه ما در سرای دیگر میاید..خود را محروم میکنیم از لذات عمیق نفسانی که هم نفس ما را تکامل میبخشد ..هم به سبب مهرورزی اثار عمیق در ما ایجاد میکند..هم بدلیل اینکه تاثیراتش در باطن و نفس و روح ماست و این نفس همیشه همراهمان است..همیشه هم باقی میماند...بنابراین خوب که دقت کنیم میبینیم لذتی که در لحظه مهرورزی به مادر و یا برعکس نصیب ما میشود فقط کف این همه لذات متراکم و متعالی است...
ولی افسوس که این دنیای خشک و بی روح و مادی و متظاهر و ...این احساسهای خالص ..گاه در ان از بین میرود..
احساس زیبای یگانه شما را ارج مینهم..ولی از وی میخواهم که در کشاکش این دنیای ...هرگاه احساس تنهایی کرد.. هرگاه همیشه بداند که انکه خریدار همه این احساسات خالص است ان موجود مکطلقی است که همیشه هست و همیشه مرا میبیند و همیشه مرا دوست دارد و همیشه ...و مادر هم جلوه ای از جلوه رحمانی اوست..
نمیدانم گویا نوشته یگانه ..به ما هم شوکی وارد کرد که عنان قلم را در ربود..
انشاا.. این فرزندان قره العین خانوادهشان در دنیا و اخرت باشند
کاش آنقدر از دل دور نشویم که این تلنگرهای زیبا را نادیده بگیریم ! کاش اینقدر غرق در ظواهر دنیا نشویم که از مهربانی ها فراموش کنیم , کاش ...
ممنون بزرگوار , به خاطر لطف همیشگی و به خاطر نظر زیبایتان .
وااااااااااااای چه بارووووونی!!!
دل منم خواستا
یعنی اصفهان بارون نیومد عزیز ؟ پس بدو بیا همینورا !
سلام خواهر جان
امیدوارم هرجا که هستی سلامت باشی...
راستی شما یه فرداد دلتنگ این دور و برا ندیدی؟
سلام برادرم . ممنون از دعای برخاسته از دل مهربانتان . راستش دلتنگتر از دل خودم ندیدم ...
می آیم برادر مهربان , شرمنده شمایم !
http://s3.picofile.com/file/7381984515/tanha.jpg
سهبا جان دو روزه صبحانه نخوردیم ..... کجایی تو ؟!
چرا عزیز ؟ مگه داداش نون تازه نخریده واستون ؟!
من ...




پست جالبی بود
اول از همه اینکه توی اون عکس بالایی نیایش خانوم انگار تک خوان گروه هستن و البته تنها زن مدرن !! بخاطر کشف حجاب !!!!!! ( بقیه همه شون زوری یا هر چی ... یه چیزی دارن ! )
بعدش...
یعنی خدایی متن رو که جدا
خط رو هم که جدا دیدم ...
ممنون یگانه !
جایزه ت محفوظه اینجا
اما اگه خودت بگی چی میخوای سلیقه منو دیگه تحمل نمی کنی و منم راحت تر هدیه می گیرم !!!
سوم : اون بارونه اگه گفتین چی میخواد ؟
نیایش دیر رسید , هول هولکی دستش رو گرفتند بردند , مقنعه ش توی کیفش موند ! بعد سریع مجبور شد سرش کنه , منتها تو این فرصت دوربین من هم از فرصت استفاده کرد خب !
یگانه جان پاسخ بفرمایند پلییییز !!!
سوم :
سهبا جان کجایی؟
همین دوروبرها عزیز مهربونم .
افزایش تعداد کامنتهای تایید شده نشون دهنده ی اینه که سهباجون الان پشت میز نشسته
ای جانم
پروفایل جدید مبارکه زهراجان ! هستم عزیز ... قربون مهربونیت .
بعضی اوقات انسان ها از لطف و مهربانی زبانشان بند می اید...الان از همون بعضی اوقات است..
)،جناب فرداد و اقا بزرگ و... 


با تشکر از سایه بانو،جناب بابک،عمه طهورا،زهرا خانم، دایی دانیال،اقای ضربدر(
یکم بی مزه شد،نه؟
خلاصه همه و همه دیگه...
.
.
.
مامان میگم:
تو رو خدا دختر به این گلی کی تو دنیا داشته و داره و خواهد داشت..؟؟
نامه که می نویسم،رتبه ی ممتاز که می شم، تو دنیای مجاز باعث افزایش کامنتاتون که می شم، زیبا رو وخوش بر خورد که هستم و ....
ای بابا..
نوشابه ها که تموم شد..
شما دیگه نوشابه ندارین من برای خودم باز کنم؟؟؟!!!
نوشابه ؟! خب چرا , بیا بگیر نوش جان کن :
یه وقتایی مهربون میشی , یه وقتایی با خواهریت خوب برخورد میکنی ( مثل الان ) یه وقتایی ( یعنی هر پونصد سال یکبار ) واسه من یه لیوان میشوری ! یه وقتایی درس میخونی , یه وقتایی قشنگ سنتور میزنی , یه وقتایی مطالب قشنگ می نویسی , یه وقتایی به روز میشی , یه وقتایی ....
بسه یا بازم بگم ؟
سلام نرگس جون وقت به خیر خانمی
همه عکسها زیبا بود
ماشاا... نیایش جان چقدر با نمکه به کی شبیه این دختر
یگانه جان هم که سر شار از دوق و هنر و زیبایی احساسه قدر این دختر گل رو بدون
این جور دختری کمتر نصیب کسی میشه
خدا هر دوشون رو نگه داره واست سایه ات بالای سر شون باشه الهی
سلام عزیز . نظر لطف شماست خانومی . خدا نگهدار بچه های گل شما هم باشه ایشاله .
سلامت باشی و سرزنده . ممنونم .
سلام سهبا جان این همه محبت پشت در مونده بودن خب خیس شدن زیر بارون خوب شد اومدی.
)
حالا اون یه بارو مادرم خواست دلم خوش بشه مهر زده لابد...
مادرا رو که می شناسی ازبس گلن مثل خودمون(
هر چند دل مادر مهربونترینه , اما هیچوقت به عزیزش دروغ نمیگه , که راه رو بر رفتن به سوی کمالش ببنده ! مطمئنا شایسته مهر تایید بودین که مهرش تایید کرده اینو دیگه عمه جونم !
نه عمه , محبت ها رو نمیذارم خیس بشن ! حواسم بهشون بود !
چه بگوئیم
بزرگ و بزگتر شد
نیایش من
نیایش داییش



بابا تو که دست شیطونم از پشت بستی دایی جان





عجب ها..ولی حالی میده عارف و محمد
انگار همین دیروز بود که متولد شده بود
دایی ،نیایشم تبریک میگوئیم بهت دایی جان.شرمنده که دیر تبریک گفتم
و افرین به این یگانه خلاق
خوش به حال ابجی نرگسم
ما هم که جای خود داریم
محمد ؟!
یگانه خانوم ؟
بله ؟
منو صدا زدین؟؟؟
حالا تو و سمیرا آبروی منو نبرین نمیشه ؟؟!!!
یگانه جان ؟! کجایی ؟
سلام سهبای عزیز
هر چند که دیر رسیدم ولی با تاخیر روزتون رو تبریک می گم
نیایش خانوم خیلی زیبا و دوست داشتنی هستن برای بچه هاتون و کلن عزیزاتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم
چقدر دست خط یگانه خانوم زیبا ست و چه متن زیبایی نوشتند
همیشه سرفراز باشید و سلامت
در پناه خدای یگانه
سلام عزیز . ممنون از لطفتون . سلامت باشید و شادمان . تبریک از دوست همیشه شنیدن دارد . باز هم سپاسگزارم .
یه روزی میرسه یگانه یه اعجوبه ای میشه که خودتم باورت نشه .حالا صبر کن و ببین...آینده قشنگی براش سراغ دارم فقط کاشکی بین هیاهوی درس و دکتر مهندس شدن و رقابتهای اینچنینی قلمشو و کتاباشو زمین نذاره...نیایشم که با اون چشماش انگار داد میزنه بیاید منو بخورید!!!! وای خداجون....
یگانه همین حالا هم اعجوبه ایه سمیرا ! باور نمی کنی ؟!
و نیایش ؟! یعنی مثل موشی ها به پیش ها میگه : پیشی بیا منو بخور !
عکس بارانت بی نهایت قشنگه خانم عکاس آدم دلش میخواد بره توش
لطف داری خانوم خبرنگار !
اجی حرف بد نزدم که



عارف عاشق مملی شد دیگه
امان از عارف , امان از مملی !