۱- این آخرین باری که سفری تنهایی به مشهد داشتم ، بنا به درخواست زن دایی ام که درگیر یک کار حقوقی هستند ، به همراهی ایشان به دفتر وکالت وکیلشان رفتم تا مثلا سر در بیاورم که امضایی که دفعه قبل از ایشان گرفته شده در چه موردی بوده است . حالا هر چه من بگویم که هیچ سر از کار این وکلای گرامی در نمی آورم مقبول نظر ایشان واقع نمیشد . وقتی در دفتر وکالت از وکیل محترم درخواست کردم که یک کپی از قرارداد امضا شده را به ما بدهد ، حس بدبینی ذاتی ایشان ( که ظاهرا ذاتی شغل ایشان نیز می باشد !) به کار افتاده و فرموند حاشا و کلا اگر یک برگ از این دفتر بیرون برود و وقتی دلیل ما را مبنی بر درخواست کپی فهمیدند و متوجه شدند که من برخلاف آنچه ایشان می پنداشتند از رقبای خودشان نیستم که بخواهم دردسری برایشان درست کنم ، کل قرارداد منعقده را که سراسر پر از اصطلاحات تخصصی قضایی - حقوقی بود برایمان خواندند و از اینکه در چشمان ما عدم درک نشدن مطالب را مشاهده می نمودند ، به شدت محظوظ گشتند ! طفلک زن دایی عزیز من که فکر می کردند حالا من یک چیزی حالیم شده و هیچ مشکلی وجود ندارد !!!
2- می دانید به زعم من مهمترین تفاوت شیخ اجل سعدی و خواجه شمس الدین حافظ در چیست ؟ سعدی استاد مسلم سخن است و به فصاحت و بلاغت کلام شهره . غزلیات فوق العاده زیبای سعدی را که می خوانی ، مطمئنی این غزلیات عاشقانه برای یک معشوق زمینی سروده شده و به ندرت بتوان آن را تفسیر به معشوق الهی نمود ! اما جناب حافظ شوریده حال ، علیرغم عشق پرشورشان چنان غزلیات پیچیده ای سروده اند که اگر خود عزیزشان هم تشریف بیاورند ، باورشان می شود که تمامی غزلیاتشان را در عالم معنویت سروده اند ! ایهام و ابهام در غزلیات حافظ چنان موج میزند که ده نفر آدم از یک غزل حافظ ده برداشت متفاوت باب میل خودشان می نمایند و آب از آب هم تکان نمی خورد . به همین دلیل هم هست که به دیوان حافظ عزیز تفال زده می شود نه به دیوان غزلیات سعدی یا هر شاعر گرانقدر دیگری !
3- در دوره ای که ساده نویسی و ساده خوانی باب طبع آسان پسند ما جماعت شده که تحمل هیچ ابهامی را در بیان و شنیدن مطالب نداریم ، گرفتار شدن در دام برخی از نوشته های جذاب و البته سرشار از ایهام و ابهام برخی نویسندگان عزیز ، خود حکایتی شیرین است . در همین دنیای بلاگستان شما نویسنده هایی را می یابید که با یک بار خواندن مطالبشان محال است سر از مقصود نویسنده در بیاورید و فقط با چند بار خواندن ممکن است حس کنید بالاخره کلامی از کل مطلب را دریافته اید . البته آن چیزی که باعث می شود علیرغم دشواری کلام شما به خواندن این مطالب راغب باشید ، جدای از شناخت در مورد نویسنده ، جذابیت کلام و محتوای آن وبلاگ می باشد . مثل اینکه زحمت خواندن و بارها خواندن تاریخ بیهقی می ارزد به کشف حداقل داستان حسنک وزیر ! حالا این که این سبک نوشتار را باید به حساب هنر نویسنده در بهره برداری از پیچیدگیهای کلامی گذاشت یا به حساب طنازی فکر و قلمشان نمی دانم ! شاید هم این وسط مساله ، مساله هوش سنجی و آزمون صبر مخاطب است !!!
4- تازگی ها اعتقادم بر اینکه هر اتفاقی که در مسیر زندگی ام می افتد ، حکمتی را در پشت خود نهان دارد بسیار شدت یافته . آشنایی با آدمهای جدید و طرز فکرهای جدید و همچنین اتفاقات خوب و بدی که در زندگی روزمره حادث می شود هم از این مساله مستثنا نیست . دیشب وقتی مسیر یک ساعت و نیمه تهران - قزوین را حدودا در شش ساعت و آنهم در بدترین شرایط ممکن طی میکردم ، به همین مساله فکر می کردم و عجیب اینکه با همه دلشوره ها و نگرانی هایی که من در آغاز و در طی هر سفر دارم ، در تمام مدت دیشب آرامش غریبی در درون من حکمفرما بود . انگار یک نیروی حمایتگر قوی و قدرتمند هر لحظه مرا همراهی میکرد که آنقدر آرام بودم .
5- شنبه 25 دی ماه - روز تولد زری - در تهران ، وقتی از بلوار کشاورز گذر می کردم ، زمانی که در خیابان انقلاب و کتابفروشی به سر می بردم ، وقتی در میدان ولی عصر بودم و از کنار سینماها رد می شدم ، چهره مهتابی و چشمان قشنگ یک غزلبانوی مهربان دائم مد نظرم بود و چقدر دوست داشتم بود تا با کیک و هدیه تولد به سراغش می رفتم و جشنی کوچک برایش می گرفتیم . شنیدن صدای قشنگش و بغض ناشی از دلتنگی اش ، بر این حسرت من افزود .
6- اگر فکر می کنید این موارد هیچ ارتباطی با هم ندارند ، خدمتتان عرض می کنم که سخت در اشتباهید !
7- و عشق صدای فاصله هاست . صدای فاصله هایی که غرق ابهامند .....!
خداجونم عاااااشقتمممممم !!!!!
الان میخوای بازی راه بندازی .... بعد هر کس جواب داد که چه ربطی بهم داشت .... بهش جایزه بدی ....
من تنها ربط ممکن رو در دغ دادن ادم میدونم !!!!
اون دغ با غین هم برای شدت موضوع بود !!! خودم بلدم ..........
این پست تو هم همانند غزلیات حضرت حافظ هستش هر کس یه معنا واسش داره
به نظر منم با هم همخوانی داره
منم با بزرگ موافقم ولی خیلی هم گیج شدم و البته تفاسیری که بنده از این پست نموده ام خیلی خاصن و اگه نگی منظورت چی بید من خیلی گییییییییییییییج تر میشم....من همه حرفت رو توی اون شماره آخر خلاصه کردم عزیزم!
سلام نرگس جون خوبی تهران بودی تو این هوا؟من یک بار خوندم این پستو فایده نداشت بگذار برم یه بار دیگه ام بخونم
از درک و بسط صحیح سرکار در پاراگراف دوم استفاده کامل بردم و نظر شما را تایید میکنم ، ضمن اینکه یاد آور میشوم جمع و بست افعال به جمع و فرد تاثیری در جذب مخاطب خاص و عام ندارد و به عبارت دیگر اکثر افعال خواجه شیراز نیز برای شاخ نبات سروده شده و در ظاهر مخاطب خاص دارد ، به هر حال نقد جانانه ای بود و لذت بردم و البته ربط این هفت زمزمه نیز از درک مخاطب عام خارج است
خوش بحالتون اونجا برف اومده
آبجی نرگس رشتت حقوقه ؟؟؟؟؟؟؟
۱-یکی این وکیلها یکی هم این مسئولان بیمه اصلا نمیشه از قراردادشون سردرآورد
۲-خوبه که شعر حافظ اینجوریه والا تو این دوره زمونه مگه میزاشتن ما حافظ بخونیم.همین برداشت عشق الهی باعث شده شعرهاشون مجاز باشه
۳-مشکل اینه که من بعضی وقتا آخرم متوجه نمیشم منظورشون چی بوده
۴-من بسیار به این بند ۴ اعتقاد دارم.واقعا آدم با مسائلی تو زندگیش مواجه میشه که درعین بی ارتباطی در سرنوشتش تاثیر مستقیم داره
۵-چی بگم؟حرفی ندارم.مبارکه
۶- همه چی به همه چی ربط داره
سلام
)
تو مورد ۱ دقیقا باهم مشترکیم.
تو مورد ۲ پنجاه درصد مشترکیم.
مورد ۳ رو که خوندم یاد کلامی که مرحوم ایرج میرزا وارد شعر ما کرد افتادم و پرچم مخالفت نسبی دست گرفتم(چون عقیده دارم هر مقطعی ادبیات خاص خودش را دارد...با روشنفکر بازی در هرادبیاتی مخالفم..پیچیدگی رو فقط درماکارونی دوست دارم).
اتفاقی که در مورد۴ براتون افتاده...اگر بعضی روزا برای من نیفته...سکته رو شاخشه....(دیدم تهران دیروز آلودگی هوا نداشت...پس شما تهران بودی
مورد ۵ خصوصی بود...مورد ۶ درسته...مورد ۷هم که دقیقا ذکر هر روزمه.....
مورد ۸ هم نداشتین...(بهتر....من عاشق عدد ۷ هستم).
این روزا کمتر سفر کنین...جاده ها خیلی بی خودی هستن.
با نظرتون راجب سعدی و حافظ موافقم بانو
عجیبه که در همین لحظه کلی شعر از حافظ یادمه و فقط ۵ بیت از سعدی که دلیلش تو بوری بودن حافظ با فال و این چیزاست!
وگرنه بقول شما سعدی خیلی خوانا تر هست برای کسی که تخصصی نداره توی این زمینه
چه ربط بی ربطی بهتر از عشق؟ با عشق می شه دیو و دلبر رو هم به ربط داد... مگه نه؟ پس من اینهمه الکی چطوری ربط پیدا کردم به بعضی ها ؟؟؟ تازشم به همه گفتم تو زنگ زدی و من گریه کردم... خیلی هم خوب بود دیگه هم حسرت نخور تنهایی...منم حسرت می خورم تنهایی پس بیا با هم تقسیمش کنیم و بهم ربطشون بدیم با عشق... در ضمن جگرتا را بدهید ما خام خام بخوریم به خاطر نگارش بخش های دوم و سوم به خصوص... اصلا این سعدی و حافظ لعنتی مسابقه گذاشتن ها برای دلبری...من خدا رو شکر می کنم هر دو توی یک دوره نبودن وگرنه من احتمالا نمی دونستم معشوق کدوم بشم و احتمالا می رفتم سراغ عبیدزاکانی عزیزم....... راستی بگو ببینم چی شده بود توی جاده؟ تصادف کردی؟
همه ش دیشب تو فکرت بودم که توی این برف چطور می خوای برسی ...
بمیرم الهی ! 6 ساعت ؟؟
.
.
.
انقدر قوی نوشته بودیش که پر از پیوند های نامرئی بود ...
من فکر میکنم اون ابهام وقتی جذاب و شیرینه که خالص و صادقانه باشه...
دستی ارادی تلاش برای به ابهام کشیدن عمدی واژهها نداشته باشه...
اونوقت دیگه نوشته اصیل نیست...
دستکاری شده است...
و طبیعتاْ جذاب هم نیست...
من هم شجاعانه اعتراف میکنم که از دسته آدمایی هستم که به گفته شما سخت در اشتباهم!!
این هنر حافظ هست که هم راننده کامیون از شعرش یه چیزی دستگیرش میشه و هم عارفهای بزرگ. مولانا هم وقتی که فوت میکنه مسیحی ها میگن تو قبرستان ما دفن بشه یهودی میگه تو قبرستان ما و همینطور شیعه و سنی. از کار عارفا نمیشه سر درآورد.
:)
و عشق صدای فاصله هاست . . . چقذر زیبا بود . . .
در دلتنگی هایت
هرگز نگو کاش دیوارها نبودند......
به این بیاندیش که اگر دیوار نبود،
پنجره هم معنایی نداشت . . .
سلام سهبای عزیز...
....موارد جالب و خواندنیی بودند...
...هرچه از عشق بگوییم و بنویسیم ...باز کم گفته ایم انگار...حق مطلب رانگفته ایم انگار..
همه دعوتید به یه بازی
زود بیاید موضوع بازی رو بخونید
سلام نرگس جون...منم دلم برای همتون تنگ شده به خدا...قربونت برم.
سلام سهبا جان
حکمت اتفاقات را شاید دیر بفهمیم . ولی وقتی می فهمیم چقدر شاکر می شویم و می بینیم مصلحت ما بوده . خدایا شکرت برای همه اتفاقاتی که می افتد و به صلاح ماست .
با اینکه احترام زیادی برای سعدی و حافظ قائلیم اما باید روش امروز رو قبول کرد و ازش استفاده کرد .
من نثر حالا رو خیلی بیشتر می پسندم و در پاره ای مواقع شعر حالا رو
من مطمئنم که خدا هم عاشق شوماست:)
واین که
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
چون انسانها ذاتا به هم وابسته و زنجیر وار به هم متصلند
پس اتفاقاتشون هم نسبت به هم بی ربط نیست.
کاش تهران اومدین یه سرم به ما میزدین،خوش حالمون می کردین
ربط داشتند البته با یک بار خوندن نمیشد کشفش کرد
مخ متفکر و پیچیده ایی دارم آخه
فکر کردم آخه زن داییت که شما رو همراهش بورده سر رشته ایی چیزی از وکالت داری
ابجی شما خوبی؟؟؟
صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد
سکوت را نوازش می دهند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند
هر روز که میگذره بزرگی بعضی ها بیشترمیشه
همه ی کارهای که تو این دنیا برا ادما اتفاق می افته همش با اراده خودمون هستش. زشت و زیبا و خوب و بد رو ما میسازیم فقط ما
انشاله برای دوستان رابطه همه این موارد با شخصی که خدمتتون دیروز عرض کردم رو هم میگید دیگه .....
به میکائیل :
کدوم شخص ؟ منظورت چیه ؟ فکر کنم داری اشتباه میکنی ها !!!!
اگرم منظورم به شخصی باشه ، مطمئن باش تو نمی شناسیش !
چه حس قشنگی داره وقتی می بینی یکی با تمام وجود میگه..
خداجونم عاااااشقتمممممم !!!!!
ممنونم دوست نازنینم به خاطر همه ی خوبیهات
سهبا جونم من لهجه م خیلی تحت تاثیر محیطه.. از هر کسی یه چی گرفتم!
فک کن سال اول که خوابگاهی بودم دو تا هم اتاقی شمالی داشتم.. بعد لهجه ی این دوتا رو گرفتم به علاوه ی لهجه ی اصفهانی.. فک کن چی شد!
هر وقت زنگ میزدم مامانم هی میگفت چرا اینجوری حرف میزنی؟ و کلی میخندید..
خلاصه الانم همینجوریم.. کافیه ده دقیقه با یکی حرف بزنم تا لهجه شو بگیرم:)
روز ها میره و ازشون یه مشت خاطره می مونه.../
سلام/