مهتاب گفت : در هر کدام از ما کمی از نرگس هست ! و من می گویم : از هر کدام شما , دنیایی , در نرگس نهفته است !
بیستم دی ماه نود هم گذشت . اولین سطر از این صفحه دفتر عمرم با مهربانی شما دوستان , رنگهای قشنگی از عشق و مهر و انسانیت گرفته که بی نظیر است . نمی خواستم باز هم از تولد بگویم , اما مگر می شود آقا بزرگ عزیز , خواسته ای داشته باشد و از من برآید و کوتاهی کنم ؟
حقیقتش را بگویم این دو روزه آنقدر شگفتانه های پیاپی دریافت کرده ام که گیج گیجم هنوز . آنقدر دچار احساسات غریب و گاه متناقض شده ام که گم شده ام مابین اینهمه احساس . که هنوز درنیامده ام از شوک . شوکی که از بودن شما , از حس داشتن شما برایم ایجاد شده . نه اینکه تا به حال نبوده اید , نه اینکه تاکنون درنیافته باشمتان , اما راستش در این بعد , اینگونه .... قبول کنید ضربه اش سخت تر از یک تلنگر معمولی بود . این که دریابی راز و رمز این دوستیهای ناب را , این که درک کنی قدر بودنت را در جمعی چنین , که خوب می دانی چقدر ارزشمند است لحظاتی که چنین می گذرد . و در می یابی مسئولیت خودت را , که چه هستی و چگونه باید باشی ! از دیروز خیلی به این موضوع فکر کردم که چه می شد مرزهای این فضای مجاز , برداشته می شد ... که نه همسایه های مجازی , که همه ما همسایه های واقعی همدیگر بودیم . همه با هم در کنار هم , در شهری که نمی دانم نامش را چه بنامم , و در یک فضا نفس می کشیدیم . آنوقت به نظر شما چگونه بود حال و روزمان ؟ باز هم دوستی ها , دوستی و دشمنی ها دشمنی باقی می ماند ؟ که یعنی ممکن است اگر من و تویی که دو دوست هستیم در فضای بلاگ , در واقعیت توان تحمل هم را نداشته باشیم ؟ که به نظرتان چقدر امکان دارد دو نفر با تضادهای فکری زیاد در این فضا , در واقعیت با هم دوستانی نزدیک و صمیمی شوند ؟ موضوع جالبیست که اگر پر و بالش بدهیم , زمان زیادی را صرف خود خواهد کرد . اما من قلم به دست نگرفتم که از تخیلات ذهنی خود بگویم . آمدم که بنا به خواسته دوست بزرگوارم , از آنچه بر من در این دوروزه گذشت بگویم و سعی می کنم تا جایی که می شود به خلاصه بیانش کنم :
یکشنبه شب بود و من در شبکه مشغول بودم که رفت و آمد داداش محمد به وبلاگم , توجهم را جلب کرد . به وبلاگش رفتم و ... خب داداش کوچیکه ست و کم طاقت . دو روز زودتر به استقبال رفته . برایش نوشتم : چه خبر شده داداش . مگه امروز چندمه ؟ " که برام نوشت " وای آبجی کی به شما خبر داد ؟ من تایید نمیکنم نظرتون رو !"
بقیه اش را در ادامه مطلب بخوانید لطفا :
رفتم سراغ وبلاگ آسمان سیاه . کامنت محمد و پاسخ برادرم دانیال , شیرین بود و لبخند به لبانم آورد . از دیگر ماجراهای آن شب می گذرم و می رسم به روز دوشنبه نوزدهم و کامنتهایی که می آمد برای تولد و من که نمی دانستم چه بگویم ! حالا دیگر با رفت و آمد و نظرهای جالب داداش محمد , فهمیدم خبرهایی هست که ....هنوز متوجه نشده بودم .
آهان , اینرا هم یادم رفت بگویم . همان یکشنبه بعدازظهر تقریبا ساعت 2 در اتاقم نشسته بودم که همکارم آمد و بسته ای به من داد . پاکتی که نوشته بود شخصا باید مفتوح شود . داخلش باز پاکت کوچکتری که گفته بود با احتیاط باز شود . خط زیبای سمیرایم نیاز به معرفی نداشت . و باز داخل آن که آخرین پاکت و در داخلش کارت دعوت هنرمندانه سه عزیز : سمیرا , سپیده , میکائیل ! که مرا برای ساعت 6 روز دوشنبه دعوت به جشن تولد کرده بودند . عکس کارت در دسته گل بالا هست اما مضمونش :
بی شک خجسته زادروز شما به عنوان یکی از اختران درخشان کهکشان راه شیری , نقطه عطفی در تاریخ و ادبیات این مرزو بوم می باشد . به همین مناسبت مجلس بزمی با کلیه آلات لهو و لعب در پایتخت خوشنویسی ایران , در مکان ..... برقرار می باشد . لذا از سرکار علیه جهت تشریف فرمایی به این محفل انس دعوت بعمل می آید . روز دوشنبه , نوزده دی ماه نود , از ساعت 18 .
دوشنبه صبح شد و من ذهن خالی خودم را به کار گرفتم تا بتوانم چند خطی بنویسم برای تولد امسالم که شد آنچه خواندید . عصر شد و ساعت 6 و من که با تاخیر یکربعی به محل قرار رفتم و هنوز با دوستانم احوالپرسی نکرده بودم که چشمم به هدیه تولد چشمگیرشان افتاد و با نگاه به سپیده داد زدم ....واااااااااااااایییی سمیرااااا ....( ماجرایی دارد پشت پرده این هدیه زیبا !) و بعد آن دسته گل زیبا و کلی شوخی و خنده و کلی حرف و حدیث و غیبت پشت سر دوستان حقیقی و مجازی . یکی از مباحث مطرح شده , کامنتهای سمیرا در پست سیگار بود که باز هم صدای خنده ما را در آن فضای کوچک , بلند کرد ... وسط بگو و بخند و بستنی خوران ( جای همه شما خالی ) , ناگهان سمیرا , پرده از یک شگفتانه زیبای دیگر برگرفت : رونمایی از صداها ! صداهایی که مخاطبشان من بودم و موضوعش تولدم و ارسال کنندگانش , تعدادی از دوستان عزیزتر از جان که لطف کرده بودند و با مهر بی نهایتشان مرا به شنیدن صدای گرمشان دعوت کرده بودند . هر صدا رنگی , هر کلمه عطری , هر لحظه طعمی ... با یکی بغض کردم , با یکی خندیدم , با دیگری اشک ریختم ...هنوز ندیده ام فیلم کوتاهی را که سپیده در آن لحظات از من گرفته , ولی هنوز به خوبی به یادم مانده حس و حال آن لحظه هایم را ... صداها شخصی اند . فقط برای خودم پر شده اند , اما من با اجازه , یا بی اجازه , سه تا از فایلهای صوتی را برایتان می گذارم تا فقط با کمی از حال و روزم آشنا شوید و بدانید چه بر من گذشت . هر چند باید بودید در آن لحظه . و با شناختی که من از هر کدام آن عزیزان داشتم , عکس العملم را می دیدید و مسلما با همین شناخت است که شنیدن صدای فرداد عزیز برایم آن شگفتی و ذوق غریب را به همراه داشت . یا با همین شناخت است که آناهیتا و سپیده .... بگذریم . معجون غریبی بود حس و حال من و دریافت حس دوستانم با پس زمینه ای از صداهای مختلف دوتار و سه تار و تنبور و .... بشنوید 1 , 2 , 3 ....
گیر کرده ام در آن دو ساعت و نمی شود که بیرون بیایم انگار که دنیایی خاطره بود آن لحظات و من چگونه سپاسگزار باشم از خالق آنهمه زیبایی و چگونه تشکر کنم از سمیرایم , از سپیده ام , از میکائیل , از شما , همه شما ...
به خانه رسیدم و تا امور منزل انجام شود و فرصتی پیش آید و بتوانم برسم به انتشار مطلبم . تا عکس کیک را و هدیه را تهیه کنم و بفرستم... حالا در این میانه , هنوز در پست قبلی هستم , کامنتها لحظه به لحظه زیادتر می شود . پست را منتشر میکنم و دیگر تا آخر شب دائم پای لپ تاپ بودم ... شوخی نیست ظرف دو ساعت 50 کامنت پاسخ دادن , پستهای پر مهر دوستان را خواندن , نظر گذاشتن ... با حس و حال دوگانه شادی و غم , همان که همیشه همراه این لحظه های هر سال من هست . که روز تولد , روز شادمانی نیست برایم , مگر در جمع عزیزان و دوستان و شما امسال را برایم پر از شادی کردید . که به حس گنگ غم مجال بروز ندادید . که حتی لحظه ای تنهایی را حس نکردم در میان اینهمه مهربانی هایتان . و صبح روز سه شنبه و ضربه , پشت ضربه ! دست همگی تان درست , اساسی چوبکاری شدم به محبت فراوانتان ... هرکدام به نوعی :
یکی انگار داستان تولد مرا حفظ است و دارد روایت میکند ! یکی هنر قلم و نگاهش را با نهایت سلیقه به رخم می کشد ! بارانم اولین قدم هایش را بر روی پاهای نازنینش , هدیه ام می دهد ! داداش حسن , اولین پستش را در این سرا به تولد من اختصاص می دهد ! آن دیگری مرا با هر کدام از متولدین دی ماه گذشته و حال مقایسه کرده ... آن یک در نهایت صداقت مرا خواهر بزرگتری می خواند که ندارد ! دیگری یک تبریک ساده , اما من می دانم در ورایش چه نهان است ... آن دیگر در میانه امتحانات آنقدر فرصت گذاشته که مهربانی اش را با عکسی زیبا و متنی زیباتر یادآوری ام کند ! یک جا سرشار شور و نشاط ... یک جا فضای شاعرانه ادبی , سرای دیگر پر لطف باران و عطر بابونه ... و دیگرانی که هر کدام آینه ای گذاشته اند تا مهربانی و لطف و صفای خود را به نمایش بگذارند ... دنیایی گسترده است اینجا . دنیایی پر از شور و شوق و محبت !
راستی , از هدیه ای که دقیقا ظهر روز تولد به دستم رسید هم بگویم . دیوان فروغ فرخزاد و دستخط زیبای عزیزی که مرا برای همیشه مدیون این مهر بی نهایت نمود . به نظرتان لازم هست برایتان بگویم در میانه تایید نظرات و پاسخ به آنها و نظر گذاشتن در خانه های پرمهرتان , چقدر پیامک پاسخ دادم , چقدر با شنیدن صدای پرمهرتان از ورای کابلهای تلفن , شاد شدم ؟ چقدر ....
و آخرین شگفتانه و آمدن دوستان عزیز قدیمی ام به خانه , درست در همان زمان قرار دیروز ! قاصدک عزیزم , میترا و فهیمه دوست داشتنی ام و باز هم کیک خوران و شمع فوت کردن دوباره و دریافت هدیه ای زیبا و کلی خاطرات قشنگ دیگر ...
و باز دنیای مجاز و رقص محلی دودستماله نهاوندی و انواع و اقسام آهنگهای مجاز و غیر مجاز دیگر ... سرگیجه گرفتید از پرحرفی ام , نه ؟ ببینید حال و روز مرا در آن میانه و درک کنید وقتی می گویم لال شده ام و کم آورده ام , از چه روست ... سعی می کنم ته مانده توانم را جمع کنم تا یکبار دیگر از همه شما دوستان عزیزم تشکر کنم و بودنتان را سپاس گویم و برای همگی تان بهترین آرزوها را از خداوند مهربانی داشته باشم . شاد باشید که شادی و سلامتی همه تان آرزوی همیشگی من است .
حرفی نمانده جز تکرار واژه دلدادگی ...
اولین روز آمدنتان مبارک
دومین روز ! خسته نشدید از سرو صدا و جیغ و داد خواهر ؟!
ممنونم برادرم .
بانو


خوشحالم که روز تولدتون یه روز به یاد موندنی بوده
اینجور وقتاس که دوستامونو بهتر و بیشتر میشناسیم و میفهمیم بودنشون چقدر خوبه چقدر به بودنشون احتیاج داریم
امیدوارم تولدهای بعدیتون بهتر و با نشاط تر و خاطره ساز تر باشه براتون
سلام نازنین بارانی ام . ممنونم مهربانم . دوستان را هر لحظه باید قدردان بود ... انشاله تولد شما جبران کنیم عزیز دل .
قشنگ بود.
ممنونم .
یا حضرت عشق!
روزی هزار بار نام تو را مشق می کنم
..............
سلام
به نام حضرت عشق , خوش آمد می گویم ورودتان را به آسمان بلاگ .
سلام .
حسن آمدن به آستان ِ تو این است که :
دری به باغ ِ نرگس گشوده می شود و آسمانی از ستاره ...
راستی سلام
سلام . ممنون رفیق همیشه همراه !
راستی , باغ همیشه نرگس داریم جایی ؟! شما سراغ دارید !؟
اینجانب از انگشتان پر توان شما کمال تشکر را دارم و در ازای پر کاری های بیش از حد دو روز گذشته شان دنیا دنیا دست و جیغ و هورا تقدیمشان می کنم



با تشکر
فریناز
[:S0۱7:]
امروزم کیک میدین؟
قربون شما برم من شادونه خانوم . کیک هنوزم هست . میخوری ؟!
دست گلت درد نکنه پست جدید رو گذاشتی
واقعا خسته نباشی
من هرچه فکر کردم بجای تو کم آوردم
گفتم خدا به داد نرگس برسه با این همه بازدید از بلاگ های دوستان
خدا به فریاد نرگس برسه با این همه جواب کامنت ها
خدا کمکش کنه چطور این همه اس ام اس رو میخواد جواب بده
خدا نفسی بهش بده تا بتونه جواب تلفن ها رو بده
و خدا توانی بهش بده بتونه به مهمانان برسه
اختیار دارید آقا بزرگ . در برابر لطف شما , کاری نکردم که !
والا من خودمم نفهمیدم این دو روزه چی گفتم ! گیج بازیام رو باید ببخشید و ببخشند همه دوستان خوبم .
برگهای دفتر 37 سالگیتان پراز شگفتانه های ناب و نابتر
ممنونم عزیز دل . در کنار تو و سمیرایم , هر روزم شگفتی زیبای دیگریست ....
نرجس عزیزم
با همه ی وجودم حس و حال وصف نشدنیت رو درک کردم
با قسمتهایی از متنت خندیدم و با قسمتهایی دیگه بغض کردم
انقدر قلمت زیبا هست که به راحتی همه ی حس و حالت رو به ادم منتقل میکنه
راستشو بخوای مدتها بود که دلم میخواست که تو جمعتون باشم
اما به دلایلی محدودیت داشتم و نمیتونستم....
دیروز که دیدم اقا بزرگ ؛ حمید و اردک عزیز برای شما جشن تولد گرفتن دیدن دوستای خوب و دوستیهای قشنگتون منو ترغیب کرد که قید محدودیت ها رو بزنم و دعوتتنون کنم به خونم و شما هم با اومدنتون شادیم رو تکمیل کردید
مهربان بانو
باز هم میلادت مبارک
سلام عزیز . باز هم خوش آمدی . جمع اینجا , جمعی دوستانه و با صفاست . بخصوص شما که از نهاوندیهای عزیزمان هستی و آن جمع , بی نظیرند تک تکشان !
ممنونم مهربان . ممنون از درکت , از حضورت , از تبریک دوباره ات .
پس خودت رفتی کجا
معلومه حسابی خسته شدی
به نظر من دو سه روز برو استراحت بدون کامپیوتر
هستم آقا بزرگ . اما نمیدونم دیگه چی بگم !
خاله نرگس بازم تولدت مبارک من مریم هستم دختر آقای بزرگمهر
وای این آستیاژ با اون صدای نازش چه شوری در دل من نهاد
خدا حفظش کنه آقا بزرگ عزیز
وای سلام نرگسی
خودت برای همه خوبی محبت داری عزیزی که دیگران اینهمه نسبت بهت محبت دارند به قول معروف یکی برای همه و همه برای یکی
امیدارم سایه سارت سالهای سال پا بر جا و پر از امید و مهربونی بمونه و ما هم به نگاه تو باشه که نفس می کشیم در این دنیای به ظاهر مجاز
سلام مریمی . خوش اومدی خاله !
زنده باشی عزیز . شما که خودت یه دنیا محبتی . شما دیگه چرا شرمنده میکنی منو ؟!
سلام..به مطلبی اشاره کردید که اگه یادتون باشه من هم یک بار طرح کردم که اونموقع شما گفتین که ما در فضای واقعی هم همینیم..و منم قبول دارم شما رو.. ادمی که اینجور تو فضای مجازی ظاهر میشه نمیتونه تو فضای واقعی بی درد باشه.. ولی میدونید هر یک از ماها در فضای واقعی خودش اینقدر نامهربانی و بی مهری میبینه.. اون جایی که مهر .ورزی هزینه داره.. اونجایی که ممکنه از مقامت از جایگاهت از پولت از ... بخاطر این مهرورزی کم بشه.. اون جایی که بقول امام حسین پای امتحان پیش میاد.. اونجا مهمه.. و همین مساله ای هست که ادم رو رنج میده ... میبینی همه از کنار حقی که داره از یه بنده خدایی ضایع میشه راحت عبور کردن و .. چرا چون اگه بخوان قدمی بردارن پای خودشون هم ممکنه ... یعنی هزینه داره ... باور کنین یه چیزایی دیدم که .. نگو نپرس .. نمیخوام حرفهای منفی بزنم .. خودتون ام میدونید چقدر مشتاق اینم که از محبت بگم و بشنوم.. ولی حرفم اینه که وقتی با محبت اینقدر زندگی شیرین میشه چرا همه با هم نیستیم .. چرا فکر میکنیم اگه تنها بریم چیز بیشتری نصیبمون میشه .. بخدا اینجور نیست یدا.. مع الجماعه است .. برکت های خدا تو جمعهاست ... شما ببینید وقتی فضای مجازی میتونه اینقدر انرژی بده پس واقعیش چیه.. ولی باور کنید نمیتونم این حرفا رو بفهمونم... ببخشید سرتون رو درد اوردم ... امیدوارم منظورم رو گرفته باشین... بهر حال بازم اغاز سی و هشتمین سال زندگیتون رو تبریک میگم.. امیدوارم روزی از نزدیک شما رو ملاقات کنم... راستی ما اگه بخوایم دستخط براتون بفرستیم ادرس میدین؟...
سلام .
قبلا هم گفته ام. همه ما بارها و بارها دیده ایم و باز هم خواهیم دید این رفتارهایی را که مورد اشاره شما هستند . اما در جمع دوستان بودن و لطف و مهر حاکم بر ان را نباید نادیده گرفت . اصولا تا به نعمتی که داری اشاره نکنی , تا نبینی اش و قدردانش نباشی , نمیتوانی گسترشش بدهی . مهربانی را بایددید , باید قدر دانست , باید افزود , تا بر زندگیت سایه افکند و اثراتش را به عینه مشاهده کنی . پس اگر نیست , مقصرخود ما هستیم برادر بزرگوارم .
من هم مشتاقم به دیدنتان , هم شما , هم برادر استاد بزرگوار ...
آدرس ؟ شما آدرس بفرمایید ,من هم , چشم !
خوشحالم خواهری
با خوندن این پست دغدغه هام و فراموش کردم
دست به دست دادن دوستان، دیدن شادی یک عزیز میان حلقه ی انسان های خاص، امیدوارم می کنه.
شادی هاتون مستدام
دلتون خوش
تنتون سالم
ممنونم عزیز .
باور کن هرچند به ظاهر نبودین شما , اما یادتون در کنار ما بود .....سلامت باشی خواهری .
درضمن صدای برادر ژرف اندیشمون سپهر آسمانی چه ابهتی داره
بی اختیار یاد رستم می افتم.
از انسان های بی نظیر روزگار هستند
باز هم خوش به حال ما...آشنایی با چنین انسان هایی سعادت می خواد.
صفت آسمانی واقعا به داداش سپهر برازنده ست آنای عزیز . و من چقدر خوشحالم که ایشان را در این سرا , به عنوان یکی از بهترین دوستان و برادران خودم دارم و از اندیشه های ناب و نگاه عمیقشان بهره می برم !
و خوشحالم که تو رو هم دارم خواهری . ممنونم که هستی .
سلام


خوبید؟
دوباره تولدتون مبارک
من این متن رو ظهر خوندم اما دیگه مغزم قفل کرده بود از خستگی
حالا نمی دونم چی بگم
فقط اون موقع احساس خیلی قشنگی داشتم
بخصوص این تیکه ی اول خیلی وقته ذهنمو مشغول کرده اینکه اگه واقعا هممون درکنار هم بودیم آیا بازم انقدر مهر بینمون جاری بود
راستی این پست الان عکس داره
فک کنم همچین چیزی خونده بودم
چون من که چیزی نمی بینم
چه چیز دیگه تا یادم نرفته
چقدر آستیاژ کوچولوی آقا بزرگ قشنگ با اون ته لهجه ی نهاوندیش تبریک گفت کلی حض کردم
میشه بگید چرا اسم ایشون شده آقا بزرگ
آخه من فک می کردم واقعا آقا بزرگ هستند
البته الانم هستند اما از اون لحاظ
چی گفتم
خو فضولیم گل کرد دیگه
سلام نازدونه خانوم گلم . خسته نباشی نازنین . امیدوارم همیشه احساست قشنگ باشه عزیزم .
شرمنده ! شما ببخشید منو !
واقعا , اگه با هم بودیم ....؟
بعد اینکه منظورم از عکس بالا , عکس دسته گل تولدمه که توی پست قبلی گذاشتم و به اشتباه فکر میکردم بالا قرار می گیره !
و اینکه آقا بزرگ , هم خودشون بزرگند , هم اسمشون بزرگه , هم روح و دلشون ... دیگه چی سعیده جانم ؟
مبارک بادتان این آغاز
سلام نازنین .خوش آمدید . دلتنگتان بودم مهربان بانو ....
سلام بانوی چکاوک وگلاب
دست مریزاد بابت اینهمه صبر وحوصله در پاسخ گویی به کامنت ها
هرچند رسم نیست کسی درمقام پاسخ گویی دیگر دان برآید اما مشتاق گرامی و عزیز بدانید همین مجاز غیر حقیقی سبب نزدیک شدن حقیقی بسیاری از ما شده من پیش از این تنها دردنیای حقیقی با آقا بزرگ در ارتباط بودم اما اکنون به لطف صداقت این جمع ستایش گویی آبجی نرگس و آبجی سمیرا وحمید خان هستم هنوز منگ کادوی این عزیزان در تولد فرزندم هستم.می توانستند کادو نگیرند قزوین کجا ونهاوند کجا
نه اهل نان قرض دادن هستم ونه اهل تملق گویی اکنون عزیزانی دارم که تکیه گاهم هستند وقتی می بینم در بهترین لحظات دعا آبجی سمیرا و نرگس بانو مرا یاد می کنند یا نگرانی را در چشمان آقا بزرگ می بینم لال می شوم
مجاز مجاز است نه بیشتر اما وقتی کانال زده می شود برای حقیقی شدن یعنی صداقت در خرج کردن مهر ومحبت هست
ادا درآوردن تاکی؟
مهم این است پای شعارمان هستیم تلاش دوستان برای تولد آبجی را باچه معیاری بسنجیم
بسیار به این جمع و سمت خدایی شان دل بسته ام
در باز است بفرمایید داخل
سلام مهربان برادر .
آخر من چه بگویم به شما ؟! تو را به خدا اینقدر شرمنده ام نکنید با کوتاهی های بی شمارم ! من که همیشه می گویم , اینجا هر چه هست و هر آنچه شکل گرفته به لطف خدا و مهر شماست . مگر می شود یکطرفه باشد این مسیر ؟! اگر دریافت نشود , در اندازه ای بالاتر , تکرار نخواهد شد ! و من چگونه می توانم بیان کنم عظمت دل و مهربانی شما و مانا و آقا بزرگ و حمید عزیزم را ؟ از سمیرایم که هیچ نگویم بهتر است !
مشتاق عزیز , امیدوارم باور کنند این حرف را , که وقتی می گویم نبودن هرکدامتان , بی قرارم می کند , حقیقت است ! فقط دلتنگی نیست , نگرانی و دلشوره بی تابم می کند ! و بارها وبارها به من ثابت شده که هیچگاه این دلشوره هایم , بیخود نبوده و در زمان دردهای عزیزانم , من بی قرار می شوم و پابه پایشان , درد می کشم !
کاش بدانند اینها واقعیست , مجاز نیست , نیست , نیست !
ممنون از لطفتان برادر خوبم , ممنون که همچون یک برادر واقعی در کنارم هستید . مسلما مشتاق عزیز می دانند در این سرا به روی همگان باز است , نیازی به دق الباب هم ندارد !
خداوند حفظتان کند که دلگرمم به حضورتان . راستی , مرا می بخشید که بی اجازه برادر خوبم و مانای عزیزم , صدایتان را در اختیار دوستانم هم قرار دادم ؟!
صدایمان که قابلی ندارد بگذارید بقیه هم تلخی خش صدا را تحمل کنند



درویش چه کند که بی نواست
در صف دوستان بودن برایمان ارزشمند بود
شما خود صاحب اختیارید اجازه چرا
تاباد
چنین بادا
برادرجان , اینقدر چوبکاری نفرمایید دیگر ! اتفاقا صدای شما را گذاشتم تا همه بدانند چه برادر هنرمند و صاحب ذوقی دارم ! هم شما , هم فرداد عزیز , هم سپهر و هم دیگر دوستان , کاش بدانید چقدر به داشتنتان مباهات می کنم !
شرمنده ام نفرمایید دیگر !
سلام به همه عزیزان .. مخصوصا ابجی نرگس و اردک عزیز.. خیلی خوشحال شدم که اردک عزیز هم وارد مساله شدند.. و توضیحات روشن کننده ای رو گفتن.. من کاملا قبول دارم که فضای مجازی شما حداقل یه عده ای از شما وارد حقیقت شده و همین هم من رو جذب کرده .. اونایی که گفتم درد دلهای خودم بود به این بهانه.. نه نقد شما.. و لذا کاملا باورم هست... و نمیدونم که چرا هم شما هم ابجی برداشت دیگه ای کرده بودین.. شاید هم برداشتی نکردین و فقط خواستین دلگرمم کنین.. بهر حال از اشنایی با شما خوشحالم .. اینم بگم که دوست دارم در فعالیتهای حقیقی هم با شما مشارکت کنم.. قدردان دغدغه های پاک شما خوبان و شیفته نگرش قشنگتان هستم...
چه خوب ! خوشحالم !
میگم برادر بزرگوار , من ممکنه محدودیت هایی داشته باشم در حقیقت , اما مطمئنا اردک بزرگوار و برخی دیگر از دوستان آسانتر می توانند ارتباط حقیقی ایجاد کنند با شما و من گمان که نه , به یقین مطمئنم این ارتباط بسیار خوب و کارگشاست , اگر بخواهید !
آدرس برادر بزرگوارم , اردک عزیز , همین در لینکها , امپراتوری بهار است . بروید , اگر پشیمان شدید , دعوایش با من ! قبول ؟!
راستی , من و برادرم اهل قضاوت و پیشداوری نیستیم . خیالتان راحت .
بابا شما دیگه کی هستی؟باورم نمیشد با این سرعت جواب بدین...
خب الان پای نت هستم دیگه ! چرا جواب ندم ؟ بخصوص که شما هم تشریف دارین و میدونم اگه برین دیگه معلوم نیست کی تشریف بیارین باز !
ضمنا با اون مشکلاتی که فرمودید , غریبه نیستم برادر . می شناسم و تا حدودی از آن دردهای خاص هم اطلاع دارم . منتها درمانی سراغ ندارم متاسفانه من هم !
نگران نباشید , خدا درد را که می دهد , صبرش را هم می دهد ! از ما تنها دعا برمی اید و اندکی همراهی ...
باز هم ممنون .
آبجی به این خوبی داشتن مایه مباهاته اینجوری برا ما بازار گرمی می کنه
خدا روشکر
مشتاق عزیز مشتاق خواهم بود به حقیقی شدن نگاه هامان که این روزگار بسیار کم است مهربانی کردن ومهربانی آموختن به قول استاد عبدالملکیان:مهربانی رابیاموزیم ...
به فرصت اقاقیا پشت در مانده سوگند ، حیف است خدا را معطل بگذاریم برای لمس روحمان و دلواپسی گنجشککان...می شود از جایی مهر را آغاز کرد تنها یک بسم ا... کافیست
آماده ام
خواهر دردانه این روزگار ما
بودنتان را بر دیده می نهیم که چکیده اندیشه تان مهر است که می دانیم خدا مهر است وخدا حقیقی حقیقی می باشدحقیقی تر از باران صبحگاهی و لبخند سلیس نسیم
درپناه مهر
خب الان از من چیزی به جا مونده که حرفی هم بزنم برادرجان؟!
قابل توجه مشتاق عزیز ....
سلام و شب خوش


شب خوش و سلام
به قول مهربون چطور مطوری ؟!
خب اینم بگم پستت و خونده بودم و جواب کامنت تو رو دادم یه جوری انگار دارم نظر می ذارم برات و خودمم نفهمیدم چی به چی شد
حالا چه ربطی داشت؟!
سلام مهربون .خوبم . شما چطوریایی ؟ یهو غیب میزنی سایه جانم ! منم باید مثل تیگر , بگردم دنبال سایه م . باید گروه کارآگاهان رو تشکیل بدم , ببینم کی سایه ی منو دیده ! اونوقت چیکار کنم اگه پیداش نکنم ؟
خب منم میزنم زیر گریه ! عین تیگر !( دیدی کارتونش رو ؟ من و نیایش خیلی دوستش دارم . از مجموعه پو و دوستان هست این کارتون !)
سلام ابجی نرگس



ببخشید که باز دیر اومدم،اخه باز خراب شد اینترنت
خوب حالا
به نظر شما:110کامنت پست قبل به معناست؟
1-محبت و شور اشتیاق به مهربونترین انسان روی زمین
2-ارج نهادن به کسی که حاظری براش جان بدی
3-روزی اگر،بود،یا نبود،بداتد که چقدر سرافراز بود،و همگی عاشقش بودند
5-که همه موارد
ابجی نرگس عزیز:بدان و بخوان اینجا جای که من فکر می کنم نیست،اینجا همان شهری است بدون نام که عاشقانه دوستش داریم.
اینجا همه ما با یک آپارتمان،با چندین همسایه،طبقع به طبقه--واحد به واحد در کنار هم شاد و مستانه هستیم که همدیگر را در غم و شادی دوست می داریم
این است شهر وبلاگ ما.
من همیشه این جمله را برای کسی می گویم که به وجودش دل بسته ام و من آن را برای تو نازنین خواهر می گویم:
من باتــــــــــــــــــو،تــــــــو با من،تــــــــــــــا همیشـــــــــــه،
پاکــــــــــــــــ پـــــــــــــــاک پاک
دوسست داریم.
و
زمستان برگ هایتــــــــــــــ(دل نوشته ی این سرزمینت)بسیار بارانی بود،که اشک ماتم زده آسمان را به زمین فراخواند.
سلام داداشی محمد گلم .

عاشق شدی رفت ! چی کنم حالا ؟!
قربون تو و مهربونیت . فدای تو و این نوشته های قشنگت . مرسی به خاطر شور ونشاطت . ممنون به خاطر بودنت , مرسی خدا به خاطر محمدم ! مرسی خدا ....
یادم هست از پو و دوستان فکر کنم دبیرستان می رفتم ولی تو کوچولو بودی اون موقع ..
فکر کن 

نه عزیزم گروه کار آگاهی لازم نیست من در خدمتم مثل غول چراغ جادو ..
امروز چهار بار رفتم چهار با اومدم
واسه همین کمی تا قسمتی نبودم ولی چون این پست اخیر رو دستم مونده وبد گذاشتمش یهوو
ولی جدا می خوام کمی کم بنویسم بیشتر بخونم ...
کم بنویسی ؟ نه عزیز ! دلم تنگ میشه خب !


بعد من این کارتونا رو با سی دی می بینم , نه تو تلویزیون که ! از سر و کله خونه ما سی دی می باره ! کتاب وکاغذ می باره ! اوضاعیه تو این خونه عزیز !
قربونت برم سایه . دلتنگت میشم زود زود ! تقصیر دلمه خب !
به هوایی که تو در آن می اندیشی ، به دین ، به عرفان
به جوانمردی ، به خلقت ، به زیبایی ، عاشق شده ام
یعنی تو مرا شیفته این نگاه زیبابین خود کرده ای ...
بلی جناب مشتاق ، اگر مهربانی نه فقط در این سرا
که در لحظه لحظه های زندگی هایمان موج میزد ...
بهشتی که خداوند در آخرت وعده آن را داده بود
در همین زمین خاکی شکل میگرفت ...
ممنون برادرم .
قابل توجه جناب مشتاق ...
سلام. واقعا سپاسگزارم از این همه محبت و لطف.. حالا من باید چکار کنم جناب اردک عزیز؟بسم ا.. هم گفتیم! شما که راه بلدید کمک کنید...
اولین گام , ورود به سرای برادر بزرگوارم , اردک عزیز هست . بقیه اش با خودتان .
سلام . اهنک کامل این پست رو میخوام .
چشم قربان . تقدیم می شود خدمتتان .
من... دقیقا الان قفل شدم
صدای اردک عزیز و مانا بانو
و هنرنماییشون
صدای سپهر عزیز و ساز
و صدای آستیاژ
...
نرگس خانوم خوش به سعادتت
صحبت در مورد محتوای این پست رو به یکی دو ساعت بعد موکول میکنم
الان با همین فایلهای صوتی دارم پرواز میکنم
سلام علیکم . چه عجب از اینورا ؟!
بله خب ! شما هنوز سه تاشو شنیدین قفل کردین , من که یهو , هفده تا صدا شنیدم چی بگم ؟! حق دارم بگم گیج گیجم ؟!
بعدش یکی دو ساعت بعد نشه دو سه روز بعد ها !
من هر وقت میام نت

اولین کارم اومدن به خونه ابجی نرگس مهربونه
اخه هیچ وقت نمی تونی محبتاش جبران کنی.
وای وای دلم
دلم دلم
دلم
اخ دلم ای دلم
دارم میمیرم
دلم غش کرده
واسه اون نگاه مهربونش
اخیش
چقدر راحت شدم
چون وقتی یک لحظه عکسش دیدم
مهربونیش اومد تو چشام
ای جانم ! حالا نمیشه اینقدر منو تحویل نگیری داداش جونم ! آخه فدای تو , دلم براتون تنگه , تو هم هی شیرین زبونی میکنی .... طفلی من !
نفسم میگیرد
در هوایی که هوای نفس های تو نیست...
ممنونم مهربون .
حالا که دلم
ابری ترین شهر زمین است
بگذار
آنگونه که دوست دارم بنویسم
بگذار در سکوت یک به یک مرور کنم غم هایم
...
شاید که ...
شاید که روزی رسید که همه ی تلخی ها به پایان برسد
روزی همه تلخی ها به پایان خواهد رسید . شک ندارم !
پس بنویس آنگونه که دوست می داری ...
سلام. به توصیه شما رفتیم خونه داداش اردک...!یاعلی...
سلام . ممنون . امید که خیر باشد قدمتان و آغازی بر یک دوستی شگفت انگیز .
http://www.nightdownload.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84-%D8%B3/
ببخشید ولی این لینک آهنگ درخواستی شماست و این آهنگ , تیتراژ پایانی سریال سقوط یک فرشته .
چقدر لذت داشت خوندن این پست،خوشحالم که خوشحال بودی و اینها همه برات خاطره شدن...
خوبیه و هزار دردسر دیگه
مگه میشه محبت بی نهایت دوستان یه خاطره قشنگ نسازه برات ؟ مگه میشه سورپرایز قشنگ سمیرا , اونم وقتی با صدای افروز و علیرضای عزیز باشه , باعث ذوق و شوق من نشه !
نه عزیزم. امسال یه تولد خاص شد برام به لطف و مهربونی همه شما . از همه تون ممنونم .
ایـــــــــــــ کاش می شد
در این کنج خرابه عشــــــــــــــق
نوای از خـــــــــــود تقدیمش می کردم
از برادر اردک،و مانای عزیز
از داداش سپهر
از استیاژ مهربان
بابات تبریک مهربانانه خود
تقدیر و تشکر دارم
که با صدای گرم و صمیمی خود اغوش من را پر از محبت کردند نسبت به عشق ورزی
ممنون خیلی زیبا بود
حیف از خود.............
بله ! تو هم زدی رو در خاص نوشتن داداشی ! یواش یواش کلاست میره بالا و اونوقت من دیگه نمی فهمم چی میگی !
قربونت برم محمدجانم . ممنونم ازت عزیز دل خواهر .
سلام بانو
ممنون که مشتاق عزیز رو پیوند زدید با دلم
منم با داداش دانیال موافقم که آمده ایم مشق بهشت کنیم با آهنگ مهربانی
اینجا مکتب خانه ماست
در ضمن پست ویژه وعده داده شده رو صبح موقتا برداشتم تا روزیکشنبه که همه دوستان باشند به صرف لبخندومهربانی...
سلام برادرم . روزتان خوش .
و امید اینکه این آشنایی , سرآغاز فصل جدیدی از دوستیهای ناب و عمیق و ماندگار شود . ممنون از مهربانی تان .
امید که پل ارتباطی خوبی شده باشم !
هر طور صلاح می دانید برادر . ممنونم باز .
خب دیگه! دلمون برای نوشته های قشنگتون تنگ شده
بنویسید لطفا
لطف داری شما حمید عزیز . اما اینم به خاطر شما ! هرچند فکر نمیکنم چندان چیز جالبی بوده باشه ! اما برام جذابه که نظر شما رو بدونم تو این زمینه .
ممنونم حمید .
به به چه وبلاگ قشنگی!!! چقدر مطالبتون زیبا و پرمغزه اصلا اینجا انگار بهشته و ما هم ساکنان بهشت


نرگس چه اسم نازی چقدر مهربونی اینجا منتشر شده همه خوبن و مهربون شما چقدر دوست داشتنی هستی نرگس جان
خلاصه وبلاگتون زیباس اگه دوست داشتین یه سر هم به این حقیر سراپا تقصیر بزنین
راستی بانو اگه بخواین بنده رو لینک بفرمایین با چه نامی این افتخار نصیبم خواهد شد؟
سلام کردم؟وای ببخشین
سلاااااااااام نرگس خوشبوی جهانم!!!
سلام مریم جان . شبت خوش . ممنون از لطفت خانومی .
سلام تولدتون مبارک با یک دنیا آرزوهای قشنگ دنیای خیلی قشنگی دارید همیشه شاد باشید
سلام . ممنونم عزیز . سلامتی و شادی ارزوی من برای شما هم هست .