آدینه شب است و جمعی پر دوست . دوستانی سرشار از صفای دل . اتفاق سبزی است که اولین دیدارم با محبوبه - این نازنین مهربان و خونگرم - مصادف شود با حضور حسین علیزاده در این شهر و کنسرت بی نظیرش . گذر بی نظیر لحظاتی که خود زندگیست ، که روح سرزندگی و سرود آفرینش قرین تک تک لحظات آن است . که مگر می شود صدای فریاد و فغان سه تار را شنید و رقص روح را ندید ؟ مگر می شود با صدای تنبک به سماع نور دعوت نشد ؟ مگر می شود ناله های تنهایی این نامدار هنرمند را از صدای سازش شنید و فریادی از جان سر نداد ؟ که اگر از دل خبر نمی دهد ، پس این اشکها چیست که بر گونه ام روان است ؟ مگر نه اینکه چشمه اشک در قلب آدمی است ، مگر نه اینکه زخمه بر تارهای قلب می زند این پنجه های طلایی استاد ؟ بیهوده نیست که روح و دل با هم در سماعند و من بی تاب و بی قرار ، نظاره گر حیران هر دوام که آرام ندارند و قرار را در بی قراری یافته اند ، که گواه آن همین اشکهاست که بی محابا و بی شرم از دیده شدن بر گونه ها روانند و انگشتانی که بی قرار نوشتن اند تا حس ناب لحظه ها را بسرایند و شریکشان شوند با آنهایی که جایشان چقدر خالی ست و چه سبز است یادشان در خاطرم در این لحظات !
و چه زیبا برخی نامها حرمت می زاید ، که حضورشان غنیمتی است که اگر نبود ، اینهمه آدمی را چگونه مسخ می کرد در نوای موسیقی ، که من به عینه پرواز روحم را از تنم به چشم دیدم که در آسمان خیال به پرواز در آمده بود . نفسها در سینه حبس شده انگار ! صدا از احدی به گوش نمیرسد که مگر می شود صدای صراحی را شنید و زبان در کام نگرفت ؟ که مگر می شود همه چشم نشد بر انگشتان این مهربان استاد ؟
شب است و من روحم را در صحرای بیکران هستی می یابم و با چشم دوختن به آسمان درخشان شب کویر ، ستاره چینی آغاز می کنم از این گلستان موسیقی . و صدای خدا چه نزدیک است به من و مگر نه اینکه هر آنچه با دل اینگونه عمیق و نزدیک الفت دارد ، مفهومی خدایی دارد ؟ که صفای قلب و روح را اگر گم کنی ، کجا می توانی بهره ببری از قرار گرفتن در چنین فضایی که مگر غیر از موسیقی جاری در هستی ، به غیر از صدای ناله های دل و فریادهای روح عاصی از دردهای روزگار ، صدایی از دف و تنبک و تار بلند می شود آیا ؟ و مگر اینقدر سخت است پذیرفتن اینکه موسیقی جزئی از وجود آدمی است ، تکه ای از روح گمگشته انسان ، همان روحی که با نوای نی از روح خدائیش جدا شد تا در این زمین خاکی ، معراج را به تجربه بنشیند از پس هبوطی دردناک ؟
چگونه می توان بود و ندید اشکی که در گوشه چشم محید خلج می درخشد؟ چگونه می توان حس ناب نگاه این دو نازنین را در نیافت ؟ چگونه می شود چشم پوشید بر آن لبخندهای پرمهری که به سوی هم حواله می دهند ؟ و غلط گفتم اگر گفتم این کنسرت آوازی نداشت که اگر بهوش بودی و دل می سپردی ، صدای آواز در و دیوار ، صدای فریاد روحهای بیدار شده و قلبهای بی قرار را می شنیدی که با زخمه هایی که بر تار وارد می شد ، همنوا می شدند و آواز عشق را سر می دادند و مگر جز این است که تمام هستی یکپارچه سرود عشق می سرایند - هر یک به زبانی - که تسبیح این تکه های چوب و پوست و سیم ، مگر غیر این می تواند باشد ؟ که هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید ....
التهاب انگشتانم و بی قراری دلم و اشک چشمانم اجازه بیش تر نوشتن را از من گرفته اند و من دیگر چه می توانم بگویم از این شب خاطره ای که به یادماندنی شد در کنار محبوبه نازنین و سمیرای مهربان و شیمای عزیزم . جای همگی تان سبز .
مهربانی بود و جای مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد ، دوستداران را چه شد ؟
پی نوشت :
قدردانی از حضور برخی آدمهای زندگی ، پایان ناپذیر است . برخی آدمها سرشار خیر و برکت اند . وجودشان یکپارچه غنیمت است در زندگی و این غنیمت ها را هر چه بیشتر در یابی ، بیشتر پابندشان می شوی . سمیرای عزیز من از این دست آدمهاست . نازنینی که وجود پرمهرش با آن دل مهربان و باصفایش ، سرشار از لطف است . مهربانی که هم خود و هم همسر گرامی اش و هم دوستان عزیزتر از جانش ، هدیه های خداوندند بر زمین . فرشته های زمینی که آفریده شدند تا رسالت زندگی بهتر برای انسانها را رقم بزنند و من چگونه می توانم سپاسگزار بودنش باشم وقتی حضور خودش را ، زری را ، محبوبه را ، رویا و شیما و لیلا را ، بزرگ و حمید و یلدا و فائزه و دیگران را مدیون او هستم ؟ جایتان خالی . آخر هفته ای به یادماندنی داشتم در کنار سمیرای نازنین ، سپیده دوست داشتنی ، محبوبه و شیما و لیلای عزیز . امید اینکه تمام زندگی پر شود از عطر خوش دوستیها .
امید اینکه تمام زندگی پر شود از عطر خوش دوستیها .
مرسی زهرا جانم . چقدر جای شما و پدرتان خالی بود درجمع دیشب .
خوش به حالت سهبا جون که آخر هفته ای حسابی حال کردی مخصوصا که موسیقی هم در کار بوده و برای روحیت خیلی عالی بوده امیدوارم که همیشه پر از شور و هیجان باشی و در کنار دوستانت لذت ببری
فکر می کنم برای روحیم خوب باشه
بازم می گم خوش به حالت کاش منم بودم
جای شما خالی بود عزیز . مسلما برای روحیه بسیار خوب است این برنامه ها . از حالا دعوتید برای کنسرت بعدی که احتمالا سالار عقیلی باشد !
خوبی از خودته بانو...خیلی زحمت دادیم دیروز و دیشب...امیدوارم وجود پرمهرت همیشه کنارما باشه و ما از این موهبت مستفیض باشیم
شرمنده نفرمایید بیشتر نازنین .
دنیای شعروموسیقی یه دریای بیکرانه که هرچه در اون جلوتر میری زیبایی های عمقیش برات جذاب تر میشه .ممنون برای این شب قشنگ و حضورهمه دوستای گلمون .
منم همینجا از سمیرا ی عزیز بابت آشنایی بادوستان جدید وبا محبت تشکر می کنم .
حق با شماست سپیده عزیزم. و چه شب زیبایی بود در کنار شما و سایر دوستان . مستدام بماند این دوستیهای زیبا به امید خدای دوستیها .
الان حمید روبروی من نشسته و داره میخنده
از جانب حمید و خودم و یلدا بانو ازت تشکر میکنم
خوش بحالت که روح خودتو صیقل دادی
حمید به چی میخنده اونوقت ؟!
شما بزرگید و بزرگوار .
خوش میگذره به شما ها
لبخند سرشار باشه تو دنیاتون
راستی به روزم و خوشحال میشم بخونید انشای جدید رو
مرسی پوریای عزیز . امیدوارم شما هم دلتون و هم لبتون سرشار خنده باشه .
همیشه شاد باشی و پر از شور ...
سایه مهرت بر سر من و این خانه پایدار مهربانم
خوب بود
به دوستان عزیز خبر اینو میدم که
کنسرت بزرگترین نوازنده سه تار ایران استاد جلال ذوالفنون در اردیبهشت امسال در قزوین برگزار خواهد شده
به همت موسسه ترانه عارف قزوین که تهیه کنندگانش خودم و آقای چگینی و مدیر اجراییشم خودم هستم پیشاپیش آبجی دعوتی
خوش خبر باشی همیشه آرمین جان . ممنون از محبت همیشگی ات .
آبجی خصوصی داشتم واست؟؟
گوش کن نظرتو واسم ایمیل کن
دانلود نشد آرمین جان ! باید دوباره سعی کنم . ممنون از تو .
بعد از علیزاده هم سالار عقیلی و بعد از عقیلی فکر کنم در فروردین ماه رضا صادقی و بعدشم ذوالفنون
و ی صحبت هاییم داره میشه که شهرام ناظری بیاد ولی 100% نیس
باز هم ممنون . البته استاد ناظری تا به حال دو بار در قزوین کنسرت برگزار کردند و آخرینش هم اگر اشتباه نکنم سال ۸۷ یا ۸۸ بود .
دیدن استاد علیزاده و اون بکگراند سبز رنگ حال آدمو خیلی خوب می کنه.
و سلام به آبجی سهبای خودم. حال و احوال شما ؟
دخترای نازنین چطورن ؟
شما حالتون خوب بشه ، یعنی یه حس خوب از نوشتن این پست واسه من . ممنون .
من و دخترا هم خوبیم عزیز .
سلام سهبا جان
موسیقی دوای روح انسان و سرچشمه ی هنر و ذوق و هستی....
شما خودتون خوبین و خوب هارو جذب می کنین.
سرچشمه ی هنر و هستی ! قشنگ گفتی آنا جانم . مرسی .
خوبی از خودته نازنین .
سلام...
چه خوب است که ما را جز دوستان خود دانستید.
منم خیلی خوشحالم که دوستای خوبی مثل سمیراو بزرگ و یلدا و شما و... دارم.
چه عجب از اینورا ! خب مگه شک داشتی حمید خان ؟!
نمیدانم چرا وقتیکه نامی از موسیقی می آید ناخودآگاه صور اسرافیل در ذهنم تداعی میشود ، و از خاک برخاستن مردگان با نوای شیپورش.....
نمیدانم چرا وقتیکه نامی از موسیقی می آید نا خودآگاه لرزش حنجره عندلیب بر پرده سپید ذهنم هویدا میشود و رقص گلبرگهای گل ها و بال های شاهپرکها.....
نمیدانم چه شوری در چنگ نوازی و دف نوازی شاخه نبات های بزم های حافظ بوده که چنان ابیاتی آسمانی را خلق کرد.....
و چه کسی مضراب را در سرانگشتان یک نوازنده بر زه می نشاند که خون هم در رگ، برقص در می آید و دل مدهوش نواهایی میشود که گویی نوازش سر پنجه های سروشانی است بر زه، بر پوست، و دمی مسیحایی در ((نی)) که در زنده کردن مرده گان شهرت دارد.....
خوش بحال شما سهبا بانو که صحنه هایی از عروج یک روح را در حال و هوایی تجربه کردید که گویی در ملکوت بزمی بر پا بوده است.
ممنون از شما خواهر گلم بخاطر انتقال اینهمه احساس خوشآیِند به جمع دوستانتان منجمله این حقیر.
حرفی نمانده برای گفتنم جز سپاس از حضور شورآفرینتان برادرجان .
ممنونم از شما .
خوبه والله مردمو کنسرت دعوت میکنن !! ما هم که هیشکی دعوتمون نمیکنه...
شما روی چشمهای ما جا داری بانو ! آرمین مگه جرات میکنه من رو بدون دوستانم دعوت کنه ؟!
- یه حس خاصی داشت ای پستت...یه حسی که اگه نمیگفتی هم خبر از دل بیقرارت موقع نوشتنش میداد...البته از آدم با احساسی مثل شما جز این هم انتظار نمیرفت...جز این انتظار نمیرفت که در میانه بزم شعر و موسیقی اینجوری از خود بیخود بشید...
- خدا برای هم نگهتون داره...منم ممنونم از این دوستانی که نام بردی...ممنونم که لحظه هایی چنین به یاد ماندنی رو در خاطره مهربانی چون شما ثبت کردن
دست خودم نیست حمید عزیز . من هر وقت توی کنسرت هایی از این دست قرار می گیرم ، کنده میشم از زمین ! بی قراریم بابت همینه .
در هر صورت از لطفت ممنونم .
و موافقم بابت دوستان مهربونم . کاش بودید و می دیدید حس و حال محبوبه رو در کنسرت ( کنار دست من نشسته بود و می دیدمش !) که مطمئنا حال و روزش بهتر از من نبود اونجا !
آقای چگینی به من گفتند واسه ناظری
استاد ناظری هر وقت بیاد ،کنسرتش شلوغ میشه مطمئنا !
آبجی واست لینکشو امیل میکنم از ایمیلت دانلود کن
سلام سهبای عزیز...
...خوشحالم که ساعاتی اینچنین عالی و سراسر وجد و لذت داشتید...
...این لحظات ..فراموش نشدنی و تاثیرات مثبت شان انکارنشدنی ست...
دقیقا همینطوره مامانگار عزیزم . حس و حال این لحظات رو هرگز فراموش نمیکنم ، بخصوص وقتی با یه تصادف قشنگ دیگه هم همزمان بشه مثل آشنایی با محبوبه نازنین !
یهویی یاد آهنگ گلچهره شجریان افتادم.../
محشره گلچهره !
مرسی از حضورت .
سلام
موافقم
بعضی از موسیقی ها مثل مخمل می مونن برای نوازش روح
شاد باشین
چه تعبیر قشنگی !مخمل برای نوازش روح . مرسی عزیز .
سلام سهبای نازنین و مهربانم
ممنون که به یادم هستی
تو انقدر خوب و خوش قلبی که همیشه با هر کلامت امیدی تازه به زندگی هامون میدی ..دلم برات تنگ شده بود..
خوندن اینجا مثل سرزدن به خونه ی یه دوست صمیمی و دوست داشتنی می مونه که با یه لبخند پر مهر و یه فنجون چای داغ و دلپذیر غم رو از دل بیرون می کنه
ممنون از بودنت فرشته ی زمینی مهربان
سلام شقایقم . دلتنگتم مهربونم . کاشکی برگردی !
ابجی لینکشو ایمیل کردم فقط با دقت به معنیاش گوش کن
آبجی چرا تاییدی شده نظراتت؟؟
چک میکنم خبر میدم ارمین جان . ممنون
شنیدن آواهای سازها تک تک تار پود انسان رو متحرک میکنه
راحت باشین آقا بزرگ ! منظورتون اینه که صدای ساز آدم رو به وجد و به سماع در میاره دیگه نه ؟!
سلام سهبای عزیز
فقط می خوانم و فکر می کنم می توانم مثل تو عروج کنم...
نمی دانم...
اما ایمان دارم من هم اگر به جای تو بودم بی شرم از حضور دیگران اشک را روانه سرزمین گونه هایم می کردم تا اندکی التهاب درونم را آرام کند...
و خوشا به حال دوستانت که اینچنین عزیزشان میداری
ملتهبی و اشک از التهاب درونت می جوشد ، اشک می ریزی شاید خاموش کنی این آتش درون را ، اما ....
معراجی اگر باشد ، خود اول التهاب است نازنینم ....
سلام عزیزم خوشحالم که آخر هفته بهتون خوش گذشته سلام منو به سمیرا و سپیده جون هم برسون
سلام عزیز دلم . کجایی تو ؟ نگرانت شده بودم !
گوش کردی آبجی؟؟؟
کنسرت دو تفره بود ؟ علیزاده و خلج ؟ دیگه حسین علیزاده به سیم آخر زده انگار
ها ؟ این یعنی چی الان ؟!!!!
سلام نرگس جون...بهتری عزیز؟؟؟
نه منیژه جان ، خوب نیستم !
سهبای عزیز
به یک بزم کوچک در دختر مردابی دعوتی
به روی چشم گل نیلوفرم !
سلام سهبای عزیز
چه نرمش روحی داشتین شما و دوستانتون...همیشه برقرار باشه انشالله.
این دواستاد بی بدیل(خصوصا علیزاده بزرگ)حرفهای خیلی جدید و عجیبی با سازهاشون میزنن...که درکش برای امثال شما میسره...هردو الحانی کشف نشده از سازهایشان را به نمایش میگذارن...خدا حافظشان باشد.
در آن شهر هم هنرمندان با آتیه ای هست که از شاخص ترینشان اسحق چگینی عزیز هست که لحنی جدید از نی را جستجو میکند.اما افسوس که هنرمندان ما در شهرستانها با حاشیه بیشتر دست و پنجه نرم می کنند تا سازشان....
امیدوار این عیش شما مستدادم باشد تا ابد...
ساز چگینی محشره فرداد جان . یادم نمیره کنسرت علیرضا قربانی رو که مسحور نی چگینی شده بودم . هنوز حسش با همون تازگی باهامه !
ممنون از شما .
وقتی تو کنسرت سازها رو تک تک به ذهن میسپری
صدای ریز سه تار مویرگهای کوچیک بدنتو تکون میدن و هرچه صدای این سازها زیاد تر باشه حرکت بدنم زیادتر
آدم شانس داشته تو این کنسرت ها جاز نزارن وگرنه کی میتونه جلوی کسی بگیره نرقصه
وقتی روح کسی از تنش خارج بشه ، بدنش خشک میشه بزرگ عزیز ! من تو کنسرت هایی که میرم و تقریبا همشون سنتی هستند ، اینطوریم ! اون کسی که به رقص میاد من نیستم ، روحمه !
سلام
نوشته هات خیلی عمق دارن. مثل یه نویسنده ی بزرگ. واقعا تو نوشتن کم نمیاری. اصلا هیچ تکراری توی این نوشته ها نمی بینم. همیشه برام سخت بوده راجبشون کامنت بذارم! یه جورایی توی کامنت گذاشتن کم میارم!
شرمنده نفرمایید حمید خان ! من کجا و نویسندگی ؟! من کجا و عمیق نوشتن ؟ اینها فقط حرفهای برخاسته از دلم هست که با شما شریکش می شوم !همین و بس .
از لطفت ممنون .
مطالبتان سراسر شور و احساس و محبت است که حاکی از روح بزرگ و تلطیف شده و آماده اتان است ...
خداوند سلامتتان بدارد و همیشه سرشار از احساسات خوب باشید
از همراهی اتان هم بسیار خوشحال و سپاسگزارم مهربان
من هم از همراهی عزیزی چون شما خرسندم . زنگ های تنفس شما ، تلنگری ست به وجدان های خواب آلوده . ممنون از حضورتان .
این تصویری که تو از قزوین ساختی خیلی قشنگه سهبا.. مرسی نازنینم..
شوما چقدر پولدارید که هی میرید کنسرت و هی میاین اینجا و به ما پز میدین (آیکون به تو چه بچه برو بشین مشقاتو بخون+ آیکون دلش خواسته ایضن فضولی مگه+ مخاطب این آیکونها عاطفه اس و لاغیر!)
اگه اینها هم نباشه که به چی باید دل خوش کنیم تو این شهر عزیز من ؟! به دلتنگیش ، به غربتش ، یا به مردمش ؟!
همینطوریش هم بدهکاریم به جماعت که چرا تو این وضعیت کنسرت میریم ! حالا خوبه کنسرتش اگه دف داره و تنبک ، موسیقی اصیل ایرانیه ! موسیقی دل وعرفانه ! اگه قرار بود موسیقی رپ بریم یا راک چی می شنیدیم عاطفه جانم ؟!
ببخش اگه درد دلهامو به تو گفتم نازنینم !
اری تار دل را زدنم هوس است
حال دل با تو گفتنم هوس است خبردل شنفتنم هوس است
خبر دل شنفتم هوس است !
نرگس جان ممنون به خاطر همه چیز. واقعا شب بی نظیری بود. من علیزاده رو خیلی دوست داشتم و لی با دیدنش علاقم چند برابر شد. شب عجیبی بود. خیلی بهتر از اون چیزی بود که توی کنسرتهای دیگه اتفاق می افته.
به خاطر همه زحماتی که به خودت و همسر مهربانت دادیم ممنون.
خوشحالم که برای شما هم شب خوبی بود عزیزم . ما کاری نکردیم براتون . وجود شما خودش یه نعمت بزرگ بود برامون . ممنون از حضورت .
چشم انتظار دیدن دوباره ات خواهم بود عزیز .