در خانه نشسته ام و مشغول انجام کاری هستم . بچه ها با پدرشان رفته اند بیرون . غرق شده ام در کار که ناگاه صدای گریه ظریفی را می شنوم . ابتدا توجهی به صدا نمی کنم . به گمانم می رسد صدا از بیرون خانه می آید . اما کم کم متوجه می شوم که صدا از چند قدمی من به گوش می رسد . متعجب به دور وبرم نگاه می کنم . اولش فکر می کنم که نکند نیایش با پدرش نرفته و در اتاقش است . بلند می شوم و می بینم نه این حدسم درست نیست . رد صدا را می گیرم و به گوشه پذیرایی می رسم . آری ! صدا از گلدان کوچک من به گوش می رسد !گلدان طبیعی کوچکم که حدود دو ماه است در خانه من میهمان شده . نگاهش می کنم . وای خدایا ! گل من چقدر پژمرده شده است . اصلا رنگی به رویش نمانده ! از گلم می پرسم : عزیزم چرا گریه می کنی ؟ می خواهم اسمش را صدا بزنم ولی مگر یادم مانده آن اسم خارجی عجیبش را . گلم با چشمانی پر از اشک نگاهم می کند و با بغض می گوید : باورم نمی شود ،یعنی تو این بار صدای گریه مرا شنیدی ؟ متعجب می پرسم : یعنی چه ؟ مگر تو قبلا هم گریه کرده ای ؟ گریه کنان می گوید : یک ماه است من هر شب گریه می کنم . به جز آن شبهایی که می آیی و به ما آب می دهی که خودت بگو در این یک ماه ، همه اش چند بار بوده ، آن هم با شتاب و از روی اجبار . چند وقت است با من حرف نزده ای و به من خوشامد نگفته ای ؟ چند وقت است نوازشم نکرده ای ؟ آخرین باری که برایم آهنگ گذاشتی را یادت می آید ؟ آخرین نگاه پرمحبتت را کی بر من دوخته ای ؟ ...
دیگر بغض ادامه اش نمی دهد و باز گریه می کند . شرمنده می شوم . راست می گوید این طفل معصوم . این یک ماهه اخیر آنقدر فکرم مشغول بوده و آنقدرذهن و جسمم خسته بوده که به این گلهای بی نوا توجهی نداشته ام . با شرمساری می گویم :حق با تست گلکم . اما می شود بپرسم چرا فقط تو فریادت بلند شده و اعتراض می کنی ؟ چرا گلهای دیگر خاموشند ؟ یعنی برای آنها مهم نبوده حضور من ؟ می گوید : به جای اینکه این سئوال خنده دار را از من بپرسی برو و به آنها با دقت نگاه کن . بعد از مدتها از نزدیک ببینشان و لمسشان کن . مطمئن باش صدای ناله های خاموش آنها را هم خواهی شنید . می دانی همین گلدان بزرگ و قدیمی خانه ات چند وقت است که جوانه نزده ؟ اصلا توجه کرده ای که چقدر برگهایش زرد می شوند و می ریزند ؟ هیچ از خودت پرسیده ای که در این هوای سرد ،آیا ما هم سردمان می شود یا نه ؟ که دلمان گرما و نور بیشتری می خواهد یا نه ؟ که اصلا دوست داریم در جای دیگری از خانه ات جای بگیریم و شرایط بهتری داشته باشیم ؟ به من می گوید :تو این چند وقت آنقدر در خودت غرق بودی که هیچ سراغی از مانگرفتی . حتی آن گلهای نرگس و مریم هم که به خانه می آوردی را فراموش می کردی . آن شب من می شنیدم گل نرگس تا صبح گریه می کرد و می گفت : من عطرم را برای که بیفشانم وقتی حتی یک نفر در این خانه متوجه آن نمی شود . پس برای چه مرا به اینجا آورده اند ؟ ....
می گویم گلکم ، شرمنده ام . بیشتر از این شرمسارم نکن . کوتاهی کرده ام . می دانم . بگو چه کنم که جبران این چند وقت نبودنم را انجام بدهم . می گوید : برای من و گلهای قدیمی شاید هنوز وقت باشد . اما فراموش نکن گاهی این بی توجهی هرگز مجالی برای جبران نمی یابد . دو روز دیرتر مرا می دیدی و صدایم را می شنیدی ،دیگر زنده نبودم که صدای گلها را به تو برسانم . همانطور که عمر آن گل نرگس قد نداد که مهر مجدد تو را ببیند . همیشه به یاد داشته باش که قبل از اینکه خیلی دیر شود و فرصتها تمام شوند به خود بیایی . جواب من سکوت بود و شرمساری فراوان ...!
پی شعر نوشت :
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید .
گذر به سوی تو کردن ز کوچه ی کلمات
به راستی که چه صعب است و مایه آفات .
چه دیر و دور و دریغ !
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید .
ز کوچه کلمات ،
عبور گاری اندیشه است و سد طریق
تصادفات صداها و جیغ و جار حروف
چراغ قرمز دستور و راهبند حریق.
تمام عمر بکوشم اگر شتابان ،من
نمی رسم به تو هرگز از این خیابان من .
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید .
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
برای ما که وسط گل و بلبل زندگی میگذرانیم ، واژه گلهای آپارتمانی کمی بیگانه هست ولی از زیبایی این گل نتوان گذشت ؟ اسمش را ای کاش در پی نوشت می آوردید ...
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم باشما نامحرمان ما خامشیم
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
سلام سهبای عزیز
خیلی احساسی و قشنگ بود این پستت
من آپم دوس داشتی بیا
راستی با اجازه لینکتون کردم!
خیلی قشنگ بود سهبا جان.
یاد گلدونای خودمون افتادم.
توو این سرما بعضیاشون خیلی اذیت شدن.
ولی ما فقط به فکر خودمون هستیم.
سلام . گل قشنگیه . یادت اومد اسمش رو ؟
حالا گل به این خوشگلی شانس داره که دوستی مثل تو داره .
باور کن
inke tanha golhan... ke nale az bi vafae o bi tavajohia sar dadan...
heihaaat adamha...
سلااااااام.. دلم برات تنگ شده بود سهبای گلم.. برم همه ی پستهایی رو که نخوندم بخونم و بیام..
سلام عزیزم این گل که من عکسشو دیدم باید خودشو میزد خانمی کرده گلهای ما بس که من و مهندس اصلاح نباتات بهشون می رسیم بشکن میزنن صداش تا قزوین نمیاد؟!
سهبای نازنین پستت رو که خوندم اول رفتم سراغ گلی که دو ماهه ساقه شو گذاشتم تو اب و طفلک یه عالمه هم جوونه زده ولی من هنوز نکاشتمش.گذاشتمش رو اپن که فردا حتما یه سر و سامونی بهش بدم
اب گل های نرگسمو هم عوض کردم
بعد اومدم اینجا که برات بنویسم تو عزیزترین سهبایی هستی که من و گل ها میشناسیم
عزیزی
سلام
واقعا همینطوره ٬گاهی اوقات آدم های اطرافمان را نمی بینیم...
و گاهی اوقات خیلی زود دیر میشه و دیگر فرصت نیست ....
سپاس از حضور گرمت
مثل همیشه با تمام احساست نوشتی و خوندنش دلنشینه . ممنونم
سلام
وای سهبا جونم چقدر این دوتا گل کنار صفحه نازند
من میگم گلک شما به این دوتا گل خوشگل حسودی کرده
خدا حفظشون کنه
نازی گل طفلکی.. خوبه که صدای گریه شو شنیدی..
راستی الان خوندم نیایش نبوده.. چقدر بد که یهو خونه از صداش خالی شده.. و چقدر خوب که تو فرصت داشتی بیشتر با یگانه باشی..
حالا اومده؟
این روزها آن قدر هیاهوی تنهایی اینجا زیاد است
که هیچ صدایی را دیگر نمی شنوم
عیب نداره ...
بالاخره صداشو شنیدی و نذاشتی بمیره
شنیدن حرف گلها یه لطافت میخواد که همه کسی این لطافت رو نداره
نشستن پای درد دل گلها یه حس خاص میخواد
اما؟!
مگه این گله خارجی نیست؟
تو با چه زبانی باهاش حرف زدی؟
...خیلی خوبه که بتونیم با گلها و گیاهان حرف بزنیم...و ارتباط بگیریم...
...رنگ سبز شون..رنگ عشقه !..رنگ زندگی ناب..
...ما واونا میتونیم تبادل انرژی کنیم...برای سرشار شدن و شارژ شدن مون...