خورشید روزنی ز چراغان چشم توست
دریا هم انعکاس درخشان چشم توست
بردار این نقاب جدایی , نگاه کن
هفت آسمان که آینه گردان چشم توست
هر جا صدای قاری قرآن شنیده ام
گفتم که این نوای غزلخوان چشم توست
در گردباد حادثه در هم شکسته اند
صد کاروان دل که پریشان چشم توست
دل مرده در کویر تمنا , ولی هنوز
در انتظار بارش باران چشم توست
فردا به نام سبز تو پیوند می خورد
دنیا هنوز بر سر پیمان چشم توست
ای نرگس خجسته , فرامرز عاشقی
امشب هزار میکده مهمان چشم توست
ما را ببر به سمت سما ای طلوع سبز
امید ما به مهر فروزان چشم توست
ای زنده ی همیشه تاریخ , ای بزرگ
عالم همیشه چشم به فرمان چشم توست
اینجا کسی که در دل آتش نشسته است
دلبسته همیشه احسان چشم توست
پی نوشت :
از زیبایی های سفر اخیر , آشنایی ام با شاعران عزیزی از دیار خراسان بزرگ است که وجودشان باعث افتخار ماست . خانم زری سلطانی فر , عزیزی هستند که افتخار آشنایی شان را مدیون پدرم استاد محمد قهرمان و جلسه سه شنبه شب شان هستم . از آن روز به یادماندنی کتابی در دستانم جای گرفته به نام " ما سبز تباریم , چرا زرد بمیریم " که سروده های خانم سلطانی فر عزیز است . و این کتاب با امضای پرمهر ایشان , هدیه ای زیباست از آنروز . شعر بالا نیز یکی از اشعار زیبای آن کتاب است که نذر آقا امام زمان سروده شده است . سلامتی و موفقیت و شادمانی شان را از خداوند مهربانی ها خواهانم .
یوسف ندیده است به دنیا نظارهات
کردم هزار حنجره نذر هزارهات
راضی مشو که طعمه دست خزان شوم
وامیشود گل لب من با اشارهات
حرفی برای گفتن از این دل نمانده است
جانا! کجاست در دل این شب ستارهات؟
رازی است سر به مهر، دو چشم سیاه تو
دیدم به قاب دیده تو استخارهات
سر مینهم به پای تو در آستان عشق
من زندهام به نام و نگاه دوبارهات
طیبه شامانی
گفتم :که یافتم ! گفت کاش در می یافتی !
گفتم : کاش چیزی بدهد . گفت : هیچ دعا کرده ای که کاش چیزی بگیرد ؟
گفتم : امام غایب را به دعا نشسته ام ! گفت : تو خود حاضری آیا ؟
گفتم : در انتظار ظهور نشسته ام . گفت : در انتظار ظهور بایست !
گفتم : 40 سال دارم . گفت : بگو 40 سال ندارم و از دستم رفت !
گفتم : خودسازی را از کجا شروع کنم ؟ گفت : از خودسوزی !
شاعران رصد کننده های بینهایت کهکشان معنا هستند
کهکشانی که ما هنوز دهانمان بوی راه شیر میدهد
تا بتوانیم از آن سخن بگوئیم ....
چندم شدیم ؟!
هفت دقیقه گذشته از ساعت 11 عاشقیت , عید بر شما مبارک ... اولین هستید و امید که از اولین منتظران واقعی مهدی عج که دعایش به آسمان خواهد رسید به امید اجابت ..
تعظیمتان در برابر کهکشان ادب و شعر , نشانه ایست از رنگین تر شدن آسمان روحتان .... بر شما مبارک باد این اتفاق خجسته .
تا برادری مثل دانیال هست و دوستان خوب دیگر تنها چرا؟ ان شااله مسافرانتان زودتر برمی گردند و چشمتان روشن می شود.عید بر شما مبارک
تنها هستم و نیستم ! احساس تنهایی ندارم ولی ... همیشه گفته ام برخی روزها , دوری از عزیزان آزار دهنده است . شب های اعیاد بخصوص اعیاد خاصی چون نیمه شعبان , همیشه به یاد پدر بوده ام و نگاه مهربانش ... دلم از فاصله ها می گیرد امیر عزیز ...
ممنون از لطفت . عید شما هم مبارک .
واااای نرگس جون بعد از یک روز دوندگی و خستگی جسمی و روحی باز کردن بلاگ شما یه آرامش غریبی داشت...مثل نسیم...پست پایینی رو خوندم و لذت بردم این پست هم که جای خود داره.چقدر خوبه آدم با انسان هایی جفت و جور بشه که مثل خودش فکر می کنند و توان اینو دارن که حرف دل رو به قلم جاری کنند...
عیدتون مبارک خواهر مهربانم
و من چقدر خوشحالم از اینکه حرفهای دلمان یکیست و نگاهمان به یکسو ... و چقدر دوست دارم این روحهای در طول موج یکسان همدیگر را بیابند و با همدلی , زندگی را آنگونه بسازند که شایسته است .
عید شما هم مبارک نازنینم . سلام برسان پدر و مادر بزرگوارت را .
پیام خصوصی دارین
قربون شما و پیغام خصوصیتون برم من ! دلم تنگه برات خانوم ر عزیزم !!!
آخ که چقدر دلم هواتو کرد عزیز دل ...
نیم ساعته دارم موسیقی هرلحظه با من باش رو می شنوم.... نیم ساعته من دارم لذت می برم و سرشار می شم از تو .... نرگس ؛ چقدر داری روز به روز عمیق تر و بزرگ تر می شی.... خودت می دونی؟
زری همین حالا داشتم با رویا درددل میکردم . به یاد روزهای با هم بودنمون ! کاش بدونی چقدر دلتنگم زری ... چرا تموم نمیشن این لحظه های سخت دلتنگی ...چرا زری ؟ چرااااا ؟
می ترسم از روزی که در عمق مرداب فرو برم زری ... گاهی در سطح موندن هم خوبه ... کجایی دختر ؟ بیا و رسوبات ذهنم رو بکش بیرون ... زری دلم تنگه واسه قدم زدن تو سرای سعدالسلطنه , واسه راه رفتن سر حوض حمام قجر , واسه یه استکان شربت نعنا , واسه غزل , شاملو , اتفاق سبز .... واسه همه دیروز قشنگ و اینده مبهمی که نمیدونم چیه ؟! واسه این لحظه ای که داره به حسرت با تو بودن میگذره , واسه آن ی که داره سر میخوره از دستم با این نوای سه تار غمگین ....
کجایی زری من ؟
سلام رهگذرانه مرا در این صبح سپید بپذیرید که ما شما را گلبرگ نرگس میدانیم وقتی با پروانگان محزون گفتگو میکنید ...
سلام .
چرا رهگذرانه هستی جان ؟ بفرمایید شیرینی و شربت ! ناهار که گذشت ,شام در خدمت باشیم !
پروانگان محزون را ....
سلااام سهبا جان
ایشاا.. همیشه به مهمونی و شب شعر و آشنایی با بزرگان ...
عیدت مباررررررررررررررررک
سلام عزیز. به امید شادیهای ماندگار . عیدت مبارک .
سلام عیدتون مبارک
به امیدسرشار شدن از چشمه احسان مهدی موعود
عید تو هم مبارک سپیده عزیزم . به امید سرشار شدن ...
...عیدت مبارک....
...راه که پیدا شود...و عشق که هویدا !!...
...فقط باید رفت و رفت ..
...و بیدار راه بود...
...باقی همه ..خود خواهد آمد..
سلام مریم جان .
من هم می گویم : تو پای به ره بنه و هیچ مپرس ...خود راه بگویدت که چون باید رفت .
عید شما هم مبارک .
سلام
نمی دانم ابجی چرا بعضی وقت ها که وبلاگتون را باز می کنم و مطالبش را می خونم ناخدا گاه اشک از گونه هایم جاری می شه چشم هایم سوزناک.
دلیلش را نمی تونم پیدا کنم
امامم .شرمندم.گناهام زیاده که نمی تونم جبرانشون کنم
با چه دلی به سوی شما دست دراز کنم
تنها بگم دوست دارم.قربونت برم .
ممنون ابجی گلم
لذت بردم
استاد مهربان تولد شما هم مبارک
سلام داداشم . دلت پاکه که اشکهات زود سرازیر میشن . خدا کنه این پاکی رو همیشه حفظ کنی داداشی .
بازم عیدت مبارک . ولی ... تولد کی مبارک باشه داداش جونم ؟
الوند، زیر پای تو سنگ مُحقریست
اما نه ، هر کلوخ ، دماوند دیگریست
هیچ احتیاج نیست به یک کوه و چند غار
هر جا کسای توست، حَرای پیمبریست
جن و پری به دور نگین تو در طواف
- انگشتر عقیق شما چیز دیگریست-
ولادت حضرت حجت بر شما مبارکباد
هر جا کسای تست , حرای پیمبریست ...
ممنون از این شعر زیبا . باز هم میلاد مولود نور و ماه بر شما مبارک .
عیدت مبارک سهبایی
عید شما هم مبارک مهربونم .
قلب کارش خون بردن است و دل کارش خون خوردن !
دل و قلبت چطوره سهبا ؟
خون می برد و خون می خورد ! مگر جز این چاره دارد ؟!
گفتم : خودسازی را از کجا شروع کنم ؟ گفت : از خودسوزی !
سلام بانوی شهودمهربانی
چکیده اشراق همین است
کاش می گفتید چطور بسوزانم که لا اقل باد خاکسترم با بردارد و برد تا کاکل دوست
گفتگوی پایانی این پست آتش زداما آنقدر ترم که نمی سوزم و فقط دود می کند و چشم حساس به دود است...
سلام برادرم .
شما که خود امپراطور وادی عرفان و اشراقید و بهار با سبزی نگاه شماست که جان می گیرد در چشمانمان . من چه باید بگویم به شما بزرگوار ؟!
اینرا یافته ام و دریافته ام که تا از من رها نشوم , هیچ نخواهم شد , هر چند بی من هم هیچم و با من هم هیچم و اصلا هیچ هیچم .... دریافته هایم آنقدر خام است که .... شرمنده !
چه خوبه که تو اینقدر انرژی داری !
حس کردنش هم بهم کمک می کنه ...
برقرارا باشی و پیروز عزیز
چه خوبه که تو اینقدر مثبت می بینی و اینقدر مهربونی سایه جانم !
سلامت باشی و شادمان .
باری ، ما چه کنیم ؟
اگر تو نیایی ...
و عالم با این همه ظلمت چه کند اگر تو روشنی اش نبخشی ...
****************************************
جویبارها هم با شعر ترنم میکنند و ...
باران ها نیز با شعر گریه میکنند و ...
برگ ها با شعر دست تمنا می شوند به سوی آسمان و ...
نرگس ها با شعر استغاثه می کنند و ...
سروها با شعر به رکوع می روند و ...
لاله ها و آلاله ها با شعر سینه می درند و ...
**********************************
سلام بر خالق زمزمه های گاه گاه
با این بشارتی که دادی و آن شعر ها که با خود آوردی جانم را صفا و دلم را صیقل دادی ...
دست مریزاد ...
سلام بر رفیق باوفا . زنده باشید و پایدار .
بر این باورم که عالم همه بر شعر می گردد که خداوند خود خالق شعر است و زیبایی . که قرآن همه شعر است و آفرینش همه شعر است و هستی همه شعر ...
کاش زندگی ما نیز زیباترین شعری بود که می سرودیم ...
باز هم ممنونم .
سلام خواهرم
امان از این حسن سلیقه شما...
سلام مخصوص من رو هم به ایشون ابلاغ کنین...
برقرار باشین...
عیدتان مبارک....هر روزتان عید.
سلام برادرم . حسن سلیقه اگر نبود که خواهر شما نمی شدم !
ممنون از محبت همیشگی تان . هر روزتان عید باشد الهی ...
وقتی رفتی مرا به بازی گرفتند
و گیسوان تنهایی ام را کشیدند
نمی دانی رفتنت و نبودنت چه بر سر دلم آورد
اگر هنوز مکدری ...
دلم به هوایت خوش است!!!
قلبم جایگاه کینه و کدورت نیست ... اما هوای حوصله ام بسیار گاهی ست که ابری ست ....
سلام سهبای عزیز
تبریک میلاد نور و امید قلبهای امیدوار را البته با تاخیر از من پذیرا باش .
خوبی ؟ عزیزان خوبند ؟
همیشه دلت لبریز از شادی و سرور باد...
سلام عزیزترینم . اعیاد بر شما هم مبارک . همگی خوبیم و دعاگوی شما . شادمانی شما و خانواده گرامیتان آرزوی همیشگی من است .