سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

نشانه ها

من نه خود می روم ،‌او مرا می کشد 

کاه سرگشته را کهربا می کشد

چون گریبان زچنگش رها می کنم

دامنم را به قهر از قفا می کشد

دست و پا می زنم می رباید سرم

سر رها می کنم دست و پا می کشد

لذت نان شدن زیر دندان او

گندمم را سوی آسیا می کشد

سایه ی او شدم ، چون گریزم از او

در پی اش می روم ،‌تا کجا می کشد

واسه یکی از دوستان نوشته بودم .اینجا هم میگم : تصور کنید یک روز از خواب که بلند می شوید ،‌متوجه می شوید که فکرتان درگیر موضوعی است ( این که این فکر از کجا نشات گرفته به کنار ) . تا از حال و هوای خواب در بیایید و متوجه شوید که وقت رفتن است ، تمام ذهنتان مشغول آن موضوع است .از خانه بیرون می روید و آن موضوع از ذهنتان خارج شده است . به ناگاه در مسیر چیزی توجه شما را به سمت موضوع فکریتان می کشاند . ساعاتی بعد در اداره با دوستتان مشغول گفت و گوهای روزمره اید که ناگاه احساس می کنید در حرفهای دوستتان ناخودآگاه گریزی به موضوع فکری تان زده می شود . تعجب می کنید !‌می آیید به سراغ دنیای مجازی . از شانس شما در مسیر وبگردی تان سراز جاهایی در می آورید که یا سئوالی از شما دارند ، یا پاسخی به سئوالاتتان و یا نشانه دیگری که همه حول همان محور فکری ست . به نظر شما اینها نشانه چیست ؟ گاهی چنان به اتفاق در مسیری قرار می گیرید و آنقدر با شتاب در آن مسیر گام برمی دارید که خود نیز متعجب می شوید . اینها همان نشانه هایی هستند که کوئیلو در کتاب کیمیاگرش به آن اشاره کرده . همانها که جوهره هستی ست و باید درکشان کرد تا از نفس زندگی دور نماند . همانها که با زبان بی زبانی می خواهند ترا در مسیر صحیح قرار بدهند . اینها همه دست حمایتگر هم اوست ، اگر به او ایمان داشته باشی و اگر جرعه ای از توکل به او را هر روزه بنوشی . آموخته ام که در برابر این جریانات ، دست از عناد بردارم و تنها تلاشم بر این باشد که با تعمق در مسیر و تفکر در مورد هدف گام بردارم . اینکه چقدر موفق هستم به این بر می گردد که چقدر لیاقت استفاده از این مواهب زندگی را داشته باشم . اینکه قدر من در منظومه هستی چیست و توان بالا رفتنم تا کجاست : خدا کند بی قدر نباشم .

دوران کنون دوران من ، گردون کنون حیران من

در لامکان سیران من ، فرمان ز قان آورده ام

گر گویدم بیگاه شد ، رو رو که وقت راه شد

گویم که این با زنده گو ، من جان به حق بسپرده ام
نظرات 20 + ارسال نظر
مکث سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام سهبای من..... بوی اندیشه را در هوا می کشد... تو از کجا فهمیدی من عاشق این شعرم؟؟؟ درباره نشانه ها هم زدی توی خال... این روزها درگیر همین نشانه هام که ناگهان از راه می رسند... راستی تو نشانه ی چی بودی برای من؟

ثنائی فر سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

سلام سهبا
سهبا ( زیباست )
درست است دقیقا همان است دنیا پر است از نشانه های هدایت همه دنیا و هر آنچه در اوست در اختیار انسان است برای یافتن مقصد برای رسیدن به صاحب خانه و فرموده خودش است : تو عبد من باش من همه دنیا را عبد تو خواهم کرد
این را اگر باور کنیم اعجاز ها را خواهیم دید و به تسخیر درآمدن کائنات و دنیا و ما فیها برای آدم اشرف مخلوقات برای لقا برای ....
ما ز بالاییم و بالا می رویم
فقط کافی است چشم باز کنیم و نشانه ها را ببینیم
فکر کن چه هدر خواهند رفت روزانه میلیون میلیون نشانه اگر غفلت کنیم که اکثرا همان کنیم
موفق باشی و مستدام

میکائیل سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ب.ظ http://sizdahname.wordpress.com

دلم هوای این آهنگو کرد ... فردا بزارش ... به حال و هوای اینجا میاد

مصطفی چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام
در مورد نشانه ها
حافظ میگه: حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش
خیلی علامت و نشانه دور و بر ما گذاشته شده که با کمی تدبیر و تامل
به وجود خدا در لحظه لحظه ی زندگی پی می بریم و این باعث میشه تو مسیر مستقیم زندگی سوق بخوریم.
ودر مورد قدر و ارزشتون حالا سوای نظر دیگران نظر شخص شما در مورد خودتان چیست؟اینکه بخوای جایگاه خودتو بدونی نباید خودتو با دیگران مقایسه کنی چون توهین به شخصیت خودت میشه بلکه با گذشتت خودتو مقایسه کن که تو مسیر پیشرفت هستی یا پس رفت،این نظر منه.

پرند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ق.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com

خیلی این پستت ملموس بود سهبا...
بارها و بارها حسش کردم... حسش کردیم...
ولی به این‌که این‌ها همه دست حمایتگر او باشد شک دارم...
بیشتر مثل یه بازی می‌مونه...
یه بازی که دست پنهان "او"یی پشتشه که هدایتش می‌کنه...
حساب‌شده و مدبرانه...
مکرر و مکرر...

ناهید چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:41 ق.ظ http://nahid-sunset.blogsky.com

سلام سهبا جان

به مطلب جالبی اشاره کردی . نمی دونم چرا من هیچوقت نشانه ها را نمی بینم !؟ خیلی هم تلاش کردم ... نشده . دیگه مدتیه همه چی رو رها می کنم اگر بخواد درست می شه نخواد نه . نه جنگی دارم با سرنوشت و نه ستیزی با شدن ها و نشدن ها .

شقایق چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:42 ق.ظ http://sanayeman.persianblog.ir/

سلام سهبا جان
منم این نشانه ها رو خیلی دوست دارم اگه مدتی ازشون غافل شم همه چی برام بی معنی میشه . با ابن نشانه ها هدفمند بودن دنیا..در لحظه لحظه اش ..کاملا ملموسه و جایگاه ما رو در هستی یاد آوری می کنه این که تا کجا می تونیم پیش بریم و چقدر ارزشمند باشیم..
و چه قشنگ گفتی..خدا کنه بی قدر نباشیم

مامانگار چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ق.ظ

دقیقا...
...واین تازه گوشه کوچکی از بارش بی وقفه و سیل آسای آگاهی و معرفتی ست که بیشمار...در همه هستی و در زندگی ما.. هرلحظه درحال باریدن و ریختن برسر و روی ماست....
...فقط باید درک شان کنیم...
...مرسی ازاین پست عالی...

بیتا چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ

مرسی که به من سرزدی

فرداد چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام سهبای عزیز
راستش من زیاد میونه ای با کوئیلو ندارم... گاهی وقتا تمرکز نا خودآگاه ما این وقایع رو سبب میشه و...
اما نظر شخصی من اینه که زندگی ما رو همین نشونه هاست که جهت میده.اصلا نمیشه از کنارشون راحت گذشت.اگر بگذریم تاوان عواقبش رو باید بپردازیم.خیلی ظریف بحث جبر و اختیار رو میشه تو این بحث دید.
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون
چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
.....
امان از دست تو سهبای خوش فکر که امروز ما رو غرق کردی.
برقرار باشی.

حمید چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

هر چه می کشیم از ذهن پر و قلب بی قرار است...
امروز چقدر خلوته اینجا
راستی ایا جایی خبری هست هنوز؟ مانده خاکسر گرمی جایی؟ قاصدک؟

ناهید چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ

ایمیلی نداشتم !

حسام چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ

فکر کن یه روز پا شی از خواب و ببینی شدی یه حشره و مسخ.../

مذاب ها چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

چنگ در پرده همی میدهت پند ولی
وعظت آنگه کندت سود که عاقل باشی

سهبا بانو
باورکن پیرامون ما همه آیاتی است که اشارتی دارند برای ما.... چشم هایمان باید ذره بین باشند..... فکرهایمان باید قوای حلاجی داشته باشند..... ما باید زبان طبیعت پیرامون خویش را بیاموزیم.... و تو چه به حقیت نزدیک نوشتی دوست من.
و من چقدر فیلم "رنگ خدا" را دوست میدارم.

فرزانه چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

من فقط یه بار یه نشونه رو تو زندگیم دنبال کردم که بدجوری داغونم کرد برای همین دیگه از این نشونه ها می ترسم به محض اینکه احساس کنم نشونه ای در میون هست سعی میکنم اصلا بهش فکر نکنم!! اما بعضی از وقتا هیچ گریزی از این نشونه ها نیست. فرق نمیکنه که کجا باشی بالاخره پیدات میکنن.

کورش تمدن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
خیلی جالبه وقتی متنتون رو میخوندم یاد کتاب کیمیاگر افتادم و یکم که رفتم پاین تر دیدم شما هم همین رو گفتید و این یعنی اینکه منظورتون رو خیلی خوب رسوندید
به نظرم بهترین کتابیه که تا حالا خوندمش چند بار خوندم الان دارم بازم میخونمش
نتیجه آخرتون هم عالی بود
خداکنه قدرمون زیاد باشه

مریم چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

سلام
من بارها برام پیش اومده که یه سئوال که شاید کسی نتونسته به اون جواب بده رو از خدا کمک خواستم و خدا هم جوابمو داده فقط و فقط به یه شرط اونم اینه که یه کم تیز باشی و به اطرافت توجه کنی
که وقتی خدا بخواد بهت جواب بده زود بگیری
فقط همین
یا علی مدد

آرمین چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

سلام منم از این اتفاقا زیاد واسم افتاده حتی فراتر از این چیز ها شب تو خواب قشنگ پرواز کردم تو آسمونها بقران اون موقع دقیقا آبجی روح از جسمم خارج شده بود .

خواب میبینم دقیقا همون خواب واسم تو بیداری ی مدت بعد اتفاق میافته

دلیلش اینه که خوبی - مهربونی - قلبت رئوف

موفق باشی آبجی عزیزممم

عاطفه چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

مشکل همین ایمان و توکله است.. این در مسیر گام برداشتن و نلغزیدن اراده میخوادبیشتر.. چقدر درگیر این افکارم این روزها..

تسنیم پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ق.ظ http://t36.blogsky.com

سلام سهبای عزیز.یکی از نعمتهای خوب خدا به من دوستان خوبی مثل شماست که خدارو به خاطرش شکر میکنم.ممنونم از این همه لطف و محبتتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد