در ادامه جلسات آموزشی که در خانه ما اتفاق افتاد ، شبی یگانه و دوستش – غزاله – که در خانه مامیهمان بود ، برای آرام نگاه داشتن نیایش ، تصمیم سریعی مبنی بر تشکیل کلاس فوق العاده گرفتند تا با قرار گرفتن در فضای آموزشی ! نیایش را چند دقیقه ای وادار به سکوت نمایند . اصولا ماجراهای دو فرزند پشت سر هم ( بخصوص اگر تفاوت سنی شان زیاد باشد ، مثل 8 سال تفاوت سنی دختران من ) ماجرای تکراری است که همگی ما از آن تجربیات فراوانی داریم . تضاد منافع از یک طرف ، تمایلات متفاوت هر کدام نیز دردسرهای فراوانی را ایجاد می کند که گاه حقیقتا نمی دانی با آن چگونه برخورد نمایی. تصور کنید نیایش را که می خواهد با سروصدا بازی کند و برعکس یگانه که می خواهد درس بخواند ! آن یکی می خواهد کتاب بخواند ، این یکی صدای تلویزیون را بلند می کند ! یا در آن واحد هر دو می خواهند فیلمهای مخصوص خودشان را در تلویزیون تماشا کنند ! حالا هر چه از آنها بخواهیم که یکی شان رضایت بدهد و فیلمش را از کامپیوتر نگاه کند ، فایده ای ندارد ! زمانهایی که یکی از دوستان یگانه میهمان او هستند نیز دردسر خودش را دارد . نیایش می خواهد در جمع آنها وارد شود ، اما یگانه ترجیح می دهد با دوستش تنها باشد ! ( مکافاتی است در نوع خودش بی نظیر !) خلاصه از آن شب می گفتم که قرار شد یگانه و غزاله ، به قول نیایش یک کلاس بگذارند . بعد از پانزده دقیقه فرصتی که به آن دو داده شد تا موضوعی انتخاب کنند تا بتوانند راجع به آن صحبت نمایند ، یگانه تصمیم گرفت در مورد شکرگزاری چند دقیقه ای را صحبت کند . بنا بر این شد که نیمی از بحث را یگانه و نیمی دیگر را غزاله ارائه دهد که ظاهرا به علت عدم تجربه غزاله در این مورد ، وقت کلاسش را به یگانه داد . بحث جالبی بود . بخصوص وقتی پای بچه ها وسط باشد وعقاید آنها . مثلا وقتی یگانه از نیایش پرسید : خانم نیایش می شود بگویی شکرگزاری یعنی چه ؟ و او بلافاصله عنوان کرد :" به نظر من یعنی اینکه برای کسی هدیه بخری و از او تشکر کنی !"
آنوقت یگانه انواع شکرگزاری ها را در سه قسمت بیان کرد : شکرگزاری به نیت ، شکرگزاری در گفتار ، شکرگزاری در رفتار . مثالهای دو آیتم آخر راحت تر بود اما برای شکرگزاری در نیت ، وقتی سکوت آن چهار نفر را دیدم ، گفتم من می توانم مثالی بیاورم . و اینگونه بیان کردم که شما از کسانی تاثیر مثبت می گیرید که در زندگی شاید هرگز با آنها برخوردی نداشته باشید که بخواهید مراتب شکرگزاریتان را به اطلاعشان برسانید . مثل یک کتاب که در شکل گیری افکار شما تاثیر بسزایی داشته باشد ، یا فیلمی که پاسخ یکی از سئوالات شما را داده باشد . مثالی که من آوردم کتاب کیمیاگر کوئیلو بود که یک زمانی بسیار بر افکار من موثر بود و من در دل همیشه شکرگزار او خواهم بود و یادم هست که آن زمان چندین جلد از آن کتاب را به دوستانم هدیه دادم ( شاید این خود نوعی شکرگزاری در عمل باشد !) از این گونه شکرگزاریهای به نیت زیاد اتفاق می افتد . رفتارهایی که گاه شما را به خود جلب می کند ، سخنانی که به ناگاه تحولی در درون شما به بار می آورد ومثالهایی از این دست . نمونه ای از شکرگزاری در عمل را هم نماز عنوان کردیم که در مورد آن نیز چند دقیقه ای به بحث نشستیم !
آن شب یگانه کلاسش را با آغازین جملات گلستان سعدی به پایان برد :
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات . پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب .
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید !
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد ور نه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد
بعد کلاس ، حالا تازه گریه نیایش جان شروع شده که چرا غزاله صحبت نکرده و تا نیم ساعت پس از رفتن غزاله نیز این گریه ادامه داشت . جالب این جاست که اینگونه مواقع به هیچ چیز هم رضایت نمی دهد. نه به راضی شدن غزاله برای صحبت کردن ، نه به صحبت کردن خودش در نقش استاد و نه هیچ حرف دیگری او را از موضعی که بود ، ذره ای پایین نیاورد که نیاورد . بالاخره خودش از گریه که خسته شد ، راضی شد یکبار غزاله را با آمادگی قبلی برای برپایی یک کلاس دعوت کنیم و آن شب هم با این ماجراها به اتمام رسید .
خدا قسمتتان کند روزی را که از ساعت 6.30 که از خانه بیرون رفته اید و ساعت 4.30 بعدازظهر به خانه آمده اید ، بعد از سرکشی به شام و هزار کار کوچک و بزرگ دیگر ، تاز ه باید با اینگونه مسائل نیز کنار بیایید. دقیقا همین زمانهاست که برای سنجش میزان صبر و تحمل بهترین زمان ممکن محسوب می شوند !
سلام سهبای عزیز
صبرت را و مادری ات را ارج می نهم ...
و دخترانت بی شک تفاوتی بزرگ دارند با سایرین به یمن وجود چنین مادری
ای جانم خانوم شما که کوه صبری خونتون هم که یه آرامش خاصی به آدم میده باور کن کاش منم یه همچین گلهایی دور و برم داشتم
اتفاقا دیروز همش تو فکرتون بودم گفتم این بندگان خدا بعد از خوردن اون غذا خدایی نکرده زبونم لال روونه بیمارستان نشده باشن!
در مورد قضیه دستپختم من هیچی نگم بهتره برو بشین پای درد و دلهای علیرضا
در هر حال قابل شما را نداشت
جالب بود . این طبقه بندی رو قبلا باید کسی بهشون گفته باشه وگرنه حتی من که یه دُب گنده حساب می شم نمی تونم این طبقه بندی ظریف رو برای شکرگزاری انجام بدم .
اما مثال شما هم جالب بود . راستش رو بگید در کودکی تو همچین کلاسایی شرکت کردین ؟
بدبختی اینه که این طور سرگرم کردن بچه ها نیاز به حس و حالی داره که همیشه آدم صاحبش نیست .
به بابای آرتاخان :
نه باور کنین !من مبدع این کلاسها نیستم که ! این کار کار پدرشونه که خودش معلمه !و انصافا کار قشنگیه ! تا به حال نتایج قشنگی گرفتم ازش که اگه دوست داشته باشین می نویسم ازش!
و اما یگانه خانوم ما یک کتابخون حرفه ایه !همه جور کتابی هم میخونه ! خب این کلاسها رو هم از روی کتاب تدریس می کنند به سیاق اساتید معظم دیگه !
شما هم هی دل ما را آب کنید با کلاسهایتان!!! کلن نیایش خودش که خوردنی است معلم هم که بشود چه میشود؟!
اینترنت چه چیز بسیار خوبی است .. نخسوزن .. یکی داشته باشد .. به دیگری ندهد ...
ادبیات نوشتاری تون برای این مدل خودمونی نوشته ها مناسب نیست .. کمتر کتابی حرف بزنید
اولا که سلیقه شما در موسیقی مثال زدنیه...دستتون درد نکنه.
بعدشم منم بچه هام تقریبا همین فاصله سنی رو دارن تازه یکی پسر و دیگری دختر ...با کل جانم این اختلاف عقاید رو هر شب درک میکنم....خدا به دادمون برسه.یه شب که ساکتن من دلشوره میگیرم...چون حتما یکی شون مریضه...صداشون که میکنم و می پرسم چرا ساکتین؟مادرشون عصبانی میشه و میگه :حالا اینا که یه گوشه نشستن تو نمی ذاری.......خلاصه که دنیاییه ..خدا همه شون رو حفظ کنه و جواب زحمت پدر و مادرا شون رو خوب بدن انشالله.
من معلم نیستم ولی گاهی تدریس میکنم و گاهی هم به کلاس برای یاد گیری میرم...قطعا همسر محترم شما بهترین راهو جلوی پای این شاهزاده خانوم ها گذاشته....نتیجه شو خواهید دید...
همیشه خوش و سلامت باشین.
به خاطر همین صبر و مهربانی است که بهشت زیر پای مادران است ...
خدا بهتون ببخشه فرزندان عزیزتون رو
ای جانم ! خوش اومدی نازنین سیب ترشم !
سلام سهبای عزیز خیلی جالب بود واقعا از هوش استعداد فرزندان تو در حیرتم و برای این هوش و ستعداد خدا را شاکرم امید وارم همه فرزندان مادرمون ایران عاقبتی خوش داشته باشند
در ضمن بخاطر کتاب پائولو کوئیلو اسم من کیمیاگره
چه جالبه کلاساتون .......البته به پای کلاسهای پربار ما نمیرسه نه
ته تهش باید برسی به خود زندگی .../
ای جانم!.....کلی میزنم به تخته وقتی کارای قشنگ این دوتا فرشته رو میخونم خاله جون
اون دینگ دوست داشتنی هم واقعا دوست داشتنی بود.....دست مهتاب جان درد نکنه
چقدر راجع به موضوع خوبی حرف زدید...
کاش بتونیم شکرگزاری در نیت رو یاد بگیریم...
نه فقط شکرگزاری...
همه چی...
سلام
چه کلاس های پرباری باروش تدریس فعال!!
همه ی راههای یک تدریس موفق اجرا شده است.
و گلایه ها هم خود گوشه ای از راههای یادگیری است نگران نباشید.
فقط من نگران استراحت شما هستم.
واقعا وقت سرخاراندن دارید؟
فداتون
از توان من که خارجه جدن سخته . ولی همین جای شکر داره بچه های که تا حدود زیادی می تونند با هم گفتمان داشته باشند بزرگتر هاش این جور موقع ها به روی هم شمشیر می کشند
قربون اون مثال نیایش بشم من ...