1-
روزگار غریبی است دخترم ! دنیا از آن غریب تر .
این چه دنیایی ست که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی آورد ؟
این چه روزگاری است که " راز آفرینش زن " را در خود تحمل نمی کند ؟
این چه عالمی است که دردانه خدا را از خویش می راند ؟!
روزگار غریبی است دخترم ! دنیا از آن غریب تر !
آنجا جای تو نیست . دنیا هرگز جای تو نبوده است . بیا دخترم . بیا . تو از آغاز هم دنیایی نبودی . تو از بهشت آمده بودی ... تو از بهشت آمده بودی ...
2-
این پای را بگو از ارتعاش بایستد . این دست را بگو که دست بدارد از این لرزش مدام . این قلب را بگو نلرزد . این بغض را بگو که نشکند و اشک از ناودان چشم نریزد . این دل بی تاب را بگو که فاطمه هست ، نمرده است ! ای جلوه خدا ! ای یادگار رسول ! زیستن بی تو چه سخت است . ماندن بی تو چه دشوار . این مرگ ،مرگ تو نیست . مرگ عالم است . حیات بی تو ،حیات نیست . این مرگ ،نقطه ختمی است بر کتاب جهان . زمین با چه دلی تو را در خویش می گیرد و متلاشی نمی شود ؟ آسمان با چه چشمی به رفتن تو می نگرد که از هم نمی پاشد و فرو نمی ریزد ؟ خدا اگر نبود من چه می کردم با این مصیبت عظمی ؟ انا لله و انا الیه راجعون .
3-
غم به جراحت می ماند . یکباره می آید، اما رفتنش ،التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست . و در این میانه ، نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم ،حکایتی دیگر است . حکایتی که نه می شود گفت و نه می توان نهفت . حکایت آتشی که می سوزاند، خاکستر میکند ، اما دود ندارد و یا نباید داشته باشد !
4-
"سلامی به زیبایی هر آنچه خدای رنگ است.چقدر دنیا تنگ است و چقدر دلهای فراخ دراین دنیای تنگ زیبایند.چقدر حس همدردی ...برادرم محزون بود و...دلتنگ ...اما چه زیبابود همدلیهایی که میشد با او...قلبهایی که همچون او میطپیدند.خدای من تو چه کرده ای در خلقتت...چه باشکوهی..خدایا دل غمدیده اش را ..چشمهای اشکبارش ..دردهای درون سینه اش ...میدانم تو همه را مرهمی ...او فقط از توبود و از تو میگفت. پس با او باش که هستی."
بارها و بارها این چند سطر را خواندم و هر بار بغض بود که گلویم را می فشرد . گاهی کلماتی به ظاهر ساده ، دل را ویران می کنند ، ذهن را در هم می کوبند و زبان را در کام می خشکانند . خیلی تلاش کردم که در این روزهای خستگی و سکوت ،واژه ها را به کمک بخوانم برای اندکی تسلای دلی دردمند . اما نتوانستم ! حقیقتا نمی توانم . پس شهادت بزرگ بانوی اسلام را بهانه کردم تا با کمک واژگان سید مهدی شجاعی ،غم درونم را بیان کنم . امیدوارم بضاعت ناچیزم را بر من ببخشایید . خداوند روح همه مادران درگذشته را غریق رحمت نامنتهایش نماید . بیش از این هیچ ندارم ....
5-
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
از دل برکه شب سرزد و تابید به خورشید
تا دل روشن نیلوفری اش پاک بماند
دل و دامان شب آنگونه ز سوز دم او سوخت
که گریبان سحر تا به ابد چاک بماند
خوشه سرمست رسیدن شد و از شاخه فرو ریخت
تا که در خاک ، رگ و ریشه این تاک بماند
هر چه دیدیم از این چشم ،همه نقش بر آب است
نیست نقشی که در آیینه ادراک بماند
جز صدای سخن عشق صدایی نشنیدم
که در این همهمه گنبد افلاک بماند .
قیصر امین پور
پ . ن :
بند ۱-۳ از کتاب کشتی پهلو گرفته سید مهدی شجاعی ست .
با استفاده از این ابزار می توانید کد پرشین بلاگ را به کد بلاگ اسکای تبدیل کنید .
http://persianweblog.ir/articles/show.aspx?id=983
سلام نرگس جون.نمیدونم چرا با خوندن این پستتون دلشوره عجیبی پیداکردم.اتفاقی افتاده؟
سلام عزیز مهربونم . نه چیزی نشده . نگران نباش خانومی .
ممنون از لطفت .
امروز فقط خدا میداند که چقدر دلتنگم !!!
دلتنگ چه برادرم ؟!
گرچه این سئوال بی پاسخ ترین سئوالی ست که می شود پرسید .............
اهنگ وبلاگت و دوست دارم... اینجا دیگه الان چیزی ننویسم دیگه..خب؟ ایمیلم و خوندی؟
آره زری من . خوندم . نه یکبار که چند بار . و چقدر دلم خواست هر سه توی یه اتاق بودیم و با هم حرف میزدیم و می خندیدیم و بغض می کردیم و ....
هر جا دوست داری بنویس زری ، اینجا نه با ای میل ولی فقط بنویس . چقدر حرفهاتو دوست دارم دختر .... میدونم که میدونی ....
راستی ،تو میدونی چرا اینقدر دلهای ما به هم نزدیکه ؟ زری مگه من و تو چند قرنه همدیگه رو میشناسیم ؟تو میدونی ؟!
من چرا اینقدر دلتنگ شدم به یکبار ؟!
سلام:
تنها به خاطر اینکه آن ستارگان،در این دنیا قدم برداشته اند،
بودن ، برای انسان آگاه،میسر می شود.............
خدایا آگاهیمان ده....
آسمانم ... از ابتدای خلقتم چشم انتظار آمدنت بودم . خدا مرا که آفرید و زمین و خورشید و ماه و بر و بحر را َاعلام کرد که آفرینش شما ، آفرینش همه چیز طفیلی آفرینش پنج تن است که محور آن پنج تن زهراست ...
وقتی آدم از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد ،شما تنها وسیله نجات او شدید و نامهای شما ،سوگند نامه او . و ما بیش از پیش قدر و منزلت شما را در پیش خدا دریافتیم و به همان میزان متحیرتر و مبهوت تر شدیم در شکوه و عظمت وجود شما ...
( از کتاب کشتی پهلوگرفته ... از زبان آسمان .)
سلام بزرگوار . ممنون از حضورتان . من هم می گویم : خدایا آگاهیمان ده .
سلام ابجی چیزی شده ؟؟
چرا نظرمو تو پست قبل بی جواب گذاشتی؟؟
سلام داداش آرمین . چیزی نیست . جوابت رو خواهم داد . نگران نباش .
چقدر فاصله ها دور است وقتی نزدیک می شویم!!!
و چه نزدیکیم وقتی نیستیم!
خدایا پراکندگی ها را ببخش و دل آزردگی ها را نیز هم!
فاصله ها همیشه جزء عجایب خلقت بوده اندبرایم ! دوستی می نالید از غربت ، به او گفتم وقتی غربت روح را نمی شود درمانی متصور شد ،فاصله های شهر به شهر و کو به کو را چرا باید دنبال چاره بود ؟!
به قول شما گاه دوریم و در دل نزدیک ، گاه نزدیکترین ها هستیم ،اما با فرسنگها فاصله ...
کاش پراکنده نباشیم ....
پاکی حضرت زهرا بعید نبود از سلاله ی رسول
پاکی فرشته گون این زمینیان خدایا همیشگی باد!
به آبروی همان حضرت نور
حضرت شکوفه های صبور!!
همان همان یاس کبود !
به آبروی حضرت نور ، یاس کبود .... دعا کنید شکوفه های صبر را مهربانم ...
سلام سهبا جونم
دلم تنگه اینروزا غم زیاده و تحمل کمتر
غم همیشه هست عزیز دل . دعا کن غم بیهوده نباشه که تحملش هم بی فایده خواهد بود بر ما ...
سلام
رنج نامه پنجگانه ذهن را برد سمت مظلومیت پنج تن به ویژه دردانه هستی...چرا آدم ها فراموش کارهستند مگر از نبود پیامبر چند سال گذشته بود؟ چرا باید زنی به غایت ماه شبانه دفن شود؟چرا داریم فراموش می کنیم؟
آدم که راه دل را گم کند ،دل که راه نور را گم کند ، ماه هم از دل فراری می شود .... آنوقت است که تمامی شبها سیاه می شوند و تمامی روزها شب ! پناه بر خدا از ظلمات قلب ...
به زیارت نور می روم و می دانم در پشت پیچ آن کوچه ی دور که مسیر رسیدن به نور است تونشسته ای و زمزمه می کنی :بسم الله نور ، بسم الله نور النور ، بسم الله نور علی نور ، بسم الله الذی خلق النور من النور ... به زیارت شیواترین مادرانه های تاریخ می روم ، می دانم در پشت پیچ آن کوچه عشاق که مسیر رسیدن به مادرانه های ناب است تو نشسته ای ، این را همه می دانند ، درست از همان موقع که غذای کودکان گرسنه و روزه دارت را به فرزندان گرسنه ی دیگران هدیه کردی تا قصه ی تکراری باورهای انسان ها را از نو نوشته باشی ، تا انسانیت قصه ی تو باشد ... به زیارت هر خوبی که عزم می کنم بانو ، مسیرش از کوچه شما می گذرد ، نشانی تان کجاست ؟.... سلام سهبای مهربان ، مهربانانه از بزرگ بانوی دو عالم گفتی ، دست مریزاد
نشانی اش ؟! در کوچه مهربانی رسول و در خانه عدل علی ! در سکوت معنادار حسن و در میدان شجاعت حسین . در واژه های صبر زینب و در غریبی ام کلثوم ....
نشانی اینها را که بدانیم ، راه خانه کوثر را خواهیم یافت .
بخدا آبجی اگه بلیت بگیری بدجوریییییییی ناراحت میشمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
باشه خب ! چرا میزنی حالا !!!! ردیف اول سالن رو کلا واسه ما نگهدار !
چند نفرید آبجیی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
4تا شما 2 تا سمیرا درسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اداره سرشماری ، تعداد خانوار ما و سمیرای عزیز را درست به سمعتان رسانده اند ، اما از دوستان جان دیگرمان فراموش نموده اند ! مهم اینست که می خواهیم در یک ردیف باشیم وگرنه خریدش برایمان کاری ندارد آرمین جان !
همین الان انصراف بدهید به نفعتان است برادرجان !
نشانی مزار بی ضریحش را گفتم نازنین... سلام، بهانه ای شد برای عرض ادبی دیگر ... راستی گذرت به خونه ی خیالی افتاد نوای جدیدش باب میلتان بود اطلاعش را بدهید ...
می دانم دوست خوب . میدانم منظورتان مزار بی ضریحش را می گویید . اما مگر نه اینکه باید دنبال یار در جایی دیگر گشت نه در کوچه پسکوچه های خاک ؟!
چشم . خواهم آمد . سلیقه شما که ستودنی ست . باید شنید و نظر داد .
رسول راستی ها یادگارش را همواره با تو همراه دارد تا نوبرانه های دلت را به عالی ترین مقام ذکاوتشان برسانی
دعاهایت به نیکی برآید.
محتاج نیایش های ارزشمند شما هستم به درگاه آن یگانه راستین ! ممنون مهربانم . کاش بتوانم وظیفه مادریم را آنگونه که باید به انجام برسانم . دعایم کنید عزیز مهربانم .
من 4تا واسه شما 2 تا واسه سمیرا گذاشتمممم .
تازه تو کنسرت سیمین غانمم باید خودت کمکم کنی
واسه سیمین غانم یک دسته بلیط بده به من ، کاریت نباشه ! البته اون دسته از ردیفهای اول باشه ها !!!!
واسه ذوالفنون 6 تا درسته؟
بی خیال آرمین جان . اصلا هیچی بلیط نمیخوام !!!
احتمالا سیمین غانم 1 شب میگذاریم دو سانس یا 2 شب دو سانس نمیدونم استقبالش به چه شکله
نمیدونم آرمین . فکر کنم خوب باشه استقبال . امیدوارم همینطور باشه یعنی .
امشب چه خوب است من و تو تنهاییم
و نجوا می کنیم با تمام ستاره های غریب
و می خوانیم همه ی دعاهای ام من یجیب
امشب من در آسمانی فیروزه ای سیر می کنم به امید نگاه روشن تمام ستاره های غریب که دلتنگی شان را با نگریستن به ماه با هم تسهیم می کنند ،به امید اینکه روزی این دلتنگی ها تمام شوند در سپیده شادمانی پیوستگی ها ! کاش هیچگاه هیچ دلی تنگ نبود مگر در هجر نور ....
میگن خواهراااا داداشاشونو عذاب میدن پس راسته 6 تا خوبههههههه؟
برعکس گفتن خدمتتون داداش آرمین !!!! نخیر . خوب نیست . سپیده و میکائیل رو هم حساب کن دیگه !!!
۸ تا ؟
پس چند تا ؟
مگه بازی مرغ و تخم مرغه آرمیییییییین ؟!!!!
مامانی شاید واسه سیمین خانم بیاد
میدونی چه افتخاری میکنم سیمین غانم رو دارم تورشو برگزار میکنم تو کشور
اول قزوین
دوم کرمان
سه و چهرارش مشخص نیس
یکی از سخت ترین برگزاریا کنسرت بانوان هست تازه خودمم راه نمیدن تو سالن
اما به خانم س . غ گفتم خصوصی برام بخونه
میام با خانم غانم خونتون البته اگه دعوتمون کنی که 100% نمیکنی
بیخود دلتو صابون نزن آرمین جان ! من خسیسیم که نگوووووووووووووو !!!
حالا اگه مامانت باشه شاید یه تجدید نظری بکنم !
بلیط پارتین!!! فروشیه دیگه؟!!
شما رو هم جزء آمار حساب کردم مهربانم ! مطمئن باشید .
ااااااااااااااا برعکس داداشیت که خیلی لارجه ، نچ پس به مامانم نمیگم بیاد
میبرمش کرمان کنسرت غانم رو ببینه
دلت لارجه یا سایز پیراهنت ؟!
یا فاطمه:
بی تو هرکس گذرد لیل و نهارش
دلگیر تر از فصل خزان است بهارش
بهتر که همه عمر ز هم باز نگردد
چشمی که نشد باز دمی بر رخ یارش
خیلی زیبا و در عین حال غم انگیز بود
ایام شهادت رو به همه شیعیان و دوستداران اهل بیت تسلیت باد
کاش میدانستی دلم به وسعت فاطمیه گرفته است
آنهم در غروب جمعه ی شب شهادتش
یا علی مدد
به آغوش مهربان مادر پناه ببر مریمم . خود او عطر زیباترین گلهای هستی را برایت به ارمغان خواهد آورد که آرامشی عمیق را در پی خواهد داشت . محکم باش عزیز دل .
کلا من از نظر اندامی هم WW XLARG هستم
نه دیگه آبجی اسرار نکن مزاحمت نمیشم بخدا ؛ ااا ایشاالله ی فرصت دیگه ، اا قول میدی نون پنیر بیاری واسمون برنج درست نکنیاااا
بذار فکر کنم ببینم اون موقع قزوین هستم اصلا یا نه ! شاید همون شب خودمون هم مهمون باشیم !
من 1 هفته قزوینم
خدا به داد دل من برسه !
بابا شوخی کردم نمیخواد بری مهمونی کادو بدی
کلا شوخی کردم
ولی من شوخی نکردم ! کل هفته رو مهمونم !
میرم جل میشم رو دست سمیرا اینا
قدمتون رو چشمهامون آرمین جان . این حرفها چیه ؟ فقط از مامانت یادت نره ها !
آخی الهی بمیرم باید خودم تنها کنسرت غانم رو برگزار کنم آقای چگینی تهران کنسرت داره ؟ وای چه جنجالی بشه واسه غانم خدا کمکم کنه
نمیدونم کاری از ما برمیاد یا نه . اما میشه یه کمکهایی کرد فکر کنم . نگران نباش !
بسیار عالی بودخصوصا شعر قیصر
ممنون . جز دو کلمه حرف دل ، مابقی اش از من نبود پدرخوانده عزیز ...
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
من هم می گویم خداوند روح تمامی مادران در گذشته را مورد رحمت خود قرار دهد.
آمین .
مادران آسمانی ترین مخلوقات خداوندند . خداوند روح همه مادران درگذشته را غریق رحمت بی انتهایش نماید .
چه بلیط فروشی راه انداختید ما نبودیم ها!!! ممنون آرمین جان راضی به زحمت نیستیم اگه قزوین بودیم خودمون بلیط میگیریم میایم
بازی مرغ و تخم مرغ بود سمیراجان ! بلیط فروشی نبود که !
غم به جراحت می ماند . یکباره می آید، اما رفتنش ،التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست
چقدر من این قسمت رو دوست دارم....
چطور سر از اینورا درآوردی عزیز ؟!
این جملات ... اون روزها ... وای زهرا نمیدونی چی میگذشت به دل من اونروزها ! عجیبه گذر زمان ... عجیبند آدمها ...
خوبیش اینه که در هر حال میگذره .
نمیدونم امروز هم حسابی حالم گرفته بود،گفتم به جای اینکه دست به کار احمقانه ای بزنم بیام و خاطرات شما رو مرور کنم
اردیبهشت 90 هم واسه من پرماجرا بود.ماجراهای تلخ...
از همونجا کار من به اینجا رسید
وای که چه روزایی گذشته به هرکدوم مازهراجان . فقط کاشکی یادمون نره تجربیاتش رو ...
شکر کن زهرا . شکر کن و راز گذر اون لحظات رو دریاب .
سهبا جان شما از اون روزای تلخ به روزهای خوبی رسیدی اما من...
من از یه خاطره ی تلخ به کابوس رسیدم
تلخی وقتی شکل می گیره که هیچ راه جبرانی نداشته باشه ! که ضرری بر تو وارد کرده باشه که هیچ جور نتونی ازش درآی ! فکر نمیکنم تو برات همچین اتفاقی افتاده باشه ! پاشو دختر ! نکنه شما هم جیغ بنفش میخوای ؟!
کابوسها رو از ذهنت رها کن و از تجربیاتت درسهای قشنگ بگیر و زندگیت رو بساز . دریاب راز زندگی رو عزیز .
من رفتم راز زندگی رو پیدا کنم
امیدوارم بتونم یه مدت ساکت باشم و حرف نزنم
نه دیگه ! نشد که واسه من حرف نزنی ها ! دلم تنگ میشه ... اما دعا میکنم راز زندگی رو دریابی .