سال 89 هم گذشت . با تمام شدنش علاوه بر گذر 35 سال از عمرم ،دفتر یک دهه از زندگی را هم می بندد . دهه ای پر از فراز و نشیب . 25 سالگی تا 35 سالگی یعنی دقایق بسیار مهمی از زندگی که هرگز جایگزینی نخواهد داشت . یعنی اوج جوانی ،یعنی آخرین قدمهای رو به بالا در مسیر عمر- البته در خوش بینانه ترین حالتش - و پس از این هر گامی که برداشته می شود در سراشیب عمر است . گذر از سن 30 سخت است و هر چه به 40 سالگی نزدیکتر می شویم ، حس غریبی است که ترا در بر می گیرد که توصیف ناکردنی ست . بگذریم . می خواستم گذر سریعی داشته باشم بر روزگاری که بر من و زندگی ام رفته در این سالها .
دهه 80 در شرایطی شروع شد که زندگی مشترک ما از لحاظ عاطفی و همینطور اقتصادی به ثبات خوبی رسیده بود از پس گذر 4 سال زندگی در شهری غریب با دخترکی 3 ساله که او هم مثل ما طعم تلخ زندگی در غربت و دوری از عزیزان را به سختی تجربه می کرد . اما خب از حق نگذریم این سختی ها ، در کنار خود تجربیات ارزشمندی را برایمان به ارمغان آورده اند که استقلال فکری و قدرشناسی ما از حضور عزیزانمان از مهمترین آنهاست .
سال 81 با تصادفی سخت و روبه رویی گام به گام با مرگ شروع شد و عجب تلنگری بود بر ما که بدانیم هر لحظه ممکن است زمان برایمان تمام شود و دیگر نباشیم . پس چه خوب است تا هستیم قدر لحظه ها را بدانیم که تکرار ناپذیرند . از آن تصادف سخت که بگذریم سال 81 سال سفرهای به خاطر ماندنی هم بود که سفر شیراز و دیدن دوست نازنین قدیمی ام – آنیتا – هم یکی از آنهاست . خرید خانه هم در همین سال شکل گرفت .
سال 82 با درگیری های من در محیط کاری ام به ذهنم سپرده شده که ترجیح می دهم از تلخی ها و شیرینی های همزمانش چیزی نگویم .
سال 83 با سفرمان به دیار وحی رنگ یافته . سفری غریب ، خاص و منحصر به فرد . لحظات زیبا و شور انگیز گذر در مدینه رسول مهربانی را به یاد می آورم و آرامشی را که در آن شهر داشتم . فراموش نمی کنم اشکهایی را که برای وداع از مسجد النبی در آخرین ساعات شب بر گونه ام جاری بود و تعجب آن زن مصری را که شگفت زده ، علت را پرسا شد . اما هر چقدر مدینه به دلم نشست با مهرش ،عظمت شهر مکه و خانه خدا مبهوتم کرد . تا آخرین لحظات درگیر شکوه و عظمت خالق بودم و نمی دانم چرا همه اش صفات قهاریت و جباریت خداوند جلوی چشمانم بود . با آنهمه تلنگری که بر من زده شد در این شهر ،شده بودم کودک خردسالی که از تذکر مهربانترین عزیزش آنچنان گیج و دلخور شده که مانده تا بفهمد آن تلنگر و گوشمالی به لطف است نه به قهر ! دوران مکه بر من سخت گذشت ! سال 83 با دفاع همسرم از پایان نامه دکترایش پایانی خوش یافت .
84 باز هم تنش های اداری درگیرم کرده بود و گذر سخت روزهایی عذاب آور در اداره ای که هرگز دوستش نداشتم و تنها به خاطر حضور چند عزیز تحمل پذیر می شد برایم .
85 اما یکی از زیباترین هدیه های خداوند را دریافت کردم . تولد نیایش نقطه عطفی بود در ذهنیت من ،در قلب من ، در نگاه من به زندگی . تولد نیایش به نوعی تولد مهر بود در وجود من . لحظات نابی را که فقط مختص به من و نیایش و خدای ماست ،هرگز فراموش نخواهم کرد و برای همیشه عمرم سپاسگزار خداوندم به خاطر برگه پرمهری که در آن سال بر دفتر زندگی ام افزود .
شهریور 86 هم از آن زمانهایی ست که حضور پررنگی را در زندگی ام داراست . دیدگاه من به زندگی ،به مرگ ، زمان ، مکان ،محبت ،دوستی ،گذشت ،فداکاری و کلی از مفاهیم اساسی زندگی در آن زمان مورد ارزیابی مجدد قرار گرفت . نیایشم یک ساله بود که مادرم با بیماری ای سخت دست و پنجه نرم می کرد . سه هفته تمام دور از خانه و دور از شهر مادری ،در مشهد و در بیمارستان کنار مادرم بودم . یگانه و پدرش بعد از چند روز به قزوین برگشتند ونیایش یک ساله ام در کنار دخترخاله ام در مشهد ماند تا هم از بیمارستان دور بماند و هم درکنار من باشد . خیلی سخت است برایتان از گذر آن لحظات بگویم . برای منی که تا آن موقع جز برای تولد فرزندانم ،قدم در بیمارستان نگذاشته بودم ،دیدن تقلای مادر – عزیزترین وجودم – بین مرگ و زندگی از پس سه بار عمل جراحی ویران کننده بود . او برای دمی نفس کشیدن به آسودگی می جنگید و من برای نگاه داشتن امیدم . سه هفته گفتنش آسان است اما ... همه آن مریضهایی که آمدند ،بستری شدند ،به خانه برگشتند یا برای همیشه رفتند در ذهنم مانده اند . همه پرستاران را ، پزشکان را ، کادر بیمارستان را با همه خوبی ها و بدی هایشان ! با تک تکشان زجر کشیدم ،آرام شدم ،درد کشیدم ،نا امید شدم ،امیدوار شدم ،به خدا نزدیک شدم ، به خدا بد و بیراه گفتم .... اصلا عمری بود آن سه هفته !بزرگ شدم واقعا ! بزرگ ... آن سه هفته حضور چند نفر را در قلبم جاودانه کرد . عالیه و محمد فرزندان خاله ام ،ابراهیم پسردایی ام ،و مهری ، دوستی که قدمت دوستی مان به یک ربع قرن برمی گردد و هرگز هرگز هرگز محبتهایش را فراموش نخواهم کرد در آن روزگاران سخت که کوچکترین محبتی در قلبت جاودانه می شود . پاییز 86 برای بهبود روحیه با دو خانواده از بهترین دوستانمان ،سفری داشتیم به سرزمین آزادی ( تایلند !) . خاطرات خوش با هم بودنمان یادگار آن هفته شد .
سال 87 سال عمیقتر شدن دوستیهای قدیمی بود و سال شکل گرفتن دوستیهای جدید . آشنا شدن با سمیرا و سپیده و میکائیل ، فصل دیگری از زندگی .
88 سال تپش ها و بی قراریهای ذهن و روح و قلب بود . سال شک ها و تردیدها . سالی پر از التهاب . ویرانی کامل یک سری اعتقادات کهنه و ساختن بنایی نو از پی آن ویرانه ها . سخت بود اما شیرین . همینطور سال تجربه یک حس ناب و منحصر به فرد بود . قبلا هم گفته ام ،مادری در نوع بی نظیرش . همه سختی هایش را به جان خریدم به خاطر دریافت آن همه یافته های ناب! 26 آبان هم ورود من بود به این دنیای غریب مجاز و شروع زیبای دیگری برای من .
89 ،سالی سرشار از اتفاقات بی نظیر و دوست داشتنی . فروردین تمام دغدغه ام پدرم بود . پدری که اسطوره محبت است و صبر و توکل . اردیبهشت برایم تداعی کننده دومین پدرم ، استاد قهرمان عزیز است که آشنایی با ایشان یکی از بهترین هدایای زندگیم است . و بعد زری . اردیبهشت و نمایشگاه کتاب و غزلبانوی شرقی دوست داشتنی من و رویای رویایی دلشاد .
مرداد امسال هم با یک عصیان واقعی در ذهنم ماندگار شده . عاصی شده بودم و شاکی . دو روز با همه چیز و همه کس قهر کرده بودم . با خدا ،با خودم ،با فرزندان و همسرم ، با پدرو مادرم ،با همه خوبی ها و بدی ها . هیچ چیز برایم اهمیتی نداشت . دو روز لب به هیچ چیز نزدم . در مشهد بودم و در حرم امام رضا ،اما به زیارت نرفتم . غریب بود ،خیلی غریب . فرشته ای دستم را گرفت و یاری ام کرد در گذر از آن لحظات سخت و عجیب . محبتش مرا به زندگی برگرداند . آرامم کرد . با خدا آشتی کردم و بعد با خودم و با زندگی . و بعد از آن سعی کردم لحظه ای از خدا جدا نشوم . مثل بچه ای که یک بار ترس گم شدن را چشیده ، تمام تلاشم را می کنم لحظه ای دامان پرمهرش را رها نکنم ، که گم نشوم . بی نظیر بود چنان تجربه ای . اسفند امسال هم یک تجربه منحصر به فرد دیگری در زندگی ام اتفاق افتاد . زمانی که خداوند تنها گوشه ای از مهرش را نشانم داد و قلبم بی قرار شد . درد و تپش اش چند روزی گرفتارم کرد ،اما گرفتاری ای شیرین . دو روز تمام گریه کردم و شکرش گفتم . آن لحظات را مدیون عزیزی هستم که نامش هم رازی ست بین من و خدا و عزیزی دیگر .
سال 89 سال دوستیهاست . سال آشنایی من با دوستان حقیقی و مجازی بسیاری که خیلی زیاد در افکارم تاثیرگذار بودند . برای من که همیشه معتقد به نشانه ها در زندگی هستم ، حضور هر کدام از این عزیزان نشانه ای بود که باید اتفاق می افتاد تا مرا به آن مسیری که باید می انداخت .
پررنگ تر شدن یک سری دوستیهای قدیمی و ریشه دار : زهرا ،مهری ،فرخنده ،پدرخوانده
عمیق تر شدن رابطه دوستی ام با سمیرا ، سپیده ، پریسا ، میکاییل ، قاصدک ، میترا ...
آغاز دوستی های حقیقی شکل گرفته از دنیای مجاز : زری ، رویا ، محبوبه ،افروز ..
آغاز دوستیهایی از نوع خاص کلامی اما از درون قلب : یلدا ، فائزه ، منیژه ، سمیه ، ناهید ،تسنیم ،آناهیتا ...
ایجاد رابطه قلبی عمیق با دوستانی که مرا برای همیشه وامدار خود نموده اند به خاطر اندیشه شان ، محبتشان ، انسانیت شان ، کلامشان ،اعتقاداتشان و..... : هیچ ، بزرگ ، سپهر ، دانیال ، فرداد ، تنفس ،هبوط ، اردک ، مانا ، حمید .......
و اما گذاشتم آخر از همه بگویم ، امسال علاوه بر یافتن پدری بزرگوار و منحصر به فرد و رویایی ،مادری نیز یافته ام که نمی دانم چگونه می شود توصیفش کرد . دل دریایی اش را ،چشمان آسمانی اش را ، نگاه عمیق اش را ، مهربانی کلامش را . اصلا مگر می شود مادر را توصیف کرد ؟ با وجودی که اختلاف سنی مان به ده سال هم نمی رسد ، اما باز هم دوست دارم مادر صدایش کنم چرا که هیچ کلمه ای جز آن لیاقتش را ندارد . دیدارش در این آخرین روزهای پایانی دهه 80 غنیمت بزرگی بود و یکی از بهترین هدایای این سال شگفت . همینجا هم می گویم دوستت دارم مادرم ای مهربانترین وجودهستی .خانم سعادت یار با آسمان سکوت اش مادرترین مادری است که در این دنیای مجاز و حقیقت می شناسم .
و در آخر کلام :
هر آنچه صورت خوب این جهانی
هر آنچه سیرت نیک آسمانی
بهره شما در گذر از هر لحظه زندگانی .
بهارانتان پیروز و خجسته دوستان جانم ! در پناه خداوند مهربانی ها باشید .
به یاد روزهای مهر ، زمزمه ها بیشتر شد ...
وه ، که چه مهربان نشسته ای ، شاهد ماه محضرم !!!!
تا باشد زمزمه ای باشد به مهر ....
همیشه مهربان باشید .
ایشاالله 1390 سال خوبی واستون باشه
غمگین نباش آرمین . خدای تو هم بزرگ است . دل بسپار به خودش تا دلت را غرق در نور ومهربانی کند . برادرم ، دنیا محل دلبستگی هست و نیست ! هر چه را بیش از حد اصرار کنی بر داشتنش ، از تو خواهد گرفت . رها شو تا عشق با همه وجودش به سراغت بیاید .
زندگی خیلی زیباست . دنیا هم بسیار بزرگ . دلت را درگیر کوچکی های این دنیای دنی نکن برادرجانم .
پرنده دلت را آزاد کن در این آخرین روزهای سال . پناه ببر به آغوش خدای مهربانی . مطمئن باش بهترین ها را برایت خواهد خواست .
دوستان توجه داشته باشند که اسم بنده را در ذیل متن حتما بخوانند

اگه میدونستم اینقدر خوشحال میشی ، چند بار تکرارش میکردم !
سلام
امیدوارم از سال۹۰به بعد هرسالی که میاد براتون بهتر از سالهای قبل باشه
سلام . ممنون از دعای قشنگتون . امیدوارم برای شما هم همینطور باشد روزگار .
هیچ حرفی نمیتونم بزنم
فقط میتونم بگم سال ۸۹ واسه من سال خوبیها بود سال رسیدن به نگاههای که محبت و دوستی رو تقسیم میکرد
همین
و من هم در برابر این همه مهر بی نهایت شما ، زبانم قاصر است بزرگوار بزرگ منش !
ممنون بزرگ عزیز .
مرا درنیایش لحظه های خیست....و در قنوت عاشقانه گریه هایت مهمان کن ......
***********************************
شهد دیدار مادرگوارایت عزیز....
سلام....
لحظه هایت قرین عشق...
ممنون مهربان صبورم . من هم محتاجم به دعایت .
ممنون از حضور زیبایت .
سلام طعم خوش دوستی


چه قشنگ راوی دهه مهم زندگیت بودی...مهم این است که کفه پیروزی هایت بسیار سنگین تر است...من هم بسار خوشحالم از اینکه در گوشه قلبت رخنه کرده ام
بهار و آغز دهه جدید زندگی ات را شادمانه تبریک می گویم امیدوارم خبر آمدن تان به نهاوند شایعه اردک نباشد و گرنه خودش می داند..........
لحظات زیبایی برایت در کنار خانواده آرزو می کنم
سلام مانای عزیزم . لطف نگاه شماست که مرا شرمنده می کند . خدا کند کفه موفقیت ها سنگین تر باشد همیشه .
شایعه ای هم اگر باشد خودم درستش کردم . تمام سعی ام را می کنم که به حرف دلم گوش کنم . تا خدا چه خواهد .
باز هم بهارت مبارک مهربان .
سلام بانو
پس دلیل پختگی ات را فهمیدم....این رنج ها کوره پخت اندیشه هستند .اینک اندیشه ات سفالی است به زیبایی کاشی های فیروزه...آبی در آبی بیکران
خدا رو شکر بابت مهراش و بابت بهار وکه فرصتی است برای دعا و خواستن بهترین ها برای آنانی که بر مدار جذبه اندیشه می وزند
امید آن دارم که سالی که در آرزویش بودی برایت ببارد و بتابد و سیراب شوی از مهر مانای خداوند
روزهایت آفتابی
و
شب هایت پر ستاره
سی و پنج سال زندگی در غربت ، دنیایی است از تجربیات متفاوت . خدا کند آنقدری پخته شده باشم که لایق این تعریف زیبای شما باشم . که من عاشق کاشی های فیروزه و آبی در آبی ام !
ممنون از مهر بیکران خدا که در قلبهای نیکانی چون شما جاریست .
هر چه آرزوی خوب است برایتان خواهانم از مهربانترین .
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههای نیمهباز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
سال نو مبارک دوست فراموش نشدنی من، نرگس گلم
سلام قاصدک خوش خبرم . سال نو بر شما هم مبارک . ممنون از حضور شاعرانه زیبایت .
یعنی خونه ذهنت رو حسابی تکوندی نرگس جونم... خوندن داشت و از یک کلمه ش هم نگذشتم.کیف کردم دختر.
سلام زری من . وای که چقدر دلتنکت هستم غزلبانو !
فکر میکنی دهه نودی ها خوشبخت باشن؟فک میکنی ما بتونیم دنیاشونو قشنگ کنیم؟
بستگی به نگاه شما دارد از زندگی ، چرا نتوانیم ؟ چرا نباشند؟
سلام سهبا جان
نمی دانم رفتی یا نه ؟و من دیر رسیدم عزیز!
خاطراتت را مرور کردم برای من هم زیبا بود و شنیدنی !
و چه خوب است که همه یک مروری بر گذشته اشان آنهم به همین دقیقی داشته باشند و همه چیز با مرور به یاد بیاورند !قوت ها و ضعف ها را ببینند ...
امید که سال جدید هم پر از خاطرات خوب و شیرین برایت باشد .
به خداوند می سپارمت و امید که سفرت بی خطر باشد .
شما هر وقت که بیایید ،قدمتان خیر است و دوست داشتنی . و بر چشمانم جای دارد جای پای گامهایتان .
ممنون مهربان . در کنار مادرم هستم و بارانم ! امید که زندگی شما هم آنگونه بگذرد که می خواهید .
چقدر زیبا نوشته اید بانوی مهربان
تمام لحظاتتان سرشار از آرامش و تندرستی .
عیدتون مبارک عزیز دوست داشتنی ...
قربون مهرت برم الهام دوست داشتنی ام . زیبایی از نگاه مهربان توست .
عید شما هم مبارک . لحظاتت قرین عشق و آرامش الهی .
نرگس جون بدو بیا
چشم عزیز دل .
سلام سهبا جان
چقدر روان و راحت نوشتی . جدا از خوندنش لذت بردم . امیدوارم سال خوبی درپیش داشته باشی و کنار همسر و فرزندانت با شادی و سلامت به سر ببری. نوروز و سال نو مباکت باشد عزیز ....
مرسی سایه جانم . امیدوارم شما هم در کنار فرزندان گل و همسربزرگوارت سال را به خوبی و شادمانی آغاز کنی مهربان .
سلام خواندن ابن جمله تکان دهنده بودکه دوستیمون به یک ربع قرن میرسه ومن فقط به نظر خودم که اصلا اما به نظر توفقط یکبار تونستم در حقت رفاقت کنم امیدوارم در یک قرن آینده بتونم مهریون تر باشم البته اگه ژان وال ژان بذاره فراغتی داشته باشم. پیشاپیش عیدت مبارک موقع تحویل سال منو خیلی دعا کن تو رابطه ات با خدا خوبه.سلام برسون دخترای خوشکلت رو ببوس
می بینی مهری جانم ،اعترافش خیلی سخت است ! اینکه معترف شوی به گذر 35 سال از عمر ! اما به شیرینی دوستی ای 25 ساله می ارزد . نمی ارزد ؟!
من همیشه مدیون تو هستم ، چه بدانی ،چه نه ! می بینمت عزیز .
الان هم هنوز سر کارم
اومدم پیشاپیش سال نو رو خدمت همه دوستان تبریک بگم
امید دارم در پرتو الطاف الهی هماره پیروز و سر بلند باشید
سهبای عزیز سال ۸۹ واسه من سال دوستیها بود
ممنون
سلام بزرگوار .
صبرش را که گرفته اید ، امیدوارم اجرش را هم هدیه بگیرید از مهربانترین هستی . برای من هم امسال سال زیبایی ها بود و مهربانی ها .
ممنون از حضور پرمهر همیشگی تان . یلدای عزیزم را سلام برسانید .
حالا که فکر میکنم ، میبینم اگر اسم مرا بین دوستان بالایی درج میکردی ، شاید بیشتر خوش میگذشت ،
البته با این شرط که یک ( ، ) فاصله را هم برای مراعات حدود شرعیه فراموش نشود !!! حالا این بار که گذشت ولی دفعه بعد هوامو داشته باش ، شیرینی هم محفوظ
فکر می کنم تجربه شیرینی را می گذرانید برادر ؟!!! آنقدری هست که نگرانی های قدیم را بی اثر کرده باشد ؟!!!! درست است ؟!!
سلام حضرت سهبای عزیز
سال سرشار از انرژی داشته باشید با خانواده محترم
لبالب از شوق زندگی باشه نگاهتون
دعای ما سر ۷ئ سین یادتون نره ها
حضرت سهبا ؟؟؟؟!!!!!

سلام آقا پوریای عزیز کم پیدا . خوبی شما ؟!!! چند روزی نبودی اینقدر فاصله ایجاد شده که بشوم حضرت سهبا ؟!!!!!
بی خیال برادر !!!!
سال نو شما هم مبارک . انشاله روزگارانتان بهاران باشد و بهارانتان خجسته .موفق باشی و پیروز .
آن سوی جهان را می بینم در تو
که ناگهان می خوانی در من
می خوانم در تو که ایستاده ای به لحن ماه
که دست می کشی
می ریزد هراس های ما
و صدایی آرام می گوید:
مدتی است ما به ابدیت رسیده ایم.
(هیوا مسیح)
این را فقط برای عرض عذر نوشتم. که دیر می آیم!
کاش هیچگاه هراسی نباشد مادرترینم ! کاش لحن همگی مان لحن ماه باشد !
نمی دانم چرا دلتنگتان شدم باز !
کمتر کسی را می شناسم که اینقدر منظم و با هدف و قوی و متین و موقر و مسئول و فهمیده و فهمیده و فهمیده!!
رفتار کند!
مثل تو که با همه مهربانی، بهترین روش ها را در زندگی داری، حق همه را رعایت می کنی، دلجویی و مهرجویی و دلنوازی از دیگران را از بری! و با برنامه پیش می روی.
این گونه طریق، هوشیاری می خواهد. تبریک می گویم.
و حالاتر تبریک به خاطر رسیدن به روزگاری نو که باغ و بوستان از ساز و آواز بلبلان و خوش نوایان دوران سرمست می شود و دوباره سیم های تارهای روز ، ترانه های بشر را همراهی خواهند کرد.
از من که یاد کردی به تفکر، درنگ کردم که این حادثه ی نگاه بارانی، سرانجام باید در دل من هم سرور ببارد اگر چه که انتظارهای کشنده ای را در آخر سال تاب آوردم و من چه خوب شد که بی درنگ به تو لبخند زدم تا دردی در من نبینی! که درد نداشتم، سرشار بودم از التماس خدا که فقط خدا را بخواهم.
حالا که تو را دارم لابد بهار راهم دارم و باران را و ترانه های ایمان و ولادت نور طور را!
شاداب بپایی عزیزمن!
می شود سرقت ادبی کنم از خودتان ؟!!! که بگویم : باز ماندم از پاسخ به نگاره ی زیبایتان ؟!!!
هزاران بار سپاسگزارم مادرترینم از اینهمه لطف و مهر !
الهی همیشه بی درد باشید و سرشار از خدا .
میگم دانیال را بگذار بالاتر
نه همانجا که خودش گفت
اصلا متنتو بر عکس کن ما بریم بالای مجلس بشینیم
مادر همیشه در صدر است و پرقدر . برادر هم که در دل مادر است و معلوم است که جایگاهش کجاست ! بروم ببینم چگونه می شود متن را سرو ته کرد ؟!!!!! یعنی اول از 89 بگویم و بعد بروم به 80 !!!!
به دوستان بگو سعی می کنم دیگه دیگه جامو عوض نکنم خونه ی خوبی خریدم.
تا عید تموم بشه بعد
هر که دلش گرفت بیاید از ایفون نگاه می کنم و بعد راه نمی دم
ببخشید شوخیم گل کرده بذار آخر سالی دل پرنده ها و حشره ها! و بزرگ تر ها را خوش کنیم .
مادریییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس من برم یه راهی برای پیدا کردن کلید پیدا کنم که خودم بی در زدن بیام تو ! می ترسم منو هم راه ندین !!!!
راستی ،خونه نو مبارک . الهی خونه دوستی باشه و شادی همیشه .
مگه میشه با رمز گشاها درافتاد!!
حالا چند می گیری باهم بریم قفل های پرفایده تری را باز کنیم؟
همون رمز هایی که بعضی ها برای متنشون میذارن؟
خدا به خیر کنه امروز دزد شدم.
البته خودم کلید دارم
کجا رو باید رمز گشایی کنیم مادرجان ؟بفرمایید در خدمت هستم .
و البته می دانم که شما خود رمز هستید و رمزدار اعظم ! من شاگرد کوچک شمایم در این زمینه !
وای همش چندساعت دیگه مونده
مگه قراره چه اتفاق خاصی بیفته عزیزم ؟!
سلام نرگس عزیز...آرزو دارم نوروزی که در پیش رو داری، آغاز روزهایی باشد که آرزو داری...
مرسی مهربانم . و من نیز برای تو همین را خواهانم . زنده باشی عزیزدل .
مرسی آرمین جان . عید شما هم مبارک . الهی دلت شاد باشه و لبت خندون .
برام جالبه که یه دهه از زندگیتو اینجا خلاصه کردی از مریضی مادر عزیزت تا تولدفرزندت و غم ها و شادی ها ی یه دهه امیدوارم سال جدید سال خوب و خوشی برات باشه
سرفصلهای مهم زندگی در این دهه ! یادآور همه تجربیاتی که آموختم تا بشوم اینی که هست ! به ارزیابی نیاز داشتم .
ممنون . امیدوارم شما هم سال خوشی داشته باشید .
سلاممممم سهبای عزیز
صمیمانه قفل دلت رو شکستی..
آرزو می کنم سال جدید و سال های دیگر همراه خانواده عزیزت روزگار نیکی رو سپری کنی
مرسی عزیز . امید که روزگار برای شما هم بر بهترین مدارش بچرخد ! خوش آمدی .
سهبا جان روزگاری آفتاب پرست بودیم حالا شدیم کوآلا کوچولو
به دادمان برسید
هم سر بزنید و هم اطلاع رسانی نید تا دوستان خود را بازیابیم
سلام . خوش آمدی کوالا کوچولوی آفتاب پرست . امید که در این خانه قرار و آرامش بیابید .
بهارتان خجسته .
سالی سرشار از یادها بود که گذشت و تجربه ای برای پختگی و شناخت خدا در تجلیاتی که لحظه به لحظه بر ما عرضه می شوند . یاداوری خاطره بیماری مادرتان در ان سالها برای من بسی معنا دار بودو نیز زیارت کعبه و مدینه و بیان چند و چون زیارت در محضر هشتمین نور حق . و همه ما در دایره قسمت نقطه تسلیمیم . خدا خود را در همه این احوالات برما اشکار می سازد و ما هستیم که به تعبیر سهراب : چشمها را باید شست جور دیگر باید دید ..
از سهبا و همه یاران در دنیای مجازی و حقیقی ایشان سپاسگذارم و خدا بر این نعمت های بی شمارش شکرگذارم . خدا به همه علو طبع و عزت نفس و شهود و بینش ژرف و مهری بی مرز و عشقی مانا و پایا عطا فرماید .
ممنون استاد . مثل همیشه در برابر کلام ارزشمندتان سکوت می کنم و تنها از خداوند مهربان شفای مادر گرامی تان را خواهانم و آرزو می کنم که دلهای همه ما با رسیدن بهار ،بهاری شود و شادمان .
سلام عمه خانوم..
حال شما...؟؟
باران جان خوبن؟؟
بهار ۹۰ مبارک...
نمی دونم چرا یهو دلم خواست باهاتون صحبت کنم...
خودمم نمی دونم چرا...
چه می شود کرد..انگاری این نظر خصوصی شد...
لطفا تایید نشود
شاد باشید و برقرار
سلام عزیز دل . من خوبم . بارانم هم خوبه . اینقدر از خوندن این کامنتت کیف کردم و حس خوشایندی به من دست داد که دلم نیومد حذفش کنم ! امیدوارم ناراحت نشی از تاییدش .
شما هم شاد باشی و برقرار .
راستی عزیز بارانیم ، هر وقت خواستی در خدمتت هستم برای دمی گفتگو ! باعث افتخار من است نازدونه خانوم .
سهبای عزیز
در این لحظات پایان سال برایت آرزوی لحظات شاد همراه با سلامتی و موفقیت دارم .
بهاران خجسته و نوروزت پیروز باد
اللهم رد کل غریب ! اللهم اشف کل مریض ! اللهم فک کل اسیر !
سلام بزرگوار . روزگارتان بهار ، بهارتان خجسته . شاد باشید و تندرست .
سلام بانو
سال تحویل شد امید وارم بر مدار پیروزی دهه 90 را سپری کنید
سلام . دلهای مهربان همه بر یک مدار می چرخند اردک عزیز . به یادتان بودم در هنگامه تحویل سال .
کاش بهاران در دلمان حضور یابد نه در ظاهرمان ! گرچه تظاهر به بهاری شدن ، خود اولین گام است .
زنده باشید و سرزنده وسرسبز .
سلام:
خاطرات دهه ۸۰ شما را خواندم و باز مثل همیشه از قلم روانتان لذت بردم،امیدوارم در دهه های آتی هم بردباری
و اشتیاق به نیکی در شما بیش از پیش و سرشار باشید از
امید به خالق.........................
سال نو مبارک.
سلام . لطف شما مستدام ! عادت کرده ام به شرمنده شدن !
خالق زیباییها نگهدارتان . سال نو شما هم مبارک .
سلام
سال نو بر زیباترین ستاره مبارک
سلام بر مهربانترین ، مادرترین ، عزیزترین وجود هستی ! بهار در دلت خانه داشته باشد همیشه مهربانم .
سال نو مبارک بانوی بزرگوار :)
سلام . خوبی بارانم ؟ دلتنگت بودم عزیز دل . خوش آمدی .
سال نوی شما هم مبارک .
سلام
خوبی؟ ببخشید نتونستم بیام وبلاگت وقتم کم بود...
سال 87 رو دوست داشتم...
سهبای مهربان امیدوارم سالی متفاوت داشته باشی و بتونی بچه هاتو با عشق بزرگ کنی. بتونی بهشون اختیار انتخاب بدی و بذاری اونا خودشون حقایق رو درک کنن...
سلام حمیدجان . همین که در این شرایط آمدی یعنی محبت زیاد تو ! ممنون .
امیدکه شما هم یکی از بهترین سالهای زندگیت را در پیش داشته باشی .
سال 87 را دوست داشتی یا 89 را ؟!!! حمید عاشق دوست داشتنی ما ؟!!!!!
سال نو مبارک .....سالی پراز برکت وشادی براتون آرزومی کنم .
هرچند دهه هشتاد گذشت اما بدرقه کردن خاطره های خوب وبدش باهمراهی شمادر این سالها معنای دیگر گرفت...
پیدا کردن گل زیبا ی نرگس در بهار زندگی یکی از قشنگترین اتفاقات دهه هشتاد زندگیمه.
اونی که دنیاش رنگ گرفت ، من بودم که با اومدن شما ، غربت برام رنگ باخت . و زندگیم واقعا وارد فصل جدید و قشنگی شد . و من به همین دلیل همیشه شکرگزار خدایم و ممنون محبت شماها .
دیگر نمی آیم دیگر هرگز قدم حتی به کوی تو نمی گذارم کاش می توانستم در جایی که تو هستی قدم نگذارم کاش می توانستم کاش - دنبال اسم مریم کلافه ام کرد به قرآن به گل نرگس مسافرم وقتی فهمیدم در نزد تو هیچم هیچ و اسمم را نیاوردی بغض کردم و اشکها را نگذاشتم خودشان را نشان دهند چقدر در این دومین روز نود دلم از بی مهریت شکست همین حالا هر چه سعی می کنم نامت را بنویسم (... جون)مثل همیشه - دستانم فرمان نمی گیرند قلبم جراحتش را از تو هم بالاخره برداشت
ممنونم ممنونم با این کارت به خدا نزدیکترم کردی به رازو نیازم نشاندی
اه اشکهایم جاری شد ای لعنت به من
خدانگهدار برای ... همیشه
یا علی مدد
مریمم نمی فهمم چه می گویی ! چه کردم که باعث رنجش دل مهربانت شده ام نازنین ؟! از رنجش وجود تو جز پریشانی حاصل این روزهای دلتنگ من نیست ! ترا به گل نرگست قسمت می دهم بیا و دلیل دلگیریت را بگو تا بدانم از چه متهم شده ام !
ایجاد رابطه قلبی عمیق با دوستانی که مرا برای همیشه وامدار خود نموده اند به خاطر اندیشه شان ، محبتشان ، انسانیت شان ، کلامشان ،اعتقاداتشان و..... : هیچ ، بزرگ ، سپهر ، دانیال ، فرداد ، تنفس ،هبوط ، اردک ، مانا ، حمید .......
فهمیدی؟
یا بیشتر توضیح دهمت
پس مریم در ذهن تو دل تو کلبه ات جای ندارد؟
یا علی مدد
مریمم این دوستانی که نامبرده ام در این پست همگی خاصند . و باید بگویمت که همه دوستانم در این جا نام برده نشده اند که اگر می خواستم بگویم ، کلی کاغذ می شد . اما مهربانم ، تو در دل من جای داری چه بخواهی چه نه ! کاش رنجوریت را فراموش کنی مریمم ! که من خود بزرگترین رنجورم این روزها !
دیگه بدتر شد خانم سعادت
ما از عامیم و آنها از خواص؟
اصلا دیگر نمی خواهم باشم چون خودم را در درونت فهمیدم ارزش بی مقدارم را درک کردم
یا علی مدد
مریم خانم عزیز ،
عام و خاصی در میان نیست !
گروه اول : دوستیهایی با حداقل 14 سال سابقه دوستی
گروه دوم : صمیمی ترین دوستان حقیقی ام
گروه سوم : دوستیهای حقیقی ( پس از بارها تماس تلفنی به خانه ام آمده اند و به دیدنشان رفته ام !)
گروه چهارم : آنچنان مجاز نیستند ،ریشه شان در حقیقت است ،اما بیشتر با هم تماس تلفنی داریم
گروه پنجم : برای همیشه وامدار عقایدشان هستم ...
دوستیهای زیادی هم هستند که در این میان نام برده نشده اند . کافیست یک نظر به لینکدونی بنده بفرمایید . اما گله ای از هیچکدام نشنیدم . چون بارها از هر کدامشان نام برده ام و می دانند جایگاهشان را در قلبم . شک ندارند !!!!
حالا شما بفرمایید در کدام گروه قرارتان بدهم تا این اشتباه سهوی خود را جبران نمایم به زعم شما !
فراموش نکنید من بارها از شما در این خانه نام برده ام ،اما شما چطور گل مریم دل نازک مهربان ؟!
من اسم فرد خاصی را تا بحال در وبلاگم نبرده ام تا گله کنید و بگویید چرا اسم مرا هم نیاوردی من دیگر نمی خواهم باشم از این ناراحتم که ارزشم را در نزد تو تا چه حد دانستم که هیچ هیچم
مهم نیست
سفر مشهد در پیش دارم اگر کامنتی درج کردی و تاییدی ندیدی نگران و دلخور نشو اگر عمری باقی بود خواهم آمد
اما نه به وبلاگ تو
بدبختی من اینه که مادر هم از تو دفاع می کنه و من این وسط یه تنه دارم زخمام رو مرهم میذارم
یا علی مدد
سلام
فراز نشیب های زندگی هر انسانی سازنده ی فردای اوست . دنیای ما دنیای انعکاس است و انعکاس امروزت را فردا خواهی دید.
اگر چه سختی های زندگی برای ما لحظاتی سرشار از بیم و امید است ... اما مرور آن بعد از مدتی که از آن میگذرد جز شیرینی به همراه ندارد...
غربت را ... درد را ... بدست آوردن را و از دست دادن را تجربه کرده ام.
هرچند لحظات شیرین زیادی نداشته ام .( اگر ناشکری نکرده باشم ...) اما حال که سختی ها را مرور می کنم فقط شیرینی به خاطرم می آید. و حال شکر می کنم خدا را .
از شما بابت هدیه ی خاطراتتان سپاسگزارم .
انشاءالله از این پس فقط شیرینی به کامتان باشد و آسانی در راهتان .
نمی شود دوبار زندگی کرد . اما همان یکبار را میتوان دوبار زندگی کرد و زندگی دوباره یعنی عبرت گرفتن از تجربیات دیگران ...
خدا باور و خدایاور باشید.