ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چگونه آمدند و نرفتنند؟
چگونه بر سر این سفره ماندگار شدند ؟
نمی شناسمشان هیچ
ونیز هیچ نمیدانم
که این جماعت موران
چگونه مار شدند ؟
اگر تو اصل و نسبشان به جای می آری
به من بگوی که من هم درست بشناسم
به خنده گفت که اینان
پیادگان بودند
تو خواب بودی،
بر گرده ات سوار شدند !
از کتاب بی چتر زیر باران
سروده محمد رضا خسروی ( شاعر بزرگ همشهریم )
ما ز اسب و اصل افتاده ایم،ما پیاده ایم ای سواره ها.
اینم یه قانونه دیگه
زیبا بود سهبا مثل همیشه
بابا خوش به حالتون...عجب همشهری های توپی دارین....همشهری های ما که از دوده همه شون یا سیاه شدن یا سیاه باز....
عنوان کتاب هم مثل خود شعر زیباست.
برقرار باشین.
زیباست .
من زخود میسوزم
همچو خون من کاندر تب من
بی که فریادی از این قلب صبور بچکد درشب من
بسته پیمان گویی ، با سکوتی لب من(شاملو عزیز)
سهبا بانو
دعوتی به نقش یک لبخند بر لبانت.
هیییی روزگار!....چه قشنگ حقیقت رو گفته!
حالا اینا به کنار ..... تولد خاله جون خوشگل و ماه و مهربون من مبارک باشه!
تاریخ دقیقش رو نمیدونم.....گفتم الان که فرصت هست بگم تا همین دی ش رو هم یادم نرفته
سلام.شما مال کجایین؟
خراسان عزیزم .
این صدا صدای کیست؟
این صدای سبز،نبض قلب آشنای کیست؟
ای وااااااااای
میکرولبم خراب شده چند روزه
واسه همین نتونستم نظر بدم
بعله! قشنگ بود. خوشمان امد.
پایان بندی شعر معرکه بود
به دل نشست
باز هم خواندیم/
سلام .امروز صبح به وبلاگتون سر زدم .این اهنگه پخش نشد !شاید امروز گذاشتین ؟هان؟
خیلی قشنگه .
درووووووووووووووووووووووود
چقد زیبا فرمودند:
به خنده گفت که اینان
پیادگان بودند
تو خواب بودی،
بر گرده ات سوار شدند !
سلام
یه بیته توپ:
تا توانی در جهان همراه اهل درد باش
یا نبر نامی ز مردی یا حقیقت مرد باش
سلام آجی مهربونم....خوبی عزیزم؟
اون پیادگان که بر گرده ی کسی سوار شدن روزی ناچار به سواری دادن عده ای دیگه میشن....این قانون عالمه......
سلام دوست خوبم. قدم رنجه کردی. لطف و بزرگواریتان همیشه شامل حالم بوده.
انتخابت نیز نیکو و شایسته است. سربلند باشی و بدرود
زیبا بود سهبا جان
برای همسر دوستت آرزوی سلامتی دارم
عالی بود و زیبا براستی اگر موران همه مار شوند چه خوب خواهد شد
عزیزم متشکر از بازدیدت کلبه ما را صفا دادی
تو خود به مبدا نور وصلی و می دانم که می دانی
بیا رها شویم نه فقط در دب اکبر و نه اصغر که در کهکشان دل خود
باز هم منتظرت هستم چون می دانم دل آماده ای داری و سرت درد می کند برای درد قدرش بدان
راستی بابت معرفی وب دوستت بسیار سپاس خیلی جالب بود استفاده کردم لطف کردی
شاعر بزرگ کدامین شهر؟
از معنی ورشرنگ پرسیده بودید. به وبلاگم سر بزنید یه چیزایی نوشتم.
این رسم قدرت طلبان و جبارانه!....
شعر همشهری مون هم قشنگ بود...مرسی...
زمان سرودن شعر کیه؟
هرچه شعر رو خوندم فقط بحث سیاسی ازش گرفتم
قشنگ بودو بجا
ما پیاده ایم
خدا سواره است
خیلی که زور بزنیم برسیم به آخرِ زندگی...
بعدش چی؟
وقتی شعرت رو خوندم نا خود آگاه یاد کسانی افتادم که به ظاهر خودشون رو خیلی بزرگ می دانند و در باطن هیچ چیزی نیستند خوب می دونی که کیا رو می گم سهبا جون
ممنون از شما وهمه همشریان با ذوقتون .....
سلام بر نرگس دوست داشتنی
خوبیییییییییی؟ خوشی؟ سلامتی؟
دلم براااات تنگ شده
صدات خیلی دلنشینِ...خیییییییلی زیاد...بی اغراق میگم...هنوز زنگ صدات تو گوشمه...و با چه عشق و چه احساسی اون شعر رو خوندی...
زندگانی، هنر ساختن پنجره بر بیداری
زندگانی،هنر یافتن روزنه در تاریکی
زندگانی آری گاهی به همین باریکی است ،در همین نزدیکی است.
سلام
انگار همه مان خواب بوده ایم و یک عمر است که دارند سوار میشوند و دیگر پیاده هم نمیشوند...چقدر قشنگ گفته.....
اگر می دانستیم تا ابد نمی خوابیدیم
سلام عزیز
سلام به سهبای دوست داشتنیم