من نمی توانم ابرها را برایت به چنگ آورم
و یا به خورشید برسم
من هرگز آن کسی نبودم که تو می خواستی ...
متاسفم ازا ین که رویای تو را تعبیر نکردم ,
من تنها برایت آوازی خواندم
و گذشتم ...
این تنها کاری بود که از دستم برمی آمد
مرا ببخش !...
شل سیلور استاین
امروز دوباره شرایطی پیش اومد که به سر بودن یا نبودنم در بین آدمها فکر می کردم . به اینکه بودنم , موندنم , در این دنیا , در کنار عزیزانم در حقیقت زندگی یا در کنار دوستانم در فضای مجاز , چه ارزشی داره . راستش وقتی خانم تنفس عزیزم , خیلی صادقانه دلایل رفتنشون رو برام مطرح کردند , با خودم فکر کردم من چقدر با خودم روراستم ؟ که بودن من در این سراچه مجاز ( البته ظاهرا مجاز !) چه ارزشی برای خودم داره ؟ آیا چیزی به من اضافه می کنه یا خیر ؟ آیا دردی رو درمان هست یا نه ؟ هرچند تا به حال بارها به این نکته اشاره کرده ام که موندنم در اینجا و حضور در بین دوستانم بسیار برایم ارزشمند بوده و دریافته های خوبی رو به من هدیه داده , اما از این نکته هم نباید غافل شد که ممکنه این دریافته ها از یک جایی به بعد , صفر یا حتی منفی بشه , که ممکنه دو ساعت بودن و چرخیدن من در فضای بلاگ , وقت بودن مرا با دوستی قدیمی و صرف فنجانی چای و گپ و گفتی صمیمانه با او , از من بگیره . اینکه خوندن مطلبی از دوستی ,لذت قصه خوندن آخر شب برای نیایش رو به پدرش منتقل کنه , اینکه فرصت رفتن به کلاسی , دیدن فیلمی یا خواندن کتابی رو از من دریغ کنه . باید بیشتر فکر کنم ...
هر چند من هنوز هم به این نتیجه نرسیده ام که بودنم و موندنم به ضررم هست , اما سخنان این عزیز , تلنگری شد بر این که حواسم رو بیشتر از قبل جمع کنم تا زمان ارزشمندم رو بیهوده صرف نکنم که عمر گرانقدرتر از اینه که به بطالت بگذره .
بهتره یک کم بیشتر به حضورم در این فضا و نوع ارتباطاتم توجه کنم . هر چند تغییر و تحولات بر هر دوی اینها , در زمان , بر من و این سرا بارز بوده , اما باز هم باید با عمق بیشتری به اون توجه کنم . اینم بگم , اینها به منزله رفتن من نیست , چون حتی با شنیدن این کلمه , دلتنگ تر از اون میشم که بخوام بهش فکر کنم , چه رسد به تصمیم گرفتن ! کاشکی شما هم کمکی باشید برای من در جمع بندی این موضوع.
پی اعتراف نوشت :
توی پست قبل اشاره کردم به نیت خودم وقتی از شما خواستم برام فال بگیرین . نمیدونم به قول دوستمون , این نیت خبیثانه بوده یا نه , اما همانطور که سمیرای من کشف کرد , نیت من در همه موارد یکی بود و اونم خود شما بودین ! یعنی هر فالی که شما دوستان عزیز برای من گرفتین , شما در آینه نگاه حافظ بودین ... اینکه حافظ شما رو و بخصوص تفکرتون رو راجع به من در فالی که برایم می گیرید مشخص کنه !
بی زحمت یکبار دیگه به غزلی که به نیت من در این صفحه تایپ کرده اید نگاه کنید , از این بعد بخوانید و به نتایج جالبی برسید . باز هم از همه شما ممنونم .
پی تولد نوشت :
هر چند دیر متوجه شدم , اما بازم غنیمته الان گفتنش . سیب ترش عزیزم , الهام نازنین و دوست داشتنی من , تولدت مبارک . امید که برسی به همه خواسته های قشنگ زندگیت . خوشحالم از اینکه در قلب من و در جمع دوستان من حضوری همیشگی داری .
باز هم تولدت مبارک . ممنون از سپیده عزیزم که یادآوری کرد این تولد عزیز رو .
نوشتن یا ننوشتن مسئله این است !!...

فعلا این و داشته باش تا بیام درست و حسابی بخونم ...
پی سایه نوشت : چرا نمی تونم مثه تو بنویسم آخه چرا ؟؟
ای بابا ! من به این فکر می کنم چرا نمی تونم مثل سایه بنویسم , اونوقت شما میای منو اینطوری شرمنده میکنی عزیز ؟
واااااااااای! خاله جون من تازه فهمیدم چه دختر خوب و گل و مهربونیم!!!!
پس ترجمه فال من این میشه که مادر دهر پسری(!!!!) بهتر از شما نداره و کلا توی این دنیا بهتر از شما نیست و نخواهد بود
سلام خاله ! جالب بود طرحم یا نه عزیز ؟
انصافا حافظ هم مقره به خوبی دوستانم !
پس خوندی اش؟!! چه جالب ! می دونی نیم ساعت هم دوام نیاورد...نمی دونم چرا ! ولی پاکش کردم حس کردم اونی که باید باشه نیست یه چیزی کم داره این روح شیدا !!حس و حالش اونی نبود که می خواستم
...ممنونم که این همه هستی نرجس جانم
آره خوندمش سایه جانم و اتفاقا باهاش خوب هم ارتباط برقرار کردم . شاید توقع شما ازخودت زیاد شده که راضیت نمیکنه نوشته هات . اما حذف کردنشون یه جور ظلمه به اون حس و اون لحظه ! بذار بمونند ! با دوباره ود وباره خوندنشون , کامل و کاملتر میشن عزیز . اما حذف ... نه ! نه ! نه !
عزیزی سایه جانم . هر وقت هستم تو این فضا , نمیتونم بی خبر باشم از شما . ممنونتم .
این روزها پرسشی حیاتی تر از این نشنیده ام
که آیا زندگی در دنیای مجازی مجاز هست یا خیر؟!
پاسخ این سؤال را من در دو کلمه خلاصه میکنم ( محاسبه موقعیت )
مشروح آنکه در دنیای کنونی که دیگر به لطف درگاه اطلاعات اینترنتی به دهکده ای جهانی تبدیل شده است ، آنقدر که رئیس جمهور اندونزی در اقدامی نمادین چندین روز از دفتر شخصی خود خارج نمیشود و کشورش را فقط و فقط از طریق اینترنت اداره میکند ،
دیگر صحبت از نفی این شاهراه اطلاعاتی نوعی واپس گرایی و ناسپاسی و کم لطفی به تکنولوژی است ،
بنده سالیانی که سردبیر نشریه داخلی یک ارگان دولتی بودم ،
بعینه مشاهده میکردم برای آنکه یک مقاله و یک دست نویس به دست مخاطب برسد چه مبالغی باید صرف چاپ و طراحی و باز از سوی مخاطب به عنوان خرید هزینه میشد که در نهایت مخاطب با این همه هزینه حق انتخاب خواندن مقاله ای خاص را نداشت و لزوما باید هر آنچه را که در نشریه بود میخواند ، اما اکنون به مدد ابزارهای ارتباطی نوین شکل جدیدی از ارتباطات جمعی شکل گرفته است که در اصطلاح مدرن « ویکی » مینامند ، امروز فعالیت های اینترنتی از بحث وجود من و یا شما فراتر رفته ، چنانکه آقای اوباما صریحا و با افتخار اعلام میکند که ما ملت فیس بوک هستیم !
فیاللاسف که در مقابل ما هر از گاهی میدان را خالی میکنیم و با افتخار لینک صفحه شخصی خود را هم حذف میکنیم و میگوییم که از حضور در عرصه مجازی چیزی به دست نمی آید ، خب این سخنی است که رفته ولی واقعیت راه خود را با شتاب و سرعت بیشتری طی میکند و نمود این واقعیت چه بخواهیم چه نخواهیم در وسائل منزل خود یا فرزندانمان ملموس مینماید، وسایلی از قبیل اینترنت تی وی هوشمند که همین الان در خیابان جمهوری به وفور یافت میشود ، یخچال فریزرهای اینترنتی ال جی که از راه اینترنت دمای طبقات را میتوان کنترل کرد ، گوشی های هوشمند و سیم کارت های نسل سوم با سرعت اینترنت رویایی ، همه همه حکایت از این معنا دارد که جهان کنونی جهان اینترنت هست و حضور در این فضا ( صرف نظر از یک کاربر ساده مصرف کننده تا یک ادمین سایت بزرگ یا یک وبلاگ نویس ساده ) امری است اجتناب ناپذیر ... با تشکر
---------------------------------------------
امیدوارم استاد عزیز و محقق فرزانه سرکار تنفس که بی شک قلم پرتوانشان چراغ راهی برای حال و آینده فرزندان خودشان است ، در تصمیمشان تجدید نظر کنند و اگر به علت مشغله های جاری که از آن بی خبر نیستم ، فرصت حضور پر رنگ در عرصه نت را ندارند ، لااقل وبلاگ ارزشمند خود را از روز نوشت به گاه نوشت تغییر دهند تا کماکان چشم انتظار واژه های زیبایشان باقی بمانیم ...
اوخ اوخ ! برادر استاد چرا اینقدر عصبانی ! باور کنید برای شنیدن همین حرفها این پست را نوشتم , نه اینکه قصد نفی اینترنت در زندگی های کنونی را داشته باشم , که هر کس خوب میداند این امر محال است ! وقتی عصر ما عصر شتاب و تکنولوژی و سرعت نامیده می شود , دور ماندن از این فضا , به نوعی ما را از دهکده جهانی دور می کند و فاصله ما را با فرزندانمان بیشتر می کند , اما عزیز من , هر کس در زندگی فرمولی ویژه خود را دارد که اگر تکلیفش را با خودش بداند و صادقانه با خودش خلوت کند می تواند محاسبه موقعیت خود را نموده و بداند کدام راه برایش بهتر و مفیدتر است . علیرغم اینکه به شدت از نبودن دوست ارجمندمان ناراحتم , اما به همه محاسبات عاقلانه ایشان در مورد دوربودن چندگاهه شان از فضای مجاز احترام می گذارم تا زندگی را آنگونه که می دانند و می خواهند بگذرانند , نه آنگونه که ما توقع داریم . البته کمی دورماندن از این فضا , باعث می شود در مورد بودن یا نبودن , با دید بهتری تصمیم گرفته شود . شاید در این زمینه , اردک عزیز , بهتر بتوانند سخن بگویند که مدتی را کاملا دور بوده اند و حالا پس از زمانی , به این فضا بازگشته اند .
در هر حال از سخنان ارزشمندتان ممنونم برادرم .
قبل از اینکه پست تو رو بخونم جواب مهربون و گذاشته بودم !! براش نوشتم یه حسی بهم می گه ننویس ... بارها این حس گریبانم و گرفته که دارم از خیلی چیزا می زنم و تامل کردم و به زندگی ام عمیق تر فکر کردم که مجازی است یا حقیقی ؟! و به جوابی نرسیدم . جز اینکه گاهی آرامشم را مدیون همین فضای مجاز هستم !! و نوشتن ... ولی صادقانه بگم فضای ظاهرا مجاز! خیلی چیزها به من اضافه کرده .. به دوستی های ارزشمندی رسیدم و احساسات قشنگی ...به اینکه دوستی در شهر دیگر دور از من چه برایم عزیز شده !به اینکه ایام عید رو به هم تبریک بگیم .با هم همفکری کنیم .برای هم فال بگیریم !هم رو دلداری بدیم. و دوستی باشیم که هیچ نمی خواهد جز یک سلام جانانه !! ولی خوب فرصتهایی رو هم از دست دادم گاهی و از خونه دور افتادم ... ولی هرکسی به دنیایی برای خودش نیاز داره که ساعتی خودش باشه و خودش ... تا بتونه مادر باشه ، همسر باشه ، دوست باشه ، همسایه باشه ...و همه چیزهایی که جامعه حقیقی اون و تعریف می کنه ... و همچنین گاهی به گذشته اش هم گریزی بزنه و خودش و قضاوت کنه ...
ولی خودمم موندم درین موندن و بودن... و خوندی حتما !!
بودنی نبودنی
بودنی در سراب هستهایی روی حباب ...
بودنت را امن می خواهم امن
مثل آغوش مادر و دستان پدر
مثل آواز رود و آن آبی باشکوه ...
بودنت باید برایم امن باشد امن
و آغوشت بوسه باران هوسهایم ...عشقهایم ...آوازهایم
و آغوشت معنای تمام شعرهایم
در پایان بهت می گم تو بروی من هم می روم بودن ، بدون تو دیگه مفهومی برام نداره " سایه فقط در سایه سار توست که زنده است "
فدای تو و مهربونی و این شرمنده کردنای همیشگیت بشم من سایه جانم . بخدا بیشتر از هر چیزی تو این فضا , دلبسته و پابند این دوستیهای نابی هستم که هست , که این رابطه ها با قلب و اندیشه شکل گرفته اند نه به اقتضای محیط ! و این خیلی ارزشمندش میکنه . به قول تو ایجاد یه حس قشنگ آرامش برای کسی , ایجاد یه لبخند بر روی لبهای کسی , ایجاد یه ذره امید برای یه ناامید , اینقدر ارزشمند هست برای من که باعث بشه بمونم و با تمام وجود سعی کنم این لحظات قشنگ رو ایجاد کنم .
و چیز دیگه ای که امروز توی صحبتهای دوستمون مطرح کردم اینه که خیلی وقتها , بخصوص برای ما که از مرکز دور هستیم و امکانات خاصی که دنبالش هستیم در اطرافمون نیست , این خواسته ها به راحتی در نت فراهم میشه . من به شخصه خیلی از علاقمندی هام رو میتونم اینجا راحت تر پیدا کنم تا در واقعیت و در شهری که سخت میشه یافت خواسته ها رو .
اما خب حرف من چیز دیگه ای بود که باید توجه کنم بهش . اینکه تمام این زیبایی های فضای مجاز , باید در واقعیت زندگیم نمود پیدا کنه ! که اگه این اتفاق نیفته , یعنی یه جای کار مشکل داره ... تمام حرف من با خودم همین بود !
ممنونم سایه جانم . اونقدر باهات حس مشترک دارم , اینقدر این هماهنگی های روحی دلی ما زیاده , که نمیتونم اینجا رو بدون تو تصور کنم , یا اگه روزی بخوام باهات صحبت کنم و تلفنت خاموش باشه , دنیام تیره میشه ! حالا یکی از واقعی ترین دوستهای حقیقی من هستی شما و نمیتونم تصور مجازی داشته باشم از شما . این که دیگه دروغ نیست , هست ؟
همیشه زنده باشی و سلامت و پرتوان و ... البته عاشق , مهربون من .
به قول فروغ: نوشتن را کنار بگذار اگر توانستی زندگی کنی برو زندگی کن اگر نتونستی و احساس کمبود کردی بنویس ...این برای من اتفاق افتاد
البته من از حافظ دغدغه ات را خواستم و او از فراق و رسیدن به دیار ویار سخن گفت حالا نیت کدوم یک از ما درست در اومده؟
دغدغه فراق یار و دور ماندن از دیار , دغدغه همگی ماست به گمانم برادرم ! حالا حافظ پاسخ مرا داده باشد , یا شما را , چندان تفاوتی نمی کند ! اینطور نیست ؟
و البته دغدغه دورماندن از قلم و از نوشتن برای شما که زندگیتان بر مبنای تفکر و اندیشه ها و قلمتان شکل می گیرد بسیار مساله مهمیست , اما برادرم , نوشتن برای من به اندازه شما حیاتی نیست ! البته به ظاهر , و حالا که اینقدر با این دنیا مانوس شده ام , دور ماندن از آن , یعنی فرورفتن در مرداب روزمرگی ها و رخوت ها , که همیشه از آن فراری بوده و هستم . راستش یکی از آرزوهای همیشگی من , نوشتن و راحت نوشتن و خوب نوشتن بوده , که نوشتنش را و راحت نوشتنش را مدیون سمیرایم هستم که مرا به این دنیا رهنمون شد , اما خوب نوشتنش را , استعدادی می خواهد که بعید میدانم در من باشد !
ممنونم برادرم از نظر ارزشمندتان .
سلام
سال پیش وقتی آمدم با ترس آمدم که فضای است پراز دروغ و بلوف اما این جمع را که دیدم به خود نفرین فرستادم چرا پیش داوری کردم...اینجا در این جمع کسی غریب نیست چون همه از چند وچون هم خبر داریم و بی هیچ رودربایستی نظرمان را بیان می کنیم
من چند ماه نبودم چیزی گم کرده بودم چون ایمان دارم اندیشه در اصطحکاک افککار رقم می خورد و من امروز چندین برادر وخواهر حقیقی یافته ام که تکیه گاهم هستند ...نمونه است پی نویس پست جدیدم که پر بود از گلایه که روشنگری نرگس بانو تلنگری بود که به خود آمدم
دوستان را ارجاع می دهم به سخن فروغ در کامنت قبلی عمل کنید راه پیدا خواهد شد
به منبر رفتم ببخشید
سلام برادرم .
جدا از لطف همیشگی تان به من و این سرا , حقیقت را بیان کرده اید در مورد دوستان و اصطکاک افکار و اندیشه هایی که شکل می گیرند در این روابط دوستانه ! چندی پیش بود که دانیال عزیز بیان کرده بودند که برادران و خواهران دنیای مجاز , برادران و خواهران روحند و اندیشه , و البته این بالنفسه بسیار ارزشمندتر است که شما ارتباط روحی و قلبی با کسی برقرار کنی , تا تنها با نام و ارتباطات خونی , آنها را شکل دهی . و سخن شما به نوعی موید همین گفتگو هست و من به شخصه کاملا آنرا قبول دارم .
خودم را می گویم که در این دو سال و به طور اخص در یکسال اخیر , در کنار عزیزانی چون شما , سوی نگاهم بسیار متعالی تر از قبل شده و این از نظر خودم آنقدر ارزشمند هست که کمی از حضورم در واقعیت را کمتر کند ! که کفه داشته ها و برداشته هایم از فضای مجاز , هنوز آنقدر سنگین هست که بودن مرا در این فضا معنادار کند .
سپاسگزارم برادرم .
ببخشید اینا که گفتید یعنی چی؟
بروزم... با یه پست که اصلا خوشتون نمیاد
هیچی حمیدجان . یه بار بخون و نظرت رو بده ! همین...
چشم میام عزیز .
سلام. اولا راجع به نوشته قبلیم بگم که منظورم رفتن نبود . فقط این بود که قدر لحظه ها رو ادم بدونه.. اما این مساله جدید شما.. بنظرم دغدغه مهم و قابل تاملی است. فضای مجازی بهر حال مجازی است.. و تا حدی میتواند مفید باشد.. گاه هم گول زننده است. بهرحال جای تامل دارد.. البته من شخصا از نوشته های شما از ارتباط برقرار کردنهای شما از مهربانیهایتان بسیار لذت برده ام.. ولی بهر حال به شما حق میدهم که نسبت به وقت خود تامل بیشتری داشته باشید.. بنظرم باید در این کار هم تعادل را در نظر داشت .. نه افراط ونه تفریط...البته بهترین کسی که میتونه داوری کنه نهایتا خود شمایید که باید به جمع بندی برسید.. هیچکس بهتر از خود ادم حقیقت افکار و حالات و .. رو نمیفهمه .. و ادم سر خودش رو نمیتونه کلاه بگذاره... بهر جهت امیدوارم در همه حال موفق باشید...
سلام .
خوشحالم که نوشته قبلی تان بر رفتن صحه نمیگذاشت , که اگر غیر این بود , دلتنگ میشدم و دلگیر . ممنونم از حضورتان .
و از نظر ارزشمند و قابل تاملتان . و چیزی که بسیار اهمیت دارد همین رعایت تعادل است . تعادل در بودن و ماندن . اما آخر برادر بزرگوار , گاهی بودن در این فضا , از اختیار شما خارج می شود و توقعاتی که از شما ایجاد می شود , حضوری افراطی را طلب می کند که اینجاست که این سئوالات اساسی را در ذهن شما شکل می دهد .
و البته چیزی که برای من مهم است همین برقراری ارتباط موثر و خوشایند با مخاطبینم هست که اگر نبود , مطمئنا حضور من هم در این سرا , بسیار کمرنگ و کمرنگ تر میشد . خب مسلما تا شمایان باشید و لطفتان بر من و این سرا و نوشته های ناچیزش باشد , من نمی توانم به آسانی تصمیم بر رفتن بگیرم , و همین پابندم می کند .امیدوارم این تعاملات در نهایت برای همگی ما مفید و موثر باشد .
بازهم ممنونم از شما و حسن نظرتان . خوشحالم که هستید .
چرا شنیدن قران از زبون من نعجب آوره؟
جوابمو توی وبم بده
یعنی سئوال من این بود حمید ؟!
ساده نوشتن با تمرین به دست می آید اما روح نوشتن بالاتر از همه است این روح با مهربانی تان که در آمیخته است نتیجه است استقبال زیاد دوستان از این خانه است . شما قلمتان سحر مهربانی دارد و این آرزوی چون منی می باشد که خودم باشم در نوشتن...
نوشتن شاید برای خود شما به ظاهر حیاتی نباشد برای خوانندگانتان چه؟؟؟؟؟؟؟
آخ که شما چوب برداشته اید و مرا شرمسار مهربانی تان می کنید , آنوقت دم می زنید از اینکه دوست دارید خودتان باشید در نوشتن ؟ بس کنید برادرم شکسته نفسی را ! هزار نفر مثل من آرزو دارند قلم شما را و تفکر و اندیشه شما را داشته باشند .
می دانید شنیدن این حرفها چه حس خوشایندی را به من القا می کند , ( البته علاوه بر شرمساری ) که باعث می شود بر ماندنم مصر باشم !
ممنونم از لطفتان و اعتماد به نفسی که در روح این قلم می دمید !
والا من یه بار دیگه ام خوندم!
خب به نظرم هر چیزی باید جایگاه خودش رو داشته باشه. زندگی و دوست و کار و وبلاگ هر کدوم به جای خودشون...
ولی اگه یه روز نباشید دق می کنیم...
دور از جون حمید ! این حرفا چیه میزنی پسر خوب !
دوستان با روحیه ام آشنا هستند اهل نان قرض دادن نیستم...بگذار آینه باشم هرچند نه چندان صیقلی تا خود را ببینی...بی راه نگفته اند که این جا سرای آرامش است چون صاحب خانه روحی صیقل یافته دارد.هرچند شما را ندیده ام اما اندیشتان را بسیار می شناسم واین برای من کافیست که می توانم خودم را بالا بکشم...هرچه می نویسم احساس می کنم چیزی از قلم افتاده...جذبه اندیشه و مهر مرا به این سمت می کشاند
این نوشته نه چوب کاریست ونه تعارف...تمام تلاشم برای خود بودن بود تا چه در نظر افتد و...



دانیال عزیز راست گفته اند ما برادران وخواهران اندیشه ومهر هستیم چون با مدار اندیشه بهم معرفی شدیم
و من لال می شوم از اینهمه محبتتان و افتخار می کنم به بودنتان ....
ممنونم هزاران هزار بار .
کسی نظر ما رو نخواست ؟ صدا نیامدا رفتیما !!! بلدتر
اما نظر کارشناسی بنده در حوزه جامعه مجازی :
برای آنانکه خدا و انسان را میفهمند ، تعداد عقائد و تنوع اندیشه ها ، جلوه ای از جلوه های قدرت عظمت و رحمت خداوندی است و در سرای شما که این روزها برای خودش شهری شده است همیشه سیاست و جدایی و رنگ و دودویی تقبیح و محبت و مدارا و بی رنگی تقدیس شده است ، این چنین است که ( بی تعارف ) بسیاری از دوستان با دیدگاه های مذهبی ، سکولار ، ادبی ، ولایی ، اصلاح طلب ، سبز ، قرمز و خلاصه همه کس به راحتی میتواند شما و اندیشه شما را دوست خود بداند ، چرا که محبت زبان مشترک همه بشریت است ، حالا دیگر بقیه اش با خودتان که میمانید تا با خردسالان مهربان باشید چون گناه دارند و یا میروید که با بزرگسالان قهر باشید چون گنه کارند ... این بود انشای من
بزن کف قشنگه را ...
اختیار دارین هستی جان . من که از همه دوستان نظر خواستم . کی کارشناس تر از شما ؟!
بعد اینکه خیلی ممنون از این انشای قشنگتون . همه حرفهاتون هم متین و طبق معمول منو شرمنده کردین , اما من هنوز تو معنی همون آپارتاید موندم , شما واژه های سیاسی دیگه ای هم وارد ماجرا کردین . سبز و قرمز و اصلاح طلب رو یه کاریش می کنم , اما میشه بگین سکولار یعنی چی ؟!!!
ایکون کف زدن هم ندارم بخدا که براتون بذارم . به جاش اینو قبول کن ازم :
اشک قمری ، خواب را بر چشم صنوبر دی ربود . همه ی امید قمری نگاه خیس ِ پنجره ی چشمان تو بود، نگاه محجوبی که بر تن عریان صنوبر نخندیدو لحظه به لحظه در غم پاییزی او شریک ماند ، کاش این ماندن ها تا ابد بماند، قامت صنوبر ، اشک قمری ، وفای دوست و نگاه پر محبت تو ....!
سلام خواهرم
وای داداش مهرداد , من جواب این کامنت رو چی بدم ؟ با اشک ؟
یا با دعا ؟ که خدا کند این ماندن ها تا ابد بماند .....
ممنونم برادرم . ممنونم .
ممنون نرگسم اس ام اس شما نرسید الان تو کامنتها دیدم
خب پس خدا رو شکر که کامنت گذاشتم برات عزیز . باور کن همون شب جزء اولین نفراتی بودی که خواسته ت مورد اجابت قرار گرفت توسط حضرت حافظ ...
امید که خوش گذشته باشه بهتون .
نرگس چقدر اون شعر رو من لمس کردممممم...مرسی خواهری...نرگس باش...باید باشی...اما مدیریت بودنش با خودت.
خدا رو شکر منیژه جانم . به نظر منم فالت محشر بود عزیزی ...
چشم مهربون . چشم .
سلام نرگس جان...
...تعادل...باید بتوانیم حق هر چیزی را بجا آوریم...و هرچیزی را در جای خودش ببینیم و بنشانیم...خیلی خوشحال شدم دیدم به نکته ای که مدتی ست در نظرم است فکر میکنی...داشتن دوستان ...چه مجازی و چه حقیقی نشانه رشد و کمال انسانه...اما شرایط زندگی و مسئولیتهای سنگینش که در راستای مسیر تکاملی و الهی ماست هست که شدت و ضعف مراودات و انرژی گذاشتن ما را در هر موضوعی تا حد زیادی مشخص میکنند...داشتن دو نوجوان در حساسترین و تاثیر پذیرترین سن عمرشان ..آنهم دختر که با مادر نزدیکتر و رشد عاطفی و فکری شان موثر از اوست تکلیف را روشن میکند...
...یادمه زمانی که دختران من 8 و 10 ساله بودند...من بدلیل علاقه زیادی که به فیلمنامه نویسی و کارگردانی داشتم..دوره های سینمای جوان را رفتم و چون کارم مورد توجه قرارگرفت دعوت به ادامه دوره های تدوین و فیلمسازی شدم و به جشنواره فراخوانده شدم...اینها همه رویاهای من بودند که در حال تحقق بودند...اما یک لحظه تامل کردم...و دیدم این مسیر مرا از وظایف مادری و از نزدیک بودن به دخترانم باز میدارد...لذا کلن قطع کردم فعالیت های خودم رو و 80 درصد انرژی ام را برای بچه ها گذاشتم...اوقاتم را بیشتر باآنها بودم...و بیرون میرفتیم و....
...مسلما پدر وظایف خاص خود را دارد و نمیتواند جای مادر را بگیرد...بهرحال دوست داشتم تجربه خودم رو بگم...در مورد نت و دوستان مجازی هم باید حد اعتدال داشت...و وقت خاص و بجای خود رو بهش داد...بیش از اون عواقبی دارد که موجب پشیمانی ما خواهد شد...شیرینی و زیبایی این دنیای مجازی مارو بسمت خودش میکشونه...اما نباید به درگیری احساسی و وابستگی و ندیدن و نرسیدن به وظایف دیگه زندگیمون برسه...مهربانی خیلی خوبه...اما وابستگی خیر..
...خودت خوب همه اینها را میدانی...و لیک بازگفته شدنش بد نبود..ممنونم...
سلام مریم جان . ممنونم از این نظر ارزشمند و مفصلتان . حق باشماست . باید حد اعتدال رعایت گردد . باید حقایق زندگی بسیار بیشتر ارزش نهاده شوند تا جذابیت های فضای مجاز . باید خانه و خانواده و بخصوص فرزندان بهای بیشتری از هر چیز ارزشمند دیگر داشته باشند . و در مورد وابستگی و مهربانی و درگیری احساسی هم به شما حق میدهم . اما ...
راستش همیشه استثنائاتی هست که آدمی رادرگیر می کند که خود آنها هم جزء لاینفک زندگی هستند و تجربیات و دانسته های ارزشمندی را برایت به ارمغان می آورد . من ناخواسته مورد اعتماد بسیاری از دوستان ( بیشتر در فضای حقیقی زندگی و گاه در دنیای بلاگ ) قرار گرفته ام و از زندگی های آنها درسها آموخته ام . سعی کرده ام کمک حال باشم , اما انصافا بیشتر آموخته ام تا آموزنده باشم ! و این خود بسیار پرارزش است .
ضمنا در مورد علایق شخصی , راستش احساس می کنم اگر مادری صرف وظایف مادرانه و تعهدات خانوادگی , از علایق خود بگذرد , و از دنیای شخصی خود جدا شود , بعد از مدتی دچار مشکلاتی می شود که جبران ناشدنی هستند . من ترجیج می دهم در کنار تمام وظایف همسری و مادری و حتی کارمندی ,کماکان به علایق خود هم بپردازم تا بعدها خودم را مورد شماتت قرار ندهم و زضایت درونی خودم را از دست ندهم که در اینصورت همیشه گفته ام وقتی من از خودم راضی نباشم , چگونه میتوانم زندگی مورد پسندی را برای فرزندان وهمسرم فراهم کنم ؟ هر چندخسته کننده و سخت می شود , اما همیشه تلاشم را می کنم که همه موارد را با هم داشته باشم .
امیدوارم ناموفق نباشم ..
باز هم بسیار سپاسگزارتان هستم عزیز مهربان از محبتتان .
سلام آبجی سهبا
اینجا سهبا باش
آنجا مادر و همسر بودن ، کسی که دستی بر نوشتن دارد ، با قلمش ماندگار است تا همیشه...
چه اینجا و چه هر جای دیگر کسی در درونت تلنگر میزند و میگویدت بنویس ، هر که را در نوشتن دستی است.... دیگر نمیتواند ننویسد....
سلام .
و چقدر بد است از خواسته های خودت و از علایق شخصی و دنیای درونی خود بگذری ... که بعد از مدتی نارضایتی و افسردگی دامنت را میگیرد و دنیایت را به هم می ریزد ...
چشم برادرم . سعی می کنم تعادلی در همه اینها ایجاد کنم , اما باشم ... که اصلا دنیای من حالا بدون شمایان مفهومی ندارد .که بسیار آموخته ام از شما و همواره مدیون اندیشه های نابتان هستم .
میلاد پیام آور توحید
صلح و مهربانی
سمبل صبر و شکیبایی
پیامبر اولوالعزم
حضرت عیسی مسیح (علیه السلام)
بر تمامی موحدین جهان تهنیت باد . . .
هان ؟ امروز چه روزیه مگه ؟
وای زهرا جان , اگه بدونی چه روز شلوغی رو گذروندم ! باور کن گیجم ...
ممنونم مهربون . میلاد مسیح پاکی ها بر شما هم مبارک .
خیلی جالبه هروقت هرکدوم تصمیم به رفتن به نبودن میگیریم و حتی یه مدت این تصمیم رو عملی میکنیم بعدش برمیگردیم.
برمیگردیم چون دلمون واسه دوستامون تنگ میشه حتی واسه وبلاگ خودمون تنگ میشه.
گو اینکه این رفتن و نبودن شاید واسه محک کردن این دلتنگیاست.
بابا من حرف رفتن نزدم که ! صحبتم چیز دیگه ای بود ! من نرفته دلتنگ میشم ! اقرار از این سخت تر شنیده بودی ؟
کلا هر چیزی در تعادل باشه خوبه



حتی اینجا
اون دو ساعتو میشه یک ساعتشو اینجا بود یک ساعتشم یه چای داغ برداشت کنار یه دوست قدیمی با شکلات کاکائویی نوش جان کرد تاااازه پولشم اون حساب کنه
خانومی شدیدا صدام گرفته وگرنه واست ضبط میکردم... ایشالله یه مناسبت دیگه
راستی بانوی دی متولد چه روزیه؟
اعتدال که خوبه , ولی اون دوساعت رو نمیشه تقسیم کرد دیگه ! وقتی می شینی پای این قوطی جادو , چنان درگیرش میشی که زمان یادت میره عزیز دل . مشکل از همینجا آب میخوره !
خدا بد نده مهربون ؟ صدات چرا گرفته ؟ منتظر میشم صدات خوب شه برامون بفرستی فایل رو .
اونم بی خیال عزیزی .
خب منم که فال نگرفتم








عیب نداره که
الان میگیریم
اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید برین اشک چوباران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید
آنکه تاج سرمن خاک کف پایش بود
از خدا می طلبم تا به سرم باز آید.
خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز
شخصم ار باز نیاید خبرم باز آید
گرنثار قدم یار گرامی نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
کوس نودولتی از بام سعادت بزنم
گر ببینم که مه نو سفرم باز آید
مانعش غلغل چنگست و شکر خواب صبوح
ورنه گر بشنودآه سحرم باز آید
آرزومندرخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا بسلامت ز درم بازآید
دیگه نری یا
حافظ گفته تازه داری میای خانومی
راستی نرگس جون همون رمزی که بهت داده بودم واسه همه پستای رمزدارم هست
اینم فال شما خانوم گل :
صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم
به دور نرگس مستت , سلامت را دعا گفتیم
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم
من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کز حبیب آید , هزارش مرحبا گفتیم
اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آ[ر
به خاطر دار این معنی که درخدمت کجا گفتیم
چگر چون نافه ام خون گشت و کم زینم نمی باید
جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتیم
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار در نگرفت
ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم
ممنونم مهربون . ولی اگه بگم رمزتو فراموش کردم دعوام نمی کنی ؟
فکر کنم این همایشی که امروز رفتیم به نوعی به سوالتون پاسخ داده باشه اونچه که باعث پویایی اینجا شده مهرو محبت صاحب این خونه است.حالا که این سرا به معنای واقعیش سایه ساری شده برای آرامش دوستانتون مطمئنن بودنتون ارزشمنده .گلایه ای برزیادوکمش نیست اما همیشه باشید.
اول اینکه بازم تولد الهام جونم مبارک باشه . الهی صدو بیست ساله بشه . در کمال صحت و شادی و موفقیت .
بعد اینکه ممنونم سپیده عزیزم , ممنون از اینکه اینروز قشنگ رو برام خلق کردی . خدایی همایش عالی ای بود و چقدر ارزشمند بود سخنان دکتر فاطمی .
خدا کنه همین باشه که میگی . که اینجا پویایی واقعی داشته باشه و ارزشمند باشه بودنش . نه یه وقت تلف کردن دوستانه .
بازم ممنونم از حضور مهربون و پرلطف همیشگیت عزیز دل .
راستی امروز تولد الهام عزیزم بود میدونم اینجارو میخونه با اجازه شما ازهمینجاهم تولدشو تبریک میگم
تولدت هزاران بار مبارک
بازم تولد الهام مبارک .
تولد تولد تولدت مبارک .
هر چی آرزوی خوبه واسه تو .... کجایی الهام خانوم گلمون ؟!
"لطفا همه بخوانند "
سلام
متن سهبا را با دقت خواندم
دو بار هم !
موضوع ماندن و بودن و رفتن و نرفتن
نتایجش و اثراتش
و اینکه چه اثری در زندگی مجازی و حقیقی سهبا ، من ، تو ، و ... می گذارد این بودنها و نبودن ها
بگذارید راحت بگویم. مخاطبم هم سهبا نیست.عام است
ما چه باشیم و بیاییم
چه نباشیم و نمانیم
چرخ دنیا از چرخش باز نمی ماند
گوشه آسمان کج نمیشود
حتی برگی بیش یا کم از درختی نمی افتد
این ماییم که اگر باشیم
هستیم
اگر نیاییم و نگوییم و نشونویم وننویسیم
نیستیم !
به خود ظلم کرده ایم
می آییم
نه برای آنکه اثری برای دیگران یا خود بجا بگذاریم
بلکه می آییم تا در جمع جاری رودخانه زندگی حضور داشته باشیم و احساس زنده بودن را در رگهایمان تزریق کنیم
می آییم که نفس بکشیم با همین دور هم بودن ها
شاد بودنها
خندیدن ها
و با هم و برای هم گریه کردن ها
می آییم که باشیم
نیاییم از یادها میرویم
باور کنید که نباشیم و نیاییم زودتر از نسیم
می رویم و فراموش می شویم
امروز سهبا ، کیامهر ، فرداد ، مهرداد و ...بدلیل حضور سبزشان در اذهان ما هستند
نه به دلیل اثری که میگذارند یا نمیگذارند
بلکه فقط و فقط به یک دلیل ساده :
هر روز هستند !!! می آیند سرکی می کشند و می روند
زنده هستند و بوی زندگی پخش میکنند
ساحل افتاده گفت گر چه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم
موج خروشنده ای تیز خرامید و گفت
هستم اگر میروم گر نروم نیستم
________________________
ببخشید که مطول شد.سبز باشید
لطفا همه بخوانند و هر کس خواست پاسخ بگوید . من لال می شوم گاهی !
وای سهبا ...من جدا دارم شاخ درمیارم . دقیقا اینطوره . تازه بابام که داش فال می گرفت من بهش گفتم بیشتر میاد اینو حافظ به من بگه تا سهبا :دی
بخدا دیگه میام برات میذارمش :دی
مرسی این آهنگرو گذاشتی رو بلاگت . این که میگه یوکسون یانیمدا من میمیرم ...
خب خدا رو شکر . خواستم فقط بعضیا شوکه نشن و تنها نباشند ! تو هم شریک باشی .
راستی میشه علاوه بر فال , ترجمه این آهنگ رو هم بذاری واسه من و دوستانمون دردونه خانوم قشنگم ؟!
وای خدای من! این وبلاگ شماست؟
این آهنگ؟ ترکی؟ ما متوجه نمیشیم چی میگه!
والا به خاطر دل شما اینو گذاشتم حمیدخان عزیز . از یه دوست هم خواستم ترجمه ش رو برامون بذاره . یه خورده صبر کن خب تا بدونی چی میگه !
ای باباااا ! نیومده به من یعنی این آهنگا ؟
سلام بانوی باران
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می گویی
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی
امروز که بازارت پرجوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی.........
این غزل رو لحظه اذان به نیت شما برای پاسخ دغدغه تان
گرفتم
شب بارانی تان شاعرانه
سلام برادرم .
بخدا که مهربانی و لطف , شرمسار شماست .... من که دیگر ..........
خدای را هزاران هزار بار سپاس به خاطر حضورتان . چقدر شادم به خاطر آن روز عزیزی که یک پرنده ناشناس پر زد و بر بام سرایم نشست و حالا که در دلم جایی بس گرانقدر دارد .
ممنونم برادر .
http://www.persiangig.com/va/?p=other&msg=rZ1RahWOHJ2dWhUSw1ESLxGeXFWbClXT&err=rZ1RkpmVtpVdsdUSw1ESLxGeXFWbCNUT&no=1
چند تا لینک توی این ادرس هست ببینیدش!!!!
باشه حمید عزیز . امتحان کنم لینک رو بعد نظرم رو میگم . فعلا که یه چند روزی این آهنگ ترکی قشنگ رو گوش کن تا بعد ...
حضوری که آگاهی آفرین باشد بسی مقدس تر از سکونی است که زاییده آرامش باشد ، البته این را هم اضافه کنم همان اندازه که عاشق چشم و ابروی حق باید باشیم باید از قد و قواره باطل هم نفرت داشته باشیم ، بنده به عنوان کوچکترین عضو خانواده بلاگستان بلاگ اسکای عزیز ، اگر روزی نباشم در نت و نتوانم چهار تا پست گرانمایه با محتوای مورد علاقه ام ( ادبیات ) بخوانم ، به اندازه همان یک روز از وادی ادب دور می افتم ، از همین رویه است که اکثرمان اگر سری به آرشیومان بزنیم از قلم و نگاه روزهای قدیم خود شرمنده میشویم و چه بسا سالهای دیگر هم از محتوا و قلم این روزهایمان شرمنده تر ...
) و یا اگر دوستانی چون شما و خانم تنفس که برای شعر و اندیشه قلم میزنید دیگر ننویسند ، یا مهرداد و فرداد و سپهر و جوجه اردک عزیز و ... با واژه واژه هایشان عطرفشانی نکنند ، خب دیگر لزومی ندارد بودن من و امثال من ، چرا که شراکتی در فهم اگر نباشد ، انزوا می آید و استبداد در رأی که حاصل بی خبری از اندیشه هاست ،
این تازه فقط در وادی ادبیات بود ، مطمئنا دانیال سال 88 با دانیال سال 91 در جنبه های مختلف اعتقادی سیاسی ، عاطفی ، تغییرات مثبت دیگری کرده است که همه اینها در سایه سار لطف و همدلی و گاه بازنشانی افکار همین دوستان مجازی شکل گرفته است ...
با این حساب بدیهی است اگر من نوعی به دلایلی حتی موجّه ، خودم را در معرض خوانده شدن و نقد قرار ندهم ( نه که خیلی انتقاد پذیرم
در رابطه با عرصه اینترنت سخن دوستان را خواندم و مجددا تاکید میکنم که اینترنت مقصد نیست بلکه وسیله هست و نباید گفته شود ، از حضور در نت چیزی نصیب ما نمیشود ، به عبارت ساده تر کوری و نابینایی تنها برای شخصی که همجنسان او میتوانند ببینند عیب شمرده میشود پس میتوان گفت انسان نابینا از لحاظ این معلولیت معیوب است ، خب حالا که این نابینایی عیب شمرده شد ، سوال این است که میتوان هر شیء و هر موجودی را که نابیناست متصف به عیب کنیم و بگوییم مثلا این دیوار معیوب هست چون نمیبیند ؟! پاسخ منفی است ، چون دیوار اصلا قابلیت دیدن ندارد ، پس کور بودنش عیب نیست ، اینترنت هم تا زمانی که وسیله ای باشد برای دیدن و خوانده شدن و سپس رشد کردن و بزرگ شدن ، عین صواب است و چه بسا هم ثواب ولی اگر قرار باشد بخوانیم و این خواندن تاثیری در شخصیتمان نداشته باشد ، رنجهای دیگران را بدانیم و دلداری برایشان نباشیم ، صدای شادی دیگران را بشنویم و لبخندی هدیه شان نکنیم ، پست های آبجی سهبا را بخوانیم و کامنتی درج نکنیم ، خب آنگاه شایسته است گفته شود بودن یا نبودن ، مسأاله اینست !
خب بله برادر استاد ! اونوقت من چی باید بگم ؟ کدوم درس رو باید پس بدم ؟ میشه بفرمایید شما ؟!
آقا اجازه ! ما زبونمون رو گربه خورده ! میشه از بغل دستی سئوال بفرمایید !
سلام بانوی گرامی


مدتهاست خواننده خاموشتون هستم و بینهایت نوشته هاتون رو دوست دارم و البته بیشتر شخصیت شما رو
و به جرات میگم ندیدم مثل شما و مثل اینجا
فضایی که با صداقت و محبت عجین شده
خاموش بودم چون احساس کردم کوچکتر از اونم که دوستی به بزرگی و بزرگواری شما داشته باشم
و مطالبی که من در وبلاگم مینویسم کمتر از اونه که بزرگوارانی چون شما وقت گرانبهاشون رو در خوندنش از تلف کنن
اما اینجا ، شما و حضورتون
شک نکنید که بیشتر از خودتون برای دوستان و خواننده های خاموشی چون من مفید هست
پس بمونید بانو
امیدوارم باشید تا همیشه و در کنار این دوستان پر از مهر
و افتخا ر میکنم اگر روزی با نام و آدرس پا به خونه تون بذارم
درود فراوان بر شما
سلام بر ناشناس پرمهر .
والا شما دقیقا وقتی قدم رنجه فرمودین به این سرا , که من ...نمیدونم به چه دلیل زبانی برای گفتن ندارم . راستش اینقدر شرمنده محبت دوستان هستم که ترجیح میدم سکوت کنم و بشنوم اینهمه لطف رو ...
و بعد اینکه راستش یه خورده دلخور شدم ازتون که آدرس وبلاگتون رو برامون نذاشتین . قول میدم خیلی مزاحم نباشم و وقتی هم میام , مهمون پردردسری نباشم . کاشکی ما رو لایق مهمانی سرای پرمهرتون می دونستین دوست عزیز .
و در هر حال بسیار ممنونم از شما و نظر لطف و دل پرمهرتون . سپاس از حضورتون .
درسته اسم من اونم فقط و فقط اسمم بزرگه ولی تو همیشه بهم ثابت کردی بزرگتر از اونی هستی که فکرش رو میکردم
امروز من نایب شما هستم
زیارت قبول آقا بزرگ . بدجور جای خالیتون توی چشم میاد !
امروز خیلی به یادتون بودم .....
سلام نرگس جون
عجب رفتن پر سر و صدایی داشتم من ، نمیدونم من الان اینجا چکار میکنم ؟!
عرضم به خدمت جناب دهقانیان عزیز
که نسخه ی همه ی آدمها را یک جور نمی پیچند ، بنده هم در کارم نسخه همه ی مراجعانم را یه جور نمی پیچم چون همه ی آدمها با همدیگر فرق می کنند و متفاوتند حتی دوقلو های همسان !!!
شما به ادبیات علاقه مندی خوب لازمه که استفاده کنی از وبلاگ عزیزان دست به قلم و ادیب . هم لذت معنوی می برید و هم استفاده علمی !اما شرمنده ،من اهل ادبیات نیستم و با خیلی از مطالب ارتباط برقرار نمی کنم !اما اگر همایشی در مسافتهای دور باشد در مورد شخصیت خودم را می رسانم !پس لازم نیست که در این سرعت گذر زمان وقتم را از دست بدهم بستن و بلاگ هم به منزله استفاده نکردن از نت نیست جنابعالی میدونید که الان اکثریت تحقیقات در اینترنت وجود داره مگه میشه یه محقق با نت کار نداشته باشه ؟!
من فکر میکنم هر کس باید تصمیم و شیوه و روش زندگی اش را بر حسب نیازها و روحیه و ...خودش بگیره !
اگر من چیزی بدست نیاوردم دلیل نمیشه که همه اینطور باشند و اگر دیگران خیلی چیزها رو بدست آوردند دلیل نمیشه که منهم بدست بیارم !
ببخشید نرگس جون از اینکه طولانی شد !
به خدای بزرگ می سپارمت مهربان .
ای جاااانم ! یعنی من قربون اون دل مهربونتون که طاقت نیاورد و اومد این پست منو خوند و کامنت گذاشت . خب مگه ما چی میخوایم عزیزترینم غیر همین حضور گاه گاه شما ؟
فدای شما و مهربونیتون بشم من .
بقیه ش رو هم خود جناب برادر تشریف بیاورند و پاسخگو باشند !
سلام
ما اینترنتمان قطع بوده بوده است.
تازه صدای شما را هم نشنیدیم چون باز نمی شود.
میگم چقدر سروصدا می کنی باید ببرنت دفتر خیلی شلوغی میکنی ببین معلم نبوده چه مشاعره و داد و قال و موسیقی و بازی راه انداختی!!
تروخدا همکاراشو ببین همه جو گیر!!!
سلام .
اینترنت و بازی قطعی آنها که معرکه است ! بماند ...
صدای مرا نشنیدید , شانس آوردید در حد تیم ملی برزیل ! واللللا !
سرو صدا ؟ خانوم اجازه ! یه این بار رو رحم کنین , دیگه شلوغ نمی کنیم ! خب چی کنیم خانوم معلم مهربون ادبیاتمون نبود , هی ما شلوغ کردیم , بلکه بیان و یه ذره دلشون بسوزه و منو تحویل بگیرن ! اما نشد که نشد ! شیرین زبونی هم فایده ای نداشت برامون !
حالا خدا رو شکر این یک بار رو دلتون سوخت به حال من و این دل دلتنگ ...
ممنونم مهربان . چه سعادتی که امشب شما و خانم تنفس عزیز , در جوار هم به میهمانی این سرا تشریف آوردید , هرچند هر دو خود صاحبخانه اید و صاحب اختیار .
باز هم ممنونم .
اینقدر سروصدا کردی که مشاور قهرکرده و رفته
وای نگین تو رو خدا مهربون ! به قول خواهری , گناه دارم من بخداااا !
خانم تنفس عزیزم , شما بگین یه چیزی !
سلام خانم سعادت یار
این دختر اینقدر مهربونه ! مگه این کارا بهش میاد ؟!
سر و صداهای این مهربون هم قشنگه ببین چطوری منو کشونده اینجا !
مگه از نرگس میشه قهر کرد ؟!
من همه ی دوستان مجازی را با محبت و مهربونی به یاد میارم !
شبتون بخیر
ای جاااااانم ! ای من قربون شما و دلتون برم ! فداتون بشم که پیش خانوم معلم وساطت منو کردین ! مرسی عزیز مهربونم . خب حالا با این اوضاع من چطوری دلتنگ شما و نبودنت نباشم ؟!
خانوم معلم مهربون ما , تو رو خدا بمونین پیشمون ! حالا به قول سپیده عزیزم , باشید , مدیریت کم و زیادش با خودتون ! قول میدیم اعتراض نکنیم و بچه های خوب و سربه راهی باشیم ! باشه خانوم ؟ قبول ؟!
وااااااااااای ... صداتو تازه شنیدم تو بلاگ آقای اسحاقی !!! عاشقتممممم .... اصن یه حالی ام الان . اصن یه وضی ی ی ی : ))
خیلی خوب بودن صداها ... واقعا حالم خوب شد .
چشم خانومم . حافظ باز پیشم نیست . حافظه ست دارم من ؟؟
ولی ترجمه رو برات میذارم .
قربون شما ! فدای شما ! عزیزیییی دردونه خانوم ! ممنونم ازت خانوم گل .
سلام نرگس جان شبت خوش ...
شبت آرومی داشته باشی عزیز
سلام سایه جانم . شبت خوش مهربانم .
من که تلفنی هم بهت گفتم نازنین !
هر وقت کاری داشتی من در خدمتم عزیز دل ! نگران چی هستی قزوین تا اینجا راهی نیست مهربون !
تنت سلامت باشد و دلت خوش
قربون شما برم . اون که اگه نبود من دق میکردم ! منتها حضورتون اینجا هم برام خیلی ارزشمنده . نه تنها من , که برای خیلی ها ! نمی بینید ناراحتیشون رو سر من خالی کردند این پسر نازدانه شما ؟!
ممنون بانو








چه فال قشنگی بود
راستی متن جناب کیارش رو قبول داشتم...البته آثارشون هم موندگارشون میکنه و صرفا حضورشون نیست.بنابراین می مونیم چون بوی زندگی توی این به قول شما قوطی جادویی پخش بشه
همه بگین میــــــــــــــــــــ مــــــو نیــــــــــــــــــم
الان دیگه واقعا شدم شاهدونه ها
سلام .
من امشب کلا فقط تو خط قربون شدنم ! فدات شم شادونه عزیزم . چشم می مونیم ... تا نفس باقیست , تا یکروز به آخر دنیا !
Yoksun, yoksun yanımda
Geçecek demiştin ya
Geçmedi duruyor hala
Yoksun, yoksun yanımda
Bu puslu kalanlarda
Yoksun yanımda
Unutma, Beni Unutma
اینجاشُ که زیاد تکرار می کنه میذارم . خودمم خیلی دوس دارم این یه تیکه رو ...
نیستی ... کنارم نیستی !
گفتی میگذره و تموم میشه
ولی تموم نشده ... هنوز ادامه داره !
نیستی ... کنارم نیستی ...
تو این جامونده های تار و مبهم !
فراموش نکن ... فراموشم نکن _____________
فدات شم بارانم . ممنونم دردونه خانوم .
قابل توجه حمید و سایر دوستان .
زندگی سرسره است
میکنی دل از خاک
پله پله تا اوج
میروی تا پرواز
و سپس از بالا
میخوری سر آرام
ذره ذره تا خاک
شرمنده مون کردی بانو
یه دنیا تشکر به خاطر لطف و مهربونت ...
لحظه لحظه زندگیت رو به اوج , سرشار از تعالی و موفقیت و پیروزی های مدام باشد عزیز دوست داشتنی ام . تولدت هزاران هزار بار مبارک .
سلامت باشی و پایدار .
ممنون نرگس بانوی عزیز
اختیار دارین سپیده شادیهایم . شرمنده مهربانی های همیشگی شمایم نازنینم .
دیروز دکتر فاطمی عزیز به نقل از رسول مهربانی ها فرمودند محبتتان را اعلام کنید , می دانم که می دانی , اما باز هم می گویم : دوستت دارم عزیز دوست داشتنی من .
آسمان می بارد و همگان به فراخور نیاز منعم میگردند ، آسمان می بارد و هر زنده ای به تبع احساس خود ، به شیرین ترین وجه سرود این لطف الهی را سر میدهد و باز و باز و باز باران میبارد وپرواز رااز گنجشک دریغ میکند و مور را که از شبنمی هراسان بود ، خانه بدوش .
فضای در اختیار این امکان را میسر نمود تا جدا از بهره گیری از دیدگاه ها و طرز فکر ها و خرده فرهنگ ها ،با دوستانی آشنا شویم که اگرچه شاید تا پایان زندگی سعادتی حاصل نگردد چهره ماهشان را ببینیم ، اما تاثیر باطنی ارتباط با ایشان را هر روزه در وجود خود بیشتر احساس میکنیم .،
شاید کمتر کسی به این مورد توجه نموده باشد که ارتباط با دوستان با سنین مختلف موجب انعطاف پذیری بیشترمان در روابط اجتماعی ، کاری و زندگیمان شده است که قطعا در دنیای واقعی یا امکانش وجود ندارد ویا در صورت برقراری چنین ارتباطاتی مورد نکوهش دیگران قرار خواهیم گرفت.
اگرچه با افراط و تفریط در هر موضوعی مخالفم ، ولی انسان با طرح برنامه میتواند هم به مسائل شخصی و محوله بپردازد و هم به خواسته های درونی ، که درونی سالم قطعا" میتواند به زندگی سالم تری منجر گردد.
سلام خواهرم ، هر دو حالت برای من ناراحت کننده است ، ماندنتون و مشکلاتی که براتون ایجاد میشه و رفتنی که دیگه چی بگم...
پر حفیمو به بزرگواری خودتون ببخشید.
سلام برادرم . راستش اینقدر به کم حرفی برادرانم عادت کرده ام , که وقتی هر کدام از شما , چند جمله برایم سخن می گویید , سرشار از ذوق و شوق می شود وجودم . ممنونم مهربان برادرم .
مسلما گنجشککی که به اقتضای باران , از پرواز در لحظه می ماند می داند که بعد این باران و برآمدن خورشید , می تواند در فضای رنگارنگ رنگین کمانی زیبا , و در هوایی سرشار عطر گلها و تازگی پرواز را به تجربه بنشیند و حتما راضی خواهد بود به دمی سکون و سکوت ...
در مورد تفاوت سنین مخاطبین هم کاملا حق را به شما می دهم , کما اینکه من به شخصه بارها و بارها به این موضوع دقت کرده ام و اثرات آنرا در رفتار با فرزندانم , با برادرانم و با سایر عزیزان دیده ام . تعاملات مثبت این فضا را نمی شود نادیده گرفت برادر . پس هستم تا هستم ...
ممنونم باز هم .
سلام عزیزم می دونم که تو همیشه بهترین تصمیم را میگیری و اگر هم الان بیش از حد درگیر فضای مجازیت شدی به خاطر دل مهربونته
سلام افروزم . ممنونم مهربون . درگیر فضای مجاز نیستم افروز , درگیر حقایقی هستم که از این فضا برخاسته و مجاز نیست , حقیقت است و حضور مرا به عنوان یک انسان , می طلبد ...
لطف داری عزیز . موفق باشی .
سلام نرجس جان خوبی ؟
تو چجوری کاری کردی وبلاگهایی که به روز می شن پر رنگ می شن؟!
کدوم مبلاگ برای جوجه اردک زشته ؟!
همین دیگه زودی جواب بده تا شب نشده
سلام عزیزمهربان . لینکدونی اینجا بر اساس سیستم گودری تنظیم شده که الان با این اوضاع گوگل , نمیدونم میشه درستش کرد یا نه !
امپراطور بهار , محل سکونت اردک بزرگوار هست سایه جانم . برو و دلت رو با بهارانه هایشان , تازه تر کن نازنین .
خب همه دوستان دیدند که من چه هوش سرشاری دارم..
خواهش میکنم دست نزنید..ممنونم..نه وقت ندارم امضا بدم...چیه خانم؟ عکس؟ نه عکس یادگاریم نمی گیرم
تولد الهام خانومم مبارک باششششششششه
سلام سمیرای باهوش من . کسی مگر شک هم داشت در هوش سرشار خانم خبرنگار و سردبیر دوست داشتنی ما ؟!
خوش به حال خودم که هم امضایت را دارم , هم عکس چهره ی ماهت را !
ما با روشنی تو


در عمق شب یلدا
فریاد می کنیم
و ستاره های کهکشان را در نگاهِ تو می خوانیم
ما با تو کاملیم
با تو که راز چشمه ها را می دانی
و راز رودها را
و راز دریاها را
تو فریاد لاله هستی در قلب سخت سنگ ها
و نجوای رویش در بطن سرد دنیای مجاز
و من در تمام این روزها
با خودم گفتم
ما
با تو کاملیم
پس تو هم
بمان و بتاب
راستی سلام بانوی امید و عاطفه
سلام .
رازها اگر کشف می شوند ,
نگاه ستاره های کهکشان اگر دریافته می شوند ,
فریاد لاله ها اگر از قلب سخت سنگ ها به گوش جان شنیده می شوند ,
نجوای رویش در بطن سرد روزگار اگر , به فریادی بدل می شود ,
اعتدالی اگر هست ,
کمال اگر ,
همه در بودن با هم است و زنجیره مهربانی ها ... هستم به بودنتان , به محبتتان , به نگاه پر از لطفتان .
ممنونم رفیق عزیز .
سلام خواهر خوبم
مهمان هستید عصرانه به صرف یک فجنان لبخند داغ
ممنون از مهرتان در تبلیغ برای حضور سایه بزرگوار
سلام برادرم . برای حضور در سرای پراز مهر شما , بی دعوت می آیم , چه بخواهید ... . چه نخواهید !