دو سال گذشت . دو سال از زمانی که اولین خشت های این خانه با نام خدا بنا نهاده شد تا محلی باشد برای دمی آرامش در پناه یاد خدا و مهربانی دلها . دو سال گذشت و من در ذهنم سهبایی را مجسم می کنم که در 26 آبان 88 وارد این دنیای غریب شد . وارد مجازستانی حقیقی . آدمهایی که در عین مجاز بودن ، حقیقی اند و هر کدام دنیایی دارند به گستردگی نام یک انسان با همه خوبی و بدی های وجودش . و من می نگرم به خود که از هر کدام این آدمهایی که در کنارشان لحظه های بسیاری را گذرانده ام ،چه آموخته ام ؟ که بودن هر کدامشان برایم چه ارمغانی داشته و بودن من برای آنها چه ؟ آیا توانستم حقیقتا دمی آرامش را مهمان قلبهای مهربانشان بنمایم ؟
دایره دوستان من در این دو سال بسیار گسترده تر از قبل شده است . افراد مختلفی با روحیات و عقاید متفاوت ، هر کدام با دنیایی جدای از دیگری ، اما بسیار دوست داشتنی و بی نظیر . سال گذشته در این روز از بودنها گفتم و از حضور عزیزانی که همراهم بودند . حالا هم می شود از حضور موثر دوستانی نام برد که حال و هوای غریب این روزهایم را از آنها دارم . و این نشانه تاثیراتی است که از اندیشه های زیبایشان دریافت کرده ام . قبل از هر نامی ، بگذارید خوشحالیم را از اینکه امسال در جعبه لینک های سایه سارم ، نام بارانم و برادر عزیزتر از جانم مهدی ، به چشم می خورد و محمد ، برادر کوچکتر دوست داشتنی ام ، بیان کنم . و بعد مثل همیشه بروم سراغ سمیرا و سپیده عزیزم و همه همراهی های بی نظیرشان . و از میکائیل بگویم و کمک ها و انتقادات همیشه اش ، و از برادران بزرگترم ، فرداد و سپهر و مهرداد عزیز ، از سایه عزیز و آن همه اشعار برخاسته از دل پاک و مهربانش . از برادرم دانیال بگویم و گروه ستارگان درخشانش : آسمانی سرشار از سکوت و رمز و راز ، تنفس مهربان و عزیز و آن نفسهای عمیق سرشار از زندگی ، نازدانه عزیز و راز حضور خواندنی اش ، مریم مهربان با نجواهای تنهایی اش ، زهرا و شیدای وصالش ، خانم ثنایی فر نازنین و شناخت عمیقش از هستی ، بانوی آبان و واژه های برآمده از جانش و پرنیان و ویس عزیزم که هر کدام دنیایی زیبا دارند از نگاهی زیبا به زندگی و واژه ها و شعرهایی سرشار زندگی و از باران دردانه ام و دنیای منحصر به فردش ...
از خواهرم زهرا بگویم و حال و هوای این روزهایم که بسیارش را مدیون او هستم . از رفیق عزیز بگویم و قلب پرمهرش که همراهی را از ما دریغ نمی کند ، از آناهیتای عزیز بگویم و همه گفته ها و شنیده های مابینمان ، از رویا و زری و محبوب و مهدی و پوریا پژوم بزرگوار ، از عاطفه و حس عجیبم به این همشهری دوست داشتنی ، از مامانگار و همه حرمتی که برای وجود نازنینشان قائلم ، از جوگیریات بگویم و تمامی خاطرات ریز و درشت و آدمهای جورواجوری که در سرایش به میهمانی دعوتند ، یا از دوستان تازه یافته ای که دنیایی گسترده دارند به عظمت اندیشه و نگاهشان به زندگی : صهبانای بزرگوار و کیارش عزیز و عابر خوش نگاه و فریناز شادی بخشم , از افروز و وانیا و فاطمه .... خوشحالم که علیرغم همه گرفتاری ها ، هنوز هم گیس گلابتون عزیزم مثل یک خواهرزاده واقعی به من سر می زند و از گرفتاریهایش در محل کار می گوید ، خوشحالم که احساسم نسبت به نهاوندیهای عزیزم ، دیگر رنگی از مجاز ندارد و همانند دوستانی واقعی حضورشان را در زندگی ام مشاهده می کنم . که اگر مطلبی بنویسم و ردی از حضور آقا بزرگ و حمید عزیز در آن نباشد ، انگار چیزی ، حسی گم شده .
تا اینجا همه از حضور گفتم و بودنهای موثر . اما امروز دلم می خواست از آنهایی بگویم که بودند و اتفاقا تا بودند حضور پررنگی هم داشتند و حالا نیستند ، کمرنگند یا به هر دلیلی سایه مهرشان را از این فضا و از این سرا برداشته اند . از علی مساوات ، آرمین و دفتر شصت برگ اشعارش ، حسام ، مصطفی با آن سه تار گوش نوازش ، شقایق و ثنای شیرینش ، داش آکل و همه دغدغه هایش ، جیران و روزمرگی هایش ، از آقای علی محمدی عزیز بگویم و غزلهای قشنگشان ، از مهدی موسوی عزیز و غزلهای پست مدرنشان ، از آقا حامد و نقدهای سینمایی محشرشان ، از مزدک عزیز و اشعارشان ، از آقا محسن با آن داستانهای کوتاه و آن قلم زیبا و .... نبودن هر کدام از این عزیزان سخت است ، اما برخی آدمها نبودنشان ، آنقدر بر دلت سنگین می آید که هیچ جوره نمی توانی عدم حضورشان را بپذیری و من هرگز نمی خواهم قبول کنم ننوشتن اردک عزیز و مانای دوست داشتنی اش را . یا عدم حضور یلدای مهربان را ، هر چند این عزیزان در قلب من جای گرفته اند ، اما جای خالیشان را در این فضا ، هیچ کس پر نخواهد کرد .
و دوستانی که هستند و نیستند ، نه دل کندن دارند و نه پای ماندن و من که همیشه چشم انتظارم تا داشته باشم حضور موثر و ارزنده شان را ، مانند منیژه مهربانم ، مثل گل نیلوفرم ، سمیه عزیزم ، مانند پرند و مهتاب ، مثل برادر بزرگوارم هبوط یا استاد گرانقدر هیچ ... و چقدر گاهی دلتنگ نوشته ها و قصه های زیبای حمید می شوم !
گاهی چقدر دلم برای روزهای گذشته تنگ می شود . گاهی چقدر دلم برای خودم ، تنگ می شود . راستی ، من کسی را در گذر ثانیه های این دو سال گم کرده ام . کسی را که شادیهایش واقعی تر بودند و زندگی را رنگی تر می دید . کسی که غمها را جدی نمی گرفت و از دنیای رنگارنگ و متنوع خودش فاصله زیادی نگرفته بود ، کسی که جوانتر بود و جوانتر می اندیشید ! من خودم را ، آن نرگس سی و اندی ساله را گم کرده ام در لابه لای زمانی که بر من گذشته . شما آن خود مرا نیافته اید ؟ یا جایی او را ندیده اید که در به در دنبال نشانی جدید من باشد ؟ اگر دیدید ، سلام مرا به او برسانید و بگویید خودش را خسته نکند که با هر سرعتی هم که در پی من دوان و روان باشد ، هرگز حریف شتاب زمان نخواهد شد . حالا من ، نه سهبای سال 88 ، که سهبای اینروزهایم با همه نقصان های وجودش ، با همه تناقض های درونی اش ، با همه فراز و نشیب های اندیشه و اعتقاداتش ، با همه تغییرات ریز و درشتی که در او اتفاق افتاده . خوب یا بدم را به مهربانی و بزرگواری خودتان ببخشایید و همراهی تان را از من دریغ نفرمایید . زلالی نگاه و مهروانی دلهایتان ، مستدام .
توضیح نوشت :
تنها نام دوستانی لینک شد که احتمال ناشناخته شدن می دادم . شرمنده که نتوانستم لینک همه دوستان را در این نوشته ناچیز قرار دهم .
نمیدانم کجای چشمان تو خوابم برد
که ابرهای فاصله میان من و تو باریدند
ها ... یادم آمد ،
داشتم بودنت را در لحظه هایم هجی میکردم
که تو با لبان پاک کودکانه ات با خنده گفتی : جاری باش
حتی در حوض غرق بی ماهی جاری باش
** از کتاب انار ساوه در آسمان نیست ***
راستی اول شدم سعیده !!
جاری باش , حتی در حوض بی ماهی !
برادر , میشه نام نویسنده و انتشارات کتاب رو به من اعلام کنین ؟ به گمونم از شعرهاش خوشم بیاد !
مبارکه !
دلی به روشنی باغ ارغوان داری که با طلوع ، صدا می کند هزاران را


ومن دیده ام شکوه کلام را در زمزمه های گاه گاهت و گل های آفتاب گردان را که از ماهتاب تاریک و روشن ، ستاره ی سهبا را تمنا می کردند من دیده ام شکوه تماشا را در دلنوشته های تو ، وقتی که از عشق می گویی و محبت ، واز زاری سه تاری در باد ، یا از کلام استاد ی که نفسش بر جان می نشیند و ...
ومن همسفر با مردابی که به دریا پیوست به دیدن شکوه کلام تو آمدم ...
سلام سهبای عزیز
دوسالگی تان مبارک
بسان بچه ای که از شیر می گیرندش در دو سالگی شاید باید منتظر اتفاق جدیدی باشیم در زمزمه های گاه گاه
دعا کنید اتفاقی که در شرف جریان است , عاقبتی نیک داشته باشد رفیق عزیز ! که هیچکس را از وقوع این حوادث , گریزی نیست .
ممنونم دوست خوبم . همیشه شرمنده محبتهای شمایم که در قالب واژگانی زیبا تقدیم می کنید . سلامت باشید و پرتوان .
کامنت نذاشتم به خاطر اول ..دوم و این حرفا
نه سهبای عزیز گذاشتم چون می دونم دیدی که اومدم
اما چون عجله ای بود نمی شد پست رو خوند
اما بعد میون این همه اسم و لینک
عکس دومی که بالا قرارگرفته و بخشیاز قالب وبتون بود بار اولی که اومدم نذاشت فقط مثل یه عابر رد بشم هرچند که الان دارم با کلی عجله این چند خط رو تایپ می کنم براتون
سایه سار اون روزها و زمزمه های امروز شما دوساله شده
و این یعنی کلی خاطره .. کلی لحظه های قشنگ و گاهی هم تلخ
یعنی هم کلام و هم قدم آدمایی شدن که جز یه صفحه که مأمن نوشته هاشونه هیچی ازشون نمی دونی
و این شما که وجودشونو کنکاش می کنی و به خیلی چیزا می رسی
سهبایی که من این چند ماه باهاش آشنا شدم هر حرفش برام جای تامل و تفکر داشته که اینجا نمیشه هیچ کدومشونو بیان کرد
مرسی بانوی سایه سار
همیشه شاد بمونی
کلی خاطرات قشنگ , کلی اتفاقات عجیب , اما همه زندگی ساز , هر چند دغدغه آفرین !
کاش بتونم فقط یک ذره کمکی باشم به آرامش دلت و گامی هرچند کوچک بردارم برای بهتر شدن زندگیت .
موفق باشی نازدونه خانوم عزیزم . شاد باشی و سلامت . ممنون بابت این کامنت قشنگت .
اول
اینبار من اول شدم و هیشکی هیچ توضیحی و دعوایی نمی تونه داشته باشه
اول ؟!!!
شرمنده مریم جان ! بازم مدرسه ت دیر شد !!!!!!!!!!
به رقص می کشمت پا به پای شور دفم
که های و هوی تو را بشنوم ز هر طرفم
تو از سکون به جنون میرسی و می پیچد
صدای موج تو در گوشواره صدفم
دلم خوش است به روزی که با نگاهت می رقصم
که کولیان سیه چشم دیده اند طالع کفم
کجاست چله چشمت که پرت خواهم شد
به هیچ سوی خود ناتمام بی هدفم
تمام هستی من هر چه هست سهم تو باد
که مستحق تری از وارثان ناخلفم
سلام نرگسم سلام سهبایم سلام ستاره ی آسمانم سلام ای پیدا شده از هر پنهانی
چه کس گفته که تو خود گم کرده ای که اگر باشد اینگونه ما گمشده تر از توییم تو اگر گم شده ای برای دوستانت دور شده ای از خودت که این پیداترین گم شدن است خوش به حالت که اینگونه دوستانت با تو هستند و دوستت دارند که تو با همه و همه با تو مهربانند نه تو آشکاری تو پیداتر از هر پیدایی تو شیدایی
دیگه چی بگم؟که قدم به مهربانی ات نمی رسد آنقدر دستهای دلم کوتاه شده است که حتی تو هم ...
سلام مریم جانم . عجب شعر زیبایی نوشتی مهربان . خیلی لذت بردم :
به رقص می کشمت پا به پای شور دفم
که های و هوی تو را بشنوم ز هر طرفم ...
ممنونم . کاشکی اینطور باشه که تو میگی . کاشکی گم نشم مریمی . دعام کن .
عزیزی , همه گفتگوهایی که اینروزها در من جریان دارد , به سمت و سویی هدفمند و خاص منتهی می شود . هر آنچه مجاز را سعی می کنم از حقیقت زندگیم دور کنم مهربان . از این است آنچه مرا به گلایه نامیدی !
سلام خواهرم
چترتو محکم بگیر سایه سار حالا گسترده تر از اونه که فکرشو بکنی.
ممنونم ازت خواهرم .
سلام برادرم .
من که اهل چتر نیستم برادر ! حالا چیکار کنم ؟!
دو سالگیت مبارک
مرسی عزیز . کو کادو ؟!
ببین از من به عنوان عامل محرک در بنیان گذاری زمزمه ها باید تقدیر ویژه بکنی...جات خالی از دفتر نشریه دارم کامنت میذارم برات...امروز بچه ام متولد شد...نوزادی کاغذی و دوست داشتنی....
ای جانم ! تولدش مبارک باشه سمیرا جان . ممنون که اونجا هم به یادمی . جات خالی بود امروز مهربون من .
همیشه گفتم و بازم میگم همه این دنیای قشنگ رو مدیون توام سمیراجانم .هزار بار ممنونتم .
سلام سهبای عزیز
جواب یه سوالت رو من میدونم، قطعا تونستی یه لحظه آرامش رو به همه بدی.مطمئنم دیگران هم همینو میگن.
و اینکه خوش به حالت اینهمه دوست خوب داری
و شرمنده کردی منو
سلام زهراجان . لطف داری خانوم گل . ممنونتم .
کاری نکردم که ! من همیشه شرمنده محبت شمایم عزیز .
ای خداااااااااااااااا بارون بیاد و همه کامنتا رو آب ببره که من اول بشم حالا چیکار کنم؟
من نوموخوام!باید اول میشدم هان نکنه خودت عوضش کردی تاریخشو بخدا طرفای یازده وده دقیقه صبح گذاشتمش ها!!!
حالا چرا جواب پیک مهربانی ام رو نمیدی؟؟؟؟
نه دیگه مریمی ! اون دعا ( یا بهتره بگم نفرین ) مخصوص یکی دیگه بود ! شما یه دعای دیگه کن عزیز !
نه قربان ! من عوض نکردم ! شک نکن .
جواب پیک رو هم به طور مبهم عرض کردم خدمتتون . یک بار دیگه نگاه کن به پاسخ کامنت مریمی جان !
سلام
سلام
و
باز هم سلام
دو سلام اول به مناسبت دوسالی که از تولد این وبلاگ دوست پرور و دوست نشان گذشته ست
و سلام سومین
به نشانه ی سومین سالی که از امشب برای این محیط به ظاهر مجازی آغاز می شود
با هیجانی که پس از تولد وبلاگم داشتم
همواره دوستان سهبا را می دیدم که مشتاقانه به دیدار چند باره ی وبلاگش در هر روز می آمدند. اثری می گذاشتند.تاثیری می گرفتند و باز موقتا می رفتند تا رجعتی دیگر
رن و رخسار نوشتار همگی سرشار از محبت بی دریغ و بود و حرمتی ناشکستنی
گویی درین محیط همه خود را مقید به حفظ حرمت ها و حریم ها می دانند و چه زیباست آنجا که بی کلام و تذکر هر کس به راهی می رود که بایسته است . و چنان می رود که شایسته ست.
نه اشارتی تلخ و تند
نه کنایتی گزنده
نه غمی از دوستان
نه کدورتی از نوشته ها
سهبا کجاست؟
کیست؟
ابعاد غیر اینترنتی او و ویژگی های شخصی اش چه اهمیت دارد وقتی که درین محیط بسان محوری عمودی تمامی نشاط و احترام و موسیقی و شعر و ادب و...را به فراخور قلبش تقسیم می کند نه به فراخور دهانی که باز کرده اند
سهبا کجای این صفحات است؟ شتاب و گذر سن وزمان بر او چه میتواند کرد مادام که بودنش.نوشتنش و مهر پراکندنش نه وامدار سن و سال است نه متاثر از شتاب زمان. بلکه اثر یافته از نگاه عمیق او به مقوله دوستی و خوبیه بی دریغ است
برای ما که میهمانان به ظاهر مانای این سراییم چه فرق دارد که سهبا زن است یا مرد؟سی و اندی سال براو گذشته یا بیش یا کم؟منزلش در کدام محله است؟شغل و پیشه و علائق زندگی روزمره اش چیست؟
سهبا
در دنیای وبلاگ
بی هیچ تکبری
بی هیچ کینه و سختگیری بی دلیلی
بی پروا
به پراکندن عطر دوستی و یکرنگی و حرمت داری و شعر و موسیقی میپردازد
بازوان وبلاگش بر روی میهمانانی که حریم خود و دیگران را به خوبی می شناسند همیشه باز است و خود در سرای ادب و احترامی برخاسته از تربیتی پاک و ریشه دار منزل گزیده. آدرسش را بگوییم؟
باشد
بنویس سهبا
بنویس:
دبلیو دبلیو دبلیو دات.سایه سار محبت فزای دوستی ومحبت و احترام.شهرک زیبای خوبیها.محله مهر ورزان.کوی پاک بینان. پلاک بیست !
بر من ببخش اگر آدرس پستی قلب بچه های وبلاگ و آدرس اینترنی صفحه و سرایت را با هم آمیختم
اخر جداشدنی هم نبودند
من و همه اهالی این سرای و دیار هر گاه قصد میکنیم به دیدار این صفحه بیاییم درست و دقیق از روی همین آدرس می آییم
سهبا در همین آدرس برای تمامی ساکنین و همسایه های دیار دوستی همواره ساکن است.
خدا کند آن خانه هماره پابرجا و چراغش همیشه پر فروغ باشد که این خود نشانه ایست از حضور صاحبخانه ی صاحب دلش
سهبا
آدرس را حفظ نکن
کافیست یا سرکی از پنجره بیرون بکشی یا از همسایگان لینکدانی سوالی مختصر کنی
رمز سکونت در این خانه را در سطر های بالا نه برای تو
که برای خودمان نوشتم
تا فراموشمان نشود همه می توانیم سهبا باشیم اگر ...
اگر هیچگاه دوستی با خلق خدا و مهربانی بی دریغ و لطف بی چشمداشت و باور به نشر خوبی ها را از منظر نظر دور نکنیم
تا آن روز که فارغ از جنس و سن و شهر و تعلقات بیرونی با یکدگر به مدارا و احترام و پرهیز جدی از حرمت شکنی رفتار کنیم سهبا شدن سخت نخواهد بود
سبز باد این سرا
صدای اذان میاد .....
من الان چی بگم ؟
سلام سهبایم
گاهی آدم گم نمیشه خوب پیدا میشه ....
مبارک باشد گذر این همه خاطره های خوب و خوش و گاهی تلخی که همراهت بوده در این چند سال .
زمان چه زود می گذرد....
امیدوارم لحظه لحظه هایت سرشار از شادی باشد .
فدای مهربانی های بی بدیلتان عزیزترینم . چقدر دلم بودن در کنارتان را می خواهد این روزها ...
ببخشید که سلامم را قورت دادم با بغض !
سلاممم سهبا جان عزیزم
جالبه خوشم میاد از همانندی ذهنی پست های اخیرت با خودم...
چیزی شبیه این متنت نوشتم ولی هنوز پست نکردمش...منم نیمه آبای که گذشت ۲ ساله که اینجام و دنیای مجازی رو تجربه کردم با همه ی خاطرات ..حس ها و یادگارهایش....
ممنون عزیز جان که از منم به عنوان دوستت یادکردی سهبای نازنین
فرصتی بود منم میذارمش
سلام عزیز .
هماهنگی سن ,هماهنگی حس , هماهنگی قلم ها , مگر می شود با اینهمه هماهنگی ,دوستم نباشی ؟!
منتظرم عزیز برای خواندنت .
ما ره به کوی عافیت دانیم ومنزلگاه انس





ای درتکاپوی طلب گم کرده ره با مابیا
گنجی است مارافارغ ازشوروشر دنیای دون
اینجاچوفارغ گشتی ازشور وشر دنیا بیا
شرط هواداری ماشیدایی وشوریدگی است
گر یار ما خواهی شدن شوریده وشیدابیا
سلام عزیزترینم.تولدوبلاگت مبارک آجی.بالاخرهتونستم خودم رو با هربدبختی بودبه نت برسونم.عجب امروز روز پرماجرایی بود.
راستی شمااینجاکارخیرهم میکنید.
مثلا گلریزان.میشه یه گلریزان بگیرید برا من. شاید از جمع آوری کمکهای دوستان ما تونستیم یه لب تاپ بخریم ومجبورنشیم اینقدر چشم به در باشیم وببینیم که کی لب تاپش رودست مامیده.
گناه دارم به خدا.
اگرخونه بودم حتما با فنونی که مخصوص خودمه اوکی بابا رو میگرفتم اما غیر حضوری بلد نیستم غربت گری دربیارم وبا شیرین زبونی حرفمو به کرسی بنشونم.آخه من استاد جنگ نرمم.وهمیشه با زبون نرم به همه ی خواسته هام رسیدم.مامانم هم همیشه همینو میگه.
راستی کسی بلد نیست آموزش از راه دور بده مارو؟
وای نرگسی جدا از شوخی برای تک تک ثانیه های سختی که کنارم بودی وصبورانه به درد دلها وپرحرفیهام گوش دادی ممنون.
شرمنده که سهم شما ازبودن بامن فقط شنیدن دردها وغصه هابوده.جداَمیگم.
حالا باورم شده ویقیین دارم که خواهرم هستی وشما شدی آجی بزرگه من.وشمار خواهرهام به عدد۴رسیده.ماشالله.بایدبه مامانم بسپارم اسپنددود کنه برا گل دختراش.
دوستت دارم یه عالمه
سلام علیکم خانوم دکتر . خوش اومدی . قابلی ندارم من !
خوشحالم بشم خواهر بزرگه شما ! باعث افتخاره یعنی خانوم گل .

( ببینم میشه شما رو هم آجی حساب کنم یا نه هنوز ؟!
)
خب یک دو سه , امتحان می کنیم :
دوستان عزیز , واسه یک خانوم دانشجوی عزیز که قراره از حالا به بعد دانشجوی ارشد هم باشه , مراسم گلریزان برقرار می کنیم واسه تهیه یک عدد لپ تاپ که اینقدر در مضیقه نباشند . کی کمک می کنه ؟ اولیش هم خودم . بقیه دوستان هم که راضین بسم اله ! هم خدا راضیه , هم بنده خدا راضی میشه ....
آبجی لیلای گل هم اگه اینورا رو میخونین , یک محبتی کنین , یه جورایی با قلق های خاص دخترونه , پدرجون رو راضی کنین به این امر خیر . خیر دنیا و آخرت رو ببینی آجی لیلای گلم .
خوشحالم به خیر گذشت امروز زهراجانم ! خدا رو شکر . من حرفم رو عصر برات گفتم . دیگه چی باید اعتراف کنم ؟
تا رفت مرا از نظر آن نورجهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
این را برای او مینویسم.وپیغامم رامستقیم وبی واسطه میرسانم.ببخش که این سرا رابه تربیون آزاد دلم تبدیل کرده.شرمنده.
۲۴ آبان.ساعت ۵.
مدتها این تاریخ راهر روزمرور میکردم.حتی وقتی قرار بود نیایم ونباشم.امابا خودم عهد کرده بودم که برای سلام وعرض ادب وتبریک هم شده بیایم وچراغم را روشن کنم.اما نشد.
از یک طرف به سیستم دسترسی نداشتم واینترنت خوابگاه سر ناسازگاری با من داشت وسرعتش به کمترین حد رسیده بود
از طرف دیگری هم چون این روزها هوا زود تاریک میشود و ساعت اذان هم جلوتر آمده نشدکه به کافی نت های داخل شهر بیایم وسلام دهم وعید را تبریک بگویم.
نمی دانم شاید هم مصلحتی بود که نیایم.شاید...
اماامروز وقتی دیدم که آمدید۰تا آن نوشته را خواندم دانستم که قلم لطف شماست) وچقدر بزرگوارانه ودلسوزانه از من دفاع کردید خودم را سرزنش کردم .بخاطر آن لحظه ای که پیش خودم خیالم میکردم نکند آنقدر از من ناراحت هستید که آن کامنت ناشناس را شما نوشته ایدبابت همین خیال خام وقضاوت زودهنگام از صمیم قلب ازشما عذر میخواهم.
نتواستم بابت این لطف بزرگتان سپاس نگویم وبی تفاوت بگذرم.
انشالله خود اقا مهدی این مهربانی تان را پاسخ دهند.
یک دنیا ممنون
مخاطب خاص بخواند لطفا !
این بود سورپرایزت !؟؟؟؟
وعده دو سالگی و آخرم تنبلی ....
دو سالگی است و تنها عطری که به مشامم می رسد ، بوی آرامش است ....
ارام به معنای لبخند اول صبح ...
نشد ! نشد اونی که میخواستم ! نتونستم یعنی ........
این اونی نبود که گفتم ! شما ببخشید .
وقتی دل سودایی، میرفت به بستانها بیخویشتنم کردی، بوی گل و ریحانها
ای مهر تو در دلها، وی مهر تو بر لبها! وی شور تو در سرها، وی سر تو در جانها!
تا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد، نقض همه پیمانها
هر کو نظری دارد، با یار کمانابرو باید که سپر باشد، پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی، چندین سخن از عشقش میگویم و بعد از من، گویند به دورانها
شنیدن این غزل سعدی از زبون حمید خیلی کیف داشت ! ممنونم حمید جان !
هر چند کاش خودت هم دو کلمه حرف میزدی خب !
در همه ی ثانیه ها چشم به گذرگاه نگاهی دوخته بودم ، شاید که سلامی از آفتاب بشارتی باشد برای طلوعی که قامت دوست را چنان هویدا کند که کلام شکل بندد همچون بهاری در آستانه ی اتفاق و در نفسش عصاره ایی از عطرهای سرمستی و در دستانش مخملی سبز برای تن پوش واژه ها و بناگاه ستاره ایی کوچک از دب اکبر سوسویی کرد از بلندای بعیدی که دریافتم قاصدی است از سرزمین خورشید ....و سلامش چقدر گسترده شد در ابعاد زمان و دلش چه بزرگ و چه صمیمی واژه ی دوست را به معنا نشاند....
سلام آبجی سهبا...
دوسالگی زمزمه هایت مبارکباد....
سلام برادر آسمانی ام .
آنقدر از سایه روشن دلنوشته های شما آموخته ام , آنقدر در مذاب مهربانی های ارزشمندتان , قلبم را و قلمم را گداخته ام , که نتوانم پاسخگوی آن باشم . نیک میدانم قدر بودنتان را و شکر می کنم حضورتان را . ممنون که هستید برادر . پیروز باشید و بردوام .
مرسی سهبا جان
قابل شما رو نداشت
اول شدن بعضی ها رو هم از صمیم قلب تبریک میگم
ظهر که بلاگ اسکای رو باز کردم تو لیست بلاگ های بروز شده سایه سار دومی بود
بازش که کردم تلفن کارم داشتن
بعد که برگشتم کامنت گذاشتم
دارم غیر مستقیم عرض می کنم که شانس آوردین جناب ..
بازم ممنون سعیده جان . عجب تلفن های بدموقعی ! هرچند میشه گذاشت به حساب الطاف خفیه جهت دیگران ! مگه نه ؟ یا شایدم از ترس بارون بوده !
خلاصه که هرچند نمیدونم لطف این اول شدن چیه ! اما مبارک صاحبش باشه الهی !
حرفی ندارم...
نت هم باعث شما با بزرگی مثل شما آشنا بشیم...
ای بابا ! رفتم زیر زمین از خجالت که حمید !
ممنونم عزیز .
صد البته
ایشالله همیشه اول بشن
بیخودی که نیست حرف از اعتماد به نفس می زنم
وقتی زیر کامنت درج می فرمایند اول شدم
..
بازم تولد وبتون مبارک سهبا جان
برقرار باشید
البته جدای از اینجا که امکانش نیست , امیدوارم همیشه هر دوتون توی همه مراحل زندگی , اول باشین ! پیروز و موفق و سرافراز .
ممنونم نازدونه خانومم . سلامت باشی عزیز دل .
مرسی عزیزم
راستی تا یادم نرفته
برای سمیرا خانوم :
از طرف تمام همشهری های عزیزم دعوتتون می کنم
بفرمایید به قول سهبا جان زعفرون چینی
http://s2.picofile.com/file/7185565806/DSC02093.jpg
http://s2.picofile.com/file/7185567953/DSC02100.jpg
قربونت برم . مرسی نازدونه خانومم .
قابل توجه سمیرای عزیزم .
گاهی انقدر از دست مردم شهرم دلم میگیره که دلتنگ بزرگی شما و دوستان دیگه میشم!
مگه ما با مردم شهرتون چه فرقی داریم حمید عزیز?
خیییییییییییلییییییییییییییییییییییی زیاد!
منطق و مهربونی و صداقت و....
حس می کنم آّب این شهر با همه شهر ها فرق داره! باعث میشه آدماش اینجوری بشن
اینکه از لطف شماست حمیدجان . ولی ربطی به شهر و آب و هواو خاکش نداره ! باور کن همه جا همه جور آدمی هست .
دلت میخواد سمیرا یه دعوای حسابی کنه تو رو ؟! من که هر چی نهاوندی میشناسم ماهند !
درست میگید...
هر شهری مردمش یه اخلاقای خاصی دارن. باید قبول کنید. ارثی میرسه
نهاوندی های که شما می شناسید واقعا ماهن.
خب آره یک اخلاقهایی انگار زیاد میشه توی مردم یک شهر , اما دلیل نمیشه که بگیم فلان شهر خوبه , فلان شهر نه ! و من واقعا شهر شما رو ندیده دوست دارم حمید .
{کلی آیکون خجالت و شرمندگی و اینا ... }
چه کردی با دل ما خانوم :* :*
دو سالگی وبلاگت مبارک سهبای عزیزم , امیدوارم هر روز خاطرات خوبت از بلاگت و دوستانت بیشتر و بیشتر شه .
چه کردم دردونه خانوم ؟! فدای چشمای قشنگت من چیزی نگفتم که !
ممنونم نازنین . امید که روزگار شما هم به شادی و خوشی بگذرد . موفق باشی خانوم مهندس دوست داشتنی من .
چه زود دوسال گذشت ! در این دوسال هر روز اومدیم به سایه یارتون !


زلالی سروده ها و نوشته هات مستدام عزیز...
چه بارونی گرفته !!
سلام سایه جانم .
ما چون دو دریچه رو به روی هم ... آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده ... هر روز قرار روز آینده ....
نمیدونم چرا یاد این شعر افتادم با کامنتت عزیز . ممنونم .
اینجا هم دیشب بارانی بود مهربانم .
من شهرمو به خاطر تک تک خیابوناش،کوچه هاش،طبیعتش و بعضی از آدماش دوست دارم.
البته بگم ها خیلی هم تعصبی ام!
شاید تعصب کلمه خوبی نباشه , ولی دوست داشتن وطن , شهر , جزئی انسانی از وجود همه ماست .
خوبه حمید عزیز همینطور خوبه .
به روزم...
چشم قربان خواهم آمد ....
تبریک میگم سهبای عزیز
خواهر خوبم
امیدوارم چراغ این خانه مدام روسن باسد و با قدرت بسوزد مثل همیشه
به داشتن دوستان گلی مثل شما به خودم می بالم
سرفراز و سلامت باشید ایشالا
سلام . خوش اومدید آقا بابک عزیز ( هنوز هم به این اسم جدید عادت نکرده ام کیامهر !)
من هم به حضور دوستان و عزیزان دلخوشم و باعث افتخارم هست دوستانی چون شما .
زنده باشید و سرزنده . باز هم ممنون از حضورتان .
آن را که تو از سفر بیایی
حاجت نبود به ارمغانی...
سلام بر زمزمه های دوساله گاه گاه...سلام بر نجواهای مهر متولد در آبان....سلام بر ستاره سهبا در شبها...سلام بر گل نرگس در زمستان...سلام بر خواهر....تبلور یک خواهر بی ریا و فقط انسان...
و سلام به همه کسانی که در بارش باران ها مهمان ناخوانده این سرای محبت هستند.....
و این یعنی :
سایه سار زندگی
حقا که درست می گویند که وقتی طفلی به دنیا می آید نامش را با خودش می آورد...عجب نام زیبنده ای
از خدا طول عمر با عزت برای این طفل کهنسال دارم.
برقراریتان آرزوی من.
سلام برادرم .
سایه سار زندگی ام وجودش را به وجود شمایان دارد که بی حضور شما , هیچ سایه ای دوام نخواهد یافت بر هیچ ...
زنده باشید و سلامت برادرم . این طفل کهنسال برای شما هم آرزوهای ناب و ماندنی دارد برادر .
هزاران بار سپاس .
سلام و درود
ایامی که گذشت برای ما یاد آور زیبایی های بی نظیر بود که در این عالم عجیب که نمادی واقعی تر از درون انسانهاست ... کمتر می توان از او نشانی یافت .
کسانی که شاید اگر اطرافیانشان به وبلاگ آنها مراجعه کنند آنها را اینگونه ندیده باشند و نشناسند ...
برای من این وبلاگ فرصت خوبی برای آموختن و یافتن انگیزه بود . ممنونم از اینکه هنوز نامی از من در این خانه برده می شود و یادی از این از یاد رفته می گردد .
پاسخ مهرتان با مهر آفرین ... و سعادت با زندگی پر شورتان قرین ...
سلام بزرگوار .
هرگز از یاد نمی روید شما , که از یاد نرفتنی هستید ...
ممنونم از نظر لطفتان . سلامت باشید و پرتوان .
دو ساله شدن خانه زیبا و دوست داشتنی ات که ما هم خیلی خیلی خیلی دوستش داریم، مبارک ...
بی اغراق تو یکی از صمیمی ترین آدمایی هستی که تو زندگیم دیدم و خوشحالم که این خانه تو رو به من داد که دوستت باشم نرگس عزیزم...
امیدوارم خودت رو پیدا کنی، هر چند این گم شدن دغدغه خیلی از ما هست این روزا
یک غزل از محمدرضا ترکی تقدیم به گلی خانوم عاشق این روزها . امید که خوشت بیاد مهربون . اگه بدونی چقدر از دیدن اسمت خوشحال میشم ,خودت که دیگه جای خود داری ....
ای در نگاهم از همه دنیا قشنگ تر
از هر چه ناز و هر چه تمنا قشنگ تر
عذرا و ویس و لیلی و شیرین و دیگران...
حیرانم از تو کیست - خدایا - قشنگ تر!
اسطوره های عشق حقیقت نداشتند
تو واقعیتی و همانا قشنگ تر
بالای دست، دست زیاد است و چون تو نیست
هرگز -بدون شاید و اما- قشنگ تر
این است حسن روز فزونی که گفته اند
امروز دلرباتر و فردا قشنگ تر
باید تو را به حرمت یک گل نگاه کرد
اما نچید، چون که تماشا قشنگ تر
حسن تو را قیاس به دنیا نمی کنم
ای خندۀ تو از همه دنیا قشنگ تر
یک جلوه از کمال تو حسن است و از همه
تو نازنین تری و نه تنها قشنگ تر
وقتی غزل برای تو باشد عجیب نیست
گر باشد از تمام غزلها قشنگ تر!
دست مریزاد
توی این یکسالی که وبلاگتون رو شناختم از خوندن خط به خطش لذت برده ام . روزهایتان آرام ...
ممنونم الهام جانم . محبت داری عزیز دل .
با سلام
زادروز سایه سار مبارک
امیدوارم سایه این سایه سار بر سر ما و سایه شما بر سر سایه سار و سایه پدر و خانواده بر سر شما و البته سایه اساتیدی چون پدر شما بر سر ادبیات و فرهنگ این مرز و بوم مستدام بماند
به امید توفیق روز افزون
یاحق
سلام همشهری عزیز .
ممنونم . امید که سایه شما هم بر سر این سایه سار ماندگار بماند !
چه سایه در سایه ای شد اینورا !
باز هم ممنون . سلامت باشید .
سلام بانو...
این جا جای خوبی ست. دنیایی ست و من دل خوش که به این دنیا بند کرده ام خود را. این روزها دیگر دل خوشی کم تر به دست می اید و گران. این جا را که هر نظر و نوشته و عنایت و ملاطفت دوستی دل خوش ات می کند باید ارج گذاشت...
سلام بزرگوار .
لطف شماست که خوب می بیند این سرا را , که اینجا هر چه هست به عنایت حق است و لطف دوستان و مهربانی شمایان . سلامت باشید و شادمان که اینروزها , باید دوستیها را قدر دانست و ارج گذاشت ... حق با شماست .
باز هم سپاسگزارم .
چه راههایی که نرفته ام
چه نگاهها که ندیده ام
چه حرفهایی که ندارم !..
چه دعا ها که محتاجم
آخر هفته و آدینه ات خوش
راهها و نگاهها و حرفها و دعاها و ....
آدینه ات به خیر و سلامت سایه جانم .
سلام سهبا جان
پیامت رو گرفتم.
http://www.askquran.ir/picture.php?albumid=862&pictureid=6373
سلام عزیز . امیدوارم قانع شده باشی . بابت این عکسهای زیبا هم ممنونم .
این هم واسه دوست عزیز
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/05291613046946857792.jpg
ممنونم از خدا واسه هدیه های قشنگی که به من میده . مرسی از شما خانوم گل .
سلام خواهر عزیزم خوبید تولد وبلاگتون روتبریک میگم من هم سعی خودم رومیکنم واسه تهیه لپ تاپ زهراجون ولی میدونم بدون تلاش من بابام قبل از ارشدش براش میخره آخه زهرا با قیولی ارشدش دل پدرومادرم روشاد کرده . وحتما براش تهیه میکنند .ازاینکه شما من رو خواهر کوچیک خودتون میدونید خیلی خوشحال هستم ان شالله بتونم خواهرخوبی براتون باشم التماس دعا
واااااااااای !!!!!!!!!
چشام درست می بینه یعنی لیلا جون ؟ یعنی خودتونین ؟ نمیدونی چقدر خوشحالم خانومی .
خب بذار همینجا بگم تولدت مبارک خانوم گل . الهی صدوبیست ساله بشی . ایشاله موفق و پیروز باشی . ایشاله شاد و تندرست باشی همیشه . باعث خوشحالیه بشم یکی از آبجی های شما .
ممنونم که اومدی . از طرف ما هم از پدر خواهش کنین این لپ تاپ رو زودتر تهیه کنند , بلکم این خواهری ما اینقدر به زحمت نیفته ! به قول خودش : گناه داره بخدا !
بازم ممنون . بازم تولدت مبارک .
سلام به خاله سهبای نازنینم
....تولد سایه سار زمزمه هات مبارک!
...آخه مشکل اصلی من بی حسیه!(مدیونی اگه اینو تنبلی معنی کنی!!!
)
ما ددر بودیم نشد زودتر خدمت برسیم!
وای خاله جون گفتی گرفتاری واینا کلی خجالت کشیدم!
سلام . تاخیر داشتی خاله و جریمه میشی ! جریمه ت هم یک کامنته واسه پست بالا ! زود , تند , سریع !
سهبای زیبای من! سهبای دوست داشتنی روزهایی که ناخوداگاه یافته بودمش! به یادتم زیاد. دلم که زیاد تنگ می شود برایت اما تاب زنگ زدن و تلخ کردن لحظه هایت که اینطور شوریده و شیرین جاریست ندارم می روم سراغ تلفن. یکی دو پیغام از تو دارم نگهشان داشته ام. هی از نو می شنومشان و انگار که با تو حرف زده ام. روزهای رویا تلخ تر از آن است که دلش بیاید نزدیک بشود به رفقا و نشتی کند تلخیهایش به آنها ناخوداگاه. تلخیها که آرام گرفت برایت بیشتر رفاقت بجا خواهم آورد سهباجانکم...
سلام رویای من . وای بر من که روزهای تلخیت را به تنهایی می گذرانی عزیز ! هر چند این روزها , کدام یک از ما تلخ نیستیم ؟! اما .......
دلم تنگ است رویاجان . دلم خیلی تنگ است ...
کاش من هم بتوانم رسم رفاقت را به جای بیاورم برایت . ممنون عزیز دل .
کاش همه جریمه ها مثل این بودن!
فدای خواهرزاده ی عزییییزم برم من .....
زندگی زیباست
زندگی زیباست
وقتی برای همه
درها باز است
وقتیکه عشق میسراید
و انسان و دریا و صحرا
همسرا می شوند
یادآوری نام دوستان تنها از عهده یک نفر بر می آید و بس
اونم فقط چلچه
دلم برای چلچله تنگ شده اقابزرگ!