سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

ملکوت دل


می گویم چرا دلگیرید ؟‌می گوید :‌دلگرفته ؟ از ظاهر کلامم مشخص بود ؟ باید مراقب گفتار ونوشتارم باشم تا از ظهور حالاتم جلوگیری شود !

بارها و بارها برایم پیش آمده که چنین گفتگویی را به تجربه نشسته باشم . اینکه از کسی دلیل ناراحتی اش را پرسیده ام و او متعجب شده ! اینکه به دوستی زنگ می زنی و او متعجب می شود که همین حالا پای تلفن بودم برای تماس با تو !‌ اینکه در زمان به کسی می اندیشی و بعد متوجه می شوی ،‌بی حکمت نبوده اندیشه تو به او ! این مساله برای من بسیار بدیهی است و روشن و عجیب می دانم از اینکه دیگرانی هستند که آنرا درک نمی کنند ! من بسیار به احساسم معتقدم . دل آدم قویترین پل ارتباطی است . آدمی برای صحبت کردن نیاز به زبان ندارد ،‌حتی نیاز به روبرویی دو نفر و زبان نگاه هم نیست . سخن دل و روح از فاصله ای دور هم شنیده می شود اگر با دل جلو بروی . همیشه به این حرفها اعتقاد داشتم اما شنیدن این سخنان از زبان دکتر ابراهیمی دینانی ، غروب جمعه برایم بسیار لذت بخش بود .ایشان با این روایت حرفشان را بیان کردند :

زلیخا زندانبان را امر کرد که یوسف را شلاق بزند تا شاید شرایط زندان بر او سخت آید و بر اطاعت امر خود وادارش نماید . زندانبان یوسف را  و کراماتش را می شناخت . پس ضربه را بر پوستین فرود می آورد . یوسف آه می گفت. جایی زندانبان گفت : بگذار برای نشان دادن اطاعت امر بانو ، اجبارا یک شلاق نیز بر تو فرود آورم ،‌و یوسف آن بار را هم آه کشید . اینجا بود که زلیخا گفت :‌دیگر بس است . این شلاق بر جایگاه بود .

تفاوت این ضربه ها تنها بر زلیخا مشخص است و بس . چرا که او عاشق است و دلش با دل یوسف ارتباط دارد و درد یوسف انگار بر جان او می نشیند . و تنها عشق حقیقی ست که باعث ارتباط دلها و دریافت احساسات می شود . همین ارتباط دلی است که کوچکترین کرشمه معشوق را نیز بر دل عاشق نمایان می سازد و دردها را تلطیف می نماید . دل آدمی جام جهان نمای اوست . از ملک تا ملکوت همه حقایق در آن نهفته است . اما این به ظرفیت دل آدمی بستگی دارد . اگر در خدمت دل باشی ،‌یعنی مصفایش کنی ،‌پاکش کنی از هر چه غبار کینه و کدورت و بداندیشی و غرض و شهوت و خلاصه هر آنچه غیر حق ... ظرفیت دل بالاتر می رود . هر چه دل پاکتر شود ،‌حقایق بیشتری بر آن منعکس می شود . دل پاک تنها جایی ست که تمام حجابهای ملک و ملکوت را پاره کرده و حقایق هستی را به تمام معنا دریافت میکند .کاش بدانجا برسیم که باید  . کاش بتوانیم مصداق این بیت حافظ عزیز شویم که :

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند          هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند .



پی نوشت :

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

یک نفر باید زلیخا را بیندازد به چاه!


بدون هیچ توضیح اضافه ای ، دوست  دارم نظر شما را در مورد این شعر بدانم . می شود ؟( لطفا با نگاهی به کامنت پدرخوانده عزیز و سئوالات من در پاسخ به کامنت مهرداد عزیز ، هم نظرتان را بیان فرمایید . باز هم ممنون .)


پی تولد نوشت :

بعضی روزها ، بعضی آدمها اینقدر خاصند که نمیدانی چطور می شود راجع به آنها سخن گفت . از دل پاک گفتم و خدایی . دلی را می شناسم که آنقدر بزرگ است و دریایی که در سخن نمی گنجد . یک دل دریایی در کنار یک روح بزرگ ، انسانی می سازد که باید همواره در برابر بزرگیش سر تعظیم فرو آورد و قدردان حضورش بود . امروز تولد یکی از همین انسانهای خاص خداوند است که افتخاریست بر حضور آدمیان بر زمین . انسانی که حضورش ، باعث دلگرمی جمع ماست و دوستیش افتخار ما . امروز تولد آقا بزرگ عزیز ماست . بزرگی که به معنای واقعی کلمه ، بزرگ است و بزرگوار است . بیش از این نمیتوانم در قالب کلمات او را بیان کنم . شرمم می آید از نقصان کلام و حقارت زبانم .... بر من ببخشایید عزیز بزرگوار . تولدتان مبارک . آرزویم برآورده شدن همه آرزوهای خوب و قشنگتان است . همیشه بهروز و پیروز باشید برادر بزرگوار ..

نظرات 58 + ارسال نظر
کوآلا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ب.ظ

من بیسسسسسست خط نوشتم دیروززززز

ای بابا

نبود چیزی باور کن! حالا دلم رو نسوزون دیگه . دوباره می نویسی پوریای عزیز?!

سعیده دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ب.ظ http://s73.blogsky.com

شرمنده یادم رفت تولد یگانه ی عزیز رو تبریک بگم
هرچند که چند روزی می گذره ولی خب...
یگانه جان تولدت مبارک عزیزم

سلام عزیز . ممنون از لطفت .
شما هر وقت تبریک بگی ، تبریکت سرشار لطفه نازدونه خانوم .

سید داود ساجد دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ب.ظ http://sajed.blogsky.com

سلام
ملکوت دل
عجب ترکیبی
عجب عکسی
جدا علاقه خاصی به زیبایی ها داری.

هرچند تیرگی ها رهایمان نمی کنند این روزها ، اما مگر دنیا بجز زیبایی ست ؟ که نه مگر آفریده آفریدگار زیبایی ست و همه زیبایی ست ؟
دیده را نباید جز به زیبایی گشود ، هر چند دیده ما .....
ممنون از لطفتان بزرگوار .

دانی سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://www.danyal.ir

اجتماع زیبای یوسف و زلیخا را وقتی با دل بخوانیم ، مجموعه ای شگفت بر بوم تماشایمان شکل می بندد ، حسی از عشق و از حسرت !

زندگی ما ترکیب عشق است و حسرت ... این داستان مکرر روزگار ماست ....

بزرگ سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

عکست معلومه ساعت ۳۰/۸ الی ۳۰/۹ صبح گرفته شده باشه؟

نه بزرگ عزیز . اگه اشتباه نکنم بین ساعت 12 تا یک ظهر بود . سمیرای من حافظه اش بهتر یاری میکند . درسته خواهری ؟

سمیرا سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

اگه همه چی ارادی باشه که دیگه زندگی و اختیار بی معنا میشه جناب بامرام

جناب بامرام پاسخ فرمایند لطفا !

سمیرا سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

من نمیدونم چرا نمیتونم با این زلیخای بیچاره ارتباط برقرار کنم؟

بی خیال سمیرا ! مگه آدم میتونه با همه شخصیت های روزگار ارتباط برقرار کنه ؟ مهم داستان عشق است که بر سر هر کوی و برزن جاریست ....

فرداد پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام خواهرم
به نظر من در داستان یوسف و زلیخا همیشه زلیخا مظلوم تر از یوسف بوده...یوسف انتخاب شده و زلیخا انتخاب کننده بود.یوسف را خدا و ناخدا پسندید ولی زلیخا رانپسندید....یوسف مغرور از برگزیده شده و زلیخا بیچاره ازبرگزیدن.....
ولی زلیخا به دلیل مشترک شدن در سلیقه خداوند برنده داستان بود.اگر واقع بین باشین حتی مرداها هم باید غبطه به حال زلیخا بخورند...چرا که او عاشق پیام آور خدا شده بود...عاشق کسی که خدا هم انتخابش کرده بود.و این خودش افتخار است.
بیاییم بگذاریم آنکه باید به چاه بیفتد خودش به چاه افتد...ما کسی را به چاه نیاندازیم....بیچاره زلیخا.

سلام برادرم .

من کیف می کنم از این دیدگاه های تازه و زیبای شما ! آی که شنیدن حرف حسابی جدید چه شنیدن دارد از برادری که شما یید ! مرسی برادرم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد