سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

عاشقم بر رنج خویش و درد خویش ...


این عاشقانه ها را از زبان خواهرم زهرا بشنوید :


1- 

محبوب ندیده ام!
امروز واکنون بیشترازهمیشه دوست میدارمت
بدون  هیچ دلیل وعلتی،چرا که دوست داشتن دل می خواهد ،نه دلیل
دل دلایلی دارد که عقل از آن آگاه نیست
دوستت دارم،
حتی
...اگر این روزها دستگاه دلم شورترین ساز خودش را بنوازد
...اگر دردهای عزیزترینم دوباره عود کرده باشد
...اگر بدانم که چندی است ،هیچ کدام از دعاهایم به مرحله ی اجابت نرسیده اند
...اگر ته ِ دلم این ترس را داشته باشم که نکند به حال خودم رهایم کرده ای
...اگرمدتهاست که از نمازم لذت نبرده ام
...اگر روزهاست که لحظه هایم رنگ آرامش به خود ندیده اند
...اگر هیچ چیز زندگی ام سر جای خودش نیست
   اگر...
دوستت دارم.اگر چه حالِ دلم خوش نیست وچراغ وضعیت درونم ،مدام هشدار می دهد.
اما تو که هستی می دانم روزی که خیلی دور نیست همه چیز سپید می شود
سپید وآرام.
درست است که هیچ چیز سر جای خودش نیست اما تو که هستی واهمه ای در من نیست.
خوب می دانم آخر،این محبتم ،دلم را نجات می دهد
دلی که غرق روزمرگی ها شده است.

از تو ای دوست نگسلم پیوند               
گر به تیغم برند بند از بند
  پند آنان دهند خلق،ای کاش                      
    که زعشق تو می دهندم پند

        "ومن الدلائل ان یری متبسما                       والقلب فیه من الحبیب بلابل"


2-

می گویند:
عاشق
            هیچ گاه
                     بدی های محبوب را نمی بیند
ومن
       از تو
            عاشق تر
                         سراغ
                                    ندارم.
تویی که
          با همه سیاهکاری هایم
                                هنوز چشم از من برنداشته ای

                   
چگونه سپاست گویم ای عاشق صبور و ستّارم؟؟؟


3-

عمری است
گوشه نشین صحن چشمانت شده ام
وشاه نشین چشم من،تکیه گه خیال شما شده
دیری است
به مژه هایت دخیل بسته ام
وبه پای دلت
بست نشسته ام
تو بگو
چقدر زمان باقی است که مرا به پابوسی خودت بپذیری
وباز
ضامنم شوی،برای بازگشت،برای اشتی،برای...
تا باز.
من
برای هزارمین بار
                   وامدارت شوم.


نظرات 28 + ارسال نظر
دانیال چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ب.ظ http://www.danyal.ir

تشنه شعر حضورم ....
اول شدم

دریای حضور کجاست ؟
مبارکه !

سعیده چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://s73.blogsky.com

چه صمیمانه ...
خوشبحالت زهرا جان
خیلی وقت است .......

خیلی وقت است .... ؟؟؟؟
فدای تو , غصه دارت نبینم نازدونه خانوم !

مریم چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

دوم شدم؟

با اختلاف یک دقیقه یا کمتر , سوم شدی مریمی . نازدونه زودتر اومد .

محب شهدا چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://nejat-yafteh.blogsky.com

سلام عزیزترینم.
آنقدر ماتم که ترجیح میدهم فعلا" سکوت کنم.

چرا عزیز ؟ مات چرا ؟ خب نوشته های خودته دیگه ! فقط شرمنده که عکس رو اعمال سلیقه کردم خواهری ! امیدوارم ناراضی نباشی !

سعیده چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ http://s73.blogsky.com

خیلی وقته انقدر صمیمانه و شیرین باهاش حرف نزدم
دهانم قفل شده
و دلم سیاه تر از پیش
..
خوبم

من که باورم نمیشه نازدونه خانوم . شما حرف زدنت بالفطره شیرین و خواستنیه . تا حالا نشنیدی اینو از کسی ؟!
همیشه خوب باش و سرحال . باشه ؟

سعیده چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ب.ظ http://s73.blogsky.com

برم دورکعت نماز شکر بخونم به خاطر بودنت

ای جااانم ! قربون لطفت برم عزیز من . من که همیشه شکرش میکنم به خاطر دوستانم , و به خاطر تو بیشتر , که کلی امید میدی به من , واسه آینده ... که تا تو و امثال تو باشند , میشه هنوز با یه رنگ روشن امید به آینده این مرز و بوم نگاه کرد نازدونه قشنگ من . همیشه گفتم به تو دیگه , یادته ؟ که میگم از مامان و بابا تشکر کن به خاطر خودت ؟!
مرسی که هستی . مراقب خودت باش همیشه و همه جا . در پناه خدا باشی سعیده جانم .

اقاقیا چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ

از عشق نوشت شروع میشود...
بعد درد نوشت...
جنون نوشت..
سکوت نوشت..
.
.
اگر خدا بخواهد "شهادت نوشت"
شهادت نصیبتان
التماس دعا
یاعلی

کاش قسمتمان شود شهادت ...

سلام . ممنونم اقاقیای عزیز . ملتمس دعایم .

جوجه اردک زشت پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ

در راه کشف حقیقت
سقراط به شوکران رسید
مسیح به میخ و صلیب
ما نه اشتهای شوکران داریم
نه طاقت میخ و صلیب
پس بهتر است بجای کشف حقیقت
برگردیم و کشکمان را بسابیم!


اکبر اکسیر

سلام
آنقدر دورم از عشقبازی خدا که گیج میزنم مثل باد وقتی سرش به تنه درخت می خورد و رد خودش می چرخد و در لانه مورچه گم می شود من خیلی وقت است گم شده ام حالا مرچه ها به کوچکیم می خندند که آنقدر بزرگ نبودم که ابر را بیاورم سر مزرعه بچاره کشاورز گندمهایش سوخته ومن هنوز گیجم
اگر خدا را دیدی بگویید مرچه ای گیج افتاده است می خواهم نسیم شوم تا بوی عاشقی عزیزی را جابجا کنم
خوشبحالتان که اینقدر با خدا راحت هستید و اوباشما

سلام برادرم .
انتظار ندارید که باور کنم دور افتادنتان را ؟ که میدانم وقتی درد می اید , زیباترین لحظات عشقبازی با خدا در درون شما جریان دارد و شما که درد در تمام لحظات دلتان هم جاریست ...
کاش من هم چون شما و خواهرم بودم . کاش من هم اینقدر عاشقانه با او به نجوا می نشستم .... کاش ....

داداش محمد پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ق.ظ

گفتم با عشق چه کردی:
گفت:زندگی را بر باد دادم
گفتم چرا:
گفت:عشق...با جوانی شروع می شود....می سوزد...درد دار....اه خسته دلان را دار....
تا این را گفتم....اشک از گونه هایش جاری شود...
گفتمش چه شود....گفت اشک عشق به شهادت را داشتم
اما برادرم به عشق خود دست یافت....شهادت....
این است عشق واقعی من به تو.....
دیدم گونه هایم اشک بار شدند...

این بود ....تمام.

زیبا بود ابیجی مهربانم....یکم دئیر اومدم شرمنده....چقدر زودی زودی پست می زارین کاری نکنید که هر روز هروز ازتون جلو بزنم(ایکون حسادت )
خوب دیگه چی بگم....خسته نباشید...بخشید 2:30نصف شب از خواب بیدارتون کردم
ای خدا چقدر خستم.....
خوب برم دیگه....
به یگانه بگید منتظر من باشه......

سلام علیکم دایی عاشق .
راستش موقع این کامنت هم من خواب بودم , هم بچه ها .
الانم که یگانه جون مدرسه ست . دیگه اینکه شما حالت خوبه ؟ مراقب خوت باشی ها !

مشتاق پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:56 ق.ظ

سلام...نمیدانم مشکل از من است یا ... دو دفعه شده که نوشته ها رو رد میکنه!!!

سلام . روزتون خوش . اتفاقا داشتم به نبودنتون فکر میکردم . متوجه منظورتون هم نشدم . یعنی چی که نوشته ها رو رد می کنه ؟!

مریم پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

قسم به آینه ی چشمت
، به خوبیت
به صفایت
دوباره مثل همیشه
دلم گرفته برایت
صبح قشنگ بی برف یا شایدم با برف زمستونیت بخیر گل خوشبوی من

سلام مریمی جانم . اینورا آفتاب زمستونی می درخشه . امید که روز شما هم خوش باشه .

هیشـــکی ! پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ق.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

همیشه یه راهی برا برگشتن هست...اما باید ببینیم رویی برا برگشتن مونده یانه...

چرا نمونده عزیز ؟ حتی تا آخرین لحظه , آغوش خداوند بازه برای بندگانش ...
سلام . خوش اومدی .

داداش محمد پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ

اول:سلام صبح بخیر
دوم:یک خبر خوش:دیشب براتون خواب دیدم اول یک مژدگونی میدین بعد بهتون میدم
سوم:این پنج شنبه ها زودتر بیدار شین ابجی.....تا کی باید منتظر بمانیم
چهارم:خسته نباشید...چه خبرا چی کار می کنید؟
پنجم:خوب هستین....نیایشخانم....یگانه خانم....آقای دکتر که پیش ما هستند.....
ششم:من خبر خاصی ندارم...
هفتم:اخیش ...یک نفس راحتی کشیدم....
هشتم....دیگه چیکار می کنید؟
نهم:بی مزه لوس برو سر اصل مطلب....خبری ندارم که برم...وا محمد حالت خوب نیست...به قول داداش سعید...تب داری؟
دهم:نه بااب حام خوبه.....بریم س اصل مطلب ....با اجازه پدر و مادرم و ابجی نرگس اومدم یگانه رو دعوت کنم به خونه خودم اگه اجازه بدین....ابجی اجازه میدین که هم خودتون بیایید هم یگانه و هم نیایش......
پس منتظ جواب بلتون هستم...تا با پدرو ومادرم خدمتون برسیم بابت دست بوسی....
خیلی نمک مگه نه!!!!!!!!!!!

سلام .
از دست تو داداشی . باور کن دارم تندی اینا رو تایید میکنم , که نگی خوابی ! چرا آبرو ریزی میکنی تو آحه ؟

حمید پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

عشق خدا به انسان،عشق مادر به فرزند است.
خداوند بیشتر به انسان های بیمار می رسد نه انسان های سالم...

یه جورایی این حرفت رو دوست ندارم حمید ! درسته که رسیدگی به مریض در اولویت قرار داره ,اما عشق واقعی به بیماری بچه ها که ربطی نداره ! مادر همه بچه هاشو دوست داره .

محب شهدا پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ق.ظ http://nejat-yafteh.blogsky.com

ومن الدلائل ان یری متبسما
والقلب فیه من الحبیب بلابل
-واز جمله علامات آن است که چهره او خندان ودل او از فراق محبوب غمناک واندوهناک بوده باشد
---------
سلام خواهری.چه میکنی با زحمتای ما.
این هم ترجه فارسی شعر عربی.
گفتم شاید لازم بشه

سلام علیکم .
می بینم که همه زدین رو در عربی ! بابا بی خیال !
ممنون خواهری . واقعا نمیدونستم ترجمه این شعر رو و شرمنده که از دیروز نبودم و موند این کامنتها بی تایید ! بی پاسخ ! حسابی حسابی , شرمنده !

مشتاق پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام.منظورم این بود که پیام میده که تصویر رو درست وارد نکردی...دروغ میگه البته!وبعدشم دیگه ارسال نمیشه!!یه متن بلند بالایی در باره عشق نوشته بودم که اینجوری شد...

سلام . شبتون خوش .
چه حیف ! کاشکی اینجور وقتها یه کپی از کامنتتون بگیرید ...
در هر حال , ممنون .

مشتاق پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ

ببخشید اون موقع اول صبح بود .. حسش بود.. حالا دیگه نیست . منم عادت ندارم بدون حس بنویسم...!!البته مشکلات دیگه هم هست..

الان که میخونید حسش هست یا نیست ؟! کاش دوباره بگید نظرتون رو !

سایه پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:56 ب.ظ

دردسر داره میاد سراغت !!...

کاشکی دردسر الانم پیشم بود ! حیف ...

سعیده پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ http://s73.blogsky.com

سلام
کجایید نرگس جان
جمعی این طرف نگران اند

سلام نازدونه خانوم گل . قربون شما و اون جمعی که نگرانند !

خواهرت جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ

سلام آجی.
کجایی شما؟
چرا جواب نمی دی
کشتی منو از نگرانی؟
نیایش خوبه؟

سلام علیکم خواهری . هستم در خدمتتون .سر و مر و گنده !

داداش محمد جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:44 ق.ظ

سلام.....
خوبین؟
چه خفرا؟
چتار ایتونید؟
میگم ابجی شما فک کنم بی خیال خواب من شدید...
باشه من مژدگانی رو بیخیال میشم.....به رو خودشونم نیوردند...عجبا...
من پریشب یعنی همون دیشب خودمون.....خواب دیدم که خونمون داریم مرتب می کنیم....شما هم پیش ما هستید...و دارید تک تک فامیل ها رو می نویسید برای اینکه می خواهید برید.....من گفتم خوب خودمون می نویسیم ابجی...گفتید نه تعداد مهمان ها می ترسم کم بشه...دوستان...بقیه....اونجایی هم که می خواهید برید فعلا تو کفش بمونید...که دیگه به من محل بزارید...
باید یک بوس خوشمزه و یک کادوئی عشقولانه با پست پیشتاز برام فرستاده بشه تا بعد بگم
فعلا صبح بخیر
اذان نگفتند......

سلام علیکم . تو این موقعی تو نت چی میکنی آخه محمد ؟ مگه کار و کاسبی و خواب و زندگی نداری از خودت آخه ؟!
ایشاله خوابت تعبیر به خیر بشه . هدیه تون رو خودم میارم خدمتتون . با پست نمیشه !

تیراژه جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:44 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام بانو
شما منو میشناسید؟
قبلا اینجا کامنت گذاشتم؟
واقعیتش اینکه این آدرس برام آشناست
حتی محیط وبلاگ
ولی اسمتون نه
و لعنت به حافظه ی فندقی من
ممنون میشم اگه از این گیج واگیجی منو نجات بدید!

سلام عزیزم . اگه شما همون تیراژه بانوی خودمون باشید که بله ,تا حدودی می شناسمتون .
شاید به این دلیل که اسم سهبا به نرجس تغییر یافته , نشناختید منو . شرمنده !

مشتاق جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ

سلام. نمیدونم دیروز یه کامنت گذاشتم یا نه؟ گفته بودم که منظورم از کامنت قبلی این بود که یکی دو متن مفصل نوشته بودم منتهی در ارسال پیام میداد که کد تصویری رو درست وارد نکردین... و خلاصه ارسال نشد.. روز جمعه تون خوش ...

سلام . جمعه شبتون بخیر و سلامت . ممنونم از نظرتان . شرمنده که این دو روز نت نبودم و کامنتهایتان دیر تایید شد !

عاطفه جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ

چه آهنگ قشنگی:*

چه بانوی خوش سلیقه و نازی !

محمد جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ http://www.hubut.blogsky.com

...باید عاشق بود و عشق را تجربه کرد،تا از پوسته سه حرف،ع ش ق
رد بشی و تازه دنیای لطیف و پر معنای جدیدی را ببینی که در آن همه
افعال تو،حتی نگاه کردن و راه رفتنت هم جور دیگر و دلپذیر تر میشه...


همه در طول زندگی خودشون،قدری از عشق را درک میکنند،با هر سطح
و معشوقی،ولی نقطه اشتراک همه ،تازگی و طراوت،از یک سو،و رنج
نرسیدن و محنت و... از سوی دیگر...

جمع ضدینی ! که جای دیگه پیدا نمی شه،فقط در دکان عشق این
دو راهیها و دل تنگیها و مرارتها و لذتها ،هست،با دست پس زدنها
با پا پیش کشیدنها...تمام بار دنیا یک باره روی سرت خراب شدنها
و سبک،مثل پر کاه شدنها و همه وهمه در راه عشق،مشق هر
روزه،بلکه هر ساعته و هر لحظه است...

...و انسان تا عاشق نشده باشد،کامل نمی شود...

سلام بزرگوار . روزگارتان شاد .
چه زیبا گفتید احوال و اسرار عاشقیت را و زیباتر از آن , اینکه " انسان تا عاشق نشده باشد , کامل نمی شود !"
کاش عشق را دریابیم ...
ممنونم .

دانیال جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.danyal.ir

آفرین یعنی همیشه که در همه پست ها ،
عکس های زیبایتان حرف دل را میزند ...

تایید عکسها , از دریچه نگاه و سلیقه سخت پسند شما , یعنی می شود امیدوار بود به انتخاب درستم !
ممنونم برادرم .

ماهان جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ

اه ه ه

این یعنی چی ؟!

داداش محمد جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ب.ظ

تعبیر خواب من کربلای شما بود ابجی
باز یکی از امنت های من تایید نشدند

جناب داداش محمد , شما لطف کن از این به بعد هر وقت اومدی اینجا , بگو ناهار چی خوردی , شام چی ؟ مامان بابا کجا رفتند امروز ؟ شما با کی صحبت کردی ؟ مهدی و احمد و عباس چیکار کردند و کلا همه چیز رو بذار رو دایره ! ما که با هم از این حرفا نداریم که , داریم ؟!

ضمنا , اون کامنتت رمز مطلبت بود که حذف شد ! قرار نبود همگانی بشه , که اگه قرار بود خب برادر من , خودت رمز رو وردار دیگه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد