سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

غزلی که زندگیست

با راه دوری که از شب ،‌در پیش پای سپیده ست

تا خانه روشن کند صبح ، عمرم به آخر رسیده ست

گر پیش پا را نبینم در روز ، بر من مگیرید

این شهر همسایه با شب ، دور از دیار سپیده ست

چندان که می جویمش بیش ، کمتر به او می برم راه

آیا کجا می زند بال ، خوابی که از سر پریده ست

در وحشت آباد دنیا ، آرام نتوان گرفتن

بیچاره آدم که از بیم ، چون صید صیاد دیده ست

از گرد ره نارسیده ، بار سفر بایدت بست

عاقل درین کاروانگاه ، کی لحظه ای آرمیده ست؟

گلچین برون آمد از باغ ،‌رنگین ز گل دامن او

غافل که صد رنگ نفرین ، همراه گل های چیده ست

در زیر گردون دل ما ، یک لحظه بی تاب و تب نیست

آرامشی گر که دارد ،‌آرام صید رمیده ست !

تا زخم تو گرم باشد ،‌از درد آگه نگردی

پر می زند مرغ بسمل ،‌با آن که در خون تپیده ست

گیرم که آسوده کردی ، از برگ و بر دوش خود را

بار دگر کی شود راست ،‌پشتی که از غم خمیده ست ؟

از آب و رنگ گلستان ،‌پاییز نگذاشت چیزی

سرپنجه ی برگ خشک است ،‌رنگ از رخ گل پریده ست

در کلبه ی تنگ و تاریک ،‌ نه روز دانیم و نه شب

از تیره روزان مپرسید ، کی صبح روشن دمیده ست

ای مهرت از حد من بیش ،‌بیگانه ی بهتر از خویش

عشق تو از سال ها پیش ،‌در کنج خاطر خزیده ست

گر محو آن روی و مویم ،‌بر من ببخشا ، که چشمم

نقشی به این دلربایی ،‌در خواب شب هم ندیده ست

از " خاوری " مصرعی نغز ، آمد به یادم که می گفت

آیینه ی روزگاران ،‌تصویر بسیار دیده ست !


پی نوشت :

۱- فکر نکنم نیازی باشد به اینکه بگویم این غزل سروده پدر بزرگوارم است . رنگ و بوی غزل خود گواه است بر سراینده اش .

آقای تقی خاوری دوست شاعر استاد محمد قهرمان می باشند با تخلص راوی .

۲- جایتان سبز ، دیشب دوباره میهمان شعر و آواز و موسیقی بودیم در کنسرت سالار عقیلی به همراهی گروه قمر . این بار با همراهی همراه و همسفر همیشگی زندگیم که برای بودنش باید شکرانه بپردازم . اینکه ما دو تن در بسیاری از مسائل زندگی همفکر و هم عقیده هستیم ،‌کم ارزش نیست . چه در مورد عقاید مذهبی ، یا عقاید سیاسی و اجتماعی و چه در مورد علاقه مان به ادبیات و موسیقی آنقدر زمینه های مشترک در ما هست که باید قدردان باشیم و شکرگزار . همینجا از حضور این عزیز در لحظات خوب و بد زندگی سپاسگزاری می کنم . امید که برایش همانی باشم که باید .

راجع به کنسرت اگر دوست داشته باشید و بخواهید ،‌ بعدا خواهم نوشت .


نظرات 29 + ارسال نظر
آرمین شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ق.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

سلام بر آبجی عزیز کار سالار که واقعا عالیه

اگه دیدیش بگو آرمین بیطرف سلامتو رسوند.

آرمین جان ؟!!!!
شما اگه سالار رو دیدی بگو من سلام رسوندم خب ؟!

افروز شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ق.ظ http://apoji.persianblog.ir

سلام عزیزم خوبی خوش گذشت کنسرت؟من که این سه روز از کنار مامان تکان نخوردم

سلام افروزجانم . بهترین کار ممکن رو کردی عزیز دلم . خوش به حالت که کنار مادرت بودی این چند روز .

فرداد شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

خدا رو شکر که این کنسرت ها وسیله رفع خستگی آخر سال شما و همسفر گرامیتان را فراهم نمود.....
انشالله همیشه در سفر زندگی شاد و دلگرم باشین ...
از اون کنسرت ما رو هم نصیبی....لطفا.

مرسی فرداد عزیز . و امیدوارم زندگی شما هم شاد باشه و پر از عشق .
چشم . خواهم نوشت .

سمیرا شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

خوش به حالتون....خیلی دوست داشتم اونجا باشم ولی حیف که سعادت نداشتیم...ایشالا کنسرت بعدی

جاتون واقعا خالی بود عزیز . حیف شد نبودی !

بابای آرتاخان شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://artakhan.blogfa.com

یکی از قشنگ ترین شعرهایی بود که تا به حال از ایشون در اینجا نوشتید .
مخصوصا از : ؛ در کلبه ی تنگ و تاریک . . . ؛

خدا رو شکر که خوشتون اومده .

بزرگ شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ http://navan1.blogfa.com

معلومه رفتن به کنسرت روی تو خیلی اثر میزاره چون روز بعد از کنسرت آسمانی تر میشی
تا یه چند روزی رو هوا راه میری

من همیشه سر به هوام بزرگ عزیز !‌وای به روزی که بهانه به دستم بیاد دیگه کلا رو هوا راه میرم !

ضمنا این بهانه حرف زدن با دو سه تا دوست نازنین هم میتونه باشه ها !

سایه شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

خوش حالم که با میهمانی شعر و آواز روحت تازه شد . عزیزم تو بهتر از آنی که باید .

چه زیبا گفته استاد "خاوری"
آیینه ی روزگاران تصویر بسیار دیده است ...

مرسی سایه جانم . مرسی نازنین .
خدا کنه اینطور باشه که تو میگی !

آرمین شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

منظورتو نگرفتم ؟؟

خب منظورم اینه که شما سالار رو می بینی و باهاش حرف میزنی ، من کجا ببینمش برادرجان ؟!

مهدی پژوم شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ب.ظ http://mahdipejom.blogfa.com

سلام دوست...
نمی دانست ام هنوز که نازنین پدرتان دستی به شعر و شاعری دارند و آن هم چنین دستی چیره و درست. هزار تبریک بر شما به چنین پدری...
و یار و همراه زندگی تان ررا خدا کنارتان محفوظ دارد که الحق همان گونه که گفتید نعمتی ست و فرصتی...
چند شعر خوب مهمان ام کردید و حظی عمیق برم. دست تان درست و خدای تان نگه دار...

ممنونم از شما دوست بزرگوارم . نازنین پدرم خود غزلی زیبا از غزلهای خداوندگار عشقند ! تبارک باید گفت بر چنین افریدگار و چنین افریده ای !
کاش لیاقت دختری شان را داشته باشم به حق !

بی بهار شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ

بسیار زیبا است
خداوند سایه ی ایشان را مستدام بداراد.
چقدر عالی:
گلچین برون آمد از باغ ،‌رنگین ز گل دامن او

غافل که صد رنگ نفرین ، همراه گل های چیده ست

در زیر گردون دل ما ، یک لحظه بی تاب و تب نیست

آرامشی گر که دارد ،‌آرام صید رمیده ست !

این شعر دل من بود نازنین ! نوشتمش که بارها بخوانمش و بدانم درد روزگار همین است ! همیشگی است دردهایمان ! و اینکه همدرد کم نیست در این روزگار !

محمد شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.hubut.blogsky.com

سلام:
خیلی کیف کن که پدری اینچنین داری و تو هم فرزند خلف
وی هستی و این از آن متون زیبایت معلوم است.

چقدر خوشحال می شوم از این اشتباه شیرین دوستانم . استاد محمد قهرمان ، تنها افتخار دختری خود را به من عطا نموده اند و من هم که از خدا خواسته ! پدر من نیز از آن آدمهای ناب و نیک روزگار است ، قدرش را خوب می دانم ، اما استاد قهرمان هم حق پدری دارند بر دل من ! خداوند حافظ هر دوی این عزیزان باشد .

گیس گلابتون شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ب.ظ http://kaskiat.blogsky.com/

الهی با خوشی و سلامتی به پای هم پیر شین خاله جون

قربونت برم عزیز خاله ! ما دیگه رسما پیر شدیم به پای همدیگه !

آلن شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:41 ب.ظ

می بینم که کنسرت موسیقی تشریف بردید . امیدوارم که خوش گذشته باشه بهتون.

چقدر قشنگ از همراهتون نوشتین.
یاد خودم و ملینا افتادم. ما هم دقیقن همینطوری هستیم.

ما که پیر شدیم به پای هم ! امیدوارم شما و ملینا هم همینطور باشین !!

تنفس شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:34 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام سهبای مهربان
خیلی زیبا بود...
از گرد ره نارسیده ، بار سفر بایدت بست

عاقل درین کاروانگاه ، کی لحظه ای آرمیده ست؟

شعر عجب اعجازی دارد !حرفی که ساعتها باید بزنی باز هم شایدنتوانی حق مطلب را ادا کنی !توی یک مصراع میتواند بیان بشود و مفهوم چندین صفحه کتاب در آن پنهان شود !
به شما هم تبریک می گویم برای داشتن همراهی هماهنگ ...که این بزرگ نعمتی است.
شادمان باشید

شعر عجب اعجازی دارد می دانم ، بخصوص وقتی دیوان را باز می کنی و این شعر برایت می آید و تو میدانی که زبان دل تو را انگار همه می دانند و می فهمند که حتی صفحات کتاب هم برایت می خوانند از دلت !‌ همانگونه که شما گفتید و شنیدم به گوش دلم که " این اشکها به پای شما آتشم زدند ...."
همراهان هماهنگ من زیادند در زندگی مهربانم . هماهنگی را باید آموخت . ممنونم از همراهی مهربانانه تان عزیز مهربان !‌

سپیده شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ب.ظ

گرپیش پارانبینم درروز برمن مگیرید
این شهر همسایه با شب دوراز دیار سپیده است
ازهمین جا خدمت استاد قهرمان عزیز سلام می کنم بابت شعرای قشنگتون ممنون .
خوشحالم بهتون خوش گذشته برامون حتما" از این کنسرت هم بنویسید

مرسی عزیز دلم . چشم حتما می نویسم .

گنجشک شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ب.ظ http://gonjeshkk.persianblog.ir

چقدر خوبه که آدم بعد گذشت سالها از زندگیش همچین نظری راجع به همسفرش داشته باشه.خوشیتون مستدام.برای ما که در آستانه این راه و مرحله انتخاب هستیم دعا کنید که روزی به این رضایت برسیم.غزل هم خیلی قشنگ بود.
مرسی که با همه بی وفایی های من با بزرگ منشی باز هم حالم رو میپرسید.

دعای همیشگی منه خوشبختی همه جوونهای خوب کشورم .
مگه میشه گنجشکک اشی مشی مون رو فراموش کنم عزیز ؟ همیشه منتظرت هستم .

مامانگار شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ

..منظور استاد قهرمان بود دیگه؟...
...اما بعضی فکرکردند پدر خودتان اند..
...ممنون ازاین شعر زیبا...
....مدتی بود که نسیم عطرآگین شعراستاد نوزیده بود اینجا...
...همیشه به شعرو موسیقی..

بله مامانگار عزیزم . منظورم استاد قهرمان عزیز هستند . اشعار استاد قرین هر لحظه زندگی من هستند . سعی میکنم بیشتر بنویسم از ایشان . ممنون از شما .

س شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ

من هم که برای چندمین بار اشتباه کردم. ببخش
دیگه الآن حواسم سرجاشه فهمیدم.

تا باشد از این اشتباهات شیرین . خواهش می کنم نازنین !‌

س شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ب.ظ

بله متشکرم دریافتم
چه گرمی چه خوبی شرابی چه هستی؟
بهاری گلی ماهتابی چه هستی؟
چه هستی که آتش بجانم کشیدی
سرود خوشی، شعر نابی، چی هستی؟
چه شیرین نشستی به بخت وجودم
خدا را، غمی، التهابی، چی هستی؟
فروغی که از چشم من میگریزی ؟
و یا ای همه خوب، خوابی، چی هستی ؟
شدم شاد تا خنده کردی برویم
تو بخت منی، ماهتابی، چی هستی؟
لب تشنه ام از تو کامی نگیرد
فریبی، دروغی، سرابی، چی هستی ؟
تو از دختران ترنج طلائی ؟
و یا از پری های آبی، چی هستی ؟
ترا از تو میپرسم ای خوب خاموش
چه هستی ؟ خدا را جوابی، چی هستی

از حسین منزوی

وای چه شعر قشنگی !‌ الان مخاطب این شعر کی بود یعنی ؟!!!

پرند یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ق.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com

پی‌نوشت ۲ رو خیلی دوست داشتم...
این جنس هم‌فکری و عقاید مشترک کیمیای نابیه که هر کسی ازش برخوردار نیست...

چقدر این روزها دلم کنسرت اصیل و سنتی می‌خواد...
خیلی زیاد...
حتماْ بنویس ازش سهبا جانم

حتما عزیز نازنینم . می نویسم پرندجان.

مکتوب یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ق.ظ http://maktooob.blogsky.com

زیبا بود سهبای عزیز . لطف کردی که ما رو تو لذت خوندنش و داشتنش شریک کردی . مثل خود ایشان که ما رو در تجربهء بدیع دیدن دلربا ترین نقش رویا و بیداری شون شریک کردن .

خواهش می کنم دوست خوبم . چه قشنگ گفتین از حستون نسبت به شعر استاد .ممنون.

حمید یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

خوش به حال شما که از صو زی تا ایواره هستید کنسرت و اینا!

یک ناونی عزیز بیاد اینو ترجمه کنه لطفا !!!!

مذاب ها یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

سلام سهبا بانو....
صبح زیبایت بخیر باد.

سلام سپهر عزیز . صبح شما هم بخیر و شادی .

یلدا یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ http://www.yalda-v.blogfa.com

سلام ببخشید من اول نوشته حمید رو ترجمه کنم
خوش به حالتون که از صبح تا غروب می روید کنسرت و این جور چیزها
دوم اینکه خوبی خانمی نیستی کم پیدایی احوالی نمی گیری؟ جدا خوش به حالت که این مدلی وقت خودتون رو می گذرونیت جای من هم خالی کنید لطفا

مرسی یلداجان . خوش اومدی عزیز . ببخشید کم سعادتی من رو عزیز دل .
دفعه دیگه واسه کنسرت زنگ میزنم خدمتتون تشریف بیارید حتما !

س یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ق.ظ

مگر مهربان و گرم و خوبی به جز خودت باقیست؟
که شک می کنی به آفتاب؟

چه کنم با این بغض نازنینم ؟!‌
خوبی ای هم اگر هست ، آفتابی اگر می تابد ، از جانب شماست نازنینم ! من در سایه شما هستم و نفس می کشم !
لحظه هایم بی شما رنگی ندارد این روزها . با من بمانید همیشه نازنینم !

فرداد یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام سهبای عزیز
اینجا بارانی ست وحیف که جای همه اهل دلان را خالی نکرد....
روز خوشی در انتظار شماست...روزهایی که از بوی نفس آدم میشه بوی دوست رو فهمید...بهترین روزاست.وقتی گوشه چشم تر میشه و موج لرزه کنار لب ها می افته...اتصال برقراره....می شنوه...هر چی بگی میگه باشه...پس بگو....جز به جز...فقط سعی کن زیاد بگی و زیاد بخوایی....
یا رحمان...
گفتم دل و دین بر سر کارت کردم
هرچیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بی قرارت کردم.
(حضرت مولانا)

حس میکنم اینجایید و حال و روز من رو فهمیدید ! عجیبه این تله پاتی ، شگفت انگیزه حال و روز من و دنیای این روزهای من !
و شما هم شدین یکی از شگفتی های این روزهای من ! عجیب نیست ؟!!!

حسام یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

چه لذتی داره نفس کشیدن زیر اون سقف که چنین شعرایی توش خونده بشه.../

موافقم حسام !‌ بدجور موافقم !

عاطفه یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

خدا رو شکر که همسفر به این خوبی بهت داده..
حتمن بنویس.. من که عاشق چیزاییم که تومینویسی..

مرسی عاطفه جانم . خدا یه دونه از خوبهاشو واسه تو سوا کنه !!!!

س یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://EISILA

صو زی تا ایواره ....
یعنی صبح زود تا عصر توی کنسرت و از این جور چیزا هستید.

ای جانم !‌ حواسم نبود که شما هم به لهجه دوستانم آشنایید !‌

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد