سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

هیچ

بارها گفته ام ، بارها فریاد زده ام که من در زندگی ام ، به دنبال نشانه ها هستم . که هرگاه دقت کرده ام آنها را یافته ام . به قول فرداد عزیز ، باید گوش کرد تا صدای خدا را شنید . خداوند با هرکسی به زبانی سخن می گوید . این را نیک می دانم ، اما باید دقیق بشوی تا بشنوی ، تا ببینی ، تا دریابی راز زندگی  را . تا هدر ندهی آن شادی نهفته در لحظه ها را که زندگی ات را زیباتر می کند . چند روزی است دوباره ذهنم درگیر است ، در حال ارزیابی خودم ، رفتارم و اندیشه هایم هستم . در فضای مجازی هستم و فکرم مشغول ، چشمم می افتد به وبلاگ هیچ که بارها و بارها پاسخ ذهنی ام را داده ، بدون اینکه از دغدغه های فکری ام اطلاعی داشته باشد :

دو عالم را به  یکبار از دل تنگ              برون کردیم تا جای تو باشد

می گویم : اگر همه عالم را خود او در دل بیندازد چه ؟ که بخواهد با گذر از آفریدگانش به آفریدگار برساندت ؟ که از نشانه ها راه را به سوی او طی کنیم ؟ می گویم با تمام وجود دریافته ام این حقیقت را که دل آنقدر تنگ است که تنها جای اوست و بس . کاش می شد همه عالم را از دل برون کرد تا تنها او بماند و بس !

ساعتها می گذرد و هنوز گرفتارم در دام سئوالات گوناگون که باز  دوباره با گذر از همان فضا می رسم به همان خانه آرامش و اندیشه و این بار اینگونه پاسخ می یابم :

عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

عارف از خنده می در طمع خام افتاد

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد

این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود

یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد 

...

پاسخی زیباتر از این بر سئوالم نداشتم . آرامشی در قلبم خانه می کند و بغضی در گلویم . چه می توانم بگویم جز سپاس از خالق و مخلوق . از آفریدگار و آفریده . ممنونم خدایم که به سوی چنین بندگانی رهنمونم می شوی ، ممنونم دوست بزرگوار ، استاد عزیز که این چنین زیبا از زبان خدا سخن می گویید . تمام زندگی به تکرار چنین لحظاتی می ارزد ، حتی اگر سراسر سختی باشد !

نظرات 21 + ارسال نظر
بزرگ یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ق.ظ http://navan1.blogfa.com/

فقط یکی
یکی هم یکی
جا واسش
می مونه

بابای آرتاخان یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ق.ظ http://artakhan.blogfa.com

حرفی ندارم . آرامش و آرام گرفتن برای عرکس معانی خاصی و تجلیات خاصی داره .
خوشحالم که کمی آرام شدید

شقایق یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ق.ظ http://sanayeman.persianblog.ir/

سلام دوست گلم ..می دونی تو فوق العاده هستی
از وقتی از نشانه ها گفتی من رفتم و تو یه دنیای دیگه زندگی می کنم!احساس می کنم برای مدت طولانی باید فقط فکر کنم و دیگر هیچ..
به خاطر این سکوت موقت منو ببخش دوست نازنینم
گلهای قشنگ زندگیت رو هم ببوس از طرف من
راستی ممنون که این وبلاگ های عالی رو معرفی می کنی .

سپیده یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ق.ظ

نوشته هات ودنیات حرف نداره ........بازهم خدارو شکر می کنم کنارشما هستم

سمیرا یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

درسته هر کسی یه جوری درکش میکنه..اما گاهی خیلی باید منتظر شنیدن صداش بمونی....گاهی انتظار خیلی سخت میشه

بزرگ یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ق.ظ http://navan1.blogfa.com/

شنیدن صدای خاصش یه شنوائی خاص میخواد
تو میتونی بشنوی

sunflower یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ق.ظ http://sunflower10238.persianblog.ir

سلام
منو ببخش که دیر به دیر میام
-----------
بهتون حسادت میکنم ... چقدر خوبه که هر موقع نشانه هاتون کم رنگ میشه یکی هست که بهتون آرامش بده ...
خیلی خوبه ....
موفق باشید و شاد....سلامت

افروز یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ق.ظ

حالم خیلی خوب نیست نرگس فقط اومدم که بگم خوندمت در ضمن این حرفها را نزن تو همیشه به من لطف داشتی

فرداد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام سهبای عزیز
خدا رو شکر....این یقین رو طوری مطرحش کردی که غیر از پذیرفتنش دنبال لذتی دیگه نمیشه رفت...بهتون تبریک میگم.
خدا اینگونه اطمینان رو فقط در دلهایی می اندازه که لایق و طالب باشن.
ممنون که من رو هم شریک کردی...

آرمین یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

سلام خوبی آبجی؟

خیلی خوب نوشتی مرسی

مواظب خودتون باشید

التماس دعا داریم

مامانگار یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ

...کاش به روزی برسیم که اینها نه یادآوری..که ملکه احساس و فکر و ذهن مون بشه...
...تا دیگه هیچوقت احساس دلتنگی و دغدغه فکری نکنیم...
...بنظرم ارزیابی.. کار و مشغولیت عقل حسابگره..از گذشته.. و درآینده !!...
...اما در لحظه ...بدون دیروز و فردا ...نه دغدغه ای هست و نه ...

بزرگ یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://navan1.blogfa.com/

سهبای مهربان
همیشه تو نوشته هاتون یه حس خاص دارید
آدم احساس آرامش میکنه

مجتبی جوانی یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://www.heoman.blogfa.com

سلام سهبا جان حالش ما احوال شما؟ خوفی خوشی سلامتی؟

چه نشانه ای زیباتر از هستی......

من هستم پس خدایی هست؟

حال این خدا چه هست و که هست بماند از برای تعریفی چندین هزارساله از پس اوراق زندگانی.......

مهدی پژوم یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ http://mahdipejom.blogfa.com

سلام دوست...
این تجربه های معرفتی دنیایی ست که نمی توان به هیچ گونه ای به دیگران انتقال اش داد. به گونه ای دیگر من نیز تجربه هایی از این دست داشته ام و اندکی درک می کنم...

مذاب ها یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

روزی مصاحبه ایی از کارگردان فیلم رنگ خدا میخواندم....
پسرک نابینایی هنرپیشهء این فیلم بود....
این کارگردان میگفت: یکروز در اردوی فیلمبرداری در شمال، دیدم این پسرک نوک انگشتانش را بر تخته سنگهایی کنار رودخانه میکشد و از آنجایی که خط بریل را میدانست ، شروع کرد به خواندن جملاتی که جوهرهء حمد و ستایش داشتند، خوب که دقت کردم اشک از چشمانم سرازیر شد، منقلب شدم.... حتی سنگها هم در طبیعت خدا مشغول حمد وسنای خداوند بودند.

حسام یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

چه شعر خوبی.../

عاطفه یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

چه روح بزرگی داری تو بانو.. چه افکار قشنگی داری..
امیدوارم همیشه آرامش در خانه ی قلبت باقی باشد..

هیچ دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ http://mindzeinab2009.blogsky.com

همه اینها نشانه های اشکار و محسوس و ملموس توحید خداوند است
خدایی که در همین نزدیکی است ..و هرچه بیشتر از جزئیت خود فراتر رویم و از چند و چون ها در گذریم بیشتر می بینیمش و هر لحظه شیداتر از پیش ...اری فقط می توان گفت : بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود .

آلن دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ

نمی دونم چی بگم سهبا جان.
بی شک همه چیزایی که داریم میبینیم و می شنویم نشانه های اونه.
پس انتظار برای چی ؟

هو الظاهر...

مکث دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ق.ظ http://maks1359.blogsky.com

دوستت دارم نرگس مهربان و پر انرژی که هر روز داری بهتر می نویسی از دیروز... دلم برای صدات تنگ شده اما نمی خوام به این زودی ها بشنوم چون می دونم دوباره می زنم زیر گریه... راستش خیلی خیلی بیشتر از قبل دلم هواتو کرده... و هوای رویا رو... عکس روی تو چو در اینه جام افتاد من خندیدم و در میان خنده و گریه به روزی فکر کردم که با تو زندگی کردم به اندازه هزاران سال بی پایان...

محمد قهرمان دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ب.ظ

باسلام! بیت نخست به این صورت صحیح است :

دو عالم را به یک بار از دلِ تنگ ..... الخ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد