سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

دل تنگ ...


به خداحافظی تلخ تو سوگند , نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع , ولی لبهایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند , نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچ کس ! هیچ  کس این جا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد !


دلتنگی همدم همه لحظه های زندگی من است انگار . سفر نرفته , گفتم با سفر دلتنگی را از میانه برخواهم داشت ! رفتم و از خود رها شدم ... رها و آرام ... هرچند دل گرفته و بغض آلود ... هرچند همراه هر لحظه ام اشک و خون دل , هرچند سرگشته و حیران , اما ...

حالا که برگشته ام , غربتی غریب بر دلم چنگ می زند که راه نفس را هم بسته , چه رسد به سخن ... حالا که برگشته ام تنهاتر از همیشه ام و دلتنگ تر از هر روز ...

حالا که برگشته ام , دلم برای تک تک ثانیه های سفر تنگ است , برای سرزمینی که عطر بهشت داشت , هرچند در غریب ترین خاک زمین , خاکی که غربت را فریاد می زند با نوای نای ...

با این هجوم دلتنگی , وقتی امروز قبل از ظهر به خانه رسیدم , تازه خداحافظی ای دیگر داشتم با عزیزی که هرگز در هیچ کس تکرار نخواهد شد ! نازنینی که محبتش قلبم را برای همیشه اسیر خود نموده و حالا با رفتنش , دچار چنان خلای شده است وجودم که ....

چه سخت است درد وداع !

و من این روزها , چه بغضی دارم از اینگونه خداحافظی ها ....

بس می کنم این بار که سکوت , بهترین مرهم بغض های بی امان من است در این دقایق ناگزیر ...

سپیده ام , به خدایی می سپارمت که شاهد تمامی اشک های من و تو و ماست .... اما تو بگو  , این دردهای دلتنگی , درمانی دارد ؟


پی نوشت :

همراه لحظه های سفرم بودید , همراه هر لحظه دلم ... برایتان از سفر خواهم گفت , اگر این دل تنگ و این بغض های بی امان بگذارد ...

نظرات 42 + ارسال نظر
مریم شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
سلام بانو

سلام مریم جان .

دانیال شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ

چی شده خواهر جان ؟
سپیده خانوم سفر رفتند ؟

راستی سلام مجدد

سلام برادر . سپیده به شهر دیگری منتقل شد و از نعمت دیدن هر روزه اش محروم شدیم ...

زهـرا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ

حال و هوای اینجا مسری است...

امان از این حال و هواهای مسری !

زهـرا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ

سهبا همیشه به من میگه دلتنگیت رو به خدا بسپار و دلت محکم باشه.
حالا من به سهبا چی بگم؟

دل اگه تنگ هم نشه که دل نیست زهراجان ! خوبه خدایی هست که منبع آرامش دلهای ماست ...
ممنونم عزیز . حضورت آرامش بخشه برام .

فریناز شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

سلام شادونه خانومم .

مریم شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سپیدۀ عزیز همشهری منه بانو
فکر کنم قراره به شهر خودش برگرده
سپیدۀ سپید برگرد که شهر بی تو چراغی کم دارد
باید ببینمت و از نرگس برام حرف بزنی خانومی

نه به شهر خودش , به شهری نزدیکتر ... حالا بی سپیده , اینجا چراغی , نه , که ماهی کم دارد !

فریناز شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

زیارتتون قبول باشه بانو جان
جاتون خیلی خالی بود اینجا

سپیده چی شده مگه؟

چقدر پُرید از بغض
واژه به واژه تون سنگینه بانو

ممنونم عزیز دل . لطف داری .

سپیده عزیز , از کنارمان , دورتر شد , هرچند در دل همیشه جای اوست ...

گاهی بغض ها دیوانه ام میکند فرینازم !

نازنین شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 ق.ظ

چقدر بادلتنگی آشنام
اما یاد گرفتم که پایان خودش آغاز یه شروع دیگه ست

سلام بانو
زیارت قبول
خوبین؟
کاش من هم از خاطرتون توی اون سرزمین مقدس گذر کرده باشم حتی خیلی کوتاه

سلام نازنینم ...
آغازی نو برای سپیده ام شکل گرفته , اما برای ما , دور شدن از او , اغاز همیشه دلتنگیست ...

همیشه هستم به یادت مهربان بارانی ام.

حسام شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ

سلام ؛

رسیدن بخیر...منتظریم.

سلام . چشم , به زودی ...
ممنونم .

طهورا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ق.ظ

این اشکم را به خاطر خواهم سپرد.......
اشک شوق...
اشک دلتنگی.....
سکوت........
شب........انتظار.......منتظر

سلام عمه جان . دلتنگتان بودم , هرچند در یادم بودید ...

... شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ق.ظ

زیارتتون قبول عزیز ...

سلام عزیز نا اشنا . ممنونم .

داداش محمد پسر جهنمی شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ق.ظ

اینا یعنی چی داداشی گلم ؟!

منیژه شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ق.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

سلام بانو...رسیدن بخیر...زیارت قبول.

سلام عزیز دلم . ممنون مهربان .

سرزمین آفتاب شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام
رسیدن بخیر
زیارت قبول

سلام . ممنونم ...

کماندار شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ب.ظ

سلام علیکم ورحمت اله و برکاته
رسیدن گل و نسرین(نرگس ) بخیر و خوبی باد
زیارتتون قبول خواهر
قرار نیست دلتنگی و غم و بغش و تلخی وداع با دسوتی عزیز بهانه و توجیهی برای ننوشتن هایتان باشد
کم صبر کردیم این ده روز؟
نمیشود دیگر...
رفتن ها و ماندن ها
آمدن ها و وداع عا
همه در ذات زندگی که ... نه
همه خود خود زندگی اند

از تکرار این تک مضراب هاست که ملودی زیبای زندگی شکل می گیرد

باشد
اندکی صبر می کنیم
اما... تنها اندکی

منتظریم !

سلام برادر . ممنونم از لطفتان .
راستش دلتنگی دوری از دوستی که آرام جان است , با دلتنگی سفر همراه شد و زبانم را قفل کرده !
می آیم و پرحرفی خواهم کرد برایتان . اندکی صبر برادر ....

باز هم ممنونم .

کماندار شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام علیکم ورحمت اله و برکاته
رسیدن گل و نسرین(نرگس ) بخیر و خوبی باد
زیارتتون قبول خواهر
قرار نیست دلتنگی و غم و بغش و تلخی وداع با دسوتی عزیز بهانه و توجیهی برای ننوشتن هایتان باشد
کم صبر کردیم این ده روز؟
نمیشود دیگر...
رفتن ها و ماندن ها
آمدن ها و وداع ها
همه در ذات زندگی که ... نه
همه خود خود زندگی اند

از تکرار این تک مضراب هاست که ملودی زیبای زندگی شکل می گیرد

باشد
اندکی صبر می کنیم
اما... تنها اندکی

منتظریم !

و تکرارش هم زیباست ... و مایه آرامش خیال .

افروز شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ب.ظ

سلام عزیز دلم زیارت قبول خوبی خانومی آخر هفته همش به فکرت بودم مامان علیرضا چهارشنبه سکته قلبی کرده بود ما هم با عجله رفتیم شمال ببخش که نتونستم بهت زنگ بزنم خیلی به هم ریخته ام این روزها
می دونم که کنار پدر و مادر عزیزت روزهای خیلی خوبی رو گذروندی همیشه به زیارت خواهر جان خداروشکر که سالم و سرحال برگشتین خواهر دلم بدجور شور میزد

سلام افروزم . متشکرم عزیز دلم . امید که حال مادر عزیز علیرضا هم خوب خوب باشد ! دیدی نگرانی ها و دلشوره ها , همه بیهوده بودند نازنین ؟!

ممنونم از لطف و مهربانی ات . سلام مرا به همراه عزیز زندگیت برسان .

افروز شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:40 ب.ظ

وای نرگس با وجود اینکه خیلی سپیده رو ندیدم دلم بدجور گرفت دلم خیلی برای سادگی و زلالی وجودش تنگ میشه هر چند میدونم باز هم بهمون سر میزنه یعنی باید بزنه همیشه موقع خداحافظی نبودم همیشه یه جا خودمو گم و گور میکردم بس که متنفرم از این لحظه ها
هر جا که هست سالم و شاد باشه حداقل میدونیم الان یه قدم به خانواده اش نزدیک تره این برای مایی که درد غربت کشیدیم ملموس تره نرگس

تو که اینو بگی افروزم , من و سمیرا چی بگیم ؟ نیستی که شاهد بغض های من و سمیرایم باشی !

ولی باز شکر که سپیده گامی به عزیزانش نزدیکتر شد ...

س شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:16 ب.ظ

سلام
از غصه باید گریست! اما نمی دانم حکایت چیست

سلام مهربان . قصه , قصه همیشگی دوستی و فراق بعدش است ... قصه سپیده دوستی ها که از برمان دامن کشان , رفته است آن آرام جان ....

دلتنگ چشمان مهربان و صبور و عمیقش و مهربانی های بی نظیرش هستم ... هرچند همیشه با ماست , اما ...
امیدمان به موفقیت و پیروزی بیشتر و آرامش بیشترش در جوار خانواده اش است ...

سپیده شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:42 ب.ظ

سلام...ازآغاز غربتی دیگر چه میشود گفت?!دلم برای تک تک لحظات باهم بودنمان عجیب تنگ شده !!!عجیب ...هنوزباورم نشده بایدبااین دلتنگیها سر کرد..

فدای مهربانیت , اگر بدانی امروز بر ما چگونه گذشت .....


سلام نازنین دوست داشتنی ام ... سلام مهربان صبور ...

زهـرا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:46 ب.ظ http://4comingu.blogsky.com/

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
... آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
سهراب

غصه ها می گذرند زهرایم , اما یاد دوستان جان , از دل , هرگز نخواهد رفت ...
ممنون مهربانم .

سعیده شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 ب.ظ http://s73.blogsky.com

سلام بانوی لحظه های ناب سایه سار...سلام
رسیدن بخیر..
زیارت قبول
یاد شما هر لحظه تکرار میشه تو خاطر ما
وقتی سیستم رو روشن می کنم
وقتی گوشیمو دستم میگیرم...
وقتی بارون می باره
وقتی به دریا فکر می کنم
وقتی...
وقتی...
وقتی...
.............
بعضی آدما همراه همیشگی لحظه هات میشن...
بعضی آدما نشونه ی لطف و مهربونی خدا هستن
بعضی آدما...
خداحافظی وحشتناکه وقتی قراره امتدادش دوری از یکی از همچین آدمایی رو رقم بزنه...
دلتنگ نباشی بانو

سلام سعیده جانم ...

گاهی دیدن نامی ,
شنیدن کلمه ای ,
خواندن جمله ای , روحت را جلا می دهد و دلت را شاد می کند ...
و تو و کلماتت از آن شراب های ناب دوستی هستید نازدانه ام که بدون تردید , حضورت شکوفه های لبخند را بر لبانم و در دلم سبز می کند ...
فدای تو و این حضور موثرت . ممنونم عزیز دل .

فائزه شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.nahavandnew.blogfa.com

سلام نرگس جون...دوباره میگم رسیدن بخیر...
اون آرامش رو واقعا تو شنیدن صدای مهربونتون با تمام وجود احساس کردم...یه آرامش عجیب...
انشالله که آرامشتون پایدار باشد...

سلام عزیز قشنگم . لطفت همیشه با منه . صدای شماست که سرشار انرژی هست برای من مهربون ...
سلامت باشی و شاد و پاینده . بازم ممنونم .

جوجه اردک زشت شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ب.ظ

سلام بانوی نای و نی
شرمسار این دقایقم که کم بودم در آذین اب و ایینه و شمعدانی توی کوچه برای شریک شدن در استقبال از زایر دل
کم بودنم را ببخشید

سلام برادر اندیشه های بهاری . روزگارتان شاد .
نبودنتان از آن دست دلشوره هایی همراهم میکند که تمام قواعد ذهن و دلم را بر هم می زند و بال بال زدنهای دلم , عقلم را به زانو می کشاند ...

حتی از ورای فاصله های مکانی هم , نبودنتان بر دلم سنگینی می کند برادرم . پایا و مانا باشید هماره ...

داداش محمد شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ب.ظ

اجی می بینید چقدر بغض دارید برای سپیده خانونم
حالا فکر میکنید ما چه دردی میکشیم که باید تنها ارامش بخش خونمون راهش دوره و تنها با یک سلام کردنی ارتباطی مینویم و سال به سال چند بار میبینمش....اینقدر حرف دارم از این دلم که خواسته باشم بگم غروب دلتنگی هام فنا مییابد...

الهی بمیرم برای دلت داداشی گلم . اگه بدونی چقدر از دوریت در عذابم محمدم ....
تو رو به خدا مراقب خودت باش داداشی ...

طهورا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:50 ب.ظ

سلام سهبا جان ٬زیارت قبول ٬مگر این دلتنگیو نبینم !چرا دست از سر این برادرزادم برنمی داری دلتنگی با تواما
وای خدا امان از وداع هر چی می کشیم از این وداع ست
سهبا ی عمه حالا که دلتنگی پس از کربلا بنویس که اشکامونو برا وداع اهل بیت بریزیم........

از کربلا چه بگویم عمه جان ؟ زبانم یاری نمیکند عمه ....

سلام ... ممنونم .

فائزه شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ http://www.nahavandnew.blogfa.com

صدای ناز می آید...
صدای کودک پرواز میآید...
صدای ردپای کوچه های عشق پیدا شد....



اینجا همه چیز خوبه

سلام نازنینم ... اینجا به حضور تو هست که زیباست .

دانیال یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.danyal.ir

ای بابا خواهری خب منم تو یک شهر دیگر هستم دیگه

یعنی دسته جمعی با عمه طهورا و خانوم تنفس و بقیه دوستان بیاییم شهر شما بمونیم ؟

ترسوندی ما را به خدا با این نگرانیت

خب اگه همه اینجا بودین که خیلی خوب بود ! اما راستی داداش اگه شما همکار من بودی ......
وااااااااای , نههه !!!!

میکائیل یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ http://sizdahname.blogsky.com

بغض هارا گره بزنیم شاید
زخم دلی را مرهم کنند !

بعید میدانم با گره زدن بغضها , دردی دوا شود !

مریم یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ق.ظ

او می دوید و من میدویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می... آه
چه دیدی در نینوا مهربان نرگسم
برایمان می گویی؟
ما رایت الا جمیلای دل تو هم فعان می کند انگار نازنینم

اینروزها بی تاب شنیدن صدایت با خود می گویم کاش بگویدمان که چ نظاره کرده است در بهشت دلها نرگس جانمان
به قداست همان دیار قسم در ذهنم همین جملۀ خواهر عشق تداعی می شود:
ما رأیت الا جمیلا

بیان کردنش برایم سخت است مریم جان ... خیلی سخت ,
تو خود بهترین را گفته ای ... من دیگر چه بگویم ؟

بزرگ یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

کربلایی نرگس خانم عزیز
به قول سمیرا بانو بازگشت غرور آفرینتان را تبریک عرض مینماییم
وقتی که نباشه بودنش بیشتر لمس میشه تو این مدت نبودتون بودن لطیفتون بیشتر دل ما ریش میزد امید دارم هماره بود بودتان را در دلمان جشن بگیریم

سلام و ممنون آقا بزرگ عزیز . و جالب اینجاست که در این نبودن ها , بودن ها بیشتر مشخص میشود . شما که لحظه ای از من دور نبودید در این سفر ... اینرا خود هم خوب می دانید ....
باز هم ممنونم .

لیلا یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام آبجی خوبی زیارت قبول

سلام آبجی لیلای عزیزم . ممنونم خانومی ... خوش اومدی .

فرداد یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام خواهرم
برگشتن شما یه نشاط خاصی رو به همه ما هدیه داد...خدا پشت و پناه دوست عزیزتون باشه و انشالله جای جدید پر از عافیت و خیر براشون باشه...شما هم که دل در گرو دوست...می دونم سخته ولی دل شما که دریاست.
بی صبرانه منتظر چشم انداز های زیبا هستم...هرچند که می دانم فرصتتون کم بوده و ...ولی خب...هر دانه اش یک هزار دنیا رو بس.
خدا روشکر.

سلام برادرم ...
ممنونم برادرم از لطف همیشگی تان . حقا که برادر بزرگترم , همچون پدر , امید و پشتوانه دل خواهر است ... در پناه مهربانترین پدر , مولا علی بمانید همیشه برادرم ...
ممنون از دعای خیرتان .

شقایق یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ق.ظ http://shirinsana.persianblog.ir/

سلام به دوست دیرینه و نازنینم
اول اینکه زیارت قبول و واقعا حق داری بازگشت از این سرزمین بهشتی واقعا سخته ...اما

امروز اومدم یه کم غر بزنم آخه شنیدم اوناییکه مرتب اینکارو می کنن دلشون نمی گیره !
می بینم که بازم دلتنگی و این روزها هوای بهاری هم بهت ساخته و حسابی شاعر شدی
یاد ماهم که نمی کنی !! وبلاگت هم که دوساعت طول می کشه باز شه و همینطور قسمت پیام ها!
لینک مارو هم که کلا پاک کردی!
....
خب یاد گرفتی توهم یه کم غر بزن تا این قدر دلت نگیره
سوم اینکه همه شوخی یود!!! خیلی دوستت دارم و همیشه به یادتم حتی اگه سر نزنم
هزار تا بوس و دسته گل برای مهربان ترین قلب دنیا

سلام شقایقم , گل همیشه بهار ... خوش آمدی عزیز دل , حتی اگر با غرغر , آمدنت کلی شادم می کند نازنین ... دلتنگت بودم خانوم گل....

وقتی نیستی , سرزدن به بلاگت , دلگیرم می کند . باش تا همیشه باشیم در کنار هم ... کاش دوباره بنویسی عزیز ...

باز هم ممنونم .

سایه یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ

دلتنگی نکن خانوم .. می بینیش باز هم ...

وای سایه جانم , اگر نبود این امید که دق میکردم ........

طهورا یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ب.ظ

سهبای عمه دلم از دلتنگیت برای همراه لحظه هات سپیده جون گرفت .کاری از دستم بر نیومد فقط کتاب حافظ باز کردم این اومد:
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
رفیق خیل خیالم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران وهم قران فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
بسررسیدو نیامد بسر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می سودم
به راستان که نهادم برآستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
زموج شوق تو در بحر بی کران فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب و دور از یار
مدام خون جگر می خورم ز خوان فراق
به پای شوق گر این ره بسر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق

وای عمه جونم , ممنونم از لطفتون ... هرچند حافظ هم ...

جوجه اردک زشت یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ب.ظ

سلام
برای استاد جلیل شهناز دعا کنیم کسالت ریه استاد در شرایط وخیمی است امروز خبر فوت ایرج قادری مخابره شد

سلام برادر ....
خداوند رحمت کند تمامی رفتگان را و خداوند نگهدار استاد شهناز باشد ...

ئاسو یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:12 ب.ظ http://silvernights.blogsky.com/

سلام سهبای عزیز
زیارتتون قبول باشه الهی
همیشه به زیارت
در ضمن اون سه نقطه هم من بودم نا آشنا نبود
منتظر نوشته های قشنگتون از سفرزیارتی هستیم
پاینده باشید

سلام ئاسوی عزیزم . ممنونم نازنینم . ببخش اگر نشناختمت در آن سه نقطه !

دانیال یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:59 ب.ظ http://www.danyal.ir

شکست نفسی چرا ؟
شما با رئیس اداره صحبت کن ، ضرر که نداره
من خودم شخصا قول میدهم جای ایشان را به نحو احسن پر کنم

شما بیا اصلا جای خودم داداش ... شما باشی که من جرات نمیکنم تو این اداره کار کنم که !

دانیال یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.danyal.ir

تو که نبودی ماه هم لیز خورده بود در نشیب شب
و من بی آنکه گریسته باشم در لحظه های عزاری حسین
با یک دست بر سینه و یک دست بر سر
انتظار آمدن تو را فریاد میکشیدم
نمی آیی چرا ؟!
که من دلتنگم
اما شاید هنوز چیزی از دلم باقی مانده باشد !

دانیال یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:29 ب.ظ http://www.danyal.ir

تو که نبودی ماه هم لیز خورده بود در نشیب شب
و من بی آنکه گریسته باشم در لحظه های عزای حسین
با یک دست بر سینه و یک دست بر سر
انتظار آمدن تو را فریاد میکشیدم
نمی آیی چرا ؟!
که من دلتنگم
شاید هنوز چیزی از دلم باقی مانده باشد !

الثانی أصح

نعم اخی , الثانی اصح ....

دانیال یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ب.ظ http://www.danyal.ir

اوه اوه جان دانیال ، عرب ها را دیدی اونجا یاد من افتادی ؟

جون خودم یادتون افتادم . دقیقا هر کسی با سفارش خاصش جلو چشمم اومد خب !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد