سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

کفر و دین ...


اسیر فاصله ام , ای فدای تو جانم !

رهی که چاره ی دوری کند , نمی دانم !

بگو چرا به اجابت نمی رسد یکبار

مگر تو را چو دعا زیر لب نمی خوانم ؟

علاج خویشتن از این و آن  نمی طلبم

که دردم از تو و در دست توست درمانم

برآن سری که بگردانی ام ز دین , ای بت

بده نشانی دین , تا که خود بگردانم !

دم تو گرم ! که چون پانهی به کلبه من

شود چو روز بهاری , شب زمستانم

چو گفتمت ز شکر تلخ تر ! برآشفتی

ز راست گفتن بیجای خود , پشیمانم !

ز هر طرف که بگردی , مقابلم با تو

که آفتابی و من آفتابگردانم

حصار تنگی از آن بازوان مهیا کن!

به جرم عشق اگر مستحق زندانم

نه دین به جانب خود می کشد , نه کفر مرا

چو استخاره که آید میانه , حیرانم !

بگرد تا که بگردیم , ای غم هجران !

که دل قوی به امید است و مرد میدانم .


استاد محمد قهرمان

90/8/21

پی نوشت :

این آخرین غزل ارسالی از طرف استاد محمد قهرمان عزیز است برای ما .چقدر دلتنگ دیدن چهره مهربان و دوست داشتنی بابامحمدم هستم , فقط خدا می داند ! امان از فاصله ها !

نظرات 47 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ http://www.hubut.blogsky.com

سلام:
کامنت گذاشتن برای شهر زیبای وبلاگ شما،مثل خرابه ای در انبوه
آسمان خراشهاست....

باید فقط دید و لذت برد.......

سلام .
خرابه نه , مثل یک بنای زیبای قدیمی ست کامنتهای شما , که روح مرا تازه می کند با آن سردر الله زیبا و کاشی های به رنگ آبی اش ....

چه خوشحالم می کند آمدنتان . ممنون بزرگوار .

جوجه اردک زشت دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ

مستان سلامت می کنند....



واااااای ! یعنی چشمام درست می بینه ؟! یعنی شما خود خودتونین اردک عزیز ؟!
ای خداااا ! ممنونم ازت !
مرسی که اومدین . به جون خودم قسم , همین سر شب میخواستم بیام کامنت بذارم پس چی شد سوگندتون ؟ گفتم چه فایده وقتی نمیخونین ؟!
یعنی اصلا باورم نمیشه ! وااااای !

ممنونم برادر بزرگوار . خب مانای من کی میاد ؟!


از هولم سلام یادم رفت . علیک سلام برادر . سرتون سلامت باشه همیشه ...

خواهرت دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ http://nejat-yafteh.blogsky.com

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
صبرست مرا چاره هجران تو ولیکن
چون صبر توان کرد که مقدورنماندست
هنگام وداعِ تو زبس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
درهجر توگرچشم مرا آب نماند
گوخون ریز که معذور نماندست
خواهرم. آنقدر برایم عزیزی تابغض میکنی من اشک میریزم،مکث که میکنی من آشفته می شوم.دلتنگ که می شوی من دیوانه میشوم.
ببین چه همبستگی مثبتی باهم پیدا کرده اند دل من ودل تو.
مراقب دل من ودل خودت باش.

همین حالا از خانه ات می آیم خواهرم . برو و بخوان نظرم را ...
هستم عزیز , تو هم هوای دلمان را داشته باش.

جوجه اردک زشت دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ


چوب مهر چه دردی دارد بر تن شرمساری
ماه سلطان خواهند آمد

در این اوضاع دلتنگی , بهترین هدیه خدا بودید برای این لحظه هایم ! اگر بدانیددددد !
بخدا قسم که شاد شدم از آمدنتان . حاجت روا شوید به حق صاحب این روزها ... باز هم ممنون برادرم .

سایه دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

می دونم دلت تنگه نرگسم !
این و از سکوتت می فهمم ...

کمی بیشتر باش !..

قربون تو و دل قشنگت . هستم عزیز . نگرانم نباش .

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

نه دین به جانب خود می کشد , نه کفر مرا
چو استخاره که آید میانه , حیرانم !
زیبا بود...

خوشحالم که خوشت اومد حمید جان .

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

اییییییییییییییییییییییییییییییییییش!
{آیکون حسودی به اردک}

واااا ! تو دیگه چرا حمیدددد ؟؟؟؟

تنفس سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 ق.ظ http://tanaffos.blogsky.com

امان از فاصله ها و دل گرفتگی ها !
سلام
همیشه برقرار باشی عزیز مهربان.

سلام عزیزترینم . ممنونم از حضور همیشه مهربانتان . سلامت باشید و پایدار .

سمیرا سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

خوشال بابا محمد!!!

خوشال من !!!

زهرا سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://sheydayevesal.mihanblog.com

سلام نرجس مهربون
قط اومدم حاضری بزنم

سلام زهراجان . خوش اومدی مهربون .

بزرگ سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

بگرد تا که بگردیم , ای غم هجران !



بگرد تا بگردیم


ای غم هجران



کوه به کوه نمیرسه
اما غم به آدم چرا

دلگیر نبینمتون آقا بزرگ ! غما از دلتون دور باشن الهی ....

بزرگ سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

جوجه اردک بخاطر این اومده که آخر پاییزه باید بشمریمش
بچه داری سخته اونم واسه جوه اردک حساس که واسه بزرگ شدن بچه جوجه اردک سختی بیشتری میکشه

جدی ؟! نه بابا ! بابای جوجه اردکها رو که نمی شمرند دیگه ! نوبت الیاسینه فعلا 1

خب حق دارند ... اما چه شود پسری که الیاسین باشد در کنار پدری مثل اردک عزیز و مادری مانند مانای مهربانم...

کیارش سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ



ز راست گفتن بیجای خود , پشیمانم !...

واقعا !

خب چی بگم من الان !؟ یعنی راست نگیم از حالا به بعد ؟

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

وی بیوفته وره گنه کار!

کدوم گنه کار حمیددد ؟!!!

مامانگار سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ق.ظ

ز هر طرف که بگردی , مقابلم با تو
که آفتابی و من آفتابگردانم

...واااای این بیت خیلی قشنگ بود..
...وصد البته که همه اش...
...ممنون نرگس جان..و سلام و درود..

خیلی قشنگه مامانگار عزیزم . این غزل مثل همه غزلها محشره .

سلام و صد سلام و ممنون از حضورتون .

سایه سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

می دونستی دل عاشق هی بهونه می گیره ؟!
از هر طرف بگردی ، باز بهانه ات را می گیرم !

یعنی همون ماجرای من آفتابگردان و تو آفتاب دیگه , نه سایه جانم ؟

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

به نظر من نمیشه کفر و دین رو کنار هم گذاشت!
کفر یه حسه قشنگه که در درون بوجود میاد اما دین یه جور معامله ست بین انسان های قبل و انسان های بعد!
حرمت کفر رو باید نگه داشت چون از وجود انسان بیرون میاد...
از قلب آدم...

ببخشید حمیدجان , میشه در سطح سواد من حرف بزنی !؟ یعنی چی کفر از وجود آدم بیرون میاد ؟!

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

کفر یعنی اینکه آدم به نهایت حقیقت رسیده و می خواد بیشتر از اون بدونه که دیگه اون حقیقت قدرت جوابگویی به اندیشه ی انسان رو نداره! یعنی جوری میشه که انسان می تونه به بیشتر از حقیقت بیاندیشه...

منظورت اینه که دین جوابگوی بیشتر از حقیقت نیست ؟!

فرداد سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

بی رخت دین من همه کفر است
با رخت کفر من همه دین است...

فاصله هم گاهی وقتا نیازه خواهر جان....

بگرد تا که بگردیم , ای غم هجران !
که دل قوی به امید است و مرد میدانم .

دست استاد قهرمان را می بوسم ....

حق با شماست برادرجان ! حرفی نیست !

چقدر این شعر قشنگه : بی رخت دین من همه کفر است ... با رخت کفر من همه دین است ... رحم کن بر دلم که ....

ممنونم .

حمید اسکندری تربتی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

با سلام
بسیار عالی
پاینده استاد قهرمان

کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

یاحق

سلام . خوش آمدید . رمز عبور شما در این سرا , غزلیات پدر هست با این حساب و من چه کم سعادت می شوم گاهی که کمتر از شعر و غزل می گویم در اینجا !
ممنونم از حضورتان .

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:25 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

نه نه. دین اصلا جوابگوی هیچی نیست دیگه چه برسه به حقیقت!
کفر یعنی اندیشه ی بالاتر از کل حقایق.

نگو حمید ! نمیدونم تو چه تصوری از دین داری , اما تمام حقیقت هستی در همان کلمه سه حرفی نهفته ست که آن هم برخاسته از وجود کلمه سه حرفی دیگریست که تمام از اوییم و به او باز می گردیم : خدا ...

من نمیتونم جوابگوی سئوالات تو باشم ! فکر کنم باید یه دفعه اینجا یه بحث راه بندازیم واسه شما !

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 ب.ظ

دم تو گرم ! که چون پانهی به کلبه من

شود چو روز بهاری , شب زمستانم

سلام
اشک دست دلم را می گیرد و می کشد تا کاکل این شعر که هر بیتش نیشتریست بر جگر چون تک تک واژه هایش با دردم هم جنس است و این رمز ماندگاری استاد قهرمان بر تارک ادبیات ایران است
نئشگیم از خواندن این شعر قابل گفتن نیست
سپاس

سلام برادرم .
آخ که چقدر دلم برای نظرات شما , برای نوشته های شما تنگ شده بود . دلم میخواد فقط بشنوم , بی هیچ سخن اضافه ! اجازه میدین ؟!

فریناز سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ

بابا تحویل بگیر نرگس جون

سلام بانو...
راستی نرجس یا نرگس؟!

این یه سوال فنی بود که گیر گرده بود دیگه گفتم پر رو بازی دربیارم بپرسم

آخیییییییش

میدونی چندمین نفری فرینازم ؟ فرقی نداره نازنین , شما همون نرگس بگو , مثل بقیه !

فدات شم بانو , یه خورده گرفتارم اینروزها . شما هم که هزار ماشاله پرانرژی ... من شرمنده عزیز .

فریناز سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ

بانو...
بانوی مرداب نمی خواد بیاد؟


نمیدونم نازنین . به امید خدا فردا باهاش صحبت خواهم کرد . یه مدت دور بمونه از این فضا , َشاید براش بد نباشه . دعا کن سلامت باشه همیشه .

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ

اجازه؟
وااااااااااای خدای من
دفتر چروک دل با خطوط کج ومعوج و رد پاکن که سیاهی را بدجور جیغ می کشد چطور می تواند نمره قبولی بگیرد؟
تک تک دقایق نبودن مزه رخوت خماری داشت و حالا که شارژ شدم از استشمام خانه آرامش باید ترکه بخورم؟

شما درسهای نبودن را پس بدهید , نگران نمره نباشید برادر ! به شور می نشینیم برای نمره شما !
ضمنا اینجا کسی اهل ترکه و دعوا و جنگ نیست . یک زمانی قرار بود بشود خانه آرامش ... چه کنم حالا که توانم کم شده !

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ

هست و خواهد بود اینجا سرای آرامش هست چه جای تردید مگر نمی شود ترکه مهربانی و آرامش را بر کف دستها حس کرد.
نگران تک ماده هستم هرچند آنقدر تخص و یک دنده هستم که از پنجره و روزنه وارد می شوم
به بودنم خرسندم

نمیدانم چرا حس می کنم دیگر نیست ! و چقدر شرمسار این موضوعم ! کاش بتوانم همان یک دم آرامش را هدیه دهم دوباره ...
ترکه در دستانم نبوده و نخواهد بود برادر , از من تنها صدای جیغ برمی آِید , آنهم نه برای اردکی که هر چند تخس است و شیطنت دارد , اما با زبان شیرینش , نرم می کند دل سخت ترین معلمها را ! من که تنها یک خواهر کوچک هستم در کلاس درس برادرانی چون شما !
من هم از بودنتان خوشحالم .

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:37 ب.ظ

هست به خدا هست بی هیچ تغییری...بگذارید به حساب آب وهوا که بی بارندگی دل و دماغ نمی گذارد برای شاعران
بار نخست مجذوب فرهیختی و سلیس بودن نوشتار این سرا شدم و بعد ها دیدم که این تکنیک برخواسته از بزرگی روحتان است
باران خواهد آمد...
این درد مشترک را فریاد کن...

شما که بگویید , چه می توانم پاسخ بدهم , وقتی خودم مقرم بر اینکه اینگونه نیست و اگر در این سرا , ارزشی هم یافت می شود به وجود شما عزیزان است ؟!
شرمنده ام نفرمایید برادر . به اندازه کافی چوبکاری شدم دیگر ! بس است لطفا !

ممنونم از محبتتان .

سپیده سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ب.ظ

تا اینجا یه شعری از استاد میذارین دلتنگ دیداردوباره استاد می شویم

کی بریم دیدنشون عزیز ؟

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

دین رو سه حرف آدم درست کردن نه خدا!!!
قدرتی که در وجود آدماست خیلی بزرگتر و با ارزشتر از دین هستش. دین هم ساخته شده ی دست همین قدرته.

ببین حمیدجان , من قدرت بحث با شما رو ندارم , چون میدونم هزار تا سئوال توی ذهنت شکل گرفته ست که توان پاسخش با من نیست . اما اینکه ادمها دین رو درست کردند رو هم قبول ندارم , که ذات انسان خودش گرایش به دین داره ! و مگه نه اینکه دین در بیان کلیی اش (و نه الهی ) مجموعه اموزه های اعتقادی ست که تلاش دارند پاسخی برای درک معماهای هستی و هر آنچه در محدوده عقل و احساس آدمی نمی گنجند بیابند ؟ و مگر غیر از اینه که این اعتقادات در جهت بهتر زیستن آدمیست ؟

حالا اینکه کدام شاخه از دین را قبول داشته باشی , شاید آنچنان مهم نباشد , مهم اینست که بدون قبول آن , شما در کشف سرمنشا خلقت و اصلا آفرینش انسان و هستی و مرگ و هزاران سئوال دیگر , سرگردان خواهی ماند .
آن قدرتی هم که تو اشاره میکنی , به ذات الهی ما برمی گردد که قدرتمند است , اگر ارزشش را بدانیم .

زهرا زین الدین سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ب.ظ

ای نگاه تو سرشار از عطر مهمان نوازی

زیرباران بی رحم عشق های مجازی

کی تنور تو می خواندآواز آتش؟

کی بهم میخورد نظم آن شانه های موازی؟

کی قدم می نهی بر سکوت غریبانه من

کی مرا درلهیب نفس های خود می گدازی؟

اللهم عجل لولیک الفرج.
سوختی ام.باآتش کلماتت.واژه ای تمام سلول به سلولم را به آتش کشید.بیا وپاسخت را بخوان ،محرم خواهر.

خدا مرا بکشد که اینروزها فقط کارم شده سوختن و سوزاندن ! ببخش خواهرم . ببخش ....

تو چقدر شعر بلدی خواهر ؟! مگر حافظه ذهنت چقدر است عزیز ؟

زهرا زین الدین سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ

این حرفا چیه نرگسیشما آتش نشانید .شما آب خنکید.شما شورای حل اختلافید .شما آرامِ جانی.
در ضمن شعر هم قابلی نداشت.
اینقدر آبجی کوچیکت رو دست کم نگیر.
بازم خواستی در خدمتم.

خب اینطور بهتر شد ! بیا به جای درد دل نوشت و از اینجور چیزا , مشاعره راه بندازیم . هان خواهری ؟ بهتر نیست ؟

فقط بگو چند گیگابایت از حافظه ذهنت رو شعر پر کردی , تا منم با آمادگی بیایم و لااقل چند نفری رو به کمک بطلبم .

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

ببینید من سوالی توی ذهنم نیست. تا الانم از شما سوالی نکردم. به سوال کردن هم اعتقادی ندارم!چون همه جواب ها رو فقط خود آدم می تونه به خودش بگه!
وقتی حقیقت قبل از تولد تا بعد از مرگ با آدم هست،دیگه چه نیازی به داشتن دین هست؟ یه جورایی فقط می خوایم خودمون رو گول بزنیم.
شاید همین دین بوده که باعث شده ما منشا خلقت و اون حقیقت رو فراموش کنیم. چون خیلی از چیزای رو برامون تعریف کرده و وارد مغزمون کرده! یه جورایی پر شدیم. پرده های رو بین خودمون و حقیقت زیاد کردیم

اون دینی که منظور نظر شماست ممکنه اینطور باشه , اما دینی که من میگم , مخالفتی نداره با حقیقت وجودی ما , فقط وقتهایی که من سرگردون میشم به عنوان یک انسان که نمیدونه چی میگذره در ماورا , به کمکم میاد . و اتفاقا مخالفتی هم با افکار نو نداره و تو با کمک اون , چیزهایی رو قبول میکنی که با دلت مخالفتی نداشته باشه .

حرفات رو تا حدی قبول دارم , اما مشکل از اونجایی شکل می گیره که ما در تعریف دین و نسبتهای اون ره به خطا بردیم و متولیان دینمون , نتوانستند ماهیت زیبای اون رو بهمون بشناسونند .

زهرا زین الدین سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ب.ظ

وای نه.توروخدا
یه بار باخدیجه خواستم مشاعره کنم.
از انار صد دانه یاقوت بگیر تا همه ترانه های که بلد بودم وهمه ی تک مصرع ها رو ریختم رو دایره اما به چند دقیقه نکشید مغلوب شدم وکنار کشیدم.
کلا" استعداد مشاعره ندارم.
من تسلیمم نیازی به لشگر کشی نیست

هر چند منم بهتر از تو نیستم و بیشتر از میازار موری و توانا بود جلو نمیرم , اما خب , یاد حرف مامانت افتادم که واست میگفت ! خواهری بذار ما بپردازیم به همان چیزی که بلدیم !
لشگرم کجا بود که لشگرکشی کنم خواهری ؟

حمید سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

بهتره بحث نکینم...

منم نظرم همینه حمید . امیدوارم دلخور نشی فقط .

یلدا سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ http://www.yalda-v.blogfa.com




اسیر فاصله ام , ای فدای تو جانم !

رهی که چاره ی دوری کند , نمی دانم !
امان از فاصله ها گاهی اینقدر به یک نفر نزدیکی ولی برات دست نیافتنیه ...
نمیشه هیچ کاریشم کرد .

سلام یلداجان .خوش آمدی مهربان .
چی بگم از این فاصله ها ؟!

مهدی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ http://www.baran-110.blogsky.com/

سلام ابجی

این چند مدت که من نبودم چه خبر بوده اینجا

کاشکی سیستمم درست نمی شد که کامنت های اقا حمید رو بخوانم.

اما به اقا حمید عزیز توصیه می کنم حداقل یکبار معانی قران با تفسیر نمونه را بخوانند شاید از این طریق کفر را با زاویه دیگری ببینند.

به به ! خیر مقدم خدمت داداش مهدی گلم . فدای شما و اون باران کوچول و زن داداش گلم برم من . میدونی چقدر دلتنگتم این روزها ؟

داداشی من , به این راحتی قضاوت نکن راجع به گفته های حمید عزیزمون . منظور از کفر , اون چیزی نیست که در ذهن شماست . اما ممنونم از توجهت .

بــاران سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ

سلام عزیزم ... من حالم خوبه ! به دلت بگو آروم شه ! فدای اون دل مهربونت بشم من :*

سلام بارانم . خدا رو شکر عزیز که خوبی . چشم . منم آروم میشم .

مهدی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ http://www.baran-110.blogsky.com/

بازم سلام

من که نفهمیدم وقتی ایشان خدا را قبول ندارند پس کفر ایشان به چه معناست.

بازم علیک .
اتفاقا حمید عزیز خدا رو خیلی خوب قبول داره . منتها با برخی برداشت ها از دین مخالفه که تا حدودی حق رو به ایشون میدم . فراموش نکن داداش مهدی که ذهن حمید که میخواد خودش همه حقایق هستی رو بپذیره , ّبسیار ارزشمند تر از اون چیزیست که ما چشم و گوش بسته قبول می کنیم , بی اینکه حکمتش رو بدونیم .

مهدی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.baran-110.blogsky.com/

بازم سلامی دوباره

اگر اینجوری که شما می گویید من از حمید اقا عذر خواهی می کنم .

ولی کی گفته ما چشم گوش بسته همه چیز را قبول می کنیم .

اما انقدر استدلالهای محکم در برابرمان هست که بی شک پذیرای انها هستیم .

نمونه کوچکی از ان را شما می توانید در اول تفسیر سوره ال عمران که درباره حروف مقطعه است را یاد اور می شوم که با کامپیوتر توانسته اند انها را کشف کنند.

قربون داداش مهدی خودم برم . چشم . بارانم را ببوس .

بانوی آبان چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ق.ظ http://www.poshtevazheganesokot.blogsky.com/

فاصله را میگویم، چه خوش خیال است
به خیالش تو را از من دور کرده
نمی داند تو جایت امن است
اینجا میان دل من ....

بسیار زیباست عزیز , بسیار زیبا .
نمی داند تو جایت امن است
اینجا میان دل من ...

ممنونم بانوجان .

و ما ادراک ما لیلة القدر چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ب.ظ

بعد از سلام میگویم که در دیانت و ایمان حمید آقا شک نداشته باشید چرا که دیدگاه ایشان نسبت به دین ، همان حسن و قبح عقلی بشری است ، یعنی فطرت و سرشت آدمیان به تنهایی کفایت میکند که زشتی دروغ را بفهمد ، بد بودن ظلم را بفهمد و ..... پس نیازی به واژه دین با اصطلاح امروزی نیست ، و این امر حکایت از عمق نگاه و ظرافت برداشت حمید آقا به جهان هستی است که رابطه خدا و انسان را فارغ از این حرفها میداند ...
اما جناب آقا مهدی از جهت دیگری دین را مورد تفقد قرار داده اند و در یک جمله میفرمایند : اصولا مذهب منحصر به اخلاقیات نیست و سوای مباحث عقلانی که گاهی وجدان و فطرت بشر قدرت تمیز حق از باطلش را دارد ، چه بسیار مباحث علمی ، زیست محیطی ، ادبی ، هنری ، معماری و طب ، نجوم ، ریاضی و ... که در دین مطرح شده پس باید از همه این دریچه ها به قضیه نگریست ، اما هر دو بزرگوار باید بدانند که ویژگی یک بحث خوب و عاری از جدل آنست که طرفین ابتدا تعریف خود را از دین مطرح کنند تا مخاطب بداند این واژه دین در ذهن من با واژه دین در ذهن تو چه فرقی دارد ، آنگاه پس از رسیدن به دریافت مشترک میتوان بحث را آغاز و قضاوت را به عقل سیلم مخاطب حواله کرد .

سلام .
بسیار ممنونم از توضیح تان . اینکه دین ابعاد مختلفی دارد که نباید از آن غافل شد و هم اینکه در بحث , موضوع دو طرف باید یکی باشد و سوی نگاه هم به یک موضوع واحد تا نتیجه بخش باشد .
ممنون از لطفتان .

قابل توجه حمید عزیز و داداش مهدی گلم .

حمید اسکندری تربتی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ

با سلام مجدد خدمت شما همشهری عزیز

چوب کاری می کنید با این همه نظر لطفی که دارید.
من در مواقع متعدد به این سایه سار سرکی میکشم ولی همونطور که پیشتر عرض کردم خیلی حوصله ی خوندن نگاشته ها رو ندارم. گاهی هم که اون ها رو میخونم خودم رو خیلی کوچکتر از اون میبینم که در موردشون نظر بدم. اون چند موردی رو هم که جسارت کرده و نظر دادم صرفاً جهت اعلام حضور و هواداری بود.
با این اوصاف از اینکه نظرات این نیمه عضو و یا شاید نیمه رهگذر رو هم بی پاسخ نمیگذارید کمال تشکر رو دارم هرچند اینجانب هیچ چشمداشت انتظاری در این مورد ندارم. چرا که همانطور که عرض شد، نظرات بنده در حد و اندازه ی نگاشته های زیبای شما و یا اشعار عالی استاد قهرمان نیست.

ببخشید که روده درازی کردم
به امید توفیق روز افزون

یاحق

سلام و خوش آمدید مجدد خدمت همشهری خوبم .
همینقدر که می آیید و می خوانید اینجا را , منتی بزرگ بر من گذاشته اید , دیگر نظرات زیبایتان را نمی توانم پاسخگو باشم , که کلمات شرمنده محبتهای شمایانند .
می خواهم بدانید حضورتان هم به عنوان یک همشهری فرهیخته و هم به عنوان یک دوست برایم مغتنم است و خوشحالم از بودنتان .
سلامت باشید و در پناه حق .

قاصدک چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ب.ظ

گاهی تکون دادن سلولهای بدن و لرزش بند بند استخوانها،جاری شدن اب سرد بر پیشانی و رفتن تا خود مرگ با خواندن این غزل زیبا و پایان دل نشین امید که فقط اوست که میسازد و زنده نگه میدارد میتواند با یک صدای اهسته در گوشت ای نازنین بگوید( آفرین)
مرسی نرگس جون بسیار بسیار زیبا بود

قربونت برم قاصدکم . دلم برات تنگ شده بود مهربون . زندگیت پر امید , پر عشق , پر سلامتی و سعادت و پیروزی . خوش اومدی .

سعیده چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ http://s73.blogsky.com

پس کامنتم کو ؟!؟!؟!

سلام نازدونه خانوم . کامنتی نیومد که مهربونم !

سعیده چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ http://s73.blogsky.com

این آخر نامردی بلاگ اسکای می باشد
سه ساعت اومدم داستان نوشتم
کلی حال و احوال کردم
در مورد بند سه ی پست قبل حرف زدم
طولانی ترین کامنت عمرم بود
من با این بلاگ اسکای چیکار کنم

حالا من چیکار کنم سعیده جانم ؟!

هستی پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:09 ب.ظ http://aftabealamtab.mihanblog.com/

همین بابا محمد بزرگوارت منظورم بود نازنین دیگه
گفتی کسی به نام پدر برام نظر نمی ذاره خب

خب هنوزم میگم کسی به اسم پدر برام نظر نمیذاره . استاد به نام محمد قهرمان برام نظر میذارن هستی جان .

سایه شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:49 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

چرا نظر من نیست

نمی دونم خانومی ! کدوم نظر سایه جانم ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد