سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

باران و بهار

باران آمد

باران در باران آمد

باران با باران آمد

من باران را دوست دارم

من باران در باران را دوست دارم

من مادر باران را دوست دارم

من آفریدگار باران را دوست دارم

باران آمد

بهار با باران آمد

تا بهار نیاید ، باران بر من نخواهد آمد

باران و بهار را چه نسبتی ست با همدیگر ؟

باران ، بهار ، باران ، بهار ، باران ، باران ، باران

آنقدر تکرار می کنم باران که باران تمام جسم و روح خسته ام را بشوید و آزادم کند ! کاش بهار درون هم با باران می آمد ! کاش باران هر چه تلخی ، هر چه خستگی ، هر چه تب و تشویش را با خود می برد و به جایش هر چه مهر و دوستی را با خود به ارمغان می آورد !

باران من آمد ! من کی باران می شوم تا ببارم بر سرزمین خشک وجودم ؟

من کی همه ابرهای دلتنگی را خواهم بارید و قلبم را صاف خواهم کرد ؟

من کی با نور روشنش در باران ، رنگین کمان آرزو خواهم افراشت ؟

من کی با بارشم چرکینی زمین را خواهم زدود ؟

شیشه پنجره نگاه مرا باران شست ! از دل من اما ......

بارانی می خواهم برای زدودن هر چه غبار دلتنگی و کدورت است ! برای پاک کردن هر چه نام و یاد تلخ ! چه کسی اینچنین  بارانی را سراغ دارد ؟

من دلم برای باران ندیده ام تنگ شده ! کی می توانم بارانم را در آْغوش بگیرم ؟!

تا به کی برای رسیدن بهار باید ثانیه بشمارم تا به باران برسم ؟

شما می دانید رمز باران و بهار این روزهایم را ؟!


پی نوشت :

چند روز است که من عمه شده ام . باران من در چهاردهمین روز اسفند آمد . و من بی تاب دیدنش ، لحظه شماری می کنم برای رسیدن به بهار ، تا که در آغوشش بگیرم و دنیای زیبای بارانم را در رویاهایم تصور کنم . دنیایی که امیدوارم پر باشد از شادمانی و آزادی ، سرسبزی و نشاط ، ایمان و اعتقاد ! دلم برای دیدنش بی قرار است .

اضافه نوشت :

این متن را چند روزی هست که نوشته ام . در یک روز بارانی ! اما احساسات لحظه ای من بسیار قویتر عمل می کنند و همین شد که تا به حال در انتظار تایید مانده این نوشته . زمانها کمی به هم خورده و شاید حسی که در موقع نوشتنش داشته ام . ولی  دلم نیامد تغییرش بدهم . شما هم مثل من با دیده اغماض بخوانیدش .

نظرات 46 + ارسال نظر
سپیده چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ق.ظ

تولد باران هزاران هزار بار مبارک باشه
خوشبحال که عمه ای مثل شما داره

مرسی سپیده گلم . منم خوشحالم که دوست خوبی مثل شما دارم خب !

فرداد چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

رفتم تو حال و هوای نماز باران...دعای باران....رقص باران...باور کنین که شوری درونم برپا شد.برای آدمی مثل من که نزده می رقصم دم بهار و این پست و تمنای باران...بابا رحم کن خواهر...
سلام عمه محترم
یک دنیا گل بنفشه نثار قدم این نورسیده...تبریک .

رحم کجا بود ! حالا که نقطه ضعف دستم آمد ! من بعد همه اش می گویم :
باران ، باران ، باران ، باران ، باران .......

مرسی برادر بزرگوارم .

الهه چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

یه بار خوندن کمه!دوباره میخونمش و میام

لطف داری الهه جانم !

نیایش چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ

نوین روز هایتان خجسته باد[قلب]

مرسی عزیز . برای شما و نیایشتان هم همینطور !

الهه چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

نححححححححشر بود آجی...
قدم باران نورسیده تون مبااااارک....مطمئن باش این باران کوچولو بهار بزرگی رو با خودش میاره.....
الهی که این دنیا جای بهتری بشه برای بارانهای تازه باریده.....
من آجیتم...پس منم عمه شدم....آخ جوووون
عکس باران رو برامون هدیه بیار...باشه آجی؟

الهی که همین باشه که تو میگی . خدا کنه زندگیش به سرسبزی بهار باشه و به لطافت باران .
مرسی عمه الهه . من و باران دوستت داریم !
عکس هم چشم . حتما میارم .

سمیرا چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

بارانتون مبارک امیدوارم قدمش مثل باران پر از شادی و نشاط باشه و خیلی زود بهش برسی و بغلش کنی و به جای منم بوسش کنی....پیشاپیش عیدتون مبارک امیدوارم تعطیلات خوش بگذره خواهر

ممنونم سمیرای مهربونم . دلم لک زده برای بغل کردنش .
عید شما هم مبارک خانوم گل . میام خدمتتون واسه عرض تبریک !

آلن چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام سهبا جان.

منم سال خیلی خوبی رو برای شما ، همسر گرامی تون و دخترای نازنین تون آرزو میکنم.
ایشالا سال 90 سالی پر از شادی و برکت و سلامت و خاطره های دلنشین براتون باشه.
سال 89 با وجود همه ناملایمات ، به خاطر حضور شما و به برکت روح آرامش بخشتون ، سال خیلی خوبی برای من بود.
ایشالا که همواره سلامت و سعادتمند باشید.

سال نو تون مبارک.

باز که شرمنده کردی آلن ؟!
اما راستی راستی وقتی میای و از آرامش حرف میزنی من آروم میشم . اگه حتی یکذره واسه یکی مثل شما ، این خونه آرامش هدیه بده ، یعنی برای من یه دنیا ! خوشحالم که این اتفاق میفته .
مرسی از حضور مهربون و قشنگت . خدا کنه سال نو برای شما هم بشه منشا هر چی خیر و برکت و قشنگیه .

حمید چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

قشنگ بود
تو خودت بارانی و بهار

به پای شما که نمی رسیم توی لطافت و سرسبزی حمید خان !

بابای آرتاخان چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ http://artakhan.blogfa.com

اولش می خواستم بگم عمه شدن خیلی سخته و تبعات داره ولی بعد دیدم برادرزاده دختره و دیدم خب ! مشکلی نیست . دخترها به بددهنی پسرها نیستند !
بعد هم مبارک باشه طراوت باران اما ظاهرا در شهری دور هستن نسبت به شما . . . درسته ؟

بله درسته . و من دلم بی قرار دیدنشه ! کلا ما غریب افتاده ایم برادر !!!!

عمه شدن سخته ! اما کدوم خوبی آسونه تو این دنیا آرش خان ؟! مهم اینه که من عاشق برادرهایم هستم و مطمئنا بارانم را هم خیلی بیشتر از برادرم دوست خواهم داشت !
مرسی که اومدید .

+ الف چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بحالِ روزگار …
خوش بحالِ چشمه ها و دشتها
خوش بحالِ دانه ها و سبزه ها
خوش بحال غنچه های نیمه باز
خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بحالِ جانِ لبریز از شراب
خوش بحالِ آفتاب …

* فریدون مشیری

شعری به این زیبایی چرا باید در پس نامی گمنام قرار بگیرد ؟ حیف نام زیبایتان نیست ؟! از چه می هراسید ناشناس آشنای من ؟!

مامانگار چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ب.ظ

...ممنون سهباجان بابت تبریک و دعاهای قشنگت..منم از صمیم قلب برای تو و خونواده خوبت..سالی پراز عشق و شور و سعادت آرزو میکنم نازنین...
...عمه شدن ات هم مباااااارک و به میمنت باشه انشالله عزیز..
...حتما اسمش باران اه ؟..درسته؟
...ببوسش از طرف من...

سلام مریم جان .
آرزوهای قشنگ کم هزینه ترین کاری ست که می توانیم برای هم داشته باشیم . پس چرا دریغ مهربان ؟!
امیدوارم شما هم سال خوبی داشته باشید .
بله . باران من یازده روز است که آمده و من هنوز ندیدمش !

رویا چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ http://nasimesobh.persianblog.ir

سلام و روزهای اخر سالت شاداب. امیدوارم سال جدید را با شادی و نشاط شروع کنی و سال اینده برات سرشار از شادی باشه و آرامش و سلامت. برای خودت و خانواده ی مهربونت ارزوی سالی خوب می کنم و عمه شدنت مبارک . بارانت قدمش پربرکت و تعطیلات خوش بگذره.

مرسی رویای رویایی من . به تو هم همینطو ر . امیدوارم خوش باشی عزیز دل .

مذاب ها چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

سلام سهبا جان....
تولد باران مبارکباد....
امید که همچون نامش وجودش پر از برکت باشد و صد سال چراغ عمرش فروزان و منور باد....
عمه شدنت مبارکباد.... عمه سهبا.....

ممنون سپهر عزیز .

+ الف چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ

آن شب که خودت جان بی حس برادر را تشییع کردی تنها تنها ، چه کسی خواب مرا دید یا فهمید ؟!
نگفتی چرا ناگهان دلت از من برید و به یکباره مرداب شد آن دریای پاک ؟! آری ، همانجا بود که من باریدم ، تو تابیدی ، باران تابید ، آفتاب بارید و من شکستم بغضم را و گمنام شدم !

خواب تو را ندیدم ، اما خواب خودم را چرا ! من ترا تشییع نکردم ، این تو بودی که به تشییع یک دل شکسته آمده بودی که تنها با لطف دیگران ، سرپا شد تا شاید بتواند از پس این همه زخم و رنج ، باز هم بلند شود و با لطف و مهر ترمیمی نو بیابد . و تو کجا می توانی ببینی اینهمه رنجی که به پای ساختن دوباره این دل نابود شده کشیده شده ؟!

دل شکسته بسته ، به تلنگری نابود خواهد شد . پس این بار ببار ، بتاب ، نور را و لطف را و مهر را باریدنی همیشگی .
مهم آنست که در دل من نام تو حک شده ! باقیش چه اهمیتی دارد که میدانی که من هیچگاه در قید وبند نام و ظاهر نبوده ام .
بابت همه بغضهایت مرا ببخش . همه بغضهایم را به دلت بخشیدم !

سیب ترش چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ب.ظ

میلاد باران کوچکتون مبارک ، خدا ببخشه به پدر و مادر مهربونش ...
پیشاپیش سال نوتون مبارک ، انشاالله سالی باشه پر از بهروزی ، سلامتی و آرامش برای شما و عزیزانتون ...

مرسی مهربون خاموش من . شماها صبوری و ساکتی مسریه بینتون نه ؟!

سال جدید برای شما هم الهی منشا خیر و برکت باشه . خوش باشی عزیز .

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

سلام بر باران
کویر باران را می فهمد...
شما چرا؟ شما که از تبار باران هستید و ریشه در ابر دارید زلال تر از وجودت کجا بیابیم...؟
چرک وچروک وچرب زمین با زلالی وجود پاک می شود...ندیدن ارزش بودن را دو چندان می کند چندبار آخر تابستان مشتاق سرانگشت باران بوده اید وقتی می بارد چه حس قشنگی متولد می شود
حضور باران نورسیده تان فرخنده ترین بهار را نوید می دهد هماره سبزینه باشد بردلتان

ممنون دوست بزرگوار . امید که سبز باشد همه دلها به وجود باران لطف الهی !‌

حمید چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

همه رفتن..........
دلمان گرفته است...

هنوز هستم حمید . خدا نکند دلت گرفته باشد !

سایه چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

چه پست قشنگی

قشنگی از چشمان تست مهربان .

سایه چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

خصوصی ؟ منظورت چیه عزیزم؟! کاری داری خانومی ؟!

نه عزیز دل . صیغه استمراری درد را برایت خصوصی گذاشتم . چون نمی توانستی بخوانی !

سایه چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:15 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

اینقدر غرق نوشته ات شدم و حس خوبت که یادم رفت بگم قدمش مبارک باشه

من عاشق این کوچولو های نارنازی هستم

مرسی عزیز مهربونم . کوچولو ها هم عاشق شما میشن مطمئنا !

موطن آدمی چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ http://gharghe.blogfa.com

سلام
قدمش مبارک
میلاد یکی کودک شکفتن گلی را ماند چیزی نادر که زندگی آغاز می کند با شادی و اندکی درد. روزانه به گونه ای نمایان برمی بالد بدان ماند که ناره ی نخستین است و نادره ی آخرین.
دوباره اومدیم

مرسی عزیزان . خوش آمدید . حقا که فرزند خلفید شما دو تن . باز هم می گویم :‌قدمتان روی چشمانم جای دارد . پاینده باشید .

سایه چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:07 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

ممنونم سهبا جان

بیش از یک بار باید خونده شه . و خیلی بیش از یک بار . آرزو کردم ... یه آرزوی دروغین . از اون دروغها که به خودمون می گیم و باور می کنیم . ای کاش یه جوجه اردک زشت بودم .

حق با شماست عزیز . بعضی دروغها خیلی خواستنی هستند. کاش .....

پرند چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ http://ghalamesabz1.blogsky.com

ممنونم سهبای عزیزم بابت آرزوی خوبت
من هم متقابلاً در سال پیش رو آرزوی بهترین‌ها رو برای تو و خانواده‌ی محترم و دخترهای گلت دارم
و تولد برادرزاده‌ی نازنینت رو هم تبریک می‌گم
عمه شدن یکی از حسرت‌های منه که هیچ‌وقت نمی‌تونم بهش برسم...

خواهش میکنم پرند مهربانم .
من هم حسرت خاله شدن برای همیشه در دلم خواهد ماند !
سال خوبی داشته باشی عزیز دل .

تنفس چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:16 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام سهبای عزیز
قدمش مبارک باشد ...خوش به حال آن برادر زاده اتان که عمه ی به این مهربانی دارد...
امید آن دارم که در این روزهای آخر سال دلت پر از امید و نشاط و شادابی باشد و با دیدن بارانت تمام غمها و دلتنگی هایت از یاد برود ...
اما رفتن به دیدار مادرو پدر چه لذتی دارد که هیچ جایگزینی ندارد ....
من هم سال جدید را به شما تبریک می گویم
به خدای بزرگ و توانا می سپارمت

مرسی عزیزترینم . و خوشا به سعادت فرزندان شما !
دلم لک زده برای در آغوش گرفتن مادر و پدرم . و برای دیدن بارانم !‌ ثانیه هایی که میگذرند با همه شتابشان ،‌دلتنگ ترم می کنند !
خدای مهربانیها یاور همیشگی تان باشد مهربان .

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

ای گرداننده حالات حال مارا به بهترین حال ممکن دگرگون ساز
هنوز مانده نو شوم چون برای اثرم بد زحمت کشیدم و کسی به نام دوست با فریب دزدید و و من ماندم و اولین حسرت تاریخ زندگی ام
این همان شیشه خورده ای است که می گفتم نمی دانم چرا نمی توانم ببخشم اش چون هنوز خوشحال است از فریب من

برادر من ! نه مگر ما اعتقادی داریم به برگشت اثر رفتار هر کس بر خود و زندگی اش ؟ !‌ از کجا می دانید که اثر این کارش را در زندگی اش ندیده یا نخواهد دید ؟
و نه مگر کینه ها اولین اثرش تیرگی قلب است ؟! واگذارش کنید به آنکس که قویترین و عادلترین است . بگذارید قلبتان آرام شود از این بخشش . حیف قلب مهربانی چون شما که بغض داشته باشد از آدمی که ارزش نام آدمی را هم ندارد ! بگذرید تا خود آسوده شوید !
سخت است ، خیلی سخت ، می دانم ،‌اما می توانید .

شیر و خورشید چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.2maa.blogsky.com

قدم باران بهاریتون مبارک سهبا جان

خیلی خوشحال شدم
وقتی یک کودک پاک به جمع آدم ها اضافه میشه به آدمیت و صداقت و محبت امیدوار میشم و آرزو می کنم این کودک از پاکی اولیش دور نشه.....
من که هیچ وقت عمه نمیشم سهبا جان ولی از 10سالگی خاله شدم و خوب می دونم چه مزه ای داره.

هر آدمی که به دنیا می آید نوید این است که خداوند هنوز از آدمی ناامید نشده !
من هم هیچوقت لذت خاله شدن را نخواهم چشید عزیز . ممنون که آمدی .

کیامهر چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 ب.ظ

سلام سهبای عزیز
یک دنیا ممنون از لطف و محبتت
برای شما و خانواده عزیزتون سالی پر از خوشی و سلامتی و البته پول آرزو می کنم
سال خوبی بود
چون دوستانی پیدا کردم که همشون رو دوست دارم
ممنون از لطفت
یک دنیا تشکر
یک دنیا آرزو

مرسی کیامهر عزیز .
من هم یه دنیا آرزوی قشنگ دارم واسه شما و مهربان . شاد باشید و البته پولدار !

تسنیم چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ http://t36.blogsky.com

سلا سهبا جون.قدم بارانتون مبارک.خوش به حال باران. عید تون مبارک.بهتون خوش بگذره.

مرسی مهربون . به شما هم خوش بگذره .

باران چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ب.ظ http://the-rain.blogsky.com

حسی که با تکرار اسمت بهت دست میده بی نطیره / منم عمه ی ۲تا کوچولوی نازم که پارسال بدنیا اومدن / خیلی خوشحالم که شمام این حسو تجربه کردی / نگا به سنم نکنااا من خاله هم هستم تازه :))
عمه ی بی نهایت مهربانی مثل شما داشتن لذت بزرگیه !

مرسی بارانم . حس خیلی قشنگیه . معلومه ته تغاری ها !!!!

آرمین چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

http://www.hadisnews.com/?type=dynamiclist&lang=1&id=7

این پست رو ببین

چشم آرمین جان .

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

چشم
سخت است اما ....چشم
میخواهم از قافله ملس عید جانمانم
ممنون

ایمان دارم که می توانید . فقط قلبتان را به خدای مهربانی ها بسپارید که بزرگترین عادل هموست . رها شوید از این بغض آزاردهنده . بهار خواهد آمد .
ببخشید دخالتم را برادرخوبم .

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

سپردم
سپاس بد گذشت اما باید به قول شما سبک شم
اسمش را زده بودم به دیوار اتاقم که یادم نرود .کنده شد تا فراموش شود یه پیام هم برایش گذاشتم که گام اول برای رهایی از کینه را برداشته باشم
بازهم هرچه شما بگویید باید سبک شوم...باید....باید...

ممنون برادر عزیزم . برای نزدیک شدن به او گامی بر ندارید . نمی خواهم تاییدی باشد بر رفتار غلطش . تنها از قید فکر کردن به او رهاشوید . او هم زحمتتان را نصیب خود کرده و هم قلب و ذهن زیبایتان را . و این خیلی نامردی بیشتری است . با اینکارتان مهمترین درس را به او خواهید داد . به علاوه اینکه آرام خواهید شد .
دنیا پر از نامردی و نامرادی ست . می دانم . و می دانم که چه سخت است از چنبره آنها در ذهن و قلب رها شدن . اما اگر شما زیباترین و مهربانترین پرنده ای که می شناسم نبودید و اگر مطمئن نبودم که می توانید ،‌هرگز اینرا از شما نمی خواستم .
کاش من هم مثل شما بیاموزم .
من هم سپاسگزارم برادرجان . جرعه درد امشبتان نیز مهیا شد !‌نه ؟!
ظاهرا آمده ام که هر شب دردی را بر قلب پرمهرتان وارد نمایم !‌ ببخشید مرا !

آرمین چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ب.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

دیدین لینکو ؟

در اولین فرصت آرمین جان . چشم .

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

آه تا باشد از این جام درد بخشیدم که لایق جام درد باشم...چه کنم برای شبهای دیگر که لایق شوم
همین است که پای بند این خانه شده ام

و من پای بند لطفتان . ممنون از شما . مانای عزیزم را سلام برسانید .

فاطمه (شمیم یار پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ق.ظ

سلاممممم سهبای عزیز
حس مهربانانه ات رو درک می کنم..چون خودم ۳ بار عمع شدم..خیلی شیرینه..
شعر باران هم مهربانبود مثل خودت و مثل باران متولد شده..

سلام عزیز . مرسی خانومی . خوش اومدی .

عاطفه پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

به به! عمه خانوم.. تولدن باران مبااااااارک.. امیدوارم دنیا روی خوششو بهش نشون بده..
من دو روز پیش متن پایین رو خوندم تا اومدم کامنت بذارم اینترنت قطع شد!!

سلام عاطفه جان . ممنون عزیز .
خب دوباره میزاشتی مهربون .

ماه سلطان پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ب.ظ http://www.mahsoltoo.blogfa.com

سلام مهربانم
ممنون از اینکه به یادم هستی این اوج سعادت است که زیر باران بروی و خیس نشوی چون عزیزی برایت چتر شده است
عمه شدن حس جدیدی است برای شما درست مثل حس قدم زدن در باران که همیشه تازه است
دوست دارم از باران زیبای زندگی ات نیایش بنویسی چون خیلی قشنگ به دلم نشسته است
بازهم ممنون

فدای مهربانی ات مانای عزیزم . دلتنگت بودم و نگران از اینکه نکند از من رنجیده باشی ! ااز بارانم و نیایشم و نیایش بارانم هم می نویسم . چشم عزیز دل . بگذار باران ابرهای دلتنگی دلم را بشوید تا بعد !

ماه سلطان پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.mahsoltoo.blogfa.com

وای برمن مباد از کسی که بزرگ است و از اهالی امروز رنجیده باشم خداوند بهم آبجی عطا کرده است من چرا نا شکر باشم
درگیر مراسم ختم بودم اما دلم پر می زد سوی شما
خواهر نازنینم می دانم دردانه هستید پس هرگز کسی حاضر نمی شود مروارید نایاب را از دست بدهد

مرا ببخش نازنینم . طاقت دوری از عزیزانم را ندارم . زودرنج شده ام به تازگی ! شرمنده !

سعیده پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:46 ب.ظ http://taranom-2010.blogsky.com

سلام...
از باران گفتین و دلمو هوایی کردین...
گذشته از اون حسودیم شد حسابی آخه من نه عمه میشم نه خاله

در پناه حق

دردونه ای حسابی !‌ بده مگه ؟!‌ به جاش کلی نازتون خریدار داره ، مگه نه ؟!

حاضرم عمه شدنم رو با شما شریک بشم ها !

راستی سلام . خوش اومدی عزیز.

داداش محمد پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام ابجی
ممنون که خوندید
راستی تا اسم باران را خواندم به یاد باران افتادم ممنون
خیلی ناززززززززززززززززززززززز
زود بیان منتظرتونیم

خب منم اینا رو واسه بارانم گفتم عمو محمد !
خوش به حالت که دیدیش !

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ

سلام
امروز خیلی جنگیدم برای فراموشی و این انگیزه ای خوبی بود ممنونم بابت انگشتت که سمت نور را نشانم داد
سهم جام درد امشبم را بریز برمیگردم بنوشم
ماه سلطان هم علاقمند شده برای جام درد
هم نشینی با درد درد پسندش کرده
می خندد

یک امشب رو شما جام درد بدید به من ! بزارین با هم بی حساب شیم که اینقدر درد وجدان عذابم نده !

راستی سلام . شما می دونین چرا امسال دل من گواهی رسیدن بهار رو نمیده ؟!

جوجه اردک زشت پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ

ببخش بی نام آمدم اما می دانم تابلو هستم
ببخش

تنها پرنده ای که اینجا رفت و آمد میکنه شما هستین !‌ صدای بال و پرواز که بیاد میدونم خودتون هستین . حتی اگر اسم نبرید !

مصطفی پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ب.ظ

سلام منم به نوبه ی خودم تولد باران عزیز رو تبریک میگم به شما خواهر عزیز


بوی باران/
بوی سبزه/
بوی خاک/
شاخه های شسته،باران خورده،پاک/
آسمان آبی و ابر سپید/
عطر نرگس ، رقص بید/
خوش به حال غنچه های نیمه باز/
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز/
نرم نرمک می رسد اینک بهار ،
خوش به حال روزگار
///

مرسی داداش مصطفی . خدا رو شکر . بالاخره کامنتدونی باز شد ؟!

امیدوارم شما هم سال خوبی داشته باشی .

پاییز بلند جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

درووووووووووووووووووووووووووووود عممه خانم
تبریک میگم٬ بارانتون پر طرنم و بهارتون ابدی

سلام . وقتتون بخیر .
بهارتون سبز ،‌ دلتون صاف و آفتابی ،‌زندگیتون سرشار شادمانی .
خوش اومدین .

س شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://eisila.persianblog.ir/

خوش به حال ترانه های قشنگ باران در زمین خدا که به زودی لبریز باران می شود!!

صدای مادر ، چون شنیدن لالایی بهار در گوش درختان و گلها و پرنده هاست .
باش مادرم . همیشه شادمان و پایدار باش که فرزندانت به بودن تو زنده اند !

ثنائی فر شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:28 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

باران
فرشته باران را می دانی چه دردی را تحمل می کند تا آسمان بگرید و ما بخندیم

باران

می دانی قطرات باران را چه چیز بدرقه می کند ؟
هر قطره باران وزنی دارد به سنگینی تمام کوه های زمینی و این سنگی می دانی کجا فرود می آید ؟

می دانی آسمان را چه حسی است موقع بارش باران ؟

عالی بود و زیبا

آمدن باران با درد همراه است که اگر نبود اینقدر زیبایی و طراوت نداشت !‌ باران اشکی است که از گونه فرشته های خداوند بر زمین می بارد تا سرسبزی را هدیه دهد به قلب ما و چه حیف که قدردان نباشم !
ممنون عزیز دوست داشتنی من . خوش آمدی . بهارت پیروز .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد