سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

قاصدکی از دعا ...

ای زمن بی خبر ! خیال تو از دل , روز تا شب هزار بار گذشته

خواب در چشم من نگشته به شبها , روزهایم به انتظار گذشته

چهره خویش را در آینه بنگر , تا گل و لاله را دوباره ببینی

سر تو سبز باد و روی تو گلگون ! موسم سیر لاله زار گذشته

تشنه بوسه توام , به که گویم , آب تسکین نمی دهد عطشم را ؟

زودتر بر سرم بیا که نگویند , دیر شد ! کار او زکار گذشته

سخت گیران هنوز باورشان نیست , که ز روز ازل پسند تو بودم

آه ازین کورباطنان که نبینند , عمر گل در کنار خار گذشته

نه همین شب ز دلسیاهی گردون , نوبر نوری از ستاره نکردم

که جدا از تو صبح دلکش روشن , روز من همچو شام تار گذشته

زاهدا ! هست اگر حساب و کتابی , بیم بیجا مده ز روز شمارم

که به هجران او ز سر گذراندم , روزهایی که از شمار گذشته

روزها هفته شد , به ماه رسیدم , ماه رفت و چه سالها ز پی هم !

در زمستان عمر مانده ام اکنون , هم خزان رفته , هم بهار گذشته

نی سواری گذشته است و رسیده , وقت پرداختن به مرکب چوبین

دوستان ! عمرتان دراز , بمانید ! جای غم نیست گر سوار گذشته

استاد محمد قهرمان

90/3/15


چند دقیقه ای هست که همینطور انگشتانم روی کی بورد مونده و ذهنم درگیر که چی بنویسم . از ظهر یک لحظه از ذهنم خارج نیستی عزیز دل . صدای گریه ت دلم رو خون کرد . کاش میدونستم چه غوغائیه که دل پر دردت رو آنقدر فشرد , که اشک از چشمان قشنگت جاری شد . کاش بدونی چه حالی دارم مهربون من . برات از سهراب خوندم و گریه کردی . برات غزل خوندم , از غزلهای پدرم و اشکهات بیشتر جاری شد . نمیدونستم این اشکها رو به چی تعبیر کنم نازنین دوست داشتنی من . کاشکی میشد پیشت باشم و توی بغلم بگیرمت و ... اونوقت هر دو با هم از اشک سیراب میشدیم عزیز دل . آخ که امان از این دل .... امان .... دلم برات تنگ شده گل نیلوفرم . دلم برای بودنت , برای شنیدنت , برای خوندنت تنگ شده . کاشکی این دنیا اینقدر بیرحم نمی شد گاهی ...

هر جا هستی , دعا می کنم دلت شاد باشه و لبت خندون . دعا می کنم سلامتی هر چه زودتر برگرده به تن نازنینت . میدونم که خدا میشنوه این ناله های دل هامون رو . میدونم که باز هم اجابت میکنه این دعاهای خالصانه رو . می دونم که دست خالی برنمی گردیم از مهربونی های بی دریغش ...

زودی برگرد عزیز . منتظرت هستیم ...

نظرات 42 + ارسال نظر
هستی نمونه یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ب.ظ http://d.blogsky.com

چشم زود برمیگردم ... ممنون
جانم اول شدم

خب گلم ما رو منتظر ادامه داستانت گذاشتی و رفتی ! نمیگی چشم انتظارت هستیم ؟! زودی برگرد ....

همیشه اولی ها !

سایه یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

من هم با او حرف می زدم گریه می کرد . مثل تو دلم بزرگ نیست نتونستم براش سهراب بخونم یا غزلی یا سرودی .... متاسفم برای خودم که حتی مرهمی هم نیستم .

برگرد عزیزم
برگرد!
جاده در انتظارت همیشه بارانی است ....

تو خود بهترین مرهمی سایه جانم . اینرا خوب می دانم . هر چند زبان هر کس با دیگری متفاوت است , اما طعم گفتگوها با هم بسیار متفاوتند مهربانم و من طعم شیرین سخنان تو را بارها چشیده ام عزیز دل .

سمیه من همین حالا هم در بین ماست , پیروز از گذران آزمون سخت دیگری که بر او مقدر شده بود .

کیارش دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ http://miraas.blogsky.com

منم نشستم و موندم چی باید بنویسم الان
دست به غزل حضزت حافظ بردم
این غزل اومد:

چه مستی است ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد

رسیدن گل و نسریت به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است
که مژده طرب از گلشن سبا آورد

علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست
بر آر سر که طبیب آمد و دوا آورد

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد

به تنگ چشمی آن ترک لشگری نازم
که حمله بر من درویش یک قبا آورد

فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند
که التجا به در دولت شما آورد

چقدر حزن و غم توی این پست بود. خدا کنه که من توی حدسم غلط رفته باشم
اما در کل همیشه اونی که گریه میکنه حالش خرابترین نیست .خیلی ها هستن که چنان خرابن که دیگه ناله یی اشکی صدایی هم حتی در نمیاد
خدا به دل همه نگاه کنه. خدا خودش به داد دل همه برسه
آمین

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد ...

حافظ را بسیار دوست می دارم کیارش عزیز , که زیبا سخن دل می گوید . ممنون از شما و نیت پاک و دعای خیرتان . ممنون از همراهی تان . زندگی تان قرین خیر و شادی .

س دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ق.ظ

سلام
دلم از غصه و دردهای غریب عزیزت غصه دارشد
کاش می شد قصه ی غم دوست را عهده دارشد

سلام .
در شادی و غم , همه عهده دار دلهای هم هستیم مهربان . امید که قصه های غم کمرنگ شوند در شادیهای دل .
ممنون از محبتتان مهربانم .

س دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ق.ظ

سلام
بیا سر بزن به یک خیال نزار

خواهم آمد مهربانم ...

زهرا دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ق.ظ http://sheydayevesal.mihanblog.com

آه ازین کورباطنان که نبینند , عمر گل در کنار خار گذشته
سلام سهبا جان

سلام عزیز دل . هیچ گلی بی خار نیست مهربانم ...

سپیده دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:55 ق.ظ

به قول استاد مهربان هرچند عمر گل درکنار خار گذشته
به امید سلامتی گل نیلوفر عزیز وهمه گلهای هستی که چشم به راه سلامتی دوبارشون هستند

سلام نازنینم . به امید سلامتی همه , به امید خوشبختی و موفقیت همه عزیزان , و تویی که ... می دانی چقدر دوستت دارم .

صهبانا دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ http://sahbana.ir

سلام و درود
شیب دامنه ی درد هر انسانی را به دامان خدا سوق خواهد داد ...
چشمان بارانی مزرعه ی آرامش را آبیاری خواهد کرد و بندگی خدا درو خواهیم کرد....
چه اگر درد نبود بیماری را نمی فهمیدیم و به درمان نمی پرداختیم ...

دردها گاه نشانه ی خوبی است ... و بهترین دستاوردش اینست که یادی از طبیب ازل بنماییم ...

برایتان ایامی سرشار از آرامش و طراوت آرزومندم ...
بیکران و دریایی باشید.

اینقدر زیبا به تفسیر دردها پرداختید که زبانم یارای کلامی ندارد بزرگوار . سکوت می کنم در برابر زیبایی نگاه و کلامتان . ممنونم از شما .

مریم دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

حالا این هستی اول شد من چندم شدم؟؟؟؟
سلام سهباجان!
امیدوارم حال دوستت زود خوب بشه و زود برگرده
اللهم اشف کل مریض
دلم آشوب بود آشوبترش کردی مهربان! خدا همه چی رو ختم به خیر کنه الهی آمین

هستی اول شد ! شما چندم شدی مهربان مریمی ؟ نمیدونم . بذار برم بشمرم خانوم گل .
باز چرا دل مریم گلی ما آشوب شده عزیز مهربانم ؟ الهی عاقبت همه به خیر بشه عزیز .

بــاران دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ق.ظ

بدو بدو واشتم میومدم در جریان حالم قرارت بدم که دیدم شما پیش دستی کردی :دی
این روزها حالم خوبه / شب ها زیر سوالند همچنان ...
فک کردم با پست اخیر حتما سرمو از تنم جدا میکنی ! آخرش میخواستم از گل روت معذرت خواهی کنم :دی
دیشب اومدم و نوشته ات رو دیدم , بشدت تکونم داد و عمیقا دلم خواست که بودی ! دلتنگت که بشم میرم عکساتو می بینم : )
مراقب ِ دلت باش بانوی من :*

سوالات شبها رو هم تمومش کن بارانم . شب و روز نداره که عزیز دل . باید هر دوشون تحت فرمان شما و به خوبی بگذرند !
فدای تو و اون دل قشنگت . مراقب خودت باش . منم دیشب عکسهات رو دیدم عزیز .

تنفس دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام سهبای مهربان
این بیت عجب زیباست
ای زمن بی خبر ! خیال تو از دل , روز تا شب هزار بار گذشته
خواب در چشم من نگشته به شبها , روزهایم به انتظار گذشته

امیدوارم دل غمگین دوست نازنینتان به زودی زود شادان گردد و آرامش و قرار برآن جای گیرد و سلامت باشند و تندرست.

سلام عزیزترینم . ممنونم مهربانم . امید که با دعای خیر شما , سلامتی به وجود دوست نازنینمان برگردد .
باز هم ممنونم عزیزترین .

بزرگ دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ http://navan1.blogfa.com

خوب کسی که مورد خطاب قرار گرفت زود خودشو لو داد
نمیدونم چرا و واسه چی ولی خدا کنه زودتر برگرده و سهبای عزیز هم از نگرانی دربیاد

سلام آقا بزرگ . هستی عزیز مزاح کردند . طرف خطاب من , نازنین دیگریست ... ممنون از دعای خیرتان .

ر ف ی ق دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

تو عاشقانه ترین نام
و جاودانه ترین یادی
تو از تبار بهاری
تو باز می گردی
تو آن یگانه ترین رازی
ای یگانه ترین
تو جاودانه ترینی
برای آنکه نمی داند
برای آنکه نمی خواهد
برای آنکه نمی داند و نمی خواهد
تو بی نشانه ترین باش
ای یگانه ترین !!!
تو باز می گردی ...

در برابر عظمت مهرتان , سکوت می کنم رفیق عزیز . ممنونم .

زهرا زین الدین دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:46 ب.ظ

سلام خواهری.هنوز یک ساعتی از بازگشتم به خانه نگذشته اما آمدم برای دیدن خانه مجازی ات.
با اینکه قریب 20 وچند روزی از این سرا دور بودم اما با وجود گفتگوهای یک روز در میان وسلام وکلام وپیام های
هر روزه مان،
هر روز بیشتر از روز قبل به تو نزدیکترمیشوم واز حس غریبگی وناآشنایی دورتر.
البته حالا همه تو را میشناسند.همه دوستان خوابگاه ودانشگاهم.
شرح مهربانی ات عالم گیر شده خواهر.
مدتهاست به امید روزی نشسته ام که با همین چشمهای همیشه خیسم به نگاه گرم وآشنایت خیره شوم وبگویم چقدر دوست میدارمت.
خدا تو را از من نگیرد.

سلام مهربان خواهری . رسیدنت بخیر عزیز . چقدر جای خالیت در این سرا به چشم می آمد خواهری .
به قول معروف نمیدانم چه مهره ماری تو داری زهراجان ! کمتر پیش می آید در فاصله ای به کمی , اینقدر وابسته و دلبسته کسی شوم ... چه کرده ای با دل من , خدا می داند !
همینقدر می گویم که وقتی با تو صحبت می کنم , فراموشم می شود اینهمه فاصله های سن و مکان و ... را ...
هر چند ندیدمت , اما اصلا حس غریبگی با من نیست . احساس می کنم بارها و بارها دیده امت زهراجانم . و با همه اینها باز هم دلتنگ دیدنت هستم . امیدوارم زودتر بیاید آن روز .....

خوش آمدی خواهری .

خواهرت دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:07 ب.ظ

یادت هست
غروب دلگیر وغم باری که خدای مهربان وغیورم آن آزمون سخت را ازمن گرفت وخواست که بِبُرم آنچه را که بسته بودم به غیر.
ومن هم حرفی به جز سمعا"وطاعتا،نداشتم ونگفتم.
همان روز ازل که پرسید :الست بربکم ومن پاسخ دادم:بلی
انگار که این بلی آغاز بلا بود.
همان لحظات سخت وسنگین کنار مزارسه شهید گمنام دانشگاهم در آن خلوت وسکوت،وقتی مطمئن شدم که غیر من وخدا وآنان در آن حوالی کسی نیست آنقدر از ته دل زجه زدم که بعدش به سختی توانستم خودم را به خوابگاه برسانم وحتی توان راه رفتن را درخود نمی دیدم.
گویی که حال حضرت زینب را داشتم که بربلندی تل ایستاده و به گودی قتلگاه خیره شده بود وقتی که خنجر حنجر می بریدو زینب هم دل.
خواستی دلداری ام دهی گفتی:بمیرم برای دلت خواهری.
غافل از آنکه دیگر دلی برایم نمانده است.
من مدتهاست که با تکه تکه های که نمی شود نامش را دل گذاشت دارم روزهای را سر میکنم وبه امیدی روزی نشسته ام که محبوب وهمراز اول وآخرم اینگونه خطابم کند:
سلام علیکم بما صبرتم.
حالا اما آرامم وراضی به رضای دوست وحذف کردم تمام آنچه که باید از صفحه ذهن مجازی وحقیقی ام پاک کنم
حالا با خودم عهد بسته ام که دیگر هیچ وقتِ هیچ وقت
حدیث دوست را به غیر حضرت دوست به کسی نگویم

یادم هست ... یادم هست .. یادم هست .
قزوین بودم , برایم سخن گفتی , اشکم را در آوردی ...

مشهد بودم , و در حرم و بعدتر بیرون آن و باز تو با دلم چه کردی خدا می داند ...
این چند روز هم که دل من از آن خودم نیست و تو هر بار به بهانه ای , تلنگری می زنی بر شیشه دل و بغض آنرا می شکنی ....
اصلا تو چه افسونی بلدی خواهری که ....
باور کن همین حالا هم با بغض می نویسم ... که خوب می دانم درد دل کندن را ...هر چند از آن گریزی نیست ....
کاش مورد خطاب قرار بگیریم که :
سلام علیکم بما صبرتم .....
زهرایم , کی می بینمت خواهرم ؟

زهرا زین الدین دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ

فکر میکنی از جنس سکوتت نمی فهمیدم
ونمی دیدم اشکهایت و
نمی شنیدم صدای دانه دانه افتادنهایشان را.
نرگسی بگذار اعتراف کنم که در این20روز والبته پیشتر از آنهم با اینکه هربار که باتو سخن میگفتم بلندبلندمی خندیدم وسعی میکردم که با حرفها وحرکاتم شما وهم اتاقی ها وهمه دوستانم را بخندانم اما روزی نبوده که گونه هایم از اشک خیس نشده باشد
نرگسی تحمل گذر این روزهای دنیای دنی ،سخت شده.خیلی سخت.
به قول شهید سبحانی
دیگر این شهر جای زندگی نیست...

می دانم ... جنس خنده ها و اشکهای ما یکیست ظاهرا ... خنده هایمان در ظاهر است و .....
اما شنیدن حرفهای آخرت هم برای من سخت است عزیز , خیلی سخت ... هنوز یادت نداده اند که به خواهر بزرگتر اینگونه نمی گویند مهربان ؟ می خواهی دلخونم کنی ؟

زهرا زین الدین دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ

ببخشید تلخ شدم وتلخ نوشتم
قول میدم تکرارنشه
راستی نرگسی فکرکنم آدرس پستیم رو اشتباه برات گفتم چون هنوز کادوی تولدم بدستم نرسیده.
همه فکرم مشغوله که این خواهر بزرگ ما چی میخواد کادو بده
به جان خودم من عاشق همه ی کتاب های خوبم.کتابی که به من نکته جدید یا نگاه جدیدی رو یاد بده.
فرقی نمیکنه
ادبی.اعتقادی.علمی و...
خب حالا اینو بگو من کی برم سراغ بسته ات؟

تو و تلخی ؟؟؟ نه بابا ! فقط اون تیکه آخر کلامت رو نادیده بگیرم , بقیه ش خوبه .
اما آدرست رو یکبار دیگه هم بگو تا من درست یادداشت کنم , در اولین فرصت کادو تولد هم خدمتتون میرسه عزیز .....
بدو منتظرم .

ایمان فرستاده دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ب.ظ http://khoongerye.blgfa.com

گوزنی نیمه شب از خواب هایم می زند بیرون . . .



به روزم!

جنون از فرق سر می آید و در سینه می ماند
جنون در حین پیچ و تاب هایم می زند بیرون
من آن دریای مواجم که توی پارچ زندانی ست
همین که بشکنم , سیلاب هایم می زند بیرون ...


سلام . زیباست ایمان عزیز . ممنونم .

زهرا زین الدین دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ب.ظ

وای نرگسی باورم نمیشه
یعنی جدی جدی آدرسمو برات بنویسم
خدای من
یعنی چی میخوای کادو بدی؟
تو جیب جامیشه؟
خوندنیه یا خوردنی؟
راهنماییی ام کن.

وا خواهری ! مگه شوخی دارم باهات ؟! یعنی اینقدر به نظرت من خسیس رسیدم ؟ خوبه قبلا هم ازت خواسته بودم آدرس رو ...

حالا تو بده آدرستو , معماش باشه واسه بعد !

فریناز دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

چه قدر خنده ام کوتاه بود سهبا جون

سهبا...
دلم هزار راه رفت
خدا کنه اون چیزی که فکر میکنم و اون کسی که حس میکنم نباشه

فدای دل مهربونت گلم , حدست کیه مگه ؟
فرضم که درست باشه , تو با دل پاکت از خدا سلامتی بخواه , بقیه ش درست میشه ! نبینم غم رو تو دلت عزیز ......

دانیال دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ب.ظ http://www.danyal.ir

یک قطره اشک همه چیزی بود که برای سلامتی و شفای عاجلش ، داشتم و تقدیم کردم ...

و چه جادویی دارد این قطره اشک ! ممنون برادرم .

داداش محمد دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام ابجی من دارم یک وبلاگ جدید درست میکنم

سلام داداشی . خیر باشه . کجایی تو الان؟

کیارش دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ب.ظ http://miraas.blogsky.com

سلام سهبا باجی
یا : سین-ب


دلم گرفته
ته یه جاده که خودم توی به انتها رسیدنش بی تاثیر ( شایدم بی تقصیر ) نبودم ایستادم

اصلا کاری به چراییه موضوع ندارم
که دیگه خیلی از زمان توقف روی این موضوع گذشته

فقط
امشب اگه اومدین
یا
فردا اگه اومدید و دیدید و خوندید

( که بر حسب معمول میتونم زمان کامنتهای صبحتونرو حدس بزنم و اگه فردا هم معمول بیایین قبل از حکایت من میرسین ! )
برام (مون) دعا کنین
انگار ترانه های درخواستیه که میگم چه دعایی میخوام
دعا کنین همیشه حریم ها رو پاس بداریم و همه جا و در هر تصمیمی محترمانه رفتار کنیم

دعای بدیه ؟

توی پست قبل بود که گفتم دنیا توی شادی و غمش اعتدال نداره انگار... توی این روزای پر بغض من ، فقط شنیدن همین یک خبر کم بود که اونم تکمیل شد.....
دعا میکنم اگه یارای دعا رو داشته باشم ....

بزرگ سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

روزها هفته شد , به ماه رسیدم , ماه رفت و چه سالها ز پی هم !

در زمستان عمر مانده ام اکنون , هم خزان رفته , هم بهار گذشته

هم خزان رفته , هم بهار گذشته ...

فریناز سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ق.ظ

هنوز خوب نشده؟

من رو قولم بودم بانو...

منتظرم که خوب بشه ها

خدایا خوبش کن

ممنونم مهربون . شما دعا کن , خوب میشه به لطف خدا . مرسی فریناز عزیزم .

فرداد سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام خواهرم
درست میشه انشالله...امان از این قسمت.
یامن اسمه دوا
وذکره شفا....

سلام برادرم .
هیچی ندارم بگم ...
ممنونم از شما .

کیارش سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ http://miraas.blogsky.com

یا علی

فعلا که همه دارن چنان تاجرانه با هر دلی رفتار میکنن که از اینکه منم انسان و آدمیزادم حالم به هم میخوره.حداقل روی قیمت شرافتشون ثبات داشته باشن بد نیست !!!
آدمی که از صبح تا ظهر سه مرتبه حرفشو عوض میکنه ...
بگذریم
ممنون از دعاتون
کی از شما لایقتر؟

هیچی نمیتونم بگم باور کنین ...

زهرا زین الدین سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ

خواهری کاغذ وقلم نزدیک دستته.
خب یادداشت کن:
استان شهید بروجردی.شهرستان زادگاه شهید شکارچی.
همسایه مرجع تقلیدفقیدآیت الله سید نعمت الله جزایری
خیابان شهید تقی نیا،کوچه مسجدامام علی،
منزل خواهر شهید زین الدین
حالا آدرسمو رو بلد شدی؟

عجب آدرس نابی داری خواهری ! حالا صدردصد مطمئنی بسته پستی میرسه دستت و برگشت نمیخوره به سمت خودم ؟!

فرداد سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام خواهرم
این دومین کامنت امروزمه...خواستم فرمایشتون رو در مورد بودن تایید کنم...
خدا به این دوست مورد نظر کمک کنه ...
خدا دل همه رو به نور خودش گرم کنه...
لبتون خندان و سرتون بلند.

این محبت ها از یاد نرفتنی اند برادرم . هزاران بار سپاس . کاش حضورتان همیشگی باشد مهربان برادرم .

سپیده سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ

کاش زودتر این روزهای پربغض پربکشن از اینجا ....فقط می تونم دعاکنم واسه بهتروبهتر شدن هرروزت

توی اون نگاه های عمیقت یک دنیا حرفه مهربون من . این همه سکوت , رازهای زیادی داره که ....
دلم از حالا بهونه ت رو می گیره ....

مریمی سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

پنجره ی باران خورده ات را باز کن

چند سطر پس از باران

چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده

دلم برایت تنگ است

این روزها از دلم جز یک فطره اشک فشرده ,هیچ نمونده مریمی ... منو ببخش اگه نیستم .... کار من از دلتنگی هم گذشته !

زهرا زین الدین سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:27 ب.ظ http://nejat-yafteh.blogsky.com

تقدیم باعشق:
اگرخدا نبودشایدبهترین وراحت ترین راه حل خودکشی بود.
ولی خداهست وآنقدربزرگ است که به ذهن من نمی گنجد...
وبه همین سیاق من کوچکم،نسبت به او وبعضی از بندگانش...
یعنی خدا به این بزرگی ،مشکل یک ذره به قطر یک میلیونم میکرون را نمی تواندحل کند؟
مگرمی شود؟؟؟؟
-برگرفته از کتاب لخته های دل نوشته سیدمحمدانجوی نژاد

مرسی عزیز دل . ممنونتم خواهری . خوشحالم که خدا همیشه هست .

کیارش سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ب.ظ http://miraas.blogsky.com

ادعونی استجب لکم

اگه نداشتیم خدا رو ..........

سرزمین آفتاب چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ

شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من ...اما...
بله
نیاز به بارون هم نبود
نقش و تصویرمون اگه گاهی به دل کسی سنگینی کنه بدون بارون هم میشورن و ردش میکنن و ... همین.
نمیگم به همین راحتی
که درکش و موضوعش راحت نیست
اما اجراش راحته. راحت بود !!!!

حالا تا تعریف دیگران از ؛ راحت ؛ چی باشه

کاش بارانی بود که غمها را می شست .... دلم باران می خواهد ....

وانیا سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ

امیدوارم زودتر آروم بشه

ممنون مهربان . با دعای خیر شما انشاله ..

کیارش چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ق.ظ http://miraas.blogsky.com

سلام
خیلی ازین غزل استاد خوشم میاد
بیش از ده بار هم خوندمش
فقط لطفا به استاد سلام بنده رو برسونید و بفرمایید که جسارتا
ابتدای مصراع چهارم وزن ( بدلیل کوتاهی هجای مصوت ) کمی از دست در رفته. مسلما اصلاحش میکنند و زیبایی شعر قشنگشون دوچندان میشه
البته این غزل خودش وزن سنگین و خاصی داره و همینکه استاد توی این وزن و بحر غزل سرودند قابل تامل و توجهه

سلام .
چی بگم من الان ؟

کیارش چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ http://miraas.blogsky.com

هیچی
خواهش منو بهشون برسونید
همراه با سلام !

والا چی بگم ؟ استاد معمولا اینجا رو می خونند خودشون . اما من ...

راستی , استاد قهرمان توی فیس بوک فعالند . چرا اونجا به ایشون سر نمی زنید ؟

محمد قهرمان پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ

باسلام به کیارش گرامی! منظورتان ازمصرع چهارم : سرتو سبزباد
و روی تو گلگون ... است؟ نه دوست من سرآغازش ( سر ) ازنظروزن
ایرادی ندارد. اگر به جای آن ، دست هم بگذاریم ( کاری به معنی ندارم)
بازهم وزن تغییری نمی کند. ضمناً بادست کم 60 سال شعرسرودن ،
گوش من آنقدرحسّاس هست که دروزن اشتباه نکنم. بامعذرت

خب اینم پاسخ جناب کیارش عزیز ...

سلام پدرجان ممنون از وقتی که میگذارید برای این سرا و میهمانان گرانقدرش . فقط عرض کنم خدمتتان که کیارش عزیز , دستی در شعر و شاعری دارند و با این مقوله غریبه نیستند , هر چند همگی مقر و معترفیم که هیچکس به پای پدر بزرگوارم نخواهد رسید در این زمینه .

محمد قهرمان جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ

دخترعزیزم! چون جناب کیارش دستی درشعردارند به اشتباه افتاده اند.

خودشان هم می دانندکه تقطیع این شعر ، بر دوبار : فاعلاتن مفاعلن

فعلاتن است ، وفاعلاتن درآغازمصرع می تواند به : فعلاتن بَدَل شود. این

ازاختیارات شاعری است ودرچندین وزن گوناگون می تواند چنین حالتی

پیش بیاید. امیدوارم جناب کیارش قانع شده باشند.

من کلا هیچ نگویم سنگین ترم پدرجان ! شما هر چه بگویید من هزاردرصد که اغراق شاعرانه هم دارد , تصدیق می کنم .
و هزاران بار هم تشکر می کنم که اینقدر وقت می گذارید برای این سرا . ممنون پدرجانم .

کیارش شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ http://miraas.blogsky.com

با سلام و عرض احترام و ادب خدمت استاد قهرمان عزیز
۱-بسیار متشکرم که نسبت به مطلبی که نوشته بودم توجه نشون دادید و پاسخ زیبایی هم مرقوم فرمودید
۲-دقیقا طبق فرموده شما تقطیع هجایی ابیات اون غزل زیبا هم همون وزن فاعلاتن مفاعلن فعلاتن ( بادوبارتکرار) رو نشون میده. معمولا هجاهای بلند هم این قابلیت رو دارند که در بعضی مواقع به دو هجا تبدیل بشن
۳-فرمایش استاد کاملا صحیحه.اگر بجای سر مثلا دست هم نوشته میشد در تعداد تقطیع تفاوتی ایجاد نمیکرد. اما وقتی ( فقط به عنوان مثال عرض میکنم ) میشه بجای سر تو سبز باد... بگیم : دست تو گرم باد... هم اون کاهش اول وزن ( البته فقط در خوندن) ایجاد نمیشه و شعر روان تر خونده میشه و هم نیازی نداریم که بدون اینکه واقعا در تنگنای قافیه گیر کرده باشیم دست به اختیارات ببریم. استاد بزرگوار مسلما بهتر از من بی سواد میدونن که شاعر زمانی به اختیارات دست میبره که یا بدلیل محدودیت های وزنی ناچاربه این کارمیشه یا برای هرچه زیباتر کردن اون بیت ازین تکنیک استفاده میکنه و به نظر حقیر در جایی که چندان ضرورت ایجاب نمیکنه( البته تشخیص این ضرورت با من نیست با خود استاده و مسلما نظر نهاییه ایشون ملاکه نه نظر من ) اونم ابتدای بیت که استارت خواندن شعره ، بهتره ازین تکنیک استفاده نکنیم .اما چون مالک این غزل زیبا استاد هستند هرطور که صلاح بدونن میتونن از آرایه های ادبی استفاده کنن.
۴- با احتساب توضیحات استاد بنده مفتخرم که هنوز در تشخیص اون بیت اشتباه نکردم و کوتاهی آوایی اون مصراع در ابتدا فورا به گوش میخوره. اما هم در مقابل سابقه و تبحرو اشعار بسیار زیبا و خواندنی استاد سر تعظیم ( و البته تسلیم ! ) فرو میارم و هم اینکه قصدم فقط و فقط بازگوکردن نکته یی بود که به زعم من بی سواد می تونست اشعار همیشه زیبای استاد رو زیباتر کنه . امیدوارم ذکر این نکته باعث رنجش یا خدای نکرده تصور اظهار فضل نداشته!! نشه.
سبز باشید

با عرض احترام خدمت پدر بزرگوارم .

محمد قهرمان چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ق.ظ

کیاوش عزیز! گفتم که دربعضی ازاوزان سرآغازشعرمیتواند اندکی تغییرکندوایرادی هم ندارد :فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات .فاعلاتنِ اول میتواندتبدیل به فعلاتن شود ودربرخی اوزان دیگر .والآن دیوان شیخ اجل
سعدی راپیش رو دارم : آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد... وبیت بعد
به تماشای درخت چمنش حاجت نیست... مصرعهای دیگری نیرهمین گونه دارد. بنابه استدلال شماسعدی بایدمی گفت : باتماشای... تا با
آن شکرخنده ... جور در می آمد . این گونه موارد راجایزدانسته اند تاشاعر
اندکی آزادی عمل داشته باشد. اگرخودتان شعرمی گویید ، اطمینان داشته باشیدکه دردو وزنی که به عنوان مثال گفتم، نمی توانید دستورالعمل خودرا کاملاً رعایت کنید وبه تنگنانیفتید. ضمناً فرق است
میان تئوری و عمل. ببخشید. پرحرفی کردم.

ممنونم از توضیحتان پدرجان .

کیارش دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ق.ظ http://miraas.blogsky.com

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد