سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

سر به راه گردد دل ؟

شوق افتدم در پا ، تا مگر شوم راهی

در رهی که واماند ، خضر هم زهمراهی

بایدم به راه عشق ، رفت یکه و تنها

سر به سینه می  کوبد ، دل ز بیم گمراهی

طالع رسا چون نیست ، بی ثمر شود کوشش

زلف و سر کشیدنها ، دست ما و کوتاهی

از تو شکوه خواهم کرد ، فرصتم اگر بخشند

ناله های پی در پی ، گریه های گهگاهی

لب گشایم و بندم پیش آن دهن ، ای داد !

بوسه خواهم و باشم ، بی زبان تر از ماهی

جامه را مکن نیلی ، ور نه آه من در دل

می شود زغم سربی ، چون کبوتر چاهی

عشق اگر بریزد خون ، فارغ است از پرسش

کیست تا که برخیزد ، کشته را به خونخواهی ؟

عشق و عقل را باهم ، بخت حکمرانی نیست

عقل چون شود معزول ، عشق می کند شاهی

آه و ناله را گفتم ، در اثر که افزونتر؟

آه شامگاهان گفت ، ناله سحرگاهی

چون سرش خورد بر سنگ ، سر به راه گردد دل

سالها فریبم داد ، این تصور واهی

بگذرد ز حد گر هجر ، وای بر من بی خواب !

دیده رنگ خون گیرد ، چهره می شود کاهی !

استاد محمد قهرمان

۹۰/۱/۲۵


پ. ن :

تفاوت نگاهها از آن مقوله های جالبی ست که مرا همیشه به تفکر و تعمق در احوالات این آفریده شگفت خداوند وا می دارد . این که دو نفر در یک موضوع اینهمه تفاوت نگرش داشته باشند واقعا جالب است !‌ امروز با خواندن دو پست در مورد روز زن ، روز زن از نگاه مستاجر جدید جوگیریات و  از دیدگاه پرنیان عزیز ،‌ به همین موضوع فکر می کردم . شما نیز تفاوت این دو دیدگاه را ببینید و بگویید نظرتان چیست  ؟

نظرات 34 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.hubut.blogsky.com

سلام:
چون سرش خورد بر سنگ،سر به راه گردد دل
سالها فریبم دا ،این تصور واهی................

زندگی عشق،چه خوش زندگیست
زنده که عاشق نبود،زنده نیست..............

۲نگاه متفاوت از عشق...زیبایی دنیا به همین تفاوتهاست !

سلام .
فکر می کنم در برداشتتان از شعر پدر اشتباه کردید . منظورشان از این بیت دقیقا با نگاه دومی که بیان فرموده اید یکیست . یکبار دیگر بخوانید بزرگوار :
چون سرش خورد بر سنگ ،‌سر به راه گردد دل
سالها فریبم داد ‌، این تصور واهی ....

این تصور واهی ایست که وقتی سر دل به سنگ خورد ، سر به راه خواهد شد ....
تا نظر پدر و دیگر اساتید چون خانم سعادت یار چه باشد !

در هر صورت ممنون از نظر و حضورتان .

محمد چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.hubut.blogsky.com

چقدر این اشعار دقیق هستند،احساس را کاملا در شرایط
قرار می دهد ...چون دوباره خواندم بیشتر فهمیدم و باز هم بیشتر.....
ای ول براستی که قهرمانی،قهرمان.....

این اشعار را هر چه بخوانید باز هم تازگی دارند . این نظر من است راجع به اشعار استاد پدر . خوشحالم که شما هم لذت بردید از خوانشش .

واقعا قهرمانند ،‌قهرمان شعر و غزل و ادب و مهروانی و ....

آواهای ماندگار پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://AVAHAYEMANDEGAR.BLOGFA.COM

بادرود
دوست عزیز مطالب ونگارشتان عالیست .موفق وپاینده باشید.اگر مایل به تبادل لینک بودین بهم اطلاع بدین. باتشکر

سلام .
لطفتان مستدام !

مکث پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ق.ظ http://maks2011.blogsky.com

خب سلام. دل سر به راه نگردد اما خسته که گردد. راستش سهبا دلم خسته گردیده. البته گردیده درست نیست ها. نمی شود که. نگردیده واقعا. شده. ها ها ها.

خب چه فرقی کرد دل خسته شده یا دل خسته گردیده ؟!!!!
زری خیلی تو داستان غرق نشی ها عزیز ! مراقب خودت باش .

هیچ پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ق.ظ

فرازی از دعای عرفه خطاب به خداوند : خسرت صفقه عبد لم یجعل من حبک نصیبا
بنده ای که از دوستی تو بهره ای ندارد در دادوستد [عمر خویش ّ] زیان دیده است.

امید که از زیانکاران نباشیم .

مامانگار پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ق.ظ

...سلام سهباجان...ممنون از شعری دیگر از استاد..

...بایدم به راه عشق ، رفت یکه و تنها

سر به سینه می کوبد ، دل ز بیم گمراهی

بله / بیم گمراهی هست / اما او چنان بر راهت نور و روشنایی / قدم بقدم گذارده ! / که اگر چشم بسته نروی ! / راه / خود / جلویت پیدا میشود..

...بله جوگیریات را که خوانده بودم..و پرنیان را الان خواندم..هر کدام نکات و بخشهای قابل تامل..و البته مثبت و منفی خود را داشتند...
فکرکنم از حوصله اینجا خارج است وارد شدن به آن..

ممنون مامانگار عزیزم . خوشحالم که در حظ بردن از شعر با شما سهیم می شوم .

هیچ پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:51 ق.ظ

از نظرگاه است ای مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و یهود

پورسینا می گوید : زن بودن و مرد بودن از عوارض است نه از ذاتیات ..و در ذات جنسیت راه ندارد وهر دوجنس انسان هستند به یک میزان و هردو در پی انسان بودن و انسان شدن و انسانی زیستن هستند ..و البته که اگر ملاک انسانیت را در اوج ان ببینیم همان گذر از جزئیت به کلیت و شکوفایی غنچه عشق راستین در کمون جان ادمی است همان که حافظ فرمود: به جهان خرم از انم که جهان خرم ازوست عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازوست ....در ضمن مجاهدت به معنای جنگیدن نیست چون جنگ در شان انسان نیست ...مجاهدت دقیقا بر خلاف جنگ است یعنی انسان در کوشش و تربیت نفس خویش می کوشد از تضادها و تناقض ها و بیزاری ها که مایه و پایه جنگ و درنده خویی هستند رهایی یابد و همانند حضرت زینب در برابر نفرت پراکنی های جنگ طلبان بسراید : ما رایت الا جمیلا : جز زیبایی ندیدم . مجاهدت چیزی جز به فعلیت رساندن است استعدادهای وجودی انسان نیست در ابعاد و حوزه های گوناگون : خواه معرفتی خواه معیشتی ...و البته همه انه به یک نقطه باز می گردد یعنی القصد الی الله ..آهنگ وجود بیکران و نیل به انسان بالفعل است که همه این شور و شیداها و تلاش و تقلاها را می افریند هرچند به ظاهر متفاوت و گاه متضاد هستند اما اگر با دیده توحیدی رها از چنگ ثنویت محوری بنگریم همچون مولانا می گوییم: عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد .
سرانجام عرض می کنم که هر گاه با متد نقد ادبی و نگرش تفسیری بکوشید به درونمایه ی سخنان این دو افریده گرامی خداوند راه یابید گوهر هر دو را یکسان می بیند بی هیچ تفاوتی !!!!!!!!!البته باید همه ظواهر و مظاهر موجود در کلام انها را کنار گذارید و از برون به درون و از پوست به مغز گذر فرمایید تا انچه گفته شد برایتان روشن گردد...به هرحال تفاوت در گونه و درجه ظهور عوالم معنا در مثال نفس ادمی است که به اقتضائات و ظروف گوناگون تفاوت پیدا می کند ...و به هرحال همه پرتوهای ان نور مطلق هستندکه بر وجوه گوناگون منشور ذهن و زبان می تابد و ما انرا به رنگ های گوناگون می بینیم ..

چه خوب است که نگاهی فراجنسیتی داشته باشیم به زن و مرد ،‌ در عین اینکه هر کدام نقش حقیقی خودمان را در نظام هستی به خوبی درک کرده باشیم .
کاش هستی را همه زیبایی ببینیم که هستی همه نشانه حضور خالق است و اصلا همه اوست ....
ممنون استاد بزرگوار .

کلاسهای درس شما گرچه سخت ،‌اما بسیار شنیدنی و جذاب است . بسیار قدردانم حضورتان را در سایه سار زندگی ام . پاینده باشید و سرفراز .

پرنیان پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

عشق و عقل را باهم ، بخت حکمرانی نیست
عقل چون شود معزول ، عشق می کند شاهی
آه و ناله را گفتم ، در اثر که افزونتر؟
آه شامگاهان گفت ، ناله سحرگاهی

خدا حفظشان کند برایت سهبا جان . خیلی قشنگ بود .

وبلاگ را خواندم . نفهمیدم ... نه اینکه نفهمیده باشم درکش برایم سخت بود.
ای کاش باور کنیم که ما ... زنان ... خداوند ویژگی هائی در خلقتمان نهفته است که درعشق ایثاریم ، عاشق می شویم تا نیمه دیگر خود را کامل کنیم . عاشق می شویم و با عشق های زمینی به خدا می رسیم . خداوند را در آغوش می گیریم ، می بوسیم ، می بوئیم و با اشک سپاس میگوئیم . ما با عشق این لحظات شگفت را تجربه می کنیم .
من یک زنم و خوب میدانم عشق عمیق و شگرف یک زن چگونه است . می دانم ایثار در عشق چگونه است. میدانم زاری ها در عشق چگونه است . و از خداوند سپاسگزارم برای تمام اینها و روی ماهش را می بوسم.

و من روی ماه تو را می بوسم تا روی ماه خداوند را بوسیده باشم مهربانم .

!!!!!!! پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 ق.ظ

/ مطلبی از سایت اینده : نوشته اقای سروش محلاتی سید رضی در بخش کلمات قصار نهج البلاغه، این جمله را از امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده که حضرت فرمود:
«وقتی دنیا به کسی رو می کند، خوبی های دیگران را هم برایش به عاریت می آورد و هنگامی که رو برمی گرداند خوبی های خودش را هم از او سلب می‌کند»: « اذا اقبلت الدنیا علی احد اعارته محاسن غیره و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه»
معنی این کلام آن است که اگر شخصی به یک موقعیت دنیایی دست یابد، همه از خوبی و درستی او سخن می گویند و حتی خوبی هایی که ندارد به او نسبت داده می شود، و اگر آن موقعیت را از دست بدهد، خوبی های خودش هم انکار می شود. پس بسیاری از مدح ها و ثناها، برخاسته از موقعیت های ظاهری اشخاص است و با تغییراتی که در جامعه رخ می دهد، نه تنها مدّاحی ها و ثناخوانی ها خاموش می شود، بلکه جای خود را به فحّاشی می دهد!
بر طبق نقل مسعودی (در مروج الذهب) «ضرار بن ضمره» در موسم حج به معاویه برخورد کرد، و معاویه با اصرار از او خواست تا شخصیت علی (علیه السلام) را برای او توضیح دهد و جمله ای از کلمات حضرت را برای او نقل کند، «ضرار» پس از بیان برخی از حالات امام، گفت: یک روز از حضرت شنیدم که می فرمود:«اذا اقبلت الدنیا علی احد اعارته محاسن غیره و ... .»
غزالی هم ابیاتی از حضرت نقل می کند، که متضمن همین مضمون و محتواست:
«المرء فی زمن الاقبال کالشجره / و حولها الناس مادامت لها الثمره
حتی‌اذا‌ما‌عرت‌ من ‌حملها‌ انصرفوا / عنها عـقوقاً و قد کانـوا لها بـرره
و حاولوا قطـعها من بـعد شـفقوا / دهراً علیها من الاریاح و الغـیره»
یعنی افراد در دوره ی اقبال مانند درختی هستند که میوه دارند، دیگران بر گرد آن جمع می‌شوند و دور او را می گیرند. وقتی میوه آن تمام شود، از گرد او پراکنده می شوند و کسی به آن اعتنائی ندارد و حتی درصدد بریدن آن برآمده و آن را هیزم آتش خود قرار می دهند، در حالی که قبلاً کاملاً از آن مراقبت می کردند!
هر یک از ما در زندگی خود، نمونه هایی از این اقبال ها و ادبارها را دیده و عوارض آن را تجربه کرده ایم و البته در تاریخ، صحنه های شگفت آوری در این باره وجود دارد که گاه باور کردن آن دشوار است، مثلاً به نقل ابن ابی الحدید:
«وقتی هارون الرشید نسبت به جعفر برمکی خوش بین بود، قسم می خورد که جعفر در هر کمالی، گوی سبقت را از دیگران ربوده، او از قیس بن ساعده «سخن ورتر»، و از عامر بن طفیل «شجاع تر»، و از عبد الحمید بن یحیی «ادیب تر»، و از یوسف صدیق «پاک تر» است، در حالی که جعفر برخی از این صفات را اصلاً نداشت. مثلاً قیافه اش بد ترکیب و زشت بود. ولی وقتی که نظر رشید از جعفر برگشت، همه ی این صفات و کمالات را از او نفی می کرد و حتی محاسن واقعی اش را هم ـ مثل زیرکی و بخشندگی ـ انکار می کرد و در حالی که قبلاً هیچکس نمی توانست کمترین ایرادی نسبت به جعفر مطرح کند، اینک هیچ کس نمی توانست کمترین حُسنی را به او نسبت دهد.»
ابن میثم بحرانی، درباره ی کلام مولی (ع)، تفسیر لطیفی ارائه کرده و می گوید: وقتی دنیا به کسی اقبال می کند، کارهای زشت او زیبا جلوه داده می شود مثلاً اسراف او «سخاوت» نام می‌گیرد، بی‌باکی‌اش «شجاعت» تلقی می گردد و پر رویی اش «صراحت»!! و در زمان ادبار، پارسائی و تقوای شخص را «ریاکاری» و شجاعت او را «بی باکی» می شمارند! پس چه بسا در دوره ی اقبال و ادبار، رفتارهای شخص، تغییر نمی کند، ولی با اقبال، همه چیز خوب، طبیعی، عادی و بلکه عالی است و هر جمله باید در معتبر ترین دانشگاه های دنیا، متن آموزشی قرار گیرد و اندیشمندان جهان درباره ی آن به تفکر بپردازند ولی با ادبار، همه چیز فاسد و غیر عادی است. دیگر آوردن نام خدا و پیامبر و امام زمان، نه تنها علامت تدیّن نیست، بلکه نشانه ی نفاق است!
این کلام علوی، پیام های فراوانی برای ما دارد، از آن جمله:
۱ـ غالب مردم، در داوری های خود درباره ی افراد، تحت تأثیر «جوّ جامعه» بوده و از فضاسازی هائی که افراد مسندنشین ایجاد می کنند، تأثیر می پذیرند. آن ها «بالا آمدن» را علامت خوب بودن، و پائین رفتن را علامت «بد بودن» می پندارند و کمان می کنند که هر کس به موقعیتی می رسد، لابد همه ی خوبی ها را داشته و دارد!
۲ـ اقبال دنیا و رسیدن به پست ها و مقامات، شخصیت افراد را «فربه» می کند و به یکباره آن ها را «بزرگ» جلوه می دهد، آن گاه زشت ترین چهره ها، «ملکه زیبائی» نام می گیرد و عقل‌ستیزان سمبل «عقل» و دانائی معرفی می شوند و قانون شکنان «قانون‌مدار» شناخته می‌شوند و ... .
۳ـ اقبال دنیا، هر چند خوبیها و زیبایی ها را به صاحبان مقام می رساند و به نام آن ها ثبت می کند، ولی این جلوه زیبائی، «عاریه» است و مانند هرعاریه دیگر، لغزنده و «ناپایدار» است. کسی که با هو و جنجال فضائل دیگران را تصاحب کرده است، با هو و جنجال دیگری، همه ی آن فضائل را از دست می دهد. اقبال دنیا، هرگز به زیبائی شخص نمی افزاید، بلکه فقط او را «گریم» می کند، ولی آیا این جلوه های تصنّعی می تواند پایدار مانده و زشتی های واقعی را برای همیشه «مستور» دارد؟ به کارگیری واژه «عاریه» در کلام مولی، اشاره به «ناپایداری» و زوال پذیری این گونه حُسن هاست.(ابن میثم بحرانی)
۴ـ همه کسانی که با «مشّاطه گری دنیا»، به جمال می رسند، خود محروم از حسن و جمال نیستند، بلکه گاه دنیا و موقعیت بر شمار خوبی های او می افزاید و یا آن را از حد متوسط و عادی، در حد عالی نشان می دهد، مثلاً کسی که در «یک دانش» صاحب نظر است، پس از موقعیت، درباره ی «همه ی علوم» صاحب نظر می شود و از ریاضیات تا پزشکی، و از صنعت تا روانشناسی، حرف اول و آخر را می زند! دانش متوسط او، از وی «اعلم علما» می سازد، در حالی که اگر به آن موقعیت ظاهری نرسیده بود، اعتنائی به دانش او وجود نداشت.
۵ـ دنیا که همان قدرت و ثروت است، علاوه بر آنکه «حُسن های جعلی» می آورد، «قبح های واقعی» را هم می پوشاند و بر زشتی ها و قبایح پرده می کشد، آنکس که به موقعیت رسیده است، «بی عیب» دانسته می شود و اگر چه «خلاف بیّن» هم از او سر بزند، چون دارای موقعیت است، باید آن ر ا به دیگران نسبت داد. در این فضای توهم آمیز، با اقبال دنیا، نه تنها جائی برای انحراف نیست، بلکه احتمال اشتباه هم وجود ندارد و لذا تا وقتی که موقعیت رؤسا و زمامداران پایدار است، «اعتراف به گناه» وجود ندارد، چون هیچ کاری زشت دیده نمی شود!
۶ـ در داوری نسبت به «محاسن» افراد، نباید «محاسن عاریه ای» آن ها را به حسابشان گذاشت چرا که «دارایی واقعی» هر کس را با کنار گذاشتن امانت ها و عاریه های دیگران باید محاسبه کرد. اگر به فرموده مولی (ع) اقبال دنیا، «محاسن عاریه ای» به افراد می دهد، پس محاسن واقعی همان محاسن پیش از اقبال دنیاست، و اگر در زمان اقبال، بخواهیم درباره ی میزان آن داوری صحیحی داشته باشیم باید قبل از توزین، همه جامه های عاریت را که بر وزن وی افزوده از تنش بیرون آورده و او را به شکل «خالص» بسنجیم. اگر موقعیت ها، «کلاه گیس» بر سر افراد می گذارد، باید با برداشتن کلاه گیس ها، درباره ی تاس بودن یا نبودن اشخاص قضاوت کرد.
۷ـ افراد ساده اندیش و سطحی نگر که با ملاک اقبال و ادبار دنیا، درباره ی دیگران قضاوت می کنند، دچار بیماری «مطلق بینی» می شوند و چون نمی توانند شخصیت های واقعی اصحاب قدرت را در ماورای پست ها و منصب ها ببینند، لذا تا وقتی که آن ها را در موقعیت بالائی می‌بینند، «یکسره تعریف» و تمجید می کنند و هیچ عیب و ایرادی برایشان نمی پذیرند، و به عکس وقتی که آن ها در معرض سقوط از آن منصب می بینند، باز هم با همان مطلق نگری، «یکسره به تقبیح» و ناسزا رو می آورند، و دیگر هیچ حُسن و زیبائی برایشان نمی پذیرندف منصوبان و منسوبان را «تا خدائی» بالا برده و مخلوعان و مطرودان به قعر جهنم می فرستند، با این نگاه، هیچ کس در مراتب میانی قرار ندارد، یا تالی تلو معصوم است و یا تالی تلو ابلیس!
۸ـ آنچه در این کلام علوی درباره ی تأثیر اقبال و ادبار دنیا بیان شده هر چند یک «قاعده کلی» است ولی این قاعده مربوط به جامعه ای است که افکار عمومی در آن بر مبنای «اتصال به قدرت» داوری می کند، در چنین جامعه ای «اتصال» علامتِ «حقانیت مطلق» است، چه اینکه «انفصال» هم علامت «بطلان محض» است، در این وضع، انسان ها به مثابه بادکنک هائی هستند که با باد قدرت و ثروت، متورم و حجیم می شوند، و با کوچک ترین سوراخ، همه ی ذخیره ی خود را از دست می دهند و یک باره مچاله می شوند. از این رو در جامعه ای که بر معیار حق و بر میزان شایستگی، قدرت توزیع می شود و پیوسته راه های نقد قدرت باز است، افکار عمومی به واقعیت ها دسترسی داشته و داوری منصفانه تری دارند.
۹ـ این فقط «اقبال» دنیا نیست که کمالات دیگران را می دزدد و به ناحق در اختیار رؤسا قرار می‌دهد، بلکه متأسفانه «ادبار» دنیا نیز چنین نقش وارونه ای را ایجاد می کند و این بار، کمالات شخص بخت برگشته را از او می گیرد! از این رو کسی از موقعیت دنیوی ساقط می شود، حتی آنچه را که قبل ازآن موقعیت هم داشته مورد نفی و انکار قرار می گیرد و دیگر هیچ کمالی برایش تأیید نمی شود، فراموش نکرده ایم برای برخی شخصیت های علمی و سیاسی طرح کوچک ترین ایراد در دوره ی اقبال غیر قابل تحمل بود و می بایست «همه حُسن ها» در حد اعلی برایش پذیرفته شود، و در دوره‌ی ادبار هم بیان کم ترین حسن ها برای او، غیر قابل تحمل بود و می بایست «همه ی حُسن ها» در حد اعلی از او نفی شود! هشدار مولی در این بیان نورانی آن است که «ادبار»، انسان ها را به جایگاه واقعی شان بر نمی گرداند، بلکه کسی که واجد ۵۰ امتیاز بوده و با اقبال به نقطه صد ترفیع یافته بوده، اینک پس از ادبار، به نقطه ی «صفر» تنزل داده می شود و آنچه را هم واقعاً داشته، به غارت می‌رود!!
۱۰ـ کلام امیر المؤمنین (ع) هر چند جنبه ی توصیفی دارد و بیانگر علل و عوامل فضاسازی هائی است که بر «له» و بر «علیه» اشخاص صورت می گیرد، ولی این توصیف، هشداری است که شخصیت افراد را در «ماورای پست ها» و موقعیت ها ببیند، به آن ها که مسند نشین می شوند، امتیاز اضافی ندهید، آن ها را بیش از اندازه واقعی شان بزرگ نبینید و درباره ی ایشان دچار توهم نشوید. هم چنین آن ها که به زاویه ها و حاشیه ها رانده می شوند، امتیاز واقعی خود را از دست نداده اند و مبادا ادبار دنیا را به معنی انحطاط تلقی کرده و بزرگان خانه نشین را کوچک بشمارید. بصیرت خود را در این بازی های کودکانه و برد و باخت های جاهلانه از دست ندهید، پیوسته «واقع بین» باشید و بدانید که واقعیت ها چیزهائی نیستند که یا طلوع اقبال پهن می شود و در غروب ادبار جمع می گردد، زیرا با اقبال، اشخاص، بزرگ جلوه می کنند و چهره آن ها رتوش می گردد تا کمترین چین و چروکی در آن نباشد، چه اینکه با ادبار هم چهره ها تاریک نشان داده می شود تا هیچ گونه زیبائی در آن دیده نشود.
خردمندان نه فریب اقبال را می خورند و در تعریف و تمجید، «حد و اندازه» را از دست می دهند، و نه فریب ادبار را می خورند و در تقبیح، میزان را رها می کنند. آن ها در فتنه ها مانند ابن لبون ـ بچه شتر ـ اند که نه به کسی سواری می دهد، و نه از پستانش می توان شیر دوشید: «کن فی الفتنه کابن اللبون، لاظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»
این کلام مولی هر چند یک جمله است ولی برای آن ها که می خواهند به درک درستی از مسائل اجتماعی برسند، کلیدی است که درهای زیادی را باز می کند.

مطلب کاملی بود و من اجازه می خواهم که نظری نداشته باشم در موردش . هر چند از آوردن آن در اینجا و خواندنش لذت بردم . ممنون .

فرداد پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

چه بوی خوشی از پست روز زن پرنیان محترم به مشام می رسه....زندگی خوش ارزانیش باد.
سلام خواهر مهربون
شعر های استاد را خواندن...معادل شبی تا صبح میخواری را می ماند....شعرهای جدید تر...میی کهنه تر ...زنده باشی استاد.....برقرار باشی دختر خوانده استاد.
.....
جو گیر شدم...زیادی ادبی شد....
از بس که این پست ها باحاله...
دلگرم باشی و آخر هفته خوشی داشته باشی خواهرم.

سلام برادر عزیز .
چه قشنگ است جوگیر شدن شما و چه شاد می شوم به دلگرمی تان . آدینه خوشی داشته باشید برادرم .

پرنیان پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

در عجبم از کسی که کوه را می شکافد تا به معدن جواهر برسد،ولی خویش را نمی کاود تا به درون خود راه یابد
خواجه عبدالله انصاری

یک جمله سخن ،‌دریای معرفت است اگر دریابیم . ممنون پرنیانم .

سعید پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ق.ظ http://httphttp://aramesh1.blogsky.com

سلام . مثل همیشه زیبا بود.
جاری از تعابیر زیبا وکلمات ناب .
سلامت باشند و سلامت باشید.

زیبایی کلمات و تعابیر برای شما که خود دستی در قلم دارید ،‌بیشتر نمود دارد . می دانم و به حالتان غبطه می خورم .
زنده باشید و برقرار .

وانیا پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

سلام سهباجونم
راستش نوشته ی پرنیان رو با شوق خوندم اما نوشته ی آنا رو بریده بریده خوندم چشمم با ذهنم همرا نشد برا خوندنش نخاستم با عقاید یه سطحی نگری جنجال بپاکن حتی مخالفت کنم فقط همینو بگم که ممنون از معرفیه پرنیان

سلام وانیای گلم .
قصد ندارم اینجا به نقد بنشینم افکار آنا را . بیشتر دوست دارم نظر دوستانم را بدانم .
اما پرنیان دنیای آرامش و مهربانی ست . رهایش نکن عزیز .

ر ف ی ق پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

سلام ، سهبای تیزبین ، به نظرم دیدگاه و نظر هر دو (جوگیریات و پرنیان ) در مورد زن یکی بود و هر دو به نقد دیدگاههای رایج جامعه در مورد زنان پرداخته بودند ، هر دو هم به این مقوله دیدگاه انتقادی داشتند اما با اینهمه پرنیان به نوعی از صنایع ادبی بهره برده بود و دوپهلو سخن رانده بود و نرم انتقاد کرده بود اما جوگیریات بدون ملاحظه و تند انتقاد کرده بود ... با این همه به نظرم اگر دیدگاه پرنیان که گفته بود زن و مرد همدیگر را کامل می کنند مد نظر باشه بسیاری از این مشکلات حل می شه ...

سلام دوست من .
راستش من با نظر شما زیاد موافق نیستم . دیدگاه پرنیان عزیز ،‌دیدگاهی واقع گرایانه ست که نگاهی زیبا و حقیقی به شخصیت زن دارد . ورای دیدگاههای جنسیتی رایج در نگاه آنای عزیز که به زنها با دیده حقارت می نگریست ، پرنیان عزیز نقش خود را به عنوان نیمی از هستی - که اتفاقا بسیار جایگاه والایی هم دارد - به خوبی درک کرده و با سختی ها و دشواریهای آن نیز آشنایی کامل دارد . اما راه حل را در جایی خارج از وجود خود نمی داند !
تا خود را نشناسیم ، هرگز نخواهیم توانست نقش خود را به درستی ایفا کنیم . کاش بدانیم که هستیم و کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت . کاش بدانیم مسیرمان چیست و چگونه باید در آن گام برداریم . کاش رابطه ها را به درستی معنا کنیم و بدانیم جایگاه خودمان را در ایجاد و حفظ هر رابطه ای - اعم از مادربودن ،‌زن بودن ،‌دختر بودن ، دوست بودن و ....-
کاش بدانیم اولین گام برای بهبود شرایط ، تغییر خودمان است .

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ب.ظ

سلام

خیلی زیباست و سرشار از معنی و احساس و عاطفه

خونخواهی کردن از عشق کشته!!!!


عشق اگر بریزد خون ، فارغ است از پرسش

کیست تا که برخیزد ، کشته را به خونخواهی ؟


عشقی که پادشاه عالم است سوای عقل!


عشق و عقل را باهم ، بخت حکمرانی نیست

عقل چون شود معزول ، عشق می کند شاهی



جانبخشی و سوال و جوابی زیبا

آه و ناله را گفتم ، در اثر که افزونتر؟

آه شامگاهان گفت ، ناله سحرگاهی


سرانجام تکرار عشق و عبرت نگرفتن از بلاهای راه
و تصور واهی عاقل و سربه راه شدن!!

چون سرش خورد بر سنگ ، سر به راه گردد دل

سالها فریبم داد ، این تصور واهی


سر بر آستان الهامی استاد مانده ام کودک وار!

تمام وجود پدرم مهراست و عشق است و الهام است و شعر است و شعور است و غزل است و مهربانی های ناب و بی بدیل و احساسات ناب الهی که در وجودی انسانی به ودیعه گذاشته شده !‌ من هیچگاه نخواهم توانست اوج احساسم را به پدرم و منبع الهام غزلیاتش که همان عشق باشد بیان کنم .
قلبم به شماره می افتد به نام پدر ....

س پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ http://eisila.parsiblog.com

سهبا نظر بالایی من هستم.

سینم را برای نامم نگذاشتم سین نامم فراموش شد

مثل خودم که فراموش می شوم.

سین نامتان را که بر خلاف عادت بردارید می شود عادت ! من سعادت را بیشتر می پسندم تا عادت را !
و هرگز عادت نمی کنم که عزیزی را فراموش کنم. علی الخصوص اگر سعادت یارم شده باشد که یارش شده باشم ! شک نکنید .

مریم پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

وقتی پای تو میان باشد

انگار تمام کلمات حقیر می شوند

فقط سکوت و سکوت

و نگاه خیره ی من به عمق چشم های تو

زیبا ترین عاشقانه ی دنیا می شود

فدای خواهر بزرگم بشم

منم فدای مهربونی خواهر گلم بشم که بالاخره با این خواهرش آشتی کرد !
کلمات در دست دل تو که باشند ،‌ هرگز حقیر نخواهند بود مریمم . کاش بدانی که چقدر دوستت دارم .

دانیال پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ http://danyal.ir

درست حرف زدن مسئولیت دارد ، یک جوان جوگیر ایرانی نمیداند زن در اسلام دسته گل ریحان است نه کشتی گیر میدان ، وقتی شما با احترام اشیاء را صدا میزنید ، ببخشید بانوان را ؛ خواه ناخواه همه این مباحث زن و مرد فمنیسم حل میشود چرا که به فرموده امام صادق ع : دین چیزی جز محبت نیست ....

گاه وقتی شما این اشیا را که در مثل به دسته گل ریحان شباهت دارند ،‌صدا می زنید ، چنان انعکاسی از صدای شما را بازخورد می دهند که از صدتا ضربه فنی شدن در میدان کشتی ،‌ سنگین تر است !‌
و اینگونه است که دین چیزی جز محبت نیست !

حق باشماست . درست حرف زدن مسئولیت دارد !

محمد قهرمان پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ

دخترمهربانم! معنی بیت را درست درک و بیان کرده ای.

ممنونم. خدمت دوستان سلام دارم . محمّد

سلام پدرجان . خیر مقدم عرض می کنم .
ممنون از لطفتان . خوشحالم که معنای کلام زیبایتان را درست به قضاوت نشسته ام .

سید داود ساجد پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ http://sajed.blogsky.com

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری ست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
....

( بقیه شو خودتون بخونید !)

سایه پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

قلم تند یکی و روح لطیف دیگری . چه تضادی آفریده ای سهبا جان . من خشم آناکارنینا را خوب می فهمم و چقدر مثل پرنیان عاشقم ... تمام شدم ...

در هر کجای هستی که هستی آغاز کن مرا ....

هیچکس این تضادهای درون مرا چون تو نمی فهمد سایه جانم و من هم چه خوب درکت می کنم مهربانم !
اینهمه تناقض در یک وجود .....
در هر کجای هستی که هستی آغاز کن مرا ....

دوستت دارم سایه ام.

س پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:56 ب.ظ http://eisila.parsiblog.com

چقدر همه را دوست داری تو که دوست همه ای و همه تو را دوست دارند و دوست دارند تو همیشه دوستشان داشته باشی و همیشه آنان تو را دوست داشته باشند پس مرا دوست بدار تا ترا دوست داشته باشم و دیگران هم تو را دوست داشته باشند!!!

من همان سین می مانم!!!

دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه !‌ دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی ؟!

دست خودم نیست مهربانم . یاد این تکیه کلام کودکی افتادم ! شما چه س باشید چه سعادت یار ، همیشه جزئی از سین های مقدس و عزیز زندگی من خواهید ماند و همیشه همیشه در قلبم جایگاهی ویژه خواهید داشت .
ممنون از حضور پرمهرتان .

ر ف ی ق پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

سلام ، سهبای مهربان ... من هم که آخر کامنتم گفتم که نظر پرنیان رو قبول دارم ...

خب خدا رو شکر ! به تفاهم رسیدیم !

جوجه اردک زشت پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام بانو
جهان بازتاب دیدگاه فرد است تا مادامی که ظرافت را با ضعیفی مترادف می دانیم وضع همین است. با جنبش های فمینیستی کاری ندارم .آنچه مهم است حرکت در مدار انسانیت است.وقتی زنان ما عادت کرده اند در مدار فرمانبری مردان حرکت کنند چه انتظار هست.متأسفم که حیا به معنی خجالت و سر در لاک بودن معنا می کنیم در حالی که شرم بندیست سد راه تعالی . پاک دامنی را مستثنی می دانم. اینها دست به دست هم می دهند که حتی در خواستگاری ها بر سرمهریه به دید یک خرید و فروش نگریسته می شود این می شود که آقیون محترم همسرشان را درجمع با نام بچه صدا می زنند: خانم بچه ها...متأسفم

سلام .
شما هم که دلتان پردرد است برادرم ! تا دیدگاه زنها نسبت به خودشان تغییر نکند ، نم یتوانند گامی در جهت تغییر نگاه جامعه بردارند . آنا از نظری حق دارد ،‌اما متاسفانه همه تقصیرات را بر گردن قشری انداخته که کمترین آگاهی از حقوق خودشان ندارند .
باید تغییر کرد و این تغییر از درون خود ما شروع خواهد شد .
ممنون . مانایم را سلام برسانید .

دانیال جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ http://danyal.ir

خوبی و خیر نسبی هستند نه مطلق ، شما ممکن است فردی خسیس را قانع بنامید و یا مردی ولخرج را دست و دلباز ، آیا کسی که با موتور در خیابان ویراژ میدهد و تک چرخ میزند احمق است یا نه فردی جسور و شجاع ؟ آیا گرگ حیوان درنده ای است ؟ پاسخ صحیح به این سوالات مستلزم آنست که در درجه اول انسان باشیم و از دریچه پیش داوریها نسبت به اشخاص قضاوت نکنیم که قاضی القضات فقط اوست ، اما امان از افرادی که نام کج فهمی و برداشت خود را دریافت دینی میپندارند ، این عده تنها زبانشان بوی مهربانی میدهد و حقیقت دین را درک نکرده اند و نیمه خالی بیسوادی خود را با الفاظ بی در و پیکر پنهان میکنند !

ومن سکوت می کنم ،‌ تا یکی به من بگوید ،‌اینجا چه خبر است ؟!
کاش شما مرا روشن کنید ! ممنون می شوم .

تسنیم جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ http://t36.blogsky.com

سلام سهبای عزیز.خسته از نوزادان و بیمارستان فقط امدم که بگویم به یادتان هستم هر چند وقت نمیکنم بیایم.غزل استاد را هم خواندم....

سلام مهربانم. همین دیروز و امروز و حالا و هر لحظه به یادت هستم که چه کم پیدا شده ای و چقدر دلم تنگ است برای شنیدنت !‌ در اولین فرصت با تو تماس خواهم گرفت عزیز .

هستی نمونه جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ http://d.blogsky.com

استاد قهرمان ، افتخار خاک ایرانی ...

بازم میگم قهرمان ادب و مهر و عشق و ....
مرسی هستی جان !

راز جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:26 ب.ظ

از امیرالمؤمنین نقل شده که فرمود: ای طالب علم، دانش باید با فضائل فراوانی همراه باشد که رأس آن تواضع، چشم آن، دوری از حسد، گوش آن، فهم، زبان آن، صدق، قلب آن، نیت، حکمت آن، ورع، مرکب آن، وفاء، سلاح آن، نرم گوئی و ... است.»

خداوندا چشم ، گوش ،‌زبان و قلب ما را در راه رسیدن به انوار حکمتت قرار بده ....

مریم جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام نرگس جون!
دلم برات تنگ شده بود گل قشنگم
تو حیاطمون نشسته بودم یه گنجشکه اومد کنارم و جیک جیک کرد منم یاد این گنجشک رو درخت وبلاگت افتادم و اومدم سلام کنم
دیر جوابمو ندی من صبرم کمه
دخملای نازتو از طرف خاله مریمشون ببوس

ای جااانم ! اتفاقا یه یاکریم هم پشت پنجره اتاق ما نشسته بود . دلم گرفت . جدا غروبای جمعه عجب دلتنگ کننده ست !

سلام آجی مریمم . خوبی گلم ؟

جوجه اردک زشت جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ب.ظ

کیست تا که برخیزد ، کشته را به خونخواهی ؟

عشق و عقل را باهم ، بخت حکمرانی نیست

سلام بانو
دیشب سوالی برایم پیش امد که چرا این غزل آسمانی چنین پی نویسیرا به همراه دارد کسالت و خستگی رفع که شد رازهایش را نوشیدم شاید استاد موافق نظرم نباشد اما این تک بیت را نوعی پاسخ با این دو نگره و دیدگاه می دانم

سلام برادرم . اینهمه دقت نظر شما مرا شگفت زده می کند . شما مرا هم عادت داده اید به هر کلمه کلی دقت کنم تا مفاهیم پنهانش را دریابم !

ممنون از اینهمه لطفتان .

سایه جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

سلام سهبا جان

دلتنگت هستم عزیز . کجایی؟!

هر جا هستی خوب و خوش باشی . شب خوبی داشته باشی...

سلام مهربونم . هستم به یادتون.
روزگار شما هم به شادی عزیز دلم .

مذاب ها شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

عشق و عقل را باهم ، بخت حکمرانی نیست

عقل چون شود معزول ، عشق می کند شاهی


سلام بر استاد قهرمان عزیز و سلام بر بانوی مهربانی ،
چقدر گاهی بعضی از نگاه ها ، نگاهی ناب و متفاوتند...و چقدر قداستشان بر ابتذال دیگر نگاه ها می چربد....
همه این گونه تفاوتها بر میگردد به اصل تضاد در آفرینش،

تضادی که نهایتش یکی ست و آن همان وجود لایتناهی مهربانترین هستی ست .
ممنون برادرم .

ر ف ی ق یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ب.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

سکوت ها همه در پایان گفتن هاست و چه راحت وچه موفقیت آمیز !! وای بر سکوتی که در آغاز گفتن است و سخت !!سلام سهبای مهربان ، اومدم خونه نبودین !!!

هستم دوست خوبم . نگرانم نباشید .

راستی سلام . سکوت را دوست دارم . اما نمیدانم چرا اینقدر از دنیای این روزهایم فاصله گرفته ؟!

حمید اسکندری تربتی شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:45 ب.ظ

سلام
این غزل رو تا حالا نخونده بودم
عالی بود
عالیه عالی

"چون سرش خورد بر ســـــــــــنگ، سر به راااااه گردد دل
ســـــالهاااا فریبم داد، این تصور واهی"

اصلاً نمیدونم چی بگم؟ خصوصاً در مورد این بیت

یاحق

سلام . خوشحالم که خوشتون اومد ! هر چند از غزلیات پدر غیر این برنمی آید ! شگفتی و حیرانی !
ممنون از حضورتان .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد